روایت زندانیانی که در صف اعدام داعش بودند
به گزارش خبرنگار گروه بینالملل خبرگزاری آنا، یکی از بعدازظهرهای ماه گذشته به ابو وحید گفتند به زودی کشته میشود. او که یکی از اعضای سابق پلیس عراق است، در حالی که اشک در چشمانش بود شروع به گریه کرد، اما در مورد آنچه قرار بود برایش اتفاق بیافتد بههیچوجه متعجب نشد. او میگوید: میدانستم بهعنوان یکی از اسرای داعش دیر یا زود کشته میشوم.
ابو وحید 32 ساله اهل شهر حویجه در شمال عراق است که حدود هشت ماه پیش، پس از تسلط تروریستها بر این شهر، به اسارت آنها درآمد. او پس از مدت کوتاهی آزاد ولی دوباره در ماه جولای اسیر شد. نیروهای داعش میگفتند او اخبار و اطلاعات این گروه را در اختیار نیروهای کردی قرار میداده که در مناطق مجاور حویجه حضور داشتند.
روزی که خبر مرگ قریبالوقوع ابو وحید به او گفته شد، یکی از قضات محلی داعش به داخل سلول او آمد و پرسید: چرا تو اطلاعات مربوط به مسلمین را در اختیار کردها قرار دادهای؟ ابو وحید اتهامات را رد کرد، اما متهم به دروغگویی شد و توسط نیروهای داعش بهشدت کتک خورد. او میگوید آن قاضی در لحظه آخر پیش از ترک سلول گفت: وصیتنامهات را بنویس زیرا فردا اعلام میشوی. دو روز قبل، چهار نفر از سلول ابو وحید بیرون برده شدند و هرگز بازنگشتند. او که این روزها در مرکز نیروهای امنیتی در اربیل است، میگوید: یک سیستمی در آنجا وجود داشت و ما هم در صف اعدام شدن قرار داشتیم.
افراد را پس از خروج از سلول به پشت زندان میبردند؛ جایی که پیشتر خانه یکی از قضات داعش بود. ابو وحید بهخوبی صدای کنده شدن زمین بهوسیله بیل را میشنید. وقتی که افرادی به بیرون برده میشدند، او و دیگر زندانیان بهوضوح میتوانستند صدای رگبار و فریادها را بشنوند. احمد محمود 31 ساله که او نیز به اتهامی مشابه با ابو وحید دستگیر شده بود، میگوید: هر زمانی که یکی از افراد کشته میشد، فرد کناری او با صدای بلند فریاد میزد اللهاکبر.
داعش در زمان اسارت، این افراد را شکنجه نیز میکرد. بنا به گفته ابو وحید، در طول اسارت او هشت بار توسط داعشیها شکنجه شد که وصل کردن سیمهای برق به گردن او تنها یکی از روشهای شکنجه تروریستها بود. او در این زمینه میگوید: «در ابتدا من را وارد اتاقی کرده و روی بدنم آب ریختند. سپس سیمهای برق را آورده و به گردنم متصل کردند. تا سه روز در زمان خواب از دهانم خون بیرون میآمد. هر زمانی که احساس سرگیجه داشتم و از هوش میرفتم، آنها با برق دوباره من را به هوش میآوردند». بعد از پنج جلسه آنها تهدید کردند که برادرزاده او را آورده و میکشند. پس از آن بود که ابو وحید شروع به اقرار کرد.
پس از مطلع شدن از مجازات مرگ، ابو وحید در اواخر شب شروع به نوشتن وصیتنامه کرد. خود با یادآوری آن لحظات سخت میگوید: «به خانوادهام خبر مرگم را اطلاع دادم و از آنها خواستم مراقب یکدیگر باشند. زمانی که نوشتن پایان یافت، وصیتنامه را داخل جیبم گذاشتم». ابو وحید دلایل کافی برای نگران شدن نسبت به وضعیت اعضای خانوادهاش را داشت. در سال 2006، تروریستهای مسلح برادر او را به اتهام همکاری با کردها سربریده بودند. یک سال بعد نیز، عموی او که یکی از اعضای شورای شهر بود توسط تروریستها ترور شد. دو پسرعمویش نیز در لیست ترور قرار داشتند.
حوالی ساعت دو بامداد و درحالیکه او تازه نوشتن وصیتنامه را تمام کرده بود، صدای بالگردها و راه رفتن سربازان روی پشتبام زندان را شنید. او دوستانش را بیدار کرد و به آنها اطلاع داد که نیروها برای آزادیشان آمدهاند. سپس صدای سربازان کرد را شنید که گفتند: نترسید! ما برای کمک به شما آمدهایم. آنها در سلول را شکستند و از زندانیان پرسیدند که آیا عضوی از نیروهای پیشمرگه در آنجا وجود دارد. وقتی پاسخ منفی زندانیان را شنیدند، از آنها خواستند بهسرعت خارج شوند. زندانیان در لحظه آخر به سربازان اطلاع دادند که در یکی از اتاقها چندین پرونده اطلاعاتی وجود دارد. سربازان نیز با شکستن درها توانستند به این اسناد دسترسی پیدا کنند.
بهطورکلی در این عملیات، نیروهای آمریکایی و پیشمرگه توانستند 69 زندانی را آزاد کنند. در جریان این درگیریها 6 عضو داعش دستگیر و بیش از 20 نفر از تروریستها نیز کشته شدند. یکی از نیروهای آمریکایی نیز کشته شد. هدف از این عملیات آزادی تعدادی از نیروهای پیشمرگه بود، اما گفته میشود پیش از رسیدن نیروها آنها را بهجای دیگری منتقل کرده بودند.
ابو وحید میگوید اگرچه اکثر افراد در حویجه مخالف داعش هستند، اما بسیاری توانایی پرداخت 400 دلار به قاچاقچیان بهمنظور فرار از شهر را ندارند. او میگوید هرگز از فعالیت کردن علیه داعش پشیمان نیست و همچنان به نبرد علیه تروریستها ادامه میدهد. زمانی که زندانیان در حال خروج از سلول بودند، یکی از نیروها جیبهای ابو وحید را گشت و وصیتنامهاش را پیدا کرد. درحالیکه اسیران یکییکی در حال خروج از زندان بودند، آن سرباز وصیتنامه ابو وحید را که دیگر نیازی به آن نداشت روی زمین انداخت.
انتهای پیام/