روایت مقتل های معتبر از شهادت حضرت علی اصغر در ظهر عاشورا
به گزارش خبرنگار حوزه معارف اسلامی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، عاشورا آسمانی است که در دل خود ستارگان درخشان و بیبدیلی را جا داده است. ستارگانی که هر یک در جایگاه خود به آسمان تاریک بشریت روشنایی دادند. در میان شهدای دشت کربلا، از نوگل ۶ ماهه حضرت سیدالشهدا (ع) تا پیر فرزانهای همچون «حبیب بن مظاهر» دیده میشود.
این مصیبت آن قدر سنگین است که هیچ قلم و زبانی را یارای توصیف و گفتن از آن نیست. آنچه در این چهارده قرن شنیده و گفتهایم، تنها گوشهای از رنجی است که بر اهلبیت پیامبر(ص) وارد شده و پر کاهی است از کوه مصیبت بزرگ امام حسین (ع) و خاندان پاک و اصحاب بزرگوار ایشان.
حضرت علی اصغر (علیه السّلام) طفل 6 ماهه حضرت امام حسین (علیه السّلام) در واقعه کربلا بود. ایشان در مدینه به دنیا آمد و مادرش «رباب» دختر امرء القیس بن عدی از قبیله کلاب بوده است. رباب مادر حضرت سکینه (سلام الله علیهما) است و در مقاتل از بیتابی فراوان این همسر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) بعد از واقعه کربلا و علاقه وافر حضرت امام حسین (علیه السّلام) به این بانو و دخترش حضرت سکینه (سلام الله علیهما) سخن رفته است. بنابراین حضرت علی اصغر و حضرت سکینه خواهر و برادر هم از یک مادر بودند.
سید ابراهیم میانجی در کتاب «عیون عبری» مینویسد: «عبدالله الرّضیع غیر از علی اصغر است و مادرش ام اسحاق دختر طلحه می باشد که در روز عاشورا در کربلا به دنیا آمد. هنگامی که متولد شد امام حسین (علیه السّلام) آمدند و کودک را در آغوش گرفتند و لبانش برق می زد. عبد الله غنوی یا هانی حضرمی تیری به سوی طفل پرتاب نمودند و در حالی که در آغوش پدرش در درب خیمه بود او را به شهادت رساندند. ولی علی اصغر (علیه السّلام) در میدان جنگ به شهادت رسید. حرمله بن کاهل اسدی او را با پرتاب تیری ذبح نمود. و الله اعلم.
ابن واضح یعقوبى که در سال 292 قمری وفات یافته در تاریخش که از قدیمیترین کتب تاریخ است به تولد آن طفل در روز عاشورا تصریح کرده است و عین عبارت یعقوبى این است که در حالات امام (علیه السّلام) گوید: «ثم تقدموا رجلا رجلا حتى بقى وحده ما معه احد من اهله و لا ولده و لا أقاربه فانه لواقف على فرسه اذ أتى به مولود قد ولد له فى تلک الساعة فاذن فى اذنه و جعل یحنکه اذ اتاه سهم فوقع فى حلق الصبى فذبحه فنزع الحسین (ع) السهم من حلقه و جعل یلطخه بدمه و یقول: و اللّه لانت اکرم على اللّه من الناقة و لمحمد اکرم على اللّه من صالح ثم اتى فوضعه مع ولده و بنى اخیه...»
از این عبارتی که نقل شد؛ معلوم است که امام (علیه السّلام) سوار اسب بوده و آن طفل تازه مولود را آورده اند و امام (علیه السّلام) به گوش وى اذان گفته است و در آن موقع با تیر زده اند.»
در اکثر مقاتل نیز دو گزارش برای شهادت طفل شیرخوار ارائه شده است:
گزارش اول: حضرت امام حسین (علیه السّلام) طفل را برای درخواست آب روبروی قوم ستمکار گرفتند و طلب جرعه ای آب نمودند که به جای آب تیری بر گلوی طفل بیگناه زدند.
گزارش دوم: طفل رضیع در درب خیمه در آغوش حضرت امام حسین (علیه السّلام) بودند که هدف تیر قرار گرفتند.
گزارش اول که حاکی از این است که طفل شیرخوار در میدان جنگ به شهادت رسید به دو صورت در مقاتل ذکر شده است:
گزارش اول- نقل اول:
در برخی مقاتل از جله صفحه 150 کتاب »لهوف» آمده است که طفل آنقدر بیتابی می کرد که حضرت زینب (سلام الله علیها) آن طفل را نزد حضرت امام حسین (علیه السّلام) آوردند و فرمودند که برای این طفل از این قوم درخواست آب بفرما.
گزارش اول- نقل دوم:
در صفحه 442 کتاب «در کربلا چه گذشت؟» که ترجمه ای است از «نفس المهموم» به نقل از در «تذکره» از هشام بن محمد کلبى نیز نقل شده است که حضرت سیدالشهدا(ع) برای اتمام حجت خطبه ای برای قوم می خواندند که صدای گریه و بیتابی این طفل را از عطش شنیدند و طفل را بر دست گرفتند و طلب آب کردند. که به جای آب بر گلوی این طفل خرد بیگناه تیر زدند.
گزارش دوم:
در همان کتاب به نقل از « منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام» این گونه نقل شده است که حضرت برای وداع طفل شیرخوار خود را خواستند و هنگامی که در آغوش ایشان بود هدف تیر قرار گرفت.
این گزارش را می توان نزدیک به نقل تاریخ یعقوبی قلمداد کرد که در ظهر عاشورا به دنیا آمد و حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) طفل را گرفتند تا در گوشش اذان بگویند و هدف تیر خصم دون قرار گرفت.
گزارشی که در تاریخ یعقوبی درباره طفل شیرخوار دشت کربلا آمده چنین است:
«زهیر بن قین سوار بر اسب خویش بیرون آمد و فریاد کرد: اى مردم کوفه شما را از عذاب خدا بیم مى دهم. بیم باد شما را اى بندگان خدا، فرزندان فاطمه به دوستى و یارى سزاوارتر از فرزندان سمیه هستند. اگر هم اینان را یارى نمى کنید با ایشان نجنگید. اى مردم، امروز بر روى زمین پسر و دختر پیغمبرى جز حسین نمانده است و هیچ کس بر کشتن او گر چه به یک کلمه باشد یارى ندهد مگر آنکه خدا دنیا را بر او تلخ سازد و به دشوارترین شکنجه هاى آخرت عذابش کند. سپس یک نفر یک نفر قدم به راه شهادت نهادند تا (امام) تنها ماند و از اهل بیت و فرزندان و خویشاوندانش یک نفر همراه نداشت. در این حال سوار اسب خویش بود که نوزادى را که در همان ساعت براى او تولد یافته بود به دست وى دادند، پس در گوش او اذان گفت و کام او را برمى داشت که تیرى در گلوى کودک نشست و او را سر برید. امام حسین (علیه السّلام) تیر را از گلوى کودک کشید و او را به خونش آغشته مى ساخت و مى گفت: «و الله لأنت اکرم على الله من الناقة، و لمحمد اکرم على الله من الصالح: به خدا سوگند که تو از ناقه بر خدا گرامى تر هستی و محمد هم از صالح بر خدا گرامى تر است.» سپس آمد و او را پهلوى فرزندان و برادرزادگان خود نهاد، سپس بر آنان حمله برد.»
در کتاب منتهی الامال درباره این واقعه چنین گزارش شده است:
«پس حضرت بر در خیمه آمد و به حضرت زینب (علیها السّلام) فرمودند: کودک صغیرم را به من سپارید تا او را وداع کنم، پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزدیک او برد تا او را ببوسد که حرملة بن کامل اسدى لعین تیرى انداخت و بر گلوى آن طفل رسید و او را شهید کرد و شاعر در این شعر به این مصیبت اشاره کرده است:
و منعطف اهوى لتقبیل طفله فقبّل منه قبله السّهم منحرا
و خم شد تا طفل خود را ببوسد، تیر پیش از وى گلویش را بوسیده بود.
پس آن کودک را به خواهر داد، زینب (علیها السّلام) او را گرفت و حضرت امام حسین (علیه السّلام) کف دو دست خود را زیر خون گرفت، همین که پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود: «سهل است بر من هر مصیبتى که بر من نازل شود زیرا خداوند شاهد است.»
سبط ابن جوزى در تذکره از هشام بن محمّد کلبى نقل کرده که چون حضرت سیدالشهدا(ع) دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد: «بینى و بینکم کتاب اللّه و جدّى محمّد رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) اى قوم، براى چه خون مرا حلال مى دانید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن (علیه السّلام)که فرمودند: «هذان سیّدا شباب اهل الجنّة»
در این هنگام که با آن قوم احتجاج مى نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود که از شدّت تشنگى مى گریست، حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود: «یا قوم، إن لم ترحمونى فارحموا هذا الطّفل: اى لشکر، اگر بر من رحم نمىکنید پس بر این طفل رحم کنید.»
پس مردى از ایشان تیرى به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام حسین (علیه السّلام) شروع کردند به گریستن و فرمودند: «اى خدا، حکم کن بین ما و بین قومى که ما را خواندند که یارى کنند پس ما را کشتند، پس ندایى از آسمان آمد که یا حسین او را بگذار که از براى او دایه اى در بهشت است.»
در لهوف درباره شهادت طفل رضیع حضرت امام حسین (علیه السّلام) در واپسین لحظات زندگی ایشان چنین آمده است:
«چون حضرت امام حسین (علیه السّلام) قتلگاه جوانان و یارانش را نگریست، براى جنگ با دشمن با نفس نفیس خود عزیمت فرمود و ندا در داد: «آیا مدافعى هست که از حرم رسول اللَّه دفاع کند؟ آیا خداشناسى هست که در حقّ ما هراس خدا را در پیش گیرد؟ آیا فریادرسى هست که به امید رحمت خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یارى رساند؟» در این وقت ناله زنان بلند شد و امام به باب خیمه آمد و فرمود: خواهرم زینب، بچه کوچک مرا بیاور تا با وى وداع کنم، امام او را گرفت تا ببوسد، حرملة بن کاهل تیرى انداخت که آن گلوگاه کودک را سوراخ کرد، امام به زینب فرمود: او را بگیر.» بعد خون صغیر را با دو کف دست بگرفت تا پر شدند و آن خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد مى آید.»
حضرت امام باقر (علیه السّلام) مى فرماید: از آن خون قطره اى به زمین فرود نیامد.
از طرق دیگر روایت شده که آن به عقل نزدیکتر است، چه زمان و موقعیت تودیع با کودک نبود زیرا امام به حرب و جنگ اشتغال داشت و همانا زینب خواهر امام (علیه السّلام) کودک را آورد و گفت: این طفل تو سه روز است که آب نیاشامیده، برایش آبى طلب کن.
امام (علیه السّلام) کودک را بر روى دست گرفت و فرمودند: «یا قوم قد قتلتم شیعتی و أهل بیتی و قد بقی هذا الطفل یتلظّى عطشا، فاسقوه شربة من الماء: اى قوم، شیعیان و اهل بیت مرا کشتید و فقط این طفل باقى مانده که از عطش به خود مى پیچد، او را با شربتى از آب سیراب کنید.»
در بین سخنان امام مردى از دشمن تیرى انداخت که کودک را گلو برید و امام آنان را نفرینى کرد آن گونه که به دست مختار و دیگران گرفتار آمدند.»
در بحارالانوار درباره شهادت طفل شیرخوار حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده است:
«هنگامى که امام حسین (علیه السّلام) دچار مصیبت اهل بیت و فرزندان خود گردید و غیر از آن حضرت و زنان و کودکان کسى باقى نماند آن حضرت فرمود: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول اللَّه؟ هل من موحد یخاف اللَّه فینا؟ هل من مغیث یرجو اللَّه فی اغاثتنا؟ یعنى آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دفاع نماید؟ آیا یکتاپرستى هست که درباره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسى هست که براى فریادرسى ما به خدا امیدوار باشد؟»
ناگاه صداى زنان به واویلا بلند شد. حضرت امام حسین (علیه السلام) متوجه خیمه ها شدند و فرمودند: کودک مرا که على نام دارد بیاورید تا با او وداع نمایم. آنان آن کودک را به آن حضرت دادند.
شیخ مفید می نویسد: امام حسین پسرش عبد اللَّه را خواست. همان طور که آن کودک را مى بوسید می فرمود: واى بر این گروه در آن موقعى که جدت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) خصم آنان باشد. همان طور که آن کودک در کنار حضرت سیدالشهدا(ع) بود حرملة بن کاهل اسدى او را هدف تیر قرار داد و در آغوش پدرش شهیدش کرد. امام حسین (علیه السلام) خون گلوى آن کودک را می گرفت و به طرف آسمان مى پاشید.
سید بن طاوس می گوید: حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: چون این مصیبت مرا خدا مى بیند برایم قابل تحمل است. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) می فرماید: یک قطره از آن خون به زمین بازنگشت.
نقل شده است که امام حسین (علیه السّلام) به آن کودک فرمودند: تو از بچه ناقه صالح کمتر نیستى. پروردگارا، اگر یارى کردن را از ما گرفته اى پس این عمل را براى ما خیر و صلاح قرار بده.»
در کتاب نفس المهموم مقتل کودک شیرخواره چنین نقل شده است:
مادرش رباب دختر امرء القیس بن عدى، دختر هند الهنود است. سیّد (ره) گوید: چون حسین (ع) کشته هاى جوانان و دوستان خود را دید و دل بر شهادت نهاد و فریاد زد: آیا کسى هست از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که از خدا درباره ما بترسد؟ آیا دادرسى هست که براى خدا به داد ما برسد؟ آیا کسى به امید آنچه نزد خدا است به ما کمک مىدهد؟ آواز زنان به ناله بلند شد و او جلوى در خیمه آمد و به زینب گفت: کودک صغیرم را بده تا با او وداع کنم، او را گرفت و سر خم کرد تا او را ببوسد. حرملة بن کاهل اسدى تیر انداخت و بر گلوى آن طفل رسید و سر او را برید. شاعر خوش تعبیر کرده است:
و منعطف اهوى لتقبیل طفله فقبّل منه قبله السّهم منحرا
چون خم شد تا طفل خود را ببوسد، تیر پیش از وى گلویش را بوسیده بود.
به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: او را بگیر، کف را از خونش پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: چون خدا ناظر است، هر مصیبتى بر من آسان است.
از ازدى نقل شده است که عقبة بن بشیر اسدى از امام محمدباقر(ع) روایت کرده است که حضرت (علیه السّلام) فرمودند: اى بنى اسد، ما در میان شما خونى داریم، گفتم: اى ابو جعفر، مرا در آن چه گناهى است؟ آن خون کدام است؟ فرمود: کودکى از حسین (علیه السّلام) را نزد او آوردند و در دامنش نهادند، یکى از شما بنى اسد تیرى زد و او را سر برید، حسین (علیه السّلام) خونش را گرفت و چون دو کفش پر شد، آن را به زمین ریخت سپس فرمودند: بار خدایا، اگر نصرت از آسمان را بر ما بستى، عوض بهترى به ما بده و از این ستمکاران انتقام ما را بگیر.
در بسیاری از مقاتل همچنان که ذکر شد از تدفین طفل گزارشی نرسیده است که بدان سبب حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر پیکر طفل نماز بخوانند و فقط بیان شده است که حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) پیکر طفل را در کنار شهدای اهل بیت (علیهم السّلام) نهادند.
نقل شده است که حضرت سکینه خاتون وقتی در قتلگاه مدهوش بر روی پیکر پدر افتاده بودند از گلوی بریده شنیدند که می فرمودند:
شیعَتی ما إِنْ شَـرْبْتُمْ مــاءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونی أَوْ مَرَرْتُمْ بِغَریبٍ أَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
لَیْتَکُمْ فی یَوْمِ عاشُورا جَمیعا تَنْظُرُونی کَیْفَ أَسْتَـسْقی لِطِفْلی ثُمَّ هُمْ لَمْ یَرْحَـمُونی
اى شیعیان من، اگر آب گوار آشامیدید، از تشنگى من یاد نمایید؛ اگر از نزد غریبى یا شهیدى بگذرید بر من ندبه و زارى نمایید.
کاش همگی شما در روز عاشورا می دید که چگونه از لشکر کفّار براى طفل تشنه خود آب طلب نمودم و ایشان بر من رحم نکردند.
در زیارت ناحیه مقدسه نیز از عبد الله بن حسین طفل شیرخواری که به تیر حرمله بن کاهل اسدی شهید شد؛ یاد شده است: «السّلام على عبداللَّه بن الحسین الطّفل الرّضیع، المرمیّ الصّریع، المتشحّط دماً، المصعّد دمه فی السّماء، المذبوح بالسّهم فی حجر أبیه، لعن اللَّه رامیه حرملة بن کاهل الأسدیّ وذویه.»
در زیارتی که در کتاب اقبال برای روز عاشورا نقل شده است از حضرت علی اصغر (علیه السّلام) نامبرده شده است: «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ وَ أَوْلادِکَ وَ الْمَلائِکَةِ الْمُقِیمِینَ فِی حَرَمِکَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ، وَ عَلى الشُّهَداءِ الَّذِینَ اسْتَشْهَدُوا مَعَکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ وَ عَلى وَلَدِکَ عَلِیِّ الاصْغَرِ الَّذِی فُجِعْتَ بِهِ.» (7)
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/