توان یابان ذهنی برای چه کسانی ماسک میدوزند؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، کرونا که آمد، انگار توقعشان بیشتر شده بود. قبلترها فکر میکردند برای مراقبت از «فرزندان توان یاب ذهنیشان» چاره دیگری ندارند جزی اینکه روی پای خودشان بایستند، مثل همیشه؛ اما حالا توقعشان بیشتر شده بود. هر بار که چشمانشان به صفحه تلویزیون میافتاد و شاهد بودند که چطور گروههای جهادی خودشان را به آبوآتش میزنند تا گرهی از مشکلات مردم عادی باز کنند، توقعشان بیشتر میشد.
آنها همیشه جزو گروههای خاص جامعه بودند و هستند. گروههایی با نیازهای خاص. در این شرایط وانفسا مدام از خودشان میپرسیدند: چرا جهادیها به یاد ما نمیافتند؟ آنها که جان و مالشان را در طبق اخلاص گذاشتهاند؟ چطور نمیدانند که ما بهسختی میتوانیم روزگار بگذرانیم؟ چرا فکر نمیکنند که ما چگونه میتوانیم کودکان کمتوان ذهنیمان را در چارچوب خانه محصور نگهداریم تا آلوده به ویروس کرونا نشوند؟
چطور به این فکر نمیکنند اگر مادر یکی از همین معلولها به کرونا مبتلا شود تکلیف این بچهها چه میشود؟ چه کسی میتواند از این کودکان نگهداری کند؟ چرا هیچکدام از این سؤالها به ذهن هیچ گروه جهادی نرسید؟
چرا ما را نمی بینند؟
«سارا صمدی» مسئول گروه کودکان توان یاب ذهنی گل نرگس میگوید: «وقتی میبینیم که جهادیها برای کمک به مردم عادی و کرونا زده خودشان را به دورترین روستاها میرسانند. به بیمارستانها میروند تا کمکحال کادر درمان شوند. به غسالخانهها میروند و خوشبختانه حواسشان به کهنسالان جامعه هم هست؛ هزار بار از خودمان میپرسیدیم چرا جهادیها بچههای ما را نمیبینند؟ چرا سراغی از خانوادههایی که معلول دارند نمیگیرند؟ متحیر میمانیم که چرا هیچ گروه جهادی حالی از ما نمیپرسد؟
راستش وقتی حس میکردیم ما فراموششدهها، بازهم فراموششدهایم بیشتر دلمان میشکست. هرلحظه به خودمان وعده و وعید میدادیم که: نه! حتماً حالا وقتش نشده بهزودی نوبت ما هم میشود و بالاخره چند گروه جهادی به یاد ما هم خواهند افتاد.
چشم که باز کردیم دیدیم راستی راستی هیچ گروهی حالی از ما نمیپرسد؛ دیگر دلمان داشت میترکید از اینهمه رنج، باید دستبهکار میشدیم».
خودمان جهادی میشویم
خانم عباسی یکی از مادرانی که صاحب فرزند توان یاب ذهنی است رشته کلام را به دست میگیرد و میگوید: «مثل همیشه زبان به گله باز نکردیم. دورهم جمع شدیم تا بی توقع و مثل همیشه راه پرپیچ خم خودمان را برویم. با خودمان گفتیم؛ اگر گروههای جهادی حواسشان به ما نیست، اشکالی ندارد، خودمان گروه جهادی میشویم؛ اما این بار نه برای کمک به خودمان. این بار گروه جهادی میشویم برای کمک به افرادی که میدانیم این روزها حالوروزشان مثل ما خوب نیست.
رفتیم سراغ ناشنواها. افرادی که این روزها دنیا برایشان در سکوت فرورفته است. نه صدایی میشنوند و نه شنیده میشوند. لابد میپرسید چرا؟ مگر اوضاع ناشنوایان در این شرایط کرونا چه فرقی کرده؟ فقط کافی است تصویری را به یاد بیاورید که در یک شهر همه آدمها ماسک بر صورت دارند و لبها پشت این ماسکها پنهانشده است و حالا برای ناشنواهایی که لبخوانی میکنند شهر در سکوت فرورفته است.»
والدین کودکان کمتوان ذهنی مشکلات ناشنوایان را درک کردند و دستبهکار شدند هرکدام چرخخیاطیهایشان را از گوشه انباری خانهشان بیرون کشیدهاند و در منزل یکی از مادرانی که دغدغه دوختن ماسک داشت مستقر شدند. دوخت و دوز ماسک را به فرزندانشان آموزش دادند تا برای ناشنوایان ماسک بدوزند ماسکهای شفافی که بتوان لبها را از زیر آنها دید. نوع ماسکی که لازم است خانوادههای ناشنواها نیز بر صورتشان بگذارند تا فرزندانشان بیشتر از این در دنیای سکوت فرو نروند.
راستی در این روزها چه کسی میتوانست به ناشنوایان فکر کند بهغیراز خانوادههایی که خودشان درد و رنج کودکان کمتوان ذهنیشان را لمس کرده باشند.
وقتی عباس ماسک میدوزد
عباس زبان گویایی ندارد، از جوانهای توان یاب ذهنی است. در مسجد فاطمه زهرا ماسک میدوزد. خیاطی را در مدرسه حرف آموزی یاد گرفته و این روزها خوب به کارش آمده. قبل از اینکه طرح دوختن ماسک برای ناشنوایان به ذهن گروه «توان یاب ذهنی گل نرگس» برسد. عباس برای کمک به گروههای جهادی در مسجد محلهشان ماسک میدوخت.
شاید همین پشتکار عباس تلنگری شد تا گروه گل نرگس دستبهکار شوند و بهجای توقع داشتن از دیگران خودشان گروه جهادی بشوند و با کمک یکدیگر طرحی نو دراندازند و کاری کنند کارستان.
وقتی از عباس میپرسم چرا با این شرایط سخت که باید مراقب سلامت خودت باشی برای دوختن ماسک خودت را به خطر میاندازی؟ جواب میدهد؛ اما هیچکدام از کلماتش مفهوم نیست. عباس زبان گویایی ندارد اما با همان زبان نامفهوم فقط یک جمله میگوید: «ماسک میدوزم تا دوستانم سلامت بمانند» این جمله را مادرش برایمان ترجمه میکند.
عباس خوب یادش مانده که در این شرایط چند تا ماسک دوخته است میگوید: «۲۰۰ ماسک برای مردم عادی دوختم و ۵۰ تا ماسک برای توان یابان ناشنوا» این جملات را هم مادرش باز برایمان ترجمه میکند.
انگشتانی که از هم جدا نمیشوند
در بین توان یاب ذهنی و دوزندههای ماسک افرادی هستند که با معلولیتهای دیگری نیز دستوپنجه نرم میکنند و برای کمک به دوستان ناشنوایشان به میدان آمدهاند. در بین آنها جوانی است که حتی با انگشتان به هم چسبیده که کار خیاطی کردن را برایش سختتر میکند داوطلب کمک شده است.
ما شاهدیم که چطور نخ ماسوره چرخخیاطی را هدایت میکند دهها بار این کار را انجام میدهد تا نخ ماسوره به دستش بیاید و هر بارکارش از دفعه قبل سختتر میشود اما همچنان سرش را به ماسوره نزدیکتر میکند و تلاشش را چند برابر.
ناشنواها نباید سکوت کنند
فرشید از گروه توان یابان ذهنی است و ماسکهای مخصوص ناشنواها را در مسجد «فاطمةالزهرا» اتو و ضدعفونی میکند. میگوید: «این روزها همه مردم باید ماسک بزنن. اما وقتی دوستان ناشنوا و خانواده هاشون ماسک بزنن مثل اینه که دیگه صدای همدیگه را نمیشنوند. من چند تا از دوستان ناشنوا را دیدم که حرف زدن با دیگران براشون خیلی سخت شده بود. ما یک ماسکی را دوختیم که لبها را میشه بهراحتی از پشت ماسک دید. ناشنواها میتونن از پشت ماسکهایی که ما میدوزیم لبخوانی کنند».
فرشید همانطور که اتو را روی ماسکی که دوستانش دوختهاند میکشد مراقب است تا سطح اتو به قسمت شفاف ماسک برخورد نکند و آن را کدر نکند. برایمان توضیح میدهد: «اگه ناشنوایان نتونن با خانواده شون حرف بزنن، افسردگی می گیرن. تنها میشن. ما خوشحالیم که تونستیم براشون کاری انجام بدیم».
معجزهای به نام مادر
سارا صمدی مدیر گروه توان یابان گل نرگس میگوید: شاید ناشنوایان هیچ نیازی به ماسکهایی که ما برایشان دوختهایم نداشته باشند؛ اما همه نیت ما این بود که جامعه را از وجود آنها باخبر کنیم به گروههای جهادی بگوییم که برای ارائه خدماتشان برنامهریزی کنند. شاید موازی کاریها کمتر شود. بیشتر هدف ما آگاهی بخشی به جامعه بود. شما نمیدانید که خانوادههای ما در این مدت چه روزهای سختی را گذراندند.
شاید نتوانید درک کنید مادری که به کرونا مبتلا شده بود و هیچ فردی نبود تا از فرزند اوتیسم و یا سندرم داون او حمایت کند. مادری که به خاطر درگیری با ویروس کرونا از هوش میرفت و زمانی که به هوش میآمد همه فکر و ذکرش فرزند معلولش بود؛ اما خبر خوب اینکه در گروه ما و جمعیت زیادی از خانوادههایی که فرزند کمتوان ذهنی دارند این بود که خوشبختانه هیچکدام از فرزندان ما با نیازهای ویژه درگیر ویروس کرونا نشدند به حتم این اتفاق معجزهای است که فقط از محبت یک مادر برمیآید.
بگو سیب و بخند
کودکان توان یاب ذهنی قرار است به دیدن ناشنوایان بروند و با آنها حرف بزنند از پشت ماسکهایی که دیگر لبهایشان زیر آن پنهان نیست. ماسکهایی که خودشان آنها را دوختهاند.
یکییکی ماسکها را روی صورتشان میگذارند. طوری مرتبش میکنند تا لبهایشان از زیر ماسک پیدا باشد. حالا که نتیجه زحمتهایشان را میبینند در پوست خود نمیگنجند. همه را به دوربین میایستند درحالیکه به لنز دوربین زل زدهاند. همه باهم میگویند: «سیب» و این اولین پیامی است که از زیر ماسکهایشان برای دوستان ناشنوایشان میفرستند. سیبی که لبها را به خنده باز میکند.
منبع :فارس
انتهای پیام/
انتهای پیام/