چند نکته درباره الگوی حکمی-اجتهادی حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسیهای آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: در ۱۰ بخش گذشته، الگوی حکمی-اجتهادی حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه درباره علوم اجتماعی تبیین شد. در این بخش، چند نکته دیگر درباره این الگو بیان میشود.
حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه معتقد است هنگامی که میخواهیم انسان محقق را به انسان مطلوب تغییر دهیم، از باید و نبایدهایی استفاده میکنیم که چند کارکرد مهم دارند: ۱) تقنین؛ ۲) ساختارسازی؛ ۳) راهبردسازی. نخستین کارکردِ بایدها و نبایدها، تأسیس قوانینی است که ساختارساز هستند و مثلاً ساختار بانک و یا حتی ساختار قانونگذاری را برای ما تعریف میکند. ما متأسفانه از فقه خود برای ساختارسازی و نظامسازی استفاده نکردهایم و آن را بیشتر در حقوق اسلامی به کار میبریم. البته این موضوع نیز نیازمند متدولوژی است.
دومین کاربردِ بایدها و نبایدها، ساختارسازی و نظامسازی است. منظور حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه از «نظام»، آنگونه که شهید صدر بیان کرده، «مکتب» نیست، بلکه منظور از «نظام» همان ساختارهای عینی است که در جامعه تحقق پیدا میکند. سؤال این است که ساختار آموزش و پرورش، ساختار تقنین و ساختار بانکداری ما باید چگونه باشد؟ این ساختار را قانون به ما یاد میدهد. البته علاوهبر بایدها و نبایدها، از بخش توصیف نیز حتماً باید برای ساختارسازی استفاده کرد، زیرا در ساختارسازی، فقط بایدها و نبایدها کافی نیست.
کارکردِ سومی که بایدها و نبایدها در بخش تغییر انسان محقق به انسان مطلوب دارد، راهبردسازی است. در واقع، کار راهبردها این است که این ساختار محقق را به آن وضع مطلوب و به آن سند چشماندازی که ما از انسان مطلوب به دست آوردیم، نزدیکتر میکنند. در بخش چهارم گفته شد که علوم اجتماعی بهدنبال انسان کامل عرفانی و یا انسان ایدهآل اخلاقی نیست، بلکه بهدنبال انسان سالم متعارف است.
البته هنگامی که تکلیف این انسان در علوم اجتماعی مشخص شد، فلسفه و کلام باید بیندیشند که چگونه انسانی ایدهآل باید ساخته شود [به اعتقاد حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه، از انسان محقق، انسان کامل ساخته نخواهد شد. انسان کامل فقط مخصوص اهلبیت (علیهم السلام) است. قصه اهلبیت (علیهم السلام) حکایت خاص خود را دارد که اکنون مجال طرح آن نیست. البته شناخت انسان کامل، بحث دیگری است که باید انجام گیرد؛ زیرا کسی که امام زمان (ارواحنا فداه) را نشناسد، به مرگ جاهلیت خواهد مُرد].
بنابراین، ساختارسازی، یک کارکردِ بایدها و نبایدها در بخش سوم (یعنی تغییر انسان محقق به انسان مطلوب) و راهبردسازی، کارکرد دیگر آن است. البته کارکرد سومِ بایدها و نبایدها، قوانین جزئی روزمرهای است که طبیعتاً ساختارها و نهادها باید آنها را اجرا کنند.
نکته دیگر، دلیل استفاده از واژه «حکمی» بهجای واژه «فلسفی» است. پیش از این اشاره شد که روش حکمی همان روش برهانی است. شاید پرسیده شود که «چرا حجتالاسلام والمسلمین خسروپناه از واژه «فلسفی» استفاده نکرده است؟». او در اینجا، نکتهای را در نظر گرفته است؛ «حکمت» دانشِ صحیحِ نافعِ کارآمد است و هنگامی که به برهان تبدیل شود، «فلسفه» نامیده میشود؛ بنابراین، سخنان گوهربار لقمان حکیم در سوره لقمان، همه حکمت است، هرچند تکتک آنها را مبرهن نکرده است. فیلسوف باید این علوم نافع را مبرهن کند.
در فلسفه متعارف، موضوع فلسفه را معقولات ثانی فلسفی میدانند؛ یعنی در فلسفه با گزارههای انتزاعی سروکار داریم و کمتر به حیثیت کاربردی فلسفه توجه میکنیم. البته فارابی به این امر توجه داشته است؛ اما متأسفانه هرچه جلوتر میآئیم، فلسفه انتزاعیتر شده و بهتدریج ساحت کاربردی خود را از دست داده است. بر پایه بحثی که حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه در کتاب فلسفه فلسفه اسلامی مطرح کرده، فلسفه باید حتماً کاربردی شود و ازاینرو، وی تعبیر «حکمی» را انتخاب کرده است تا به بُعد کاربردی آن توجه داشته باشیم.
حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه معتقد است الگوی حکمی-اجتهادی در همه علوم اجتماعی کارآمدی و کاربرد دارد و میتواند اثر خود را بگذارد. وی میگوید: «اینکه شیخنا الاستاد آیتالله جوادیآملی بر روی منابع عقل و نقل تأکید میکنند، قطعاً کارایی دارد و در علم دینی به دردمان میخورد؛ یا اینکه استاد بزرگوار جناب آقای دکتر گلشنی بر مبانی متافیزیک تأکید دارند، قطعاً صحیح است، اما تا زمانی که کاربستی روششناسی پیدا نکند، تولید علم نخواهد شد. الگوی حکمی-اجتهادی، امتداد نظریههای دیگر هم است؛ یعنی ما نظریهها را یک گام به پیش بردهایم. بعضی از دوستان که علم دینی را مطرح کردهاند، همان دیدگاههای دکتر قمشهای را در علوم انسانی پیدا کردهاند و حرف نویی در نظریه علم دینی ندارند و تطبیق را به کار گرفتهاند که البته کار ارزشمندی است. بعضی دیگر حرف نو دارند، اما آن حرف نو کاربست روششناختی ندارد. الگوی ما در واقع، یک کاربست روششناسی را بسط داده است».
حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه معتقد است ابتدا باید مدیریت اسلامی را تثبیت کنیم و سپس با کمک فلسفه اسلامی به حکمت نوین اسلامی دست یابیم و از حکمت نوین اسلامی به یک ایدئولوژی اسلامی برسیم و همه اینها مبادی و مقدمه هستند تا بتوانیم این الگو را کارآمد کنیم. وی در کتاب جریانشناسی فکری ایران معاصر، بر عقلانیت معاصر، بهعنوان یک جریان تأکید دارد. در کتاب فلسفه فلسفه اسلامی تأکید کرده که باید نگاه درجه دوم به فلسفه اسلامی داشته باشیم و این حکمت اسلامی باید تغییر پیدا کند و حکمتی نوین پیدا شود.
وی تأکید دارد که تغییر همان تکامل است نه اینکه نفی گذشته باشد و ما باید نگاهی تحولجویانه به حکمت صدرایی و نوصدرایی داشته باشیم. حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه بر همین اساس در حوزه فلسفه علوم انسانی وارد شده و این کار را انجام داده است. او در کتاب در جستجوی علوم انسانی اسلامی توضیح داده که تئوریهای علم دینی دیگر چه هستند و چه نقدهایی بر آنها وارد است. او این الگو را در کتاب روششناسی علوم اجتماعی، با تفصیل بیشتری توضیح داده است. آخرین کتاب وی در این زمینه نیز کتاب بیست گفتار درباره فلسفه و فقه علوم اجتماعی است.
حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه در کتاب بیست گفتار میگوید: «به نظر میرسد کارهای لازمی که از دست یک طلبه فلسفه برمیآید، برای تولید علم دینی انجام شده است. از اینجا به بعد دوستانی که در حوزه علوم اجتماعی کار میکنند، باید از این روشها استفاده کنند و آن را به کار بندند تا به تولید علم دست یابند. ما نباید گرفتار بحثهای انتزاعی فراوان شویم، بلکه بحثهای انتزاعی باید در بحثهای کاربردی وارد شود و این امر جز با کمک دوستان علوم اجتماعی امکانپذیر نیست».
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامهریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/
انتهای پیام/