صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۳:۱۳ - ۱۱ آذر ۱۳۹۹
یادداشت/ سیدرضا آباقی

نفرین درخت توت

درخت توت برای خودش عالمی دارد، با آنکه شاخه‌هایش گاه از دیوار باغ‌ها بیرون می‌زند، گوشه‌گیر و منزوی و خجالتی است؛ سن و سالش را کسی نمی‌داند و رازش را به کسی نمی‌گوید مگر به پرنده‌ای که غمی دارد؛ بی‌خود نیست از چوب توت تار و سه تار و سنتور می‌سازند.
کد خبر : 545014

گروه اجتماعی خبرگزاری آنا - سیدرضا آباقی؛


یک) هر باغ قدیمی در دِه ما دست کم یک درخت تناور توت داشت با تنه‌ای با پوست زمخت و شاخه‌هایی درهم و برهم و سرخوش و شلخته پر از برگ سبز. درخت توت را محض ثوابش می‌کاشتند، درخت توت آن قدر خودمانی و بخشنده و بی‌شیله پیله است که هم به نسیمی میوه شیرین بر زمین می‌ریزد و هم به هیچ روی دست دراز شده رهگذری را رد نمی‌کند. درخت توت مظلوم است، ساده است. اهل عشوه و ناز کردن نیست و توقع چندانی از باغبان ندارد. ریشه در عمق خاک می‌کند و نم نم از نمِ کمِ خاک به سختی می‌نوشد تا کام خلق‌الله را شیرین کند.


دو) درخت توت برای خودش عالمی دارد. با آنکه شاخه‌هایش گاه از دیوار باغ‌ها بیرون می‌زند، گوشه‌گیر و منزوی و خجالتی است. سن و سالش را کسی نمی‌داند. رازش را به کسی نمی‌گوید، مگر به پرنده‌ای که غمی دارد. بی‌خود نیست از چوب توت تار و سه تار و سنتور می‌سازند. بی‌خود نیست کرم ابریشم با دل حریری درخت توت سازگاری دارد.


سه) کنار خانه حوریه خانم مادربزرگِ مادری‌ام، یک درخت توت قدیمی بود. گفتم بود؟ هنوز هم هست! چه خوب است که هنوز هم هست. حوریه خانم با موهای به غایت بور و صورت مثل برف سپیدِ نورانی‌اش بیمار شد و به رحمت خدا رفت، آن هشتی و پنج‌دری فرو ریخت و آن کوچه کوچک گم شد، اما درخت توت هنوز پابرجاست؛ درختی سرکش و بدقلق برای بالا رفتن؛ درختی که ما بچه‌ها کمتر هوس می‌کردیم از آن بالا برویم و به توت‌های افتاده از باد بسنده می‌کردیم. در میان بستگان ما این روایت معروف است که همه 6 فرزند حوریه خانم از ارتفاع بالای این درخت توت افتادند و خراشی برنداشتند.


چهار) یک درخت کوچک و غریب هم کنار ورودی باغ جدمان؛ میرزا اسماعیل بود. تنه‌اش کلفت شده بود، اما قدش به یک و نیم متر هم نمی‌رسید. مادرم می‌گفت این درخت توت عمر خیلی زیادی دارد و سال‌هاست که قد نکشیده. عده‌ای می‌گفتند پای ریشه‌اش گنجی نهفته است. آن درخت کوچک توت را کندند و خانه ساختند. نمی‌دانم کِی کندند، نمی‌دانم.
اما از باغ میرزا اسماعیل، از آن باغ که می‌گویند جنگل قیسی و زردآلو بوده، از آن باغ که می‌گویند ساعت‌ها آب از جوی باریک‌آب داشت و آن سویش تا به قنات زرشتار می‌رسید، هنوز یک درخت توت تناور به یادگار مانده. درختی که پیرمردهای محل از قول پدرانشان می‌گویند صد سال پیش هم همین قیافه و هیکل را داشته. میرزا اسماعیل شد سنگ قبری قدیمی در امامزاده سیدگته‌میر «آب‌سرد» و جوی باریک‌آب و قنات زرشتار خشک شد و آن باغِ انبوه شد خیابان و کوچه. اما بنازم به درخت توت که هنوز هست و همه اینها را در خود زنده نگه داشته. چه‌ها که ندیده این پیردرخت توت.


پنج) در ده ما معمولا آنکه رگ و ریشه‌ای در آداب و رسوم دارد و فرزند خلف اجداد خویش است، هیچ درخت توتی را قطع نمی‌کند. قدیمی‌ها درخت توت را وقف عام می‌کنند و معتقدند اگر درخت توت را قطع کنید، نفرین می‌کند. نفرینی دامنگیر و کارساز. نفرینی گیرا که نگون می‌کند بخت تبر به دست را. چقدر دوست دارم این اعتقاد را. چقدر دوست دارم درخت توت را و نفرینش را.


انتهای پیام/4076/


انتهای پیام/

ارسال نظر