صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۳۰ - ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹
یادداشت؛ بخش هشتم/ محمد قمی*

روش‌شناسی الگوی حکمی-اجتهادی از دیدگاه حجت‌الاسلام خسروپناه

حجت الاسلام خسروپناه معتقد است نمی‌توان دو روشِ «حکمی» و «اجتهادی» را از یکدیگر جدا کرد و در هر سه حوزه فعالیت‌های علوم اجتماعی، روش حکمی و روش اجتهادی به کار می‌رود.
کد خبر : 486913

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: حجت‌الاسلام خسروپناه معتقد است با مبانی و نیز روش‌شناسی اسلامی می‌توان در هر سه حوزه فعالیت‌های علوم اجتماعی 1) توصیف انسان مطلوب؛ 2) توصیف و ارزیابی انسان محقق؛ 3) نقد و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب از اسلامی‌سازی سخن گفت. در دو بخش گذشته-یعنی بخش ششم و هفتم-با چهار مبنای اسلامی و کلیدیِ الگوی حکمی-اجتهادی آشنا شدیم. در این بخش به روش‌شناسی این الگو می‌پردازیم.


همان‌گونه که از عنوان «الگوی حکمی-اجتهادی» پیداست، روش حجت‌الاسلام خسروپناه روش حکمی-اجتهادی است. وی معتقد است نمی‌توان دو روشِ «حکمی» و «اجتهادی» را از یکدیگر جدا کرد و در هر سه حوزه فعالیت‌های علوم اجتماعی، روش حکمی و روش اجتهادی به کار می‌رود؛ منظور از روش حکمی، روش قیاسی است. از نظر حجت‌الاسلام خسروپناه، هیچ استنتاجی بدون قیاس ممکن نیست. حتی تمثیل، اجتهاد و استقراء ناقص-که از جزئی به کلی رسیدن است- به قیاس نیاز دارند. این بیان را می‌توان از عبارات ابن سینا در الشفاء و نیز آموزش فلسفه حجت‌الاسلام مصباح‌یزدی استفاده کرد (ج 1، ص 106)
روش حِکمی، همان روش برهانی است که مبتنی بر بدیهیات است و در قالب قیاس هم گنجانده می‌شود، اما روش اجتهادی حجت‌الاسلام خسروپناه که در اینجا وارد کرده، کار نسبتاً نویی است. او اجتهاد را به چهار نوع تقسیم کرده است که توضیح مختصر آن‌ها به این شرح است: اجتهاد قسم اول؛ اجتهاد قسم اول همان اجتهاد متعارف در حوزه‌هاست که با روش‌های هرمنوتیکی اسلامی، به فهم متون دینی می‌پردازند و قواعد کلی آن را به دست می‌آورند و یا اینکه از طریق عقل، به قواعد کلی دست می‌یابند.


بعضی از قواعد، قواعد عقلی هستند و نقل، ارشاد به عقل است. در واقع، در این قسم ما باید با عقل و نقل، یعنی با روش برهانی و یا با روش اجتهادی متعارف، قواعد کلی را به دست آوریم و سپس این قواعد کلی را بر مصادیق، تطبیق دهیم؛ مانند تطبیق «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده، 1) بر عقد سرقفلی. منظور از «هرمنوتیک» در اینجا، هرمنوتیک فلسفی نیست، بلکه هرمنوتیک روش‌شناختی مدنظر است. در اجتهاد متعارف حوزه‌ها، هرمنوتیک فلسفی پذیرفته‌شده نیست؛ زیرا منتهی به نسبی‌گرایی می‌شود، اما هرمنوتیک روش‌شناختی رایج است (البته استاد خسروپناه حتی از مباحثی از هرمنوتیک فلسفی نیز استفاده کرده است بدون اینکه گرفتار نسبی‌گرایی شود).
اجتهاد قسم دوم؛ اجتهاد قسم دوم همان بیانی است که تحت عنوان «تفسیر موضوعی قرآن» از فرمایش شهید صدر استفاده می‌شود. البته وی به دلیلِ توفیقِ شهادتی که نصیبش شد، فرصت بسط این بحث را پیدا نکرد، درحالی‌که بسیار جای بسط دارد. «موضوع» در اینجا به معنای عینی، در مقابل ذهنی است. در واقع، واقعیت‌ها و مکاتبی در خارج وجود دارند که پرسش‌های نویی را برای ما به وجود می‌آورند. ما این پرسش‌ها را به متن عرضه می‌کنیم و متن را مورد استنطاق قرار می‌دهیم.
دلالت‌های جدیدی از متن زاییده می‌شود تا بتوانیم به مدالیل جدیدی برسیم. به نظر حجت‌الاسلام خسروپناه، این عمل می‌تواند تا بی‌نهایت ادامه یابد؛ یعنی چنین نیست که مدالیلِ متنِ دینی پایان‌پذیر باشد. استنطاق متن و پرسشگری از متن، لازم است. البته متن پیش از پرسشِ ما صامت نیست، بلکه سخن می‌گوید، اما بعد از آنکه مدلول مطابقی و التزامی بین خود را بیان کرد، ساکت می‌شود و منتظر پرسش می‌ماند؛ همان‌گونه که امام معصوم که مردم را هدایت می‌كند، بعد از بیان مطالبی سکوت می‌کند. هر چه زراره بیشتر سؤال می‌پرسد و امام (علیه السلام) را بیشتر استنطاق می‌کند، امام پاسخ‌های بیشتری می‌دهد. با استنطاق، دلالت‌های التزامی غیربیّن و یا بیّن بالمعنی‌الاعم کشف می‌شوند.


اجتهاد قسم سوم؛ اجتهاد قسم سوم که از افزودنی‌های حجت‌الاسلام خسروپناه به شمار می‌رود، عبارت است از استنطاق فرد، جامعه و تاریخ با پرسش‌هایی که از متون دینی و اندیشه دینی گرفته شده است. این روش اجتهادی، برعکس روش اجتهادی دوم است. در اجتهاد قسم دوم، به‌وسیله پرسش‌هایی که جامعه و حوادث جدید برای ما به وجود می‌آورند، متن را استنطاق می‌کنیم، اما در اجتهاد قسم سوم، با پرسش‌هایی که از متون دینی به دست می‌آید، فرد، جامعه و تاریخ را مورد استنطاق قرار می‌دهیم.
تحقیق میدانی بدون پرسش از پدیده‌ها امکان‌پذیر نیست. هر پدیدهای دارای دلالت‌های مطابقی و التزامی بیّنی است؛ یعنی صامت نیست و بدون پرسش از آن می‌توان تا حدی آن را فهمید؛ اما از مرحله‌ای به بعد، باید آن را محل پرسش قرار داد تا بتوان پاسخ را به دست آورد. ازقضا، بخشی از تولید علوم اجتماعی نیز از همین طریق اتفاق می‌افتد. این پرسش‌ها باید از نخبگان یا جامعه آماری و یا با هر شیوه عقلایی دیگری که در اینجا به آن‌ها نمی‌پردازیم، پرسیده شود تا پاسخ به دست آید.


مثلاً می‌توان از تاریخ پرسید که «چرا دولت آل بویه و سامانیان موفق به رشد تمدن علمی شدند، اما سلجوقیان موفق به این امر نشدند؟»؛ «چرا تمدن عرفانی، ادبی و معماری سلجوقیان رشد می‌کند، اما تمدن علمی، هیئت، نجوم، ریاضیات و فلسفه آن‌ها رو به افول می‌نهد؟». بدون طرح کردن این پرسش‌ها، نمی‌توان با مطالعه تاریخ سلجوقیان به پاسخ آن‌ها رسید؛ اما هنگامی که این پرسش‌ها مطرح می‌شود تاریخ پاسخ می‌دهد.


اجتهاد قسم چهارم؛ اجتهاد قسم چهارم مربوط به نهادسازی و ساختارسازی می‌شود؛ یعنی ما با کمک مبانی و اهداف فلسفی و مکتبی، به اصول اجتماعی، احکام و ارزش‌های اخلاقی و فقهی می‌رسیم. سپس این موارد به ما کمک می‌کنند که با روش عقلانیت اسلامی، نهادسازی کنیم. عقلانیت اسلامی با کمک مبانی، اصول و ارزش‌ها، نهادسازی و ساختارسازی می‌کند. در بخش بعدی، نحوه به‌کارگیری روش حکمی-اجتهادی در ساحت‌های علوم اجتماعی را بیشتر توضیح خواهم داد.


*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامه‌ریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/



انتهای پیام/

ارسال نظر