«جشن رمضان» روایتگر داستان بچههای گروه جهادی اسلامشهر شد
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری آنا، برنامه «جشن رمضان» شب گذشته و در چهاردهمین شب این ماه مبارک میزبان یک گروه جهادی بود و اقدامات و خاطرات این گروه را که با تلاشهای یک شهید مدافع حرم شکل گرفته بود و در مناطق محروم استان کرمانشاه فعالیت میکرد به قاب تلویزیون آورده بود.
حسین مولایی، مجری برنامه «جشن رمضان» در ابتدای برنامه گفت: این برنامه هر شب قصهای را روایت میکند که قهرمانان آن نه چهرههای سلبریتی و خاص، بلکه مردم ساده و بیآلایش همین مرزوبوم هستند که این داستانها را نیز روایت میکنند.
محمود شفیعی؛ شهید جهادگر مدافع حرم
مجری برنامه مانند شبهای قبلی به معرفی یک شهید پرداخت و در ادامه گفت: این شهید از سال 1380 در مناطق غربی کشور فعالیتهای جهادی و کمکرسانی به هموطنان خود را آغاز کرده بود، این شهید تنها به کارهای جهادی اکتفا نمیکرد و امور فرهنگی را نیز مدنظر داشت تا اینکه برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) به سوریه اعزام شد و در سوریه نیز حرکتهای جهادی را که در ایران انجام میداد در آن کشور انجام داد جدای از رزم و کمکهایی که انجام میداد برای کسانی که تازه به خانههای ویرانشده خود برگشته بودند نیز هر شب غذای آماده میبرد امشب طاقچه افتخارات برنامه جشن رمضان نام شهید مدافع حرم حاج محمود شفیعی را به دوش میکشد و عکس وی در این طاقچه میدرخشد.
مولایی در ادامه با اشاره به لزوم کمک به محرومین در این روزها گفت: سفرههای مهدوی این روزها بیشازپیش گسترده شده است و همه و همه آمدهاند و کمک میکنند تا این سفرههای خاص و ویژه برپا باشد. بچههای طرح برکت علوی همت کردند تا سفرههای مهدوی با کمک مردم در همهجا برپا باشد.
مجری برنامه افزود: قصه امشب برای کرمانشاه است اما قهرمانان آن جوانان جنوب شهر هستند. بچههای اسلامشهر و پاسگاه نعمتآباد این قصه را رقمزدهاند جوانان جهادگری که به کمک محرومان کشور میروند و داستان ننه زبیده با حضور آنها رقم خورده است.
اولین عضو گروه اینگونه خود را معرفی میکند: «حسین یاری زاده، طلبه مبلغ جهادگر» و در ادامه با معرفی مکان فعالیت گروه جهادی میگوید: روستای ننه زبیده در کرمانشاه، بخش سر فیروزآباد و به نام روستای پلکانه است که 45 خانواده در آن زندگی میکنند.
«مرتضی علی بیگی، طلبه جهادگری» دیگر عضو گروه است که از آغاز فعالیتهای جهادی در این منطقه میگوید: از سال 87 در منطقه سر فیروزآباد آغاز به کارهای جهادی کردیم در آن زمان شهید شفیعی و برخی از رفقا از طریق اهالی بومی اطلاع پیدا میکنند که در این بخش از استان کرمانشاه منطقهای محرومی وجود دارد، از آن زمان پاگیر آنجا شدیم مگر در مواردی مانند سیل سیستان که کمک مردم این منطقه هم رفتیم.
مولایی با تقدیم این برنامه به شهید مدافع حرم محمود شفیعی اظهار کرد: «این شهید باعث این خیر کثیر شده است، امیدواریم خادم خوبی برای شهید شفیعی در این برنامه باشیم» و طبق شبهای قبل در ساعت 8 شب با یک دعا سلامی به امام رضا (ع) داده شد.
ازخودگذشتگی با طعم محرومیت
بعد از اذان حجتالاسلام علی بیگی به ادامه داستان پرداخت و گفت: به ما اطلاع دادند روستایی وجود دارد که وضعیت محرومیت آن از بقیه روستاها بیشتر است وقتی به آنجا رفتیم پسربچهای روستایی به نام محمد به معرفی خانههای محروم آن منطقه میپرداخت در سری اول اردوی جهادی در آن روستا خبر به ما رسید خانهای وجود دارد که خیلی محروم هست این خانه متعلق به همان نوجوانی بوده که دیگران را بر خود مقدم داشته بود.
وی ادامه داد: سال بعد که به آن روستا رفتیم متوجه شدیم مادر این نوجوان بیمار بوده و چند روزی است که در بیمارستان بستریشده است، با یادآوری وضعیت سال قبل این خانواده به فکر افتادیم که با نبودن مادر قطعاً وضعیت آن خانواده با چهار دختر کوچک بسیار بدتر خواهد بود.
بعدازاین صحبتها محمد حنفی زاده که مستندساز بوده و مجید گنجخانلو بهعنوان آشپز نیز به روایتگری داستان میپردازند: در همین حال بودیم که محمد پیش ما آمد و گفت که به داد من برسید که خواهرهایم از دست رفتند.
گروه جهادی بعد از مراجعه به خانه محمد که به گفته علی بیگی «خانهای با سنگ و گل بود که با یک باران خراب میشد» با صحنهای مواجه میشوند که بسیار ناراحتکننده است؛ دیدیم که دو دختر یکی 3-4 ساله و یکیدوساله بر رویهم افتادهاند و جانی ندارند؛ یک کودک 8-9 ماه هم بغل خواهر 9 سالهشان بود، فقط خواهر بزرگتر کمی توان و رمق داشت علت را که جویا شدیم گفتند چند روزی هست که حالشان بد است و هیچ غذایی نمیخورند البته غذایی هم وجود نداشت و مادر هم که در بیمارستان بود.
نقش یا زهرا (س) بر دیوار کاهگلی
بچههای گروه جهادی در ادامه میگویند: «در این خانه محقر صفایی وجود داشت، بر روی دیواره کاهگلیشان با زغال نوشته بودند یا زهرا (س)؛ با دیدن این صحنهها و بعد از منقلب شدن تصمیم گرفتیم که سریعاً کودکان را به مرکز بهداشتی که با آنجا یک ساعت و نیمفاصله داشت برسانیم، دکتر در مواجهه با آنها و وضعیتشان بهتزده بود و گفت اگر اینها اینجا بمانند و با این امکانات رسیدگی شوند حتماً جان خواهند داد.» با پیگیریهای پزشک و این گروه جهادی یک بالگرد برای انتقال این کودکان به این منطقه روانه میشود و چهار روز دختربچهها در آی سی یو بستری میشوند و بعدها مشخص میشود چند روزی که مادر نبوده چیزی برای خوردن نداشتند و خواهر بزرگتر برایشان با مخلوط کردن چند قرص نوشیدنی درست کرده است.
آغاز داستان ننه زبیده
بچههای گروه جهادی با اشاره به محرومیت این روستاها و نبود کوچکترین امکانات به روایت قصه اصلی خود میپردازند و میگویند: «بعد از شناسایی روستای پلکانه پیشنهاد داده شد که برای بیبی زبیده 79 ساله منزلی ساخته شود» اواخر کار که منزل ساخته شده بود و خوشحالی او را می ببینند از آخرین آرزوی ننه زبیده میپرسند وی میگوید: «آخرین آرزوی من اگر قسمت شود این است که به زیارت علی بن موسیالرضا (ع) بروم.» همه بچههای جهادی این گروه برای آخرین آرزوی ننه زبیده بسیج میشوند.
علی بیگی بابیان اینکه بسیاری از هزینههای زندگی ما غیرضروری است و اگر مدیریت شود میتوانیم آرزوی بسیاری از نوجوانان و جوانان نیازمند کشور را برآورده کنیم، به ادامه داستان پرداخت و گفت: برنامهریزیها برای اعزام و خرید بلیت هواپیما انجام میشود، یک نفر وی را تا فرودگاه کرمانشاه بدرقه میکند و یک نفر هم در مشهد منتظر بیبی زبیده میماند اما بیبی زبیده را پیدا نمیکند.
بچههای گروه جهادی که سعی در مدیریت برنامه زیارت بیبی زبیده داشتند حالا وی را مهمان ویژه امام رضا (ع) میدانند و میگویند: «همه در جستوجوی بیبی زبیده هستند، دوربینهای فرودگاه را چک میکنند دوربینهای فرودگاه کرمانشاه نشان میدهد که بیبی سوار هواپیما شده ولی در مشهد به سالن تحویل وسایل نرفته است». غافل از اینکه ننه زبیده خود به حرم رفته است.
ننه زبیده در حرم به یکی از خادمان حرم به نام مهدی باقی مراجعه میکند و میگوید که گمشده و غذایی هم نخورده است، این خادم هم یاد کرامتی از امام رضا (ع) میافتد که یکی از خادمان قدیمی برایش نقل کرده است که دو جوان از یک روستا به مشهد میروند و بعد از تمام شدن پولهایشان بهسختی تصمیم به برگشت میگیرند، امام رضا (ع) به خواب آن خادم میرود و میفرمایند آن دو جوانی که با سختی آمادهاند و سه چهار روز بدون جا بودهاند و اکنون در حال رفتن هستند را دریاب؛ حالا هم این خادم در تأسی از پیشکسوتان خود بااینکه همسرش در بیمارستان بستری بود بیبی زبیده را به منزل میبرد و از آنها پذیرایی میکند.
انتهای پیام/4145
انتهای پیام/