صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۳۸ - ۱۶ دی ۱۳۹۹
در وصف مرد میدان؛

اسطورۀ مردان پاک باصلابت

«پرواز دیگر» قطعه شعر ژیلا نظری مدرس زبان و ادبیات فارسی مدارس سمای دانشگاه آزاد اسلامی واحد آباده در وصف شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی است.
کد خبر : 554315

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا از آباده، ژیلا نظری متولد 1362-کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دبیر انجمن شعر شهریار آباده، دبیر مدارس سمای آباده و مدرس حوزه علمیه خواهران کوثر آباده است.


او صاحب دو اثر به نام‌های «با شوق نام تو قلم از ابتدا نوشت» سال 96 و «مجموعه اشعار دفاع مقدس شاعران شهرستان آباده» سال  99 بوده و تاکنون موفقب به کسب مقام برتر در بخش شعر جشنواره قرآنی قم در پنج سال متوالی، نفر برتر جشنواره کشوری اقوام ایرانی سال 96-شیراز و نفر برتر بخش شعر همایش حوزه انقلابی  منتظر سال 99-شیراز شده است.


«پرواز دیگر» قطعه شعر ژیلا نظری در وصف و رثای شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی بوده که به مناسبت نخستین سالگرد این شهید سروده شده است.


پرواز دیگر


تا سایۀ انگشترش بر خاک افتاد
صد اژدها از شانۀ ضحاک افتاد


مردِ علم بر دوشِ شهرِ روشنایی
با کوله‌باری از غزل‌های رهایی


اسطورۀ مردان پاک باصلابت
دریا دلِ دریای ایمان و نجابت


تا حفظ گردد حرمت پاک حرم‌ها
قلب وطن آرام و امن از پیچ و خم‌ها


جاوید باشد قامت رعنای ایران
حق گل دهد در دست‌های سبز ایمان


با گرگ‌های وحشیِ بیداد جنگید
با ناکسان شب، رها آزاد جنگید


اهریمنان را لرزه بر اندام افتاد
صد فرقه از اندیشه‌اش در دام افتاد


روز ازل او با شهادت آشنا بود
از رنگ‌های سرد این عالم جدا بود


یک لشکر از سمت پگاه صبحگاهی
از سمت دشت سرد شب، گردید راهی


از آسمان او را رَصَد می‌کرد دشمن
یا در کمینش، حیله بد می‌کرد دشمن


یک لحظه چشم آسمان را بست و شلیک
ناگه جهان فریاد کرد و گشت تاریک


 وقتی که در خوابش فلک پروانه می‌دید
دست سلیمانِ زمان را خاک بوسید


صحرا پراز غم شد زمین فریاد می‌کرد
باطل در آن دشت جنون بیداد می‌کرد


 اهریمن و افکار شومش، قصه این است
مردان حق برچیدن از روی زمین است


در انتهای حادثه خون بود و پیکر
پرواز در پرواز تا پرواز دیگر



انتهای پیام/4062/


انتهای پیام/

ارسال نظر