صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۰:۰۸ - ۰۶ آبان ۱۳۹۹
اختران سپهر فرهنگ و تمدن اسلام و ایران

زندگی پرماجرای «ابونُعَیم اصفهانی»

احمد بن عبدالله اصفهانی (336-430ق) مشهور به «حافظ» و «ابونعیم اصفهانی»، صوفی، محدث و مؤلف ایرانی است.
کد خبر : 519331

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ـ بارها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت‌به‌خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.


با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.


برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.



احمد بن عبدالله اصفهانی (336-430ق)، مشهور به «حافظ» و «ابونعیم اصفهانی»، صوفی، محدث و مؤلف ایرانی است.


جد مادری پدرش محمد بن یوسف بن مهران معروف به ابن یوسف بناء (متوفی 286ق) از چهره‌های مهم تصوف در اصفهان بود و مکتب او در زمان حیات ابونعیم رونق داشت. پدرش ابومحمد عبدالله، محدثی بود که برای دست یافتن به احادیث به عراق و شام سفر کرد.


ابونعیم در سال 344ق، یعنی از هشت سالگی، از محدثان معروف اصفهان استماع حدیث کرد. مهم‌ترین این افراد ابوشیخ ابن حیان اصفهانی و ابوالقاسم طبرانی بودند. پدرش با چند تن از محدثانِ بغداد و نیشابور و شام مکاتبه کرد و از ایشان برای ابونعیم اجازه روایت گرفت. وی در 356ق برای تحصیل علم به خوزستان و عراق و حجاز مسافرت کرد. در شهرهای گوناگونی همچون ایذج و عسکر مکرم و شوشتر و اهواز و بصره و واسط و کوفه و بغداد و مکه به استماع حدیث پرداخت. ظاهراض قصد داشت از ایله به شام رود، ولی حوادثی که با حمله فاطمیان در سال 359ق پیش آمد او را از این سفر بازداشت و در سال 360ق دوباره به اصفهان بازگشت. وی در نیشابور از حاکم ابو احمد بن اسحاق و ابوعبدالرحمان سُلَمی و دیگران استماع حدیث کرد.


گفته‌اند که ابونعیم از بیش از 430 عالم اجازه روایت داشت که برای برخی از آنها وی تنها راوی شناخته شده بود. چنین شد که شهرت او به نقاط دور رسید و طلاب از سرزمین‌های گوناگون برای شنیدن حدیث به مجلس او در اصفهان رو آوردند که یکی از آنان خطیب بغدادی بود. با این همه، به علت دشمنی میان او و محمد بن اسحاق بن مِنده، دیگر محدث مشهور اصفهانی، فعالیت او در زمینه تدریس بسیار محدود بود. سبب این دشمنی حنبلی بودن ابن منده بود و اینکه ابونعیم را شافعی می‌دانست.


ابونعیم، برخلاف ادعای سُبکی، شافعی نبود؛ چون هیچ‌جا در احوال شافعیان قدیم نامی از او برده نشده است، ولی احتمالاً در موضوعات فقهی و عبادتی از مذهب شافعی پیروی می‌کرده است. همچنین با وجود آنکه او را متکلم اشعری معرفی کرده‌اند، چندان دستی در کلام اشعری نداشت، ولی کلام اشعری را موافق با اعتقاد اهل سنت می‌دانست و چنان می‌نماید که بر اعتقاد حنبلیان به معانی تحت‌اللفظی آیات و احادیثی که رنگ تشبیهی دارد خرده می‌گرفته است. به همین سبب، ابن منده، پیشوای حنبلیان، او را به نادرستی اعتقاد متهم کرد و طلاب حنبلی ابونُعیم را محکوم کردند و از تدریس در مسجد جامع اصفهان بازداشتند حتی او را از شهر اصفهان بیرون کردند.


صوفیان این‌گونه مصائب را با رضا و تسلیم می‌پذیرفتند و آن را محنت و ابتلای اولیا می‌شمردند؛ زیرا صوفیان از قدیم مورد طعن و نقد منکران بوده‌اند. احتمال دارد که ابونعیم کتاب عقاید خود با نام المُعتَقَد را که اکنون در دست نیست، برای دفاع از صحت اعتقادات خود تألیف کرده باشد. پس از آن، ابن منده را متهم کرد که در سالخوردگی در نقل حدیث سهو می‌کند و عقایدی را به دیگران نسبت می‌دهد که از ایشان نیست. طرد ابونعیم از مسجد تا مدت زیادی پس از مرگ رقیب ادامه یافت. به تصریح ابن عساکر و دیگران، آنگاه که محمود غزنوی بر مردم اصفهان سخت گرفت، گروه بسیاری را در مسجد جامع کشت، در حالی که ابونعیم، به سبب منع از رفت و آمد به مسجد، در آن هنگام در میان آنان نبود و از این رو جان سالم به در برد. نجات ابونعیم از این کشتار بعدها کرامتی برای او دانسته شد. وی از اکابر و اعلام محدثین و از اعاظم ثقات حافظ و مرجع بزرگان ایشان بود و در کلام برخی از بزرگان حدیث از او به حافظ دنیا نام برده‌اند و درباره‌اش گفته‌اند که فقه و تصوف را با حدیث درآمیخت.


برخی عالمان شیعه، از جمله شیخ بهایی و میرمحمد حسین خاتون آبادی او را از شیعیان دانسته‌اند و خاندان مجلسی که نسبت خود را به او می‌رساندند، به نقل از پدران خود می‌گفتند که او شیعه بوده و مدعی بودند که تقیه می‌کرده است. به هر حال او در آثار خود از مناقب امام علی(ع) و دیگر ائمه(ع) بسیار سخن گفته است و کسانی چون ابن تیمیه بر این مطلب خرده گرفته‌اند.


ابونعیم همگی زاهدان و متصوفان را به شیعه منسوب می‌کند و پیوستگی میان شیعه و زهد را اثبات می‌کند و از پیامبر(ص) روایت می‌کند: «هر کس خشنود می‌شود از اینکه زندگی‌اش مانند زندگی من و مرگش چون مرگ من باشد باید علی ابن ابی طالب را دوست بدارد». وی همچنین حدیث دیگری از پیامبر(ص) روایت می‌کند: «این شیعیان، یعنی شیعه علی، این مردم‌اند: برادران، دانشمندان، پژمرده لبان و نیکوکارانی که از بسیاری عبادت شبیه راهبان هستند».


شهرت ابونعیم پس از مرگش روزافزون شد، ولی حنبلیان پیوسته با او دشمنی می‌کردند. ابن جوزی بالاخص بر تمایلات اشعری او خرده می‌گرفت و آن را با اعتقاد عمومی اهل حدیث، که هرگونه علم کلام را طرد می‌کردند، ناسازگار می‌دانست. حنبلیان نیز ابونعیم را متهم می‌کردند که در ادعای خود بر داشتن اجازه روایت حدیث دقیق نبوده و تا حدی بر گواهی شفاهی خطیب بغدادی تکیه می‌کرده است. علمای شافعی، همچون ابن نجار و ذهبی و سُبکی، به این اعتراضات جواب گفته‌اند. اینان ابونعیم را شیعه‌ای می‌دانستند که مذهب خود را از باب تقیه پنهان می‌داشته است.


ابونعیم اصفهانی، روز دوشنبه 20 محرم، در اصفهان درگذشت و در گورستان مردبان (محله‌ای در اصفهان که اکنون شیخ ابی مسعود نام دارد) به خاک سپرده شد. سنگ گوری با کتیبه‌ای دالّ بر شیعه بودن وی بر قبرش نصب شد، ولی در زمان حیات علامه محمد باقر مجلس به دستور میرلوحی موسوی که مخالف علامه مجلسی بود، این مقبره تخریب شد.


ابونعیم تألیفاتی داشته است. کتاب حلیة‌الاولیاء و طبقات الاصفیاء مهم‌تهرین کتاب ابونعیم است که به زبان عربی تألیف شده و تألیف آن در سال 422ق به اتمام رسیده. این اثر از سال 1351 تا 1357ق چاپ شده است. این کتاب در 10 مجلد بزرگ چاپ شده و دائرة‌المعارفی است در تاریخ و معارف صوفیه و مشتمل است بر شرح احوال مفصل و 689 تن از زهاد و عباد و صوفیه از صدر اسلام تا اواخر قرن چهارم هجری. وی در این کتاب در بین مشایخ و اکابر صوفیه، غیر از کبار صحابه و خلفا، ائمه اهل سنت را نیز نام می‌برد و سخنان و مواعظ و آداب و قصص و حکایاتی را نیز که به هر یک منسوب است نقل می‌کند. این کتاب مفصل‌ترین کتابی است که در تراجم احوال صوفیه تاکنون منتشر شده است و منبع علمای شیعه در استدلال اخبار مخالفان است. با آنکه مؤلف در مقدمه کتاب گفته که منظور وی نوشتن تاریخی درباره تصوف است، 9 جلد اول آن بیشتر زندگی‌نامه کسانی است که صوفی به معنای خاص کلمه نبوده‌اند.


این کتاب با ذکر احوال چهار خلیفه نخستین و دیگر اصحاب پیامبر(ص) آغاز می‌شود و سپس از علمای دینی و بالاخص از کسانی که به نهضت‌های حدیث در نسل‌های بعد تعلق داشتند سخن می‌گوید. ابونعیم بدین ترتیب قصد داشته نهضت تصوف را مکمل اسلام سنتی معرفی کند.


وی همچنین با آن دسته از صوفیان که با وجود ایمان، عمل را لازم نمی‌شمردند و به حلول خدا در آدمی معتقد بودند مخالف بود و به همین سبب احوال حلاج را در کتاب خود بررسی نکرده است. شرح حال نخستین مؤسسان مذاهب فقهی، از جمله اوزاعی و سفیان ثوری و ابن حنبل در کتاب او آمده است. از آنجا که در مخالفت با حنفیه با اغلب محدثان زمان خود هم‌عقیده بود، عمداً شرح حال ابوحنیفه را نیاورده و مکرر گزارش‌هایی را در تحقیر او و اهل رأی نقل کرده است. فقط جلد دهم کتاب کاملاً به متصوفان اختصاص دارد و مشتمل است بر نقل ترجمه‌های احوال اغلب کسانی که نام‌شان در طبقات‌الصوفیه سُلَمی آمده است. به‌رغم آنکه ابن جوزی در صفة‌الصفوة در 13 مورد بر حلیة‌‌الاولیاء‌خرده گرفته، این کتاب پیوسته از منابع مرجع به شمار می‌رفته است. از جمله اعتراضات ابن جوزی آن است که ابونعیم به احادیث ضعیف اعتماد کرده است، تصوف را به اصحاب پیامبر(ص) و اولین علمای مذهب از ابوبکر تا ابن حنبل نسبت داده است، آداب و شعائر صوفیانه مخالف با سنت را در کتاب خود آورده است و نام چند تن از زنان زاهد را نیاورده است. نویسندگان امامی غالباً شرح حال نخستین امامان در حلیة‌الاولیاء را نقل کرده‌اند.


از دیگر کتب وی می‌توان به این موارد اشاره کرد: دلائل النبوة، کتابی در سیره پیامبر(ص) و بالاخص صفات عالی و معجزات وی؛ ذکرُ اخبارِ اصبهان، فرهنگی زندگی‌نامه‌ای از علمای دینی و بالاخص محدثان اصفهان که تألیف آن در سال 419ق پایان پذیرفته و اطلاعات آن بیشتر مأخوذ از کتابُ اصفهان حمزه اصفهانی است؛ الاربعین علی مذهب المتحققین من الصوفیة؛ خرقة ‌المساجد؛ ذکر المهدی؛ طب النبی؛ الطبقات‌الفتن؛ الفوائد؛ معرفة‌الصحابه؛ المستخرج علی البخاری؛ ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین؛ المستخرج علی مسلم؛ منقبه المطهرین.


انتهای پیام/

ارسال نظر