صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

کلکسیون‌دار بجنوردی: بیماری «جمع‌کردن ماشین» دارم!

«فرهاد هواخواه» یک عشق ماشین واقعی است. تعمیرکاری که برای جمع کردن یک کلکسیون ۱۵۰۰ تایی از ماکت های کوچک ماشین ۴۰ سال زحمت کشیده و خرج دهها میلیونی کرده است.
کد خبر : 50686


به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، مجله مهر نوشت: بسیاری از پسربچه ها در همه جای دنیا از همان روزهای آغازین زندگی ماشین باز می شوند و هنگام حرکت دادن اسباب بازی هایشان صدای موتورش را در می آورند. این عشق و علاقه وقتی به دوران نوجوانی می رسد تبدیل به خرید و چسباندن پوسترهای ماشین های مدل بالا و حفظ کردن مشخصات موتورشان می شود. «فرهاد هواخواه» هم از آن آدمهایی است که عشق ماشین بودنش از دوران کودکی شروع شد و تا الان که ۵۲ سال دارد پررنگ تر از قبل ادامه دارد. عشقی که او را به مکانیکی کشاند و حالا او را تبدیل به یک کلکسیون دار حرفه ای ماکت ماشین کرده است تا به گفته خودش این ۱۵۰۰ ماشین کوچک مثل جانش باشد.


ماشین های من اسباب بازی نیستند


آقای هواخواه متولد ۱۳۴۲ در شهرستان بجنورد است. قبل تر مکانیک ماشین های سنگین بوده و از وقتی کمرش را عمل کرده کارش کنار گذاشته و باهمسرش یک مغازه فروش لباس بچه دارد. از ۱۰ سالگی چشمش به این مدل از ماشین ها افتاده هوس جمع کردنشان به سرش زده و تا الان که ۵۲ سال دارد به این درد دچار است. مشوق این موضوع هم برادرش بوده است. چون از همان دوران از آبادان، کویت و ابوظبی برایش اینطور ماشین ها را می آورده است. آقای هواخواه هیچ خوشش نمی آید که به این ماشین ها اسباب بازی بگوییم و در این باره توضیح مفصلی به ما می دهد: « من واقعا اسباب بازی جمع نمی کنم. همه این ها ماکت های واقعی و اورجینال است. اسباب بازی پلاستیک دارد. اما این ها همگی فلزی است و توسط کمپانی های معتبر دنیا عین ماشین های واقعی ساخته شده است. هرکدام هم جعبه و شناسنامه مخصوص به خودش را دارد و مثل تلفن همراه خرید و فروش آنها بدون جمعیه امکان پذیر نیست. مثلا من یک اتوبوس دارم که در دنیا ۷۷۰ تا از آن وجود دارد که طبق شماره سریالی که دست من است. شماره ۳۵۰ اتوبوس من است.»



هیچ کس همچین کلکسیونی در جهان ندارد


قیمت ماشین های آقای هواخواه از ۵۰ هزارتومان شروع می شود و تا یک میلیون و هشتصدهزارتومان ادامه دارد. گران ترین ماشین آقای هواخواه هم یک «رولز رویس» است. با اینکه این ماشین ها قیمت های کمی ندارد ولی انگار نمی تواند از قید خریدشان بگذرد: « از همان دوران بچگی که شروع به جمع کردن ماشین ها کردم هنوز مرتب و تمیز آنها را نگه داشتم. اصلا فکر نمی کنم چنین کلکسیونی در دنیا وجود داشته باشد. چون معمولا ماکت های قدیمی را بچه ها بازی کردند و خرابش کرده اند اما من همه را نگه داشته ام. آن دوران همیشه پول توجیبی هایم را جمع می کردم تا از این ماکت ها بخرم. الان هم که از خانمم پول توجیبی می گیرم (خنده) باز این ماشین ها می خرم. واقعا مریضی جمع کردنشان را دارم خدا نصیب کسی نکند. وقتی دچارش می شوی دیگر نمی توانی خودت را رها کنی.»


گمرک پول ماشین ها را از من گرفت!


در کلکسیون آقای هواخواه هر نوع ماشینی وجود دارد. حتی ماشین هایی که در خیابان های کشورخودمان می بینیم: «من ماشین ارتش، نیروی انتظامی، مینی بوس بنز و پراید را هم دارم. خیلی دوست داشتم پیکان را هم داشته باشم ولی مدلی که برای پیکان زده بودند اصلا خوب نبود. بسیاری از کسانی که این ماشین ها را می بینند آنقدر ذوق زده می شوند که دست و پایشان را گم می کنند. من می توانم بگویم از همه ماشین هایی که بیرون وجود دارد، نمونه کوچکش را در خانه ام دارم.» آخرین بار آقای هوخواه سه ماکت ماشین از ترکیه خرید که هنگام وارد کردنش به کشور یک اتفاق جالب افتاد: « وقتی می خواستم وارد کشور کنم. هنگام چک کردن بارها گمرک نگذاشت که آنها را بیاورم. گفت این ها خرید لوکس حساب می شوند و باید پولش را به گمرک پرداخت کنید. هرچه گفتم این ها ماشین اسباب بازی هستند. قبول نکردند. گفتم آدم باید برای وارد کردن ماشین بزرگ پول گمرک بدهد بعد آن وقت برای ماکت ماشین هم پول گمرک بدهد خنده دارد نیست؟ قبول نکردند و ۲۰۰ هزارتومان جریمه ام کردند. بعد که پول ها را پرداخت کردم اجازه ورود دادند. جالب اینجاست که آن همه لباس بچه آورده بودم کسی به آنها گیر نداد.»


۷۰ میلیون تومان برای خرید پیشنهاد دادند، ولی نمی فروشم


در خانه آقای هواخواه و همسرش یک اتاق مخصوص نگهداری از ماشین ها وجود دارد که همه اهالی خانه موظفند که حواسشان را حسابی جمع کنند تا به ماشین ها آسیبی نرسد: « من دزدگیری روی آنها نصب نکرده ام. اما واقعا به جانم وصل هستند. اگر یک روزی آنها را بدزدند حتما سکته می کنم. چون دیگر این ها از حالت کلکسیون بیرون آمده اند و کم کم تبدیل به یک گنجینه و عتیقه شده اند. چون توی آنها ماکت های ۴۰ ساله هم وجود دارد. تا حالا خیلی ها پیشنهاد داده اند که با قیمت های مختلفی از ۴۰ تا ۷۰ میلیون این کلکسیون را به آنها بفروشم. ولی اصلا نمی توانم به حرفشان فکر هم کنم. من دانه دانه این ماشین ها را با ذوق و زحمت زیادی خریده ام. لحظه خرید هرکدام شان خوب یادم می آید. همه شان را نو و مرتب نگه داشته ام. حتی توی جعبه شان نوشته که دستمال رویش نکشید. با سشوار خاک آنها را بگیرید من همه را رعایت کرده ام.»


انگار مریضی جمع کردن ماکت ماشین دارم


ماشین آقای هواخواه یک روآ ساده است و چون موتورش پیکان است این ماشین را دوست دارد. آقای کلسیونر حسابی عشق پیکان است و زمانی که کار مکانیکی انجام می داد مکانیک این ماشین نوستالژیک بوده است. وقتی می پرسیم این عشق و علاقه عجیب و غریب واکنش های منفی دوستان و خانواده را به همراه داشته است یا نه، می گوید: «چرا غر نزنند وقتی یک میلیون و ۶۰۰ هزارتومان پول بی زبان را به یک قطعه ماشین می دهم. ولی خانمم آنقدر مهربان و خوب است که با این موضوع کنار آمده است و تحمل می کند. باور کنید این کارواقعا یک نوع مریضی است. دخترم ولی عاشق این ماشین هاست معمولا دخترها با ماشین کاری ندارند و عروسک دوست دارند اما دخترم خیلی دوستشان دارد. گاهی اوقات این ماشین ها را در طبیعت قرار می دهم و طوری عکس از موتور و بدنه شان می گیرم که وقتی به کسی نشان می دهم باور نمی کنند که این ماشین ها ماکت است. فکر می کنند خالی می بندم. من واقعا عاشق این ماشین ها هستم. اصلا یک طوری است که انگار مریضی جمع کردنشان را دارم خدا نصیب هیچ کس نکند!»


گاهی عذاب وجدان می گیرم


خریدن این ماشین ها بدون عذاب وجدان هم نیست. اما خب گویا نمی توان برای این علاقه کاری کرد. «از کارم عذاب وجدان دارم بالاخره خانه ام کرایه ای است. اما این عشق لامصب پایش را روی عذاب وجدان آدم می گذارد. من قمارباز نیستم که گناه داشته باشد. من ماکت بازم. کافی است عشق این کار به جانتان بیفتد. از بقیه هم بروید بپرسید همین را به شما می گویند. بارها شده خانمم تا ساعت ۹ شب در جایی منتظر من بماند. ولی چون من مشغول حرف زدن درباره ماشین هستم اصلا یادم رفته و تلفنش را هم جواب نداده ام. فکر می کنم این بیماری تا آخر عمر با من باشد.»




انتهای پیام/

ارسال نظر