مبنای معرفتشناختی و ارزششناختی الگوی حکمی-اجتهادی از دیدگاه خسروپناه
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسیهای آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: بنده در دو بخش چهارم و پنجم، فعالیتهای سهگانه علوم اجتماعی را ــ که عبارتند از: ۱) توصیف انسان مطلوب؛ ۲) توصیف و ارزیابی انسان محقق؛ ۳) نقد و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب ــ از دیدگاه خسروپناه توضیح دادم و دانستیم که وی معتقد است با مبانی و نیز روششناسی اسلامی میتوان در آن سه حوزه از اسلامیسازی سخن گفت.
همچنین در بخش ششم با دو مبنای هستیشناختی و انسانشناختی آشنا شدیم و در این بخش، دو مبنای اسلامی و کلیدی دیگر را بیان میکنم.
مبنای معرفتشناختی؛ استاد خسروپناه مدعاها و مبانی معرفتشناختی خود را در کتاب فلسفه معرفت به تفصیل توضیح داده است. از دیدگاه وی، معرفت به معنای مطلق آگاهی است. معرفت دو قسم دارد: ۱) علم حضوری؛ ۲) علم حصولی. همانگونه که پیش از این اشاره شد ما سوفیست نیستیم، بلکه به امکان دستیابی به معرفت قائل هستیم. همچنین شکاک و نسبیگرا نیستیم، بلکه باور صادق موجه را ممکن میدانیم که ابزار آن حواس، خیال، عقل و تهذیبنفس است. منابع آن نیز انسان (فرد، جامعه و تاریخ)، طبیعت، ماوراء طبیعت (ملکوت، جبروت و الوهیّت)، عقل و وحی است. صدق را هم مطابقت با واقع میدانیم.
در ارتباط با صدق، بیان یک نکته از دیدگاه استاد را مفید میدانم و آن اینکه حکایتگری و صدق هر مفهومی فقط به مدلول و محکی خود است و بیشتر از آن را نشان نمیدهد. هر مفهوم، پنجرهای بهسوی محکی خود است.
از هر پنجره، بخشی از یک واقعیت را میتوان دید. به عبارت روشنتر، نسبت هر مفهوم با واقعیت، مانند نسبت تور ماهیگیری با ماهیها نیست، بلکه مانند نسبت قلاب ماهیگیری با همان ماهیِ در دام افتاده است؛ یعنی هر مفهوم فقط یک مابازاء را نشان میدهد؛ بنابراین، ممکن است که یک واقعیت خارجی دارای حیثیات گوناگونی باشد و هر مفهوم فقط یک حیث از آن واقعیت را نشان دهد؛ یعنی هر مفهومی یک محکی دارد و آن محکی فقط یک حیث از این واقعیّت را نشان میدهد.
واقعیت خارجی تکثر فراوان دارد و ما برای رسیدن به آن باید مفاهیم بسیاری را اَجیر کنیم. این امر، یک رئالیسم شبکهای را درست میکند. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که «معیار صدق چیست؟». همه فلاسفه اسلامی معیار صدق را بداهت میدانند؛ یعنی باید همه گزارهها به گزاره بدیهی منتهی شوند. استاد خسروپناه در اینجا مطلبی را اضافه کرده و معتقد به دیدگاه «بداهت نظاممند کارآمد» شده است.
طبق دیدگاه او ما حتماً باید از بدیهیات اولی آغاز کنیم و به بدیهیات ثانوی برسیم و سپس با استفاده از بدیهیات اولی و ثانوی به گزارههای نظری دست یابیم، یعنی مجهول را معلوم کنیم و به این ترتیب، یک نظام معرفتی را به دست آوریم.
گاهی با دو گزاره مواجه میشویم که پذیرش هریک از آنها مستلزم اجتماع تناقض نمیشود و با اصلِ «عدم تناقض» هم تعارض ندارد و با اصلِ «علیّت» نیز متعارض نیست، اما یکی از آنها با نظام معرفتی ما سازگاری و انسجام بیشتری دارد. در این صورت استاد معتقد است انسجام این نظام میتواند معیار صدق باشد یعنی معیاری باشد تا بفهمیم که کدام گزاره، درست و کدام گزاره، نادرست است؛ یعنی ما گزارهای بر گزاره دیگر رجحان میدهیم که با نظام معرفتی ما سازگاری بیشتری داشته باشد.
شهید مطهری در کتاب حقوق زن در اسلام بعضی از اشکالات فمینیستها را نقل میکند و آنها را بر اساس نظام حقوقی اسلام پاسخ میدهد؛ مثلاً دلیل گزاره حقوقی اسلام در بحث ارث زن، سازگاری آن با دیگر مبانی نظام حقوقی زن است. نظام مدنظر استاد خسروپناه نیز بخشی به نام مقاصد معرفتی دارد؛ هر گزارهای که در راستای مقاصد نظام معرفتی اسلام، کارایی بیشتری داشته باشد، یعنی ما را به مقاصد اسلام نزدیکتر کند، بر گزاره دیگر مقدم میشود. این معیار، کاربردهای فراوانی در راهبردها دارد.
بحث تغییر، بخش مهمی است که در علوم انسانی وجود دارد. در تغییر باید از راهبرد استفاده کرد و برنامه ارائه داد تا بتوان وضع موجود را به وضع مطلوب تغییر داد. در آنجا نمیتوان از سازگاری راهبرد با بدیهیات سخن گفت؛ زیرا گاهی همه برنامهها با بدیهیات و حتی با نظام معرفتی سازگار هستند.
در آنجا باید دید که کدام برنامه ما را به این مقاصد نزدیکتر میسازد؛ بنابراین، معیار بداهت نظاممند کارآمد، به ترتیب طولی میتواند در بخش راهبردها به ما کمک فراوانی کند. بر این اساس، استاد خسروپناه به «رئالیسم شبکهای» قائل شده که علاوهبر اینکه مبتنی بر بدیهیات است، شبکه معرفتی کارآمد در معرفتشناسی نیز است.
مبنای ارزش شناختی؛ در مبنای ارزششناختی، پرسش این است که «آیا گزارههای ارزشی و اعتباری، خواه اعتباریات بعدالاجتماع و خواه اعتباریات قبلالاجتماع، اعتباریاند یا حقیقی؟». از دیدگاه استاد خسروپناه، مدلول مطابقیِ اینها اعتباری است؛ یعنی اینها از جنس فعل گفتاری (speech act ) و بیانگر انشاء هستند؛ حکایتگری در آنها نیست و صدق و کذب ندارند. اما به اعتبار منشأ آنها میتوان از صحیح یا ناصحیح بودنِ آنها سخن گفت.
منشأ ثبوتی گزارههای ارزشی همان حُسن و قبح ذاتی است؛ یعنی هر فعلی ذاتاً حَسَن یا قبیح است بنابراین، هنگامی که فاعل فعلی را انجام میدهد، حُسن و قبح فعل نیز با آن همراه است. فاعلِ اصلیِ همه چیز خداوند است. موجودات رابط هم فاعلیت دارند، اما فاعلیت آنها اِعدادی است. منشأ اثباتی گزارههای ارزشی دو امر است: ۱) عقل؛ ۲) شرع. بهعنوانمثال، با عقل، حُسنِ عدالت و قبحِ ظلم درک میشود. شرع نیز بسیاری از مصادیق را به ما معرفی میکند.
نتیجه اینکه مدلول مطابقی گزارههای ارزشی، اعتباری است و «اعتبار»، صدق و کذب ندارد. مدلول التزامی گزارههای ارزشی، اِخباری است؛ یعنی مدلول التزامی هر باید و نبایدی، رابطه فعل و کمال است. در واقع، هر باید و نبایدی دو مدلول التزامی دارد: ۱) ضرورت بالقیاس میان فعل و غایت که همان کمال است؛ ۲) مدلول التزامی میان فعل و فاعل که ضرورت بالغیر است.
این دو مدلول را که مدلول التزامی بایدها و نبایدهاست، آیتالله مصباحیزدی ذکر میکنند (آموزش فلسفه، ج ۱، ص ۲۵۸)؛ بنابراین و به نظر استاد خسروپناه، گزارههای ارزشی به دلالت مطابقی برنمیگردند، بلکه به دلالت التزامی برمیگردند. مدلول مطابقیِ گزاره «باید راست گفت»، یک اعتبار است، اما مدلول التزامی آن، ضرورت بالقیاس بین فعل و غایت است.
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامهریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/
انتهای پیام/