صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۲۴ - ۱۹ دی ۱۳۹۹

صمیمی ترین رفیق حاج قاسم چه کسی بود؟

رفاقت شهید احمد کاظمی و سپهبد شهید قاسم سلیمانی زبانزد بود.
کد خبر : 555103

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، سردار شهید احمد کاظمی‌در سال ۱۳۳۷ در نجف آباد اصفهان متولد شد. دوران جوانی خود را با حضور در جبهه‌های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه‌های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت‌هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یکسال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت.


کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی شود. مقام معظم رهبری ۳ مدال فتح بر سینه او نصب کردند. سردار کاظمی‌همچنین در سال ‪ ۱۳۷۲‬با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد.


در سال ‪ ۱۳۷۹‬حکم فرماندهی نیروی هوایی سپاه را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داد.


او پس از ‪ ۵‬سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه، در سال ‪ ۱۳۸۴‬حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از مقام معظم کل قوا دریافت کرد و طی سه ماه فعالیت شبانه‌روزی، بیش از ‪ ۱۰۰‬سفر به تمامی‌یگان‌های نیروی زمینی داشت و وضعیت یگان‌های نیروی زمینی را از نزدیک بررسی می‌کرد.


در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۸۴ بود که همزمان با روز عرفه، جت فالکن در منطقه امامزاده آیدینلو در نزدیکی شهر ارومیه سقوط کرد و ۱۱ تن از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جمله سردار کاظمی به شهادت رسیدند. از آن روز بود که این شهدا به نام شهدای عرفه در یاد‌ها ماندگار شدند.


رفاقت شهید احمد کاظمی و سپهبد شهید قاسم سلیمانی زبانزد بود. این دو شهید به همراه محمد باقر قالیباف که فرمانده سه لشکر از لشکر‌های مهم در دوران دفاع مقدس بودند. دوستی خود را از زمان جنگ حفظ کرده و برای شهادت لحظه شماری می‌کردند. احمد کاظمی از دو دوست دیگرش پیش دستی کرده و ۱۴ سال زودتر از حاج قاسم به رفقای شهیدش پیوست.


شهادت احمد کاظمی برای سردار سلیمانی اتفاقی ناگوار و تکان دهنده بود. تصاویری از بی تابی، بی قراری و اشک‌های بی امان سردار دل‌ها در روز شهادت احمد کاظمی در خاطره‌ها به جا مانده است.



باورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج قاسم گفته می‌شود و گفته شد، حداقل تیتر همه روزنامه‌های ما این جمله باشد که: «فاتح خرمشهر شهید شد.» همانطوری که بزرگی از ما در ادبیات، هنر یا هر چیزی از بین می‌رود و فوت می‌کند، ما بلافاصله برای او تیتری داریم. مثلا پدر علم ریاضی ایران از دنیا رفت.


فکر می‌کنم حقی که احمد گردن ملت ایران دارد با حقی که دیگر اندیشمندانی که مورد تجلیل هستند و به حق هم مورد تجلیل بوده‌اند، کمتر نباشد و شاید در ابعادی بیشتر باشد.


خب، ما با احمد خیلی رفیق بودیم؛ و البته من نمی‌دانم احمد بیشتر من را دوست داشت یا من بیشتر او را دوست داشتم. همیشه در ذهنم این بود که‌ای کاش می‌شد من یک طوری به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم. فکر می‌کردم بهترین چیزی که می‌تواند این را ثابت کند این باشد که مثلاً من یک کلیه بدهم احمد. از هر چیزی که دوتا دارم یکی اش را به احمد بدهم.


وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگیمان را می‌کرد. هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم. چهره باکری را در احمد می‌دیدیم. خرازی را در احمد می‌دیدیم. زین الدین را در احمد می‌دیدیم. همت را در احمد می‌دیدیم. خیلی از شهدا را ما در احمد خلاصه می‌دیدیم.


شما به یک کسی یادگار همه یادگاری هایت است، یادگار همه دلبستگی هایت و بهترین دوران عمرت است را از دست می‌دهی، این یک از دست دادن معمولی نیست. احمد با رفتن خودش همه ما را آتش زد.


خب، مدت‌ها از زمان جنگ گذشته بود. دلخوشی ما به هم بود. نه اینکه پشتوانه خاصی برای همدیگر باشیم، قوت قلب معنوی برای هم بودیم. در بیان کردن موضوعات، نصیحت کردن هم و سطوح مختلف دیگری با هم رودربایستی نداشتیم. وقتی ما بچه‌های جنگ جلسه‌ای می‌گرفتیم، اولین موضوعی که احمد به همه تذکر می‌داد، این بود که آیا این جلسه برای خدا است؟ و بعد پیرامون آن حرف می‌زد؛ لذا نقش احمد در ما خیلی نقشه برجسته‌ای بود. رفتن احمد برای همه ما سنگین فراموش نشدنی است.


من همیشه به احمد می‌گفتم: «الهی دردت بخوره توی سرمن» اصطلاح من بود نسبت به احمد. می‌گفتم: «دورت بگردم.» آنچه که مکنونات قلبی ام است، از خدا می‌خواهم خدا هرچه سریعتر مرا به او ملحق بکند و خودم را مستحق این عنایت خدا می‌دانم؛ و به او اگر بنویسم. این را خواهم نوشت: «مرا ببر. ما را تنها نگذار.» این را خواهم گفت.


خدا رحمت کند شهیدی داشتیم همیشه ورد زبانش این بود: «یاران همه رفتند افسوس که جامانده منم/ حسرتا این گل خارا همه جا رانده منم/ پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت/ آنکه نارفته و جامانده منم» فکر می‌کنم مصداق این شعر من هستم. باور کنید به احمد حسودی ام می‌شود. دلم می‌خواهد همه عمرم را بدهم، فقط یک بار دیگر صدای احمد را بشنوم.


وقتی که جنگ تمام شد، تا روزی که شهید شد هیچ روزی، هیچ لحظه‌ای و هیچ ساعتی نبود که ما باهم باشیم و با حسرت پشت دستش نزند و نگوید: «ما ضرر کردیم و شهدا برد کردند.» نه تنهاب رای شهید شدن، آنقدر بی تاب بود که از زنده ماندن خودش ناراحت بود و ضمن اینکه آرزویش شهادت بود، یک آرزوی دیگرش زودتر رفتن بود.


محمد باقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی نیز در برنامه روایت حبیب درباره وابستگی سردار سلیمانی به احمد کاظمی گفت: روزی که حادثه شهادت شهید کاظمی اتفاق افتاد، شهید سلیمانی کرمانشاه بود و بنا بود آن هواپیمایی که شهید کاظمی را برد ارومیه که سقوط کرد بعد از ارومیه برگردد سردار سلیمانی را از کرمانشاه بردارد بیاید تهران. آن روز صبح من حدود ساعت ۹ و نیم در شهرداری بودم و با وزیر خارجه ونزوئلا جلسه داشتیم.


من وسط صحبت‌ها بود یک مرتبه این دوستان همراه آمدند یک یادداشت به من دادند که سردار سلیمانی پشت خط است و می‌گوید که حتماً الان بیا کار دارم. من گفتم ما وسط صحبتیم حالا شما به ایشان بگو من حتماً تمام شد، ۱۰ دقیقه دیگر می‌آیم تماس می‌گیرم. آن دوستمان رفت بیرون یکی دو دقیقه نگذشت دو مرتبه آمد گفت نه گفته که هر چه هست هر کجا هست، رها کند پای تلفن بیاید.


خلاصه من رفتم پای تلفن یک مرتبه دیدم شروع کرد به گریه کردن بلند بلند گریه می‌کرد. خیلی ناله کرد خیلی گریه کرد. گفت که حاج احمد به شهادت رسیده است و من هم الان در کرمانشاه هستم و شما سریع دیگر هر کاری داری رها کن برو منزل شهید تا آن‌ها از جای دیگر مطلع نشوند.


بعد از مراسم تشییع و تدفین شهید کاظمی در اصفهان برگشتیم، بعد یکی از نزدیکان آقا برای من و حاج قاسم تعریف کرد گفت که آقا فرمودند «نگاه کن! به این‌ها می‌گویند رفیق». یک روز شاید یک دو سال قبل دو نفری خدمت حضرت آقا بودیم؛ آقا فرمودند «من هر وقت عکس شهید کاظمی را می‌بینم بلافاصله در ذهن من تصویر سه نفر در ذهنم می‌آید، تصویر آقای سلیمانی و شما. دوستان باوفایی با هم بودید و انشاءاللّه که عاقبت همه‌تان ختم به شهادت شود، منتها خدمت کنید و بعد شهید شوید.»


منبع: تسنیم


انتهای پیام/


انتهای پیام/

ارسال نظر