صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۳:۰۰ - ۱۹ تير ۱۳۹۹

خاطرات روحانی و غسال داوطلب از تجهیز و تغسیل اموات کرونایی

آن روز من آنجا نبودم. اگر بودم غوغا می کردم با گریه و نوحه. طفل معصوم اسمش «علی اصغر» بود و سه ساله، کرونا امانش نداده بود. خودم یک پسر چهار ساله دارم اگر بودم پدرانه غسلش می دادم و کفن می کردم. رفقا هم البته سنگ تمام گذاشته بودند.
کد خبر : 500614

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، «سید جلیل میرحسینی»، روحانی جوانی است که تجهیز و تطهیر اموات کرونایی شمال کشور را با دوستان طلبه، جهادی و جوانش انجام دادند. خاطره های نمناکی دارد؛ وقتی تعریف می کند، می مانی گوش کنی یا اشک بریزی. غربت و مظلومیت اموات کرونایی را خوب به تصویر می کشد. خاطره روزهایی که بازمانده ها خدا خدا می کردند، عزیز از دست رفته شان دست کم و فقط یک دست کفن ببرد اما نمی برد.



ملّاها آمدند، ملّاها آمدند...


چهره خانواده اموات کرونایی از یاد نمی رود. غربت غم و درماندگی چهره شان که بالای سکو می ایستادند تا از آن بالا بدرقه عزیزشان را ببینند، می گوید: «یک روز داشتیم می رفتیم به سمت سالن تطهیر. پیرزنی که از خانواده ای ثروتمند بود و ظاهر چندان مذهبی نداشت با اشاره دست نشانمان داد. فریاد می زد: ملّاها آمدند، ملّاها آمدند. رمق به چهره های غمگین عزاداران کرونایی آمد. آن لحظه مطمئن شدم جای درستی ایستاده ام. مردم مدام می آمدند و می گفتند حاج آقا خوشحالیم عزیز ما را با دعا و نیایش بدرقه می کنید. گریه امانشان نمی داد.


خیلی خوب بود چون غمشان را بیرون می ریختند، سرکوب نمی شد. خدا می داند این عزاداری و مصیبت غریبانه با این خانواده ها چه می کند؟» حجت الاسلام میرحسینی می گوید: «خیلی سخت است، بدن هموطن خودت را بشویی و ببینی که کرونا چطور آن ها را ناکام گذاشته درست وقتی هزار آرزو برای زندگی داشتند. انشاءالله یک روز زود هم بیاید و در مجلس شادی مردم خدمت کنیم.» یکی از برنامه های این گروه جهادی، دیدار با خانواده متوفیان کرونایی، مرثیه سرای و عزاداری خلوت و خانوادگی با حضور یکی، دو نفر از اعضای گروه و فقط خانواده آن مرحومان است تا خودشان را در این غم تنها حس نکنند. نکات بهداشتی هم کامل رعایت می شود.



آرزویی که زمین نماند


اوایل اسفندماه، مظلومیت اموات کرونایی ماجرای غم انگیزی بود. ویروس ناشناخته و صحبت از این بود که احتمالاً آب تغسیل بیماران کرونایی آلوده به ویروس است و می تواند در انتشار بیماری موثر باشد. مدتی اموات کرونایی بدون انجام روال عادیِ کفن و دفن به خاک سپرده می شدند. رهبر تاکید کردند برای حفظ شأن این اموات دست کم باید «حنوط» انجام شود. همان کافورمال کردن که برای اموات مسلمان واجب است. شرایط فوتی های کرونایی خاص بود. پیکرها از بیمارستان آماده و برای تدفین منتقل می شد. اینجا بود که پای غسالان داوطلب روحانی به میان آمد.


میرحسینی و دوستانش در گروه جهادی «میرزا کوچک» که به یاد سردار جنگل همان اسفند 1398 برای انجام کارهای جهادی و کمک های مومنانه تشکیل شده بود، بدون معطلی و داوطلبانه برای این کار هم پیشقدم شدند: «کرونا ما را به مردم نزدیک تر کرد. خانواده بسیاری از متوفیان آرزویشان این بود که فوتی هایشان با حرمت و کفن و دفن شوند. ما هم سعی کردیم این آرزو و خواسته زمین نماند.» ماجرای غسال داوطلب شدن را هم این طور مرور می کند: «اوایل اسفند بود که حوزه های علمیه گیلان فراخوان داده بودند ما هم رفتیم و خوشبختانه موافقت شد. نیرو کم بود و شیفت بندی شدیم. کار تجهیز میّت را یک گوشه مشخص شده از بیمارستان رازی گیلان انجام می دادیم. بعد فوتی منتقل می شد به سردخانه و از آنجا مستقیم برای تدفین.».


تصویر تزئینی است


زنی که شوهرش را ندید...


شایعات و احتمالات می گفتند اجساد کرونایی می توانند، ناقل و عامل شیوع کرونا باشند. میرحسینی و دوستانش اما هر روز در فضای کوچک سالن تجهیز اموات و سردخانه بیمارستان سر و کارشان با همین پیکرها بود: «تلخ ترین روز ما روزی بود که رکود زدیم. 29 فوتی کرونایی را تجهیز و راهی دفن کردیم.» صدایش نم برداشته. مکالمه، چندثانیه ای قطع می شود و این یعنی چشمان روحانی جوان پر و تر شده است: «هربار مرده ای را تجهیز می کردیم و حنوط انجام می دادیم فکرمان می رفت پیش خانواده شان. بعضی هایشان می آمدند با چشم های خیس نگاه می کردند.


یک خانمی همسرش مبتلا شده بود. یک شب رفت به خانه سر بزند و صبح زود برگردد که شوهرش ساعت 2 بامداد به رحمت خدا رفت. تجهیز کردیم و مستقیم برای دفن رفت. بانوی بینوا حتی نتوانست دم آخری چهره همسرش را ببیند و خداحافظی کند. این طور اتفاق ها کم نبود. خدای نکرده مردم رعایت نکنند، خدا می داند چند خانواده دوباره چنین احوالی را تجربه کنند.»



نماز وحشت مدافعان حرم...


میرحسینی از روزهایی می گوید که تعدادشان 2 نفر بود و به مرور به 20 نفر رسیدند. یک جمله از خودشان می گوید و 10 جمله از یک گروه ویژه که برای کمک به آن ها آمدند. می گوید که «شهدای زنده»، آن ها را در دفن و کفن اموات کرونایی کمک می کردند. این شهدا کسانی نبودند جز همان «گروه ویژه مظلوم». رفقای شفیقی شدند برای هم: «مدافعان حرم، داوطلبانه به جمع ما اضافه شدند. خیلی کاربلد، متخصص و بی ادعا بودند. کارهای هر پیکری که می آمد را با جان و دل انجام می دادند. روضه می خواندند، اشک می ریختند و مثل عزیزشان بدرقه می کردند.


خیلی دلم می خواست آن هایی که می گویند مدافعان حرم در کشورهای دیگر چه می کنند و اگر راست می گویند به داد و حال مردم کشور خودشان برسند، بودند و می دیدند که ما هرجا می رفتیم مدافعان حرم قبل از ما آنجا بودند.


چه کمک مومنانه به خانواده های کم بضاعت چه کمک به سیل زدگان یا مراقبت از بیماران کرونایی و تجهیز اموات کرونایی. انگار نه انگار این زخم زبان ها را شنیده باشند. خیلی به شهدای دفاع مقدس علاقه دارم. سردخانه بیمارستان، شنیده ها را برایم به دیده ها تبدیل کرد. چشمانمان که گرم می شد و چند دقیقه بعد از خواب بیدار می شدیم می دیدم هرکدام از رفقای مدافع حرم یک گوشه خلوت کرده، نماز شب می خواند و در قنوتش نام اموات کرونایی را می برد، مغفرت می خواست. نماز وحشت و شب اول قبر برایشان می خواند.»


دلتنگی طلبه مینایی


همسر میرحسینی، «مینا حاجی زاده» هم به همراه نیروهای جهادی و بانوان حوزوی، خانم های کرونایی که فوت کرده بودند را تجهیز و تطهیر می کردند. فرزند کوچکی دارند که مثل هر پدر و مادری بیم بیماری و امید سلامتی اش را دارند اما دلشان را به خدا گره زده بودند: «روزهای اول موج اول کرونا اوضاع اصلاٌ خوب نبود. وقت سرخاراندن نداشتیم. تا 29 اسفند فقط 2 بار و هربار فقط نیم ساعت به خانه آمدم. بقیه را در بیمارستان و باغ رضوان(آرمستان شهر گیلان) گذراندم. اواخر فروردین، تعداد فوتی ها کمتر شد. غسال ها برگشتند سر کارشان و کار ما سبک تر شد.»


علاوه بر گیلان در رامسر هم بوده اند و اموات کرونایی این شهر را هم با رعایت آداب شرعی وحرمت، راهی خانه آخرت کرده اند: «انصافاً طلاب پای کار بودند و واجب کفایی شان، دفن اموات را به بهترین شکلی که در توان داشتند انجام دادند و مردم را تنها نگذاشتند. رفیقمان طلبه «مینایی» 2 ماه تمام دخترش را ندید. شب های اسفند ماه حتی اگر فوتی نداشتیم کمتر خواب به چشممان می آمد. تا مغز استخوانمان سرما نفوذ می کرد. فضای آنجا سرد و تر بود. خدا و دعای خانواده ها اما نیروی خاصی به ما داده بود.»



عیدی برای اموات کرونایی


از بهترین خبری که در روزهای سخت موج اول کرونا شنیده بود و لبخند شادی به چهره خانواده فوتی های کرونایی نشانده، می گوید: «اموات کرونایی خیلی مظلوم بودند اما شب عید و سال تحویل عیدی بزرگی خدا به ما و خانواده هایشان داد. خبر دادند که از این به بعد می توانیم اموات را علاوه بر حنوط و تجهیز تطهیر هم کنیم. حس خوبی بود. خوشحال بودیم که این اموات از غربت در می آمدند و بهتر خدمت می کردیم. خانواده ها هم روحیه گرفته بودند. روزهای اول خیلی سخت بود هم برای ما هم آن ها و می گفتند: کاش عزیزمان یک کفن ببرد.»


دوباره حرف هایش را ادامه می دهد: «اوایل قرار بود اموات با همان کاور مشکی سردخانه دفن شوند اما اصرار کردیم کفن شوند. سفیدی کفن خودش باعث مایه روشنی دل خانواده ها بود.» تک مصرع یک روضه، زمزمه مشترک همه آن ها بوده: «اموات را تجهیز می کردیم. چشممان پر می شد و مدام می خواندیم حسین(ع) فاطمه(س) کفن نداره...» دعای خیر مردگان کرونایی و برکت آن خدمت را بارها در زندگی اش دیده: «سعی کردیم برای خدا کار کنیم و خودش حفظمان کرد. من قسط بانکی دارم. این مدت بیکار بودم و در سردخانه و باغ رضوان خدمت می کردم. دلم شور می زد اگر اقساط عقب بیفتد باید چه کار کنم؟ که خبر آمد مهلت سه ماهه پرداخت اقساط به مردم داده شده است. نفس راحتی کشیدم.»



خواهران کفن می دوختند


روحانی جوان می گوید در متون دینی خوانده بودم به دنیا دل نبندید که مجال بستن چشم و دهان به مردگان نداده و جانشان را گرفته. با همین چشمان خودم این صحنه ها را دیدم. نهیب می زدم به نفسم که: سیدجلیل، تو چه طور راهی می شوی؟ کرونا ما را حواس جمع تر کرد. فوتی هایی می آوردند که در حال سرفه، مرگ امان نداده بود. بعضی چشمانشان باز بود. باور نمی کردی مرده باشند. انگار نگاهت می کردند... فضای سالن تجهیز فضای مناجات خانه بود. کفن اموات را بانوان حوزوی آماده می کردند. روی کاور آقایان نام امیرالمومنین(ع) و روی پوشش پیکر خانم ها که خواهران کارهایشان را انجام می دادند نام مبارک حضرت زهرا(س) را می نوشتیم.


گاه خانواده اموات هم پشت سر ما نماز میّت می خواندند. یکبار وقتی نماز می خواندیم متوجه شدیم همراه یکی از اموات اهل تسنن بوده. تشکر کرد که متوفی شان را با حرمت آماده کردیم برای دفن.» روزهای سختی بوده که اگر در استفاده از ماسک و رعایت فاصله های اجتماعی کوتاهی کنیم، تکرار خواهد شد: «اسفند ماه بچه ها تا می خواستند، بنشینند و کمی استراحت کنند می گفتند حاج آقا بیایید کار این فوتی را هم انجام دهید. دوستی داشتیم از که دانشجوی دکترای تاریخ فقه بود و از مشهد برای کمک به ما آمده بود «بشیر سراجی» امیدوارم مردم سلامت باشند و ما جای دیگری به آن ها خدمت کنیم.»


از کرونا بدتر را هم دیدم


از خاطره غسل دادن یک فوتی می گوید که خیلی سخت بوده برایش: «بیمارستان به ما اعتماد کرده بود. کلید سردخانه دست خودمان بود. یک شب صدای شیون یک زن تمام سالن را پر کرد. دلمان ریش شد که زن بیچاره عزیزش را با کرونا از دست داده است. پیکرش را آوردند. بوی تند عرق از کاور هم بیرون می زد. زیاده روی و سنگ کوب کرده بود. به صورتش نگاه و بغض کردم. گفتم: حیف تو نبود که حالا این طور، اینجا باشی؟ کلی برایش دعا کردیم، نماز خواندیم و استغفار کردیم. آن شب من از کرونا بدتر را هم دیدم که حسابی دلم را سوزاند.» می پرسم مردان خوب خدا را هم دیدید؟ می گوید: «آن هایی که خوب زندگی کرده بودند، خوب هم مردند و تجهیز و تغسیل شدند.


انقدر راحت و آسان که به عقیده همه بچه های گروه می گفتیم: آدم حس می کند، فلانی خودش دارد برای کفن و دفن خودش همکاری می کند.» باید توضیح دهد تا منظورش را بفهمم: «خوب زندگی کردند یعنی خوب بندگی خدا را بجا آوردند. شستن برخی اموات ساده نبود. بدن میّت خشک و سنگین می شود. بعضی اموات مثل پر سبک بودند و متوجه نمی شدیم کی کارشان تمام شد. بعضی هم بودند که سخت پیش می رفت کارشان. البته هیچ کس را قضاوت نکردیم.» از یک کرونایی مرحوم یاد می کند: «مثلاً «سیداکبر» با آن چهره آرام و تغسیل آسان بین بچه ها معروف بود. می گفتند قرآن خوان و دست به خیر بوده است. همین چند وقت پیش خوابش را هم دیدم.»



روزهای اول لباس استریل نبود


سردخانه بیمارستان رازی و سالن تطهیر اموات باغ رضوان میدان جهاد هم بود: «اوایل حتی لباس استریل کافی نداشتیم. یک لباس را می پوشیدیم، در می آوردیم و دوباره برای میت بعدی همان را می پوشیدیم. یک روز یادم هست 17 بار همین کار را انجام دادیم. شکرخدا بعدها ماسک، لباس محافظ و استریل بیشتر شد. کار بچه ها به خصوص مدافعان حرم فقط این نبود. مواقع بیکاری با رعایت نکات بهداشتی می رفتند توی بخش و کارهای نظافت و رسیدگی به بعضی امور شخصی بیماران بدحال را انجام می دادند. بعد بچه ها مثل بمب انرژی دورهم جمع می شدند تا چای بنوشند و استراحت کنند. دوست داشتم مدافع حرم شوم اما منتظر بودم همسرم رضایت کامل قلبی بدهد.


بعد از شهادت سردار سلیمانی رضایت داد و حمایتم کرد. ماجرای کرونا که پیش آمد، گفتم زمین جهاد خدا حالا همین جاست. جانباز مدافع حرمی بین ما بود که دیابت داشت؛ بیمار زمینه ای بود اما یک نفس خدمت می کرد. حاج آقا چهری نماینده ولی فقیه در هلال احمر استان گیلان و حاج آقا میثم زحمت کش مسئول حفظ آثار دفاع مقدس امور روحانیان استان هم آن روزها خیلی به خانواده هایی که فوتی کرونایی داشتند بدون نام و ادعا تسلّا دادند و غسال داوطلب شدند. فرصت خوبی بود. فرمانده و همرزمان خوبی پیدا کردم و آماده جهادم.»



هم نترس؛ هم بترس


می گوید که بعضی ها الان حرف هایی می زنند که مثلاً: مسئولان اوایل کرونا به مردم آرامش می دادند و می گفتند که ترس از کرونا به اندازه همان ویروس خطرناک است حالا اما همان مسئولان آمارهای کرونا را هولناک می دانند و مدام به مردم تذکر می دهند: «روزهای اول ما در بیمارستان می دیدیم که بعضی ها از ترس کرونا سکته می کردند فشار و قندخونشان می افتاد، حتی می مردند. یک پسرجوان پدرش را به بیمارستان آورده که مطمئن شوند علائمی که دارد، کروناست یا نه؟ حالش چندان بد هم نبود اما به شدت می ترسید. کمی بعد از ترس سکته و فوت کرد. متوجه شدند کرونا نداشته است.


هر مرحله تذکرها و رفتارهای اجتماعی و سلامت خاص خودش را می خواهد. کادر درمان 5 ماه است در جبهه جنگ با کروناست و خسته شده. این بی توجهی ها و بالا رفتن آمارها واقعاً خطرناک خواهد بود. تشکر واقعی ما این است که مراقبت و مراعات کنیم. آمار مبتلایان و متوفیان بیاید پایین و این زحمت کشان بزرگوار نفسی تازه کنند.»



حواسمان به اوتیسمی ها هست


حجت الاسلام میرحسینی در روزهای سخت کرونا و محدودیت های کسب و کار قدم های خوبی در راه کمک مومنانه زدند. گروه جهادی شان نام جالبی داشت؛ «میرزا کوچک» به یاد سردار جنگل. بسته های معیشتی این گروه در ایام محدودیت های رفت و آمد و تعطیلی مشاغل همچنین ماه مبارک رمضان آبروی خانواده های نیازمند را خرید. گروه جهادی میرزا کوچک، نسخه بیماران کرونایی و سایر بیماران شناسایی شده شان را صلواتی تهیه می کند. روزهایی که کشور در تهیه ماسک با مشکل روبه رو بود و کادر درمان در خطر بودند. اعضای این گروه خط تولید ماسک را راه اندازی کرده بودند و 10 هزار ماسک در مراکز درمانی و بین مردم توزیع کردند.


یکی از کارهای این گروه تهیه و توزیع 5 هزار «حرز امام جواد(ع)» بین بیماران و همراهانشان بود که بر اساس روایات شیعه و سفارش علما برای در امان ماندن از بلا سفارش شده است. بیماران اوتیسم ماهانه 400 هزار تومان هزینه کمک درمانی و کاردرمانی به مدد خیّران دریافت می کنند. این گروه در فضای مجازی با انتشار تصاویر خدمات و توزیع شفاف کمک های مومنانه مردم جایگاه خوبی پیدا کرد. میرحسینی می گوید: «یک بار رفتم بانک یکی از کارمندانش که نمی شناختم بلند شد و تشکر کرد. بیشتر پیام های ما در این فضا، استقبال مردم از حضور و فعالیت روحانیان بود. کرونا ما و مردم را صمیمی تر کرد.»


منبع: فارس


انتهای پیام/


انتهای پیام/

برچسب ها: کرونا حسن روحانی
ارسال نظر