روایتی ایرانی از حضور داعش در عراق در «گنجشکها بیصدا میگریند»
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، داستان رمان «گنجشکها بیصدا میگریند» درباره زندگی مردم یکی از شهرهای عراق است که با ورود نیروهای داعش دستخوش تغییراتی نامبارک میشود. یکی از محورهای داستان «گنجشکها بیصدا میگریند» مدافعان حرم و همچنین چالشها و دشواریهایی است که زنان در حملهها و اشغالگریهای داعش داشتند.
زینب بخشایش، نویسنده این کتاب پیشتر رمان عاشقانه «اردیبهشت نام دیگر تو» را درباره مدافعان حرم نوشته است که خرداد امسال منتشر شد. نویسنده در اولین صفحه کتاب پیش از شروع داستان و مشخصات اثر، آن را به گنجشکهای دربند تقدیم کرده و این حدیث را از «نهجالفصاحه» آورده است: «هرکه گنجشکی را بهناحق بکشد، خدا روز قیامت از او بازخواست میکند».
این رمان در چهار فصل اصلی با عناوین «آتش»، «باد»، «آب» و «خاک» تنظیم شده است. زنان در این داستان نقشی پررنگ دارند و مدافعان حرم هم یکی دیگر از محورهای داستان هستند. در این داستان، عشق، سرخوشیهای نوجوانانه، جنون و انتقام و جنگ در هم آمیخته است.
بخشایش درباره این رمان میگوید: «گنجشکها بیصدا میگریند روایتی از غمها و رنجهای مردمانی است که بهناچار از خانه و زندگیشان دل کنده و پا در راهی میگذارند که پایانش مشخص است».
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «هنوز قلبش تند میزند. خوابش نمیبرد. هوا دم دارد و حوصله برخاستن از جایش را هم ندارد. یک ساعتی هست که در جایش وول میخورد. کلافه است. دلش چیزی میخواهد؛ اما نمیداند چه. به دیوار پیش رویش خیره میشود. دوباره صحنههایی که در خواب دیده، برایش مجسم میشود. خواب دیده بود فؤاد دست او را گرفته و با هم به سمت دریا میرفتند. مرد قدبلندی جلوتر از آنها راه میرفت. او با صدای بلند خندیده بود و مرد به سمتش برگشته بود. عمران بود که با همان چهره آرام و مهربانش به او نگاه میکرد. صفورا دست فؤاد را رها کرده بود. فؤاد داشت مثل بادکنک بزرگی به هوا میرفت که عمران او را گرفت. چاقویش را از جیبش درآورد و سر فؤاد را برید. همانموقع صفورا خودش را دید که چهرهاش پر از زخم بود و از آنها خون میچکید.
تلفن زنگ میخورد و فرصت نمیدهد تا صفورا صدای فریادهای گوشخراشش را در ذهنش مرور کند. احد و وهب زیر پنکه خوابشان برده است. نورا و دینا و مادر در اتاقاند. سلیمه هم که معلوم نیست کجاست. میدود و گوشی تلفن را برمیدارد. صدای فواد از آن سوی خط میآید.
- سلام عروس! دلم برات تنگ شده! چهکار میکنی؟
صفورا نگاهش میدود روی صورت احد و وهب. به نظر نمیرسد بیدار باشند».
رمان «گنجشکها بیصدا میگریند» در قطع رقعی و ۳۱۴ صفحه با قیمت ۳۷ هزار تومان از سوی انتشارات سروش در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
انتهای پیام/4028/
انتهای پیام/