دکتر طالب تاش شهادت امام جواد/////////
یاد داشتی از دکتر عبدالمجید طالب تاش استاد دانشگاه
بررسی شخصیت امام جواد (علیه السلام) ابوجعفرمحمد بن علیّ عليه السّلام امام نهم شيعيان که در اسم، کنیه و نام پدر با امام باقر ابو جعفر محمد بن علی عليه السّلام همسان است، به ابوجعفرٍالثّانی شهرت یافته است. علماي متقدّم در توصیف ایشان گفته اند: هر چند وی صغیرالسّن بود اما کبیرالقدر و رفیع الذّکر بود. و بر همین اساس لقب های قانع، مرتضی، تقیّ، عالم، منتخب، منتجب و جواد به وي داده اند كه نشان از عظمت و بزرگی شخصیت ايشان دارد. امام جواد عليه السّلام در ماه مبارک رمضان سال 195 هجری در مدینه به دنیا آمد و در سال 220 هجری از دنیا رفت. 25 سال عمر کرد که از سال 203 که پدربزرگوارشان به شهادت رسید به مدت 17 سال امامت کرد و درجوار قبر جدّش امام موسی کاظم عليه السّلام در بغداد به خاک سپرده شد. نصّ رسیده از امام رضا عليه السّلام درباره امامت حضرت جوادعليه السّلام : یحیی بن زیات گوید: یکی از دوستانم نقل کرد که نزد امام رضا نشسته بودم، چند نفر در محضر ایشان بودند، چون برخاستند امام فرمود: با اباجعفر دیدار کنید، بر او سلام کنید و پیمانتان را تجدید کنید. چون برفتند، امام رو به من کرد و فرمود: خداوند مفضّل را رحمت کند که به کمتر از این هم قناعت می کرد. (یعنی اشاره های ما را می فهمید) ظاهراً امام، اشاره دارد به این جریان که مفضل می گوید: نزد امام صادق بودم، ابو ابراهیم(موسی بن جعفر) عليه السّلام که کودکی بود وارد شد. امام رو به من کرد و فرمود: درباره او سفارش کن و امر او را به دوستان نزدیکت بگو. مفضّل معنای کلام امام را دریافت و پیوسته درباره امامت موسی کاظم با شیعیان سخن می گفت. نتیجه: اين دو جریان حاکی از این است که اهل بیت به خاطر شرایط اجتماعی بسیاری از مسائل را به صورت کنایی و اشاری مطرح می کردند که باید از اشارات آنها در فرآیند زندگی سیاسی شان، درس گرفت. هم چنین معلوم می شود مؤمن باید تيزبين، هوشمند و با بصیرت باشد. 1- مظلومیت امام: سراسر زندگی امام جواد را ظلم و ستم اجتماعی، غم و ناراحتی، رنج های تحمیلی و مصیبت ها و بلاهای اجتماعی فرا گرفته بود؛ به گونه ای که این حوادث وی را به يكي از مظلوم ترين شخصيت هاي برگزيده و معصوم تاريخ تبدیل کرده است. این مظلومیت تا جایی است كه هيچ يك از امامان اين اندازه در معرض فشارها و حتی تحقيرهاي اجتماعي قرار نگرفته بود. امام جواد همة فضایل حسبی و نسبی دیگر امامان را داشت و از همان دانش، عصمت، جایگاه معنوی و علمی و اخلاقی، هدایت گری، ولایت و مقام امامت برخوردار بود اما در محاصره چنان فضايي از نگاه هاي بدبينانه اجتماعي قرار گرفته بود كه علاوه بر مخالفان و حاكمان، مردم و حتّّي برخی از شيعيان، او را در تنگناها و فشارهاي زندگي اجتماعي قرار داده بودند و عرصه را بر بروز شخصیت الهی ایشان تنگ کرده بودند. اين تنگناهاي اجتماعي که از بدو تولد تا پایان عمر ادامه داشت به جايي رسيد كه در اواخر دوران حكومت مأمون و دوران معتصم عباسي هرگاه از مسجد جامع باز مي گشت دست به دعا بر مي داشت و عبارت هایی می گفت که هیچ یک از ائمه نگفته بودند. ایشان این گونه دعا می کرد: پروردگارا ! گشايش كار من در مرگ من است. پس در مرگ من تعجيل فرما ! 2- نسب امام: مادرش کنیزی بود به نام سبيكه كه امام رضا او را خيزران ناميد. اهل نوبه یکی از شهرهای آفریقا بود كه البته او را از خاندان ماریه همسر رسول خدا شمرده اند. هر چند مادرش زني پاك و با نجابت بود امّا در فضايي كه عصبيّت نژادي و عربيّت ارزش حاكم بر جامعه بود چون اين زن از يك سو كنيز و غير آزاد بود و از سوي ديگر كنيزي آفريقايي و غير عرب بود سبب بي توجّهي و تحقیر اجتماعي وي شد و حضرت جواد به عنوان فرزند وي نيز به شدّت مورد بی مهری و کم توجهی اجتماعي مردم و حتّي برخي بستگان قرار گرفت؛ چرا كه مردم به او به چشم کنیز زاده غير عرب نگاه می کردند. تكريم امام رضا عليه السلام هم مانع اين نگاه بدبينانه اجتماعي نشد. 3- تنها فرزند امام رضا: علاو بر این فضاي حاكم بر نگاه اجتماعي به امام جواد عليه السلام كه به او به چشم يك كنيز زاده آفریقایی نگاه مي كردند؛ چون امام رضا عليه السلام تا هفت سال مانده به پايان عمر شريفشان فرزندي نداشت و امام جواد كه تنها فرزند ايشان بود را كنيز زاده به شمار مي آوردند، این دو مسإله سبب شده بود علاوه بر اين كه عدّه اي شخصيت اجتماعي ايشان را هدف قرار داده بودند؛ برخي ديگر اين بي توجّهي و تحقير اجتماعي را به حدّي رساندند كه مادرش و او را در معرض اتّهام هاي اجتماعي بخصوصي قرار دادند که یکی از دوره های سیاه و ناجوانمردانه تاریخ بشری را به ثبت رساندند. 4- صغر سن در هنگام امامت: صغر سنّ ايشان در هنگام شهادت امام رضا عليه السلام و منسوب شدن وي به مقام امامت سبب شده بود در عين خصوصيات بارز اخلاقي، دانش گسترده و فضايل سببي و نسبي و علوم لدنی فوق العادّه اي كه خاستگاه امامت او بود، بسياري از شيعيان در امامت ايشان ترديد كنند و مظلومیت این امام به جایی رسید که برخي از شيعيان به خاطر همين فضاي اجتماعي حاكم بر شخصيّت امام جواد، در امامت حضرت رضا هم ترديد كردند و از ايشان برگشتند و در امامت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام توقف كردند. بخشي از واقفيه از اين گروه هستند. 5- مظلومیت امام جواد (عليه السلام): هنوزکودک 7 ساله ای است که پدر خود يعني تنها تكيه گاه اجتماعي را از دست مي دهد و مادرش هم كه از هيچ جايگاه اجتماعي برخوردار نيست بلكه جايگاه اجتماعي منفي نگرانه دارد. در چنين شرايطي خداوند مقدّر كرده است كه مسؤلیت امامت و هدایت شیعیان بر دوش او گذاشته شود. تصوّر كنيد شخصيتي كه اولاً: در نگاه مردم كودك است. ثانياً: كنيز زاده است. ثالثاً هيچ حمايت كننده اي ندارد. رابعاً: پيش از اين مردم به او به چشم حقارت مي نگريسته اند وبگو مگو ها و اتهام های متفاوت در باره او بر سر زبان هاست؛ بنا به تکلیف الهي مي بايست مسوولیت سنگین امامت و هدايت شيعيان و مسلمانان را بر دوش بگيرد و اين امانت بزرگ الهی را به درستي به مقصد برساند. بر دوش گرفتن چنين مسؤوليت خطيري با اين شرايط اجتماعي نيز گوشه اي ديگر از مظلوميت ايشان را به نمايش مي گذارد. 6- حضور در بغداد: پس از مرگ مأمون، معتصم حضرت را از مدينه به بغداد مي آورد. ظرف مدت كوتاهي یعنی حدود یک سال بعد از دنيا مي رود و در قبرستان قریش در جوار جدش موسی بن جعفر به خاک سپرده مي شود. شخصيت 25 ساله اي كه تاريخ هيچ گزارشي از بيماري وي ارائه نكرده است و هیچ حادثه غیر منتظره ای برای ایشان پدید نیامده است اما در سن 25 سالگی از دنیا می رود. لذا مظلوميّت ادامه دارد؛ چرا که بسياري از تاريخ نگاران، از دنيا رفتن ايشان را به نام رحلت و مرگ طبيعي ثبت كرده اند و حتّي فضاي تاريخي نيز چنان بر عليه این شخصیت مظلوم تاریخ است كه بزرگان جهان تشيع از جمله شيخ مفيد اين عالم بنام و بي نظير جهان تشيّع، مرگ او را طبيعي ثبت مي كند و اشاره اي به شهادت ايشان نمي كند. ابن اثير تنها تعبير«كان وفاته في ذي الحجة و قيل في سبب موته غير ذلك» را به كار مي برد که نشان از مظلومیت منحصر به فرد این امام همام است. 7- برخورد مأمون: جلوه دیگری از مظلومیت امام جواد را در برخورد مإمون با وی می توان جستجو کرد. مأمون از یک سو به خاطر دانش، فضل، حکمت، کمال، ادب و عقل امام جواد شیفته شخصیت وی شده بود و از سوی دیگر او را خطری بالقوه برای حکومت و خلافت خود می دانست لذا تدبیر می کند و دخترش ام فضل را به ازدواج امام درمی آورد و او را با آن حضرت روانه مدینه می کند. به این وسیله امام بايد عمري را در كنار دختر مأمون به سر برد كه قاتل پدر اوست. بنابر اين همان نگاه بيروني و اجتماعي كه نسبت به امام وجود دارد به درون خانه وي نيز نفوذ مي يابد تا مظلومیت وی کامل شود و در طول زندگی خود حتی در درون خانه نیز امنیت و آرامش فکری نداشته باشد. 8- نگاه مورخان: ضعیف بودن مستندات تاریخی درباره زندگی وي نیز گونه دیگری از مظلومیت ایشان را به نمایش می گذارد. در طول تاريخ پس از زندگي ايشان؛ تاريخ نگاران كمترين گزارش ها را از زندگي ايشان ثبت كرده اند و در نتيجه مردم و حتّي شيعيان در باره سيره و سبک زندگی ایشان و مسائل و مشکلاتی که با آن مواجه بوده است كمترين اطلاعات را دارند. لذا شیعیان ایشان را در حد نام و لقب و کنیه می شناسند و اطلاعات چندانی از نحوه زندگی ایشان ندارند.اين در حالي است كه لقب هاي كم نظيری مانند قانع، مرتضی، تقیّ، عالم، منتخب، منتجب و جواد را همگان براي ايشان ثبت كرده اند كه شاهدي بزرگ براي رفعت مقام، دانش بسیار و والايي منزلت ايشان است. مسعودی می نویسد: محمدبن علی بن موسی به هنگام از دنیا رفتن پدرش هفت سال و هشت ماه داشت. مأمون، که قاتل پدر اوست، دخترش امّ فضل را به ازدواج او در می آورد. آن گاه كه با ام فضل ازدواج کرد به مدینه رفت. و به محض آغاز حكومت معتصم، به فرمان وي حضرت به همراه امّ فضل به بغداد مي آيد و يك سال بعد از دنيا مي رود؟؟ مسعودی در مرگ طبیعی ایشان حتی تردید هم نمی کند. مسؤولیت رهبری در چنین شرایط اجتماعی حضرت مسؤولیت رهبری و امامت خود را به درستی انجام داد و علاوه بر این که در مناظره ها و مجالس مختلف مفاهیم دینی را تبلیغ می کرد؛ شاگردان بسیاری تربیت کرد و در شهرهای مختلف نمایندگان فراوانی اعزام نمود و یا تعیین کرد که نام آن ها در متون اسلامی بر جای مانده است. کسانی مانند خیران خادم، ابراهیم بن محمد همدانی، ابراهیم بن مهزیار اهوازی، احمد بن محمد بن عیسی، صالح بن محمد بن سهل، محمد بن فرج و بسیاری دیگر که وکالت امام در شهرهای مختلف نیز بر عهده داشتند. امام در مناطقی چون اهواز، همدان، ری، سیستان، بغداد، واسط، سبط، بصره، و کوفه دارای وکلایی بود. گوشه ای از دانش و فضل و کمال امام جواد(ع) : وقتی مأمون می خواست دخترش را به همسری امام جواد برگزیند، نزدیکان و خویشان مأمون نزد او آمدند و اظهارنگرانی کردند. مأمون از فضایل امام جواد(ع) سخن گفت. آنها پاسخ دادند: این نوجوان خردسال اگر چه رفتار و کردارش تو را مجذوب ساخته اما به هر حال کودکی است که معرفت و فهم او اندک است، بنابراین صبرکن تا عالم شود و در علم دین فقیه شود آنگاه درباره اوهر چه خواهی انجام بده. مأمون مي گويد: اين كه من محمد بن عليّ را به دامادي برگزيدم به واسطه اين است كه در عين خردسالي در علم و دانش بر همه عالمان و دانشمندان فضيلت و برتري دارد و به راستي كه دانش او شگفت انگيز است و من اميدوارم كه آن چه از او مي دانم براي مردم آشكار كنم تا بدانند كه رأي درست همان است كه من در باره او انجام داده ام. لذا مأمون آنها را ملامت کرد که اطلاع از علم و دانش امام جواد ندارند و اشاره کرد که اگر می خواهید او را آزمایش کنید. آنها هم استقبال کردند و نهایتاً یحیی بن اکثم، قاضی دانشمند آن زمان را دعوت کردند تا از امام جواد سوالاتی بکند. پس از تشکیل جلسه یحیی بن اکثم اجازه گرفت و اولین سوال را این گونه مطرح کرد: اگر شخص محرم، شکار کند چه حکمی دارد؟ حضرت جواد گفت: در حل یا در حرم؟ عالم به مسأله است یا جاهل؟ به عمد است با به خطا؟ حرّ است یا عبد؟ شکار از پرندگان است یا غیر آن؟ کوچک است یا بزرگ؟ نادم است یا نادم نیست؟ شب شکار کرده یا روز؟ در حال احرام عمره است یا حج؟ چون هر یک حکمی جداگانه دارد. یحیی بن اکثم به لکنت افتاد و مأمون رو به بستگان خود كرد و گفت : حالا راضی شدید؟ آنگاه مأمون از حضرت خواست که خود پاسخ آن سوال را با شکل های مختلفش بدهد و امام چنین کرد و جواب داد. و در ادامه به درخواست مأمون حضرت از یحیی بن اکثم سوالی پرسید که نتوانست پاسخ دهد و امام خود پاسخ آن را هم بیان کرد. نشانه های عظمت امام: روايت كردهاند كه معتصم عباسى پرسيد از امام محمد جواد عليه السلام كه مراد از مساجد در اين آيت چيست پس آن حضرت فرمود كه (هى الاعضاء السبعة التى يسجد عليها.(آیات الاحکام جرجانی/1/176). داستان خيراتى خادم امام جواد ع كه به احمد بن عيسى پيشنهاد مباهله داد و او ترسيد و بحق اعتراف كرد. و روايتش در جلد دوازدهم چاپ قديم بحار الانوار صفحه 127 آمده( المیزان/3/370). [استدلال قوى امام جواد (عليه السلام) در مورد مقدارى كه بايد از دست دزد قطع شود، و محكوم شدن فقهاى در بار معتصم(المیزان/5/548) و طبرسى در احتجاج بسند خود از حضرت عبد العظيم حسنى روايت نموده گفت حضور حضرت جواد عليه السّلام عرض كردم من اميدوارم كه شما قائم آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشيد كه زمين را بعد از آنكه پر از ظلم و جور شد پر از عدل و داد كنيد، فرمود ما ائمه همگى قائم بامر خدا هستيم ولى آن قائم كه ظهور خواهد نمود كسى است كه ولادتش پنهان و از نظر مردم غائب است و حرام است مردم او را بنام ذكر كنند نامش نام پيغمبر و كنيهاش كنيه پيغمبر است و زمين برايش پيچيده ميشود و تمام سختىها براى او آسان گردد و جمع ميشود نزد او اصحابش كه عده آنها مانند اصحاب بدر سيصد و سيزده نفر ميباشد و از اكناف جهان شرفياب خدمتش ميشوند چنانچه خداوند مىفرمايد أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً و همينكه ده هزار نفر در ركاب آن حضرت جمع و حاضر شوند باذن خدا ظهور و خروج كند و دشمنان خدا را ميكشد تا خداوند راضى شود حضرت عبد العظيم ميگويد: حضورش عرض كردم چگونه ميداند خداوند راضى شده؟ فرمود در قلب مباركش رحمت بياندازد و وقتى كه داخل مدينه شد لات و عزى را بيرون آورد و بسوزاند.(تفسیرجامع/1/272) حكم دزد و تحريك ابن ابى داود معتصم عباسى را بقتل حضرت جواد عليه السّلام و نيز روايت كرده از صاحب و رفيق ابن ابى دواد زرقان گفت روزى ابن ابى داود از نزد معتصم عباسى برمىگشت در حالتى كه بسيار غمناك و محزون بود و گفت امروز آرزو ميكردم كه ايكاش من بيست سال قبل از اين مرده بودم گفتم براى چه؟ گفت از دست محمد بن على بن موسى الرضا عليه السّلام (يعنى حضرت جواد امام نهم روحى و ارواح العالمين له الفداء) امروز حضور امير خليفه معتصم عباسى بوديم دزدى را آوردند كه بدزدى خود اعتراف نموده بود و خليفه ميخواست بر او حد جارى نمايد تمام علماء را در مجلس خود حاضر نموده و محمد بن على الجواد عليه السّلام نيز حضور داشت خليفه سؤال نمود دست اين دزد از كجا بايد قطع شود؟ من گفتم بايد از مچ دست بريده شود بنا بفرموده خداوند كه مىفرمايد: فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ جمعى هم با من هم عقيده شدند عده گفتند بايد از مرفق بريد براى آيه وضو كه ميفرمايد وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ خليفه رو به محمد بن على عليه السّلام نموده گفت شما در اين مورد چه مىفرمائيد؟ فرمود اين جماعت عقيده خود را بيان داشتند مرا معذور بدار خليفه اصرار كرد حضرت فرمود مرا از شرح اين موضوع معاف نمائيد، بيان اين حكم براى من گران تمام خواهد شد خليفه قبول نكرد و آن حضرت را بخدا و اجدادش قسم داد، فرمود اى خليفه الحال كه مجبورم بيان كنم بدان كه تمام اينها بخطا رفتهاند و در فتواى خود خطا كردند در شريعت اسلام و دستور پيغمبر آخر زمان بايد قطع دست سارق از اصول مفصل انگشتان باشد و كف دست را رها نموده و بگذارند، خليفه گفت دليل بر اين معنى چيست؟ فرمود يكى قول پيغمبر است كه فرموده سجده ميكنند بر هفت موضع يكى پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو انگشت پا اگر دست دزد از مچ و يا مرفق قطع شود براى او دستى كه در موقع سجده بايد بكار رود باقى نميماند و خداوند ميفرمايد وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ يعنى اين هفت عضو مختص خداوند است فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً كسيرا با خدا در اين هفت موضع شريك قرار ندهيد پس عضوى كه بخدا اختصاص دارد بريده نميشود معتصم بسيار تعجب نمود از اين حكم و خوشوقت شد و امر كرد دست دزد را مطابق فرموده حضرت جواد عليه السّلام از اصول مفصل انگشتان بريدند نه از مچ و صاحب ابن ابى داود گفت گوئى قيامت بر پا شد آرزو داشتم كه زنده نمانم صاحب ابن ابى دواد گفت كه نامبرده بمن گفت سه روز بعد از جلسه مزبور حضور خليفه معتصم رفته باو گفتم ايخليفه عرضى دارم كه واجب است عرض نمايم گر چه ميدانم در اثر اين نصيحت خود را داخل آتش جهنم خواهم نمود، خليفه گفت آن نصيحت چيست؟ باو گفتم اي خليفه در مجلسى كه كليه علماء و فقهاء و بزرگان كشور جمع شدهاند و در مسئله دينى و امر دين مشورت نموده و احكامى از آنها سؤال مينمائيد و آنها نظر خود را در باره مسئلهاى بيان نموده و حكم دهند و حكم علماء و فقهاى حاضر در مجلس را حضار و حتى بردگيان از پشت پرده بشنوند، آنگاه خليفه رأى و حكم آنها را تماما بخاطر جوانيكه عده قائل بامامت او هستند و عقيده دارند كه خلافت، حق آن جوان بوده و او را اولى و احق بمقام خلافت بشناسند، رد نموده، و بفتواى آنجوان عمل كرده و قول تمام علماء و فقهاء را ناچيز و بىاعتبار جلوه دهد چه نتايج وخيمى ببار ميآورد و آيا خليفه بدست خود با اين عمل سند باطل بودن خلافت خود را ننوشته است؟ ابن ابى دواد لعنة اللّه عليه گفت همينكه اين بيانات را خليفه استماع نمود رنگش تغيير نموده و دانست كه من چه گفتهام و بمن گفت خدا جزاى خير بتو دهد كه مرا نصيحت كرده و از خواب غفلت بيدار نمودى روز چهارم بيكى از منشيان و نويسندگان خود دستور داد كه آنحضرترا بمنزلش دعوت كرده و او را مسموم سازد اجابت ننمود، بديگرى تكليف نمود و بحضرت گفت يكى از وزراء استدعا دارد منزلشرا بقدوم مبارك تبرك فرمائى و حضرت ناچار بقبول گرديد بخانه شخص مزبور تشريف بردند طعام بسيار نيكوئى تهيه و سم بسيار مهلكى در آن ريخته بودند، همينكه قدرى از طعام مزبور را ميل فرمود فورا اسب سوارى خويش را طلبيد ميزبان ملعون اصرار كرد كمى ديگر تشريف داشته باشيد حضرت جواد فرمود رفتن من از منزل تو براى تو بهتر است (كنايه از اينكه تو كار مرا تمام كردى اگر بيرون رفتم ممكن است بدروغ بمردم بگوئيد كه باجل خود از دنيا رفته است) و آنحضرت فقط آنروز و شبرا زنده مانده روز پنجم بعد از مجلس مزبور برحمت ايزدى پيوسته شهيد شدند(تفسیر جامع/2/210) (دعاي رفع غم و گرفتاري) ذكر امام جواد شيخ عباس قمي (در مفاتیح الجنان بعد از دعای توسل)نقل مي كند مواظبت بر اين ذكر كه حضرت جواد تعليم فرموده است براي رفع هر گونه غم و گرفتاري در زندگي نافع است : يَا مَن يَكفِي مِن كُلِّ شَيءٍ وَ لَا يَكفِي مِنهُ شَيءٌ اِكفِنِي مَا يَهُمُّنِي اي آن كه براي هر چيز كفايت كننده و بسنده اي( هر مشکلی را حل می کنی) و هيچ چيز تو را كفايت كننده نيست! در اين مشكلي كه برايم پيش آمده است مرا كفايت فرما آمين يا ربّ العالمين ( معلوم می شود امام خود در زندگی با غم های بسیاری مواجه بوده که از این دعا کمک می گرفته و با آن مإنوس بوده که به دعای امام جواد مشهور شده است) الكامل ابن اثير الارشاد شيخ مفيد محجه البيضاء في احياء الاحياء فيض كاشاني اعلام الوري باعلام الهدي شيخ طبرسي تاريخ مسعودي مسعودي تاريخ يعقوبي يعقوبي تاريخ تشيع جمع نويسندگان زير نظر دكتر سيد احمد رضا خضري تاريخ طبري محمد بن جرير طبري منتهي الآمال شيخ عباس قمي اصول کافی شیخ کلینی
انتهای پیام/