صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۳۰ - ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
یادداشت؛ بخش ششم/ محمد قمی*

مبنای هستی‌شناختی و انسان‌شناختیِ الگوی حکمی-اجتهادی

استاد خسروپناه معتقد است با اراده افراد نمی‌توان تحولی در علوم انسانی و دانشگاه‌ها ایجاد کرد و به تمدن‌سازی و پیشرفت دست یافت، بلکه باید به تغییر ساختارها دست زد.
کد خبر : 485884

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: بنده در دو بخش گذشته ــ یعنی بخش چهارم و پنجم ــ فعالیت‌های سه‌گانه علوم اجتماعی را توضیح دادم. استاد خسروپناه معتقد است با مبانی و نیز روش‌شناسی اسلامی می‌توان در آن سه حوزه از اسلامی‌سازی سخن گفت. بنده در این بخش و نیز بخش آینده مبانی اسلامی کلیدی و بعد از آن، روش‌شناسی مدنظر استاد خسروپناه را توضیح میدهم و در ادامه، با تطبیق این مبانی و روش‌شناسی بر آن سه حوزه، الگوی حکمی-اجتهادی معرفی خواهد شد.
استاد خسروپناه در بیان مبانی خود، بیشتر از حکمت اسلامی استفاده کرده که بخش عمده آن، حکمت صدرایی و بخشی از آن، حکمت نوصدرایی، یعنی اندیشه‌های علامه طباطبایی، استاد مصباح‌ یزدی و استاد جوادی‌ آملی است. استاد خسروپناه به‌منظور برطرف کردن مشکل علوم اجتماعی، بخش دیگری را نیز به آن افزوده است که در جای خود، آن‌ها را مطرح خواهم کرد.
مبنای هستی‌شناختی: ما معتقدیم «واقعیتی هست»، پس سوفیسم نیستیم. این واقعیت، دو قسم دارد: ۱) مستقل؛ ۲) رابط. واقعیت مستقل، واحد است و واقعیت رابط، متکثر. واقعیت‌های رابط، عینِ ربط به آن موجود مستقل هستند. نسبت میان این موجودات رابط، نسبت تشکیکی است. تشکیک موجودات رابط، به شدت و ضعفِ وابستگی مربوط می‌شود؛ زیرا وجود رابط، وجودی نیست که دارای فقر باشد، بلکه وجود آن عین نیازمندی به وجود مستقل است؛ بنابراین، هرچه شدت نیازمندی‌ آن بیشتر باشد، از وجود شدیدتری برخوردار است.
نسبت علّیت حقیقی فقط در میان «وجود مستقل» و «موجودات رابط» وجود دارد و در میان وجودات رابط فقط نسبت علّیت اِعدادی برقرار است. وجود مستقل دارای معنایی متفاوت با معنای وجود رابط است؛ یعنی «وجود» در «وجود مستقل» و «وجود رابط» اشتراک لفظی است. بااین‌حال، استاد خسروپناه معتقد است مقسَم آن‌ها که «وجود» است، حقیقتاً بر هر دو وجود، یعنی «وجود مستقل» و «وجود رابط»، اطلاق می‌شود؛ یعنی «وجود مستقل» و نیز «وجود رابط» حقیقتاً وجود هستند.
بنابراین، به نظر وی، وجود رابط، وجود مجازی نیست، آن‌گونه که عرفا قائل هستند، بلکه او وجود رابط را وجود حقیقی، یعنی وجود حقیقی رابط می‌داند. این وجود رابط نیز دارای عوالمی مانند طبیعت، ملکوت و جبروت است. آن وجود مستقل هم عالَم الوهیت است که البته به‌صورت مجازی، تعبیر «عالَم» برای آن به کار برده می‌شود. مبنای هستی‌شناختی فوق، تأثیر بسیاری بر مبنای انسان‌شناختی و مبنای انسان‌شناختی نیز تأثیرگذاری فراوانی بر علوم اجتماعی دارد؛ بنابراین، ارتباط تلقیِ فوق از هستی‌شناسی با علوم اجتماعی، ارتباطی غیرمستقیم است.
مبنای انسان‌شناسی: انسان موجودی چند ساحتی است. وجود انسان با حرکت جوهری‌اش، ساحت‌های فراوانی پیدا می‌کند و قابلیّت ساحت‌های گوناگون را دارد و این‌گونه نیست که فقط به‌صورت دوساحتی مادی و روحانی باشد. ساحت‌های گوناگون انسان نیز فقط دارای یک «مَنِ سفلی» و یک «من عِلوی» نیست، بلکه برای هر انسانی «من‌های سفلی» و «من‌های علوی» وجود دارد. هریک از این «من‌ها» دارای نیازهای متعددی هستند و هر انسانی این قابلیت را دارد که این نیازها را که «من‌های استعدادی» اوست، با اراده خود و عوامل گوناگون فردی و اجتماعی، به فعلیت درآورد.
در انسان‌شناسی اسلامی، اصالت با «منهای علوی» است.
هر «من علویِ» نازل‌تر، فرعِ «من علویِ» بالاتر است؛ بنابراین، «منِ عاقله» با «منِ ملهمه» یا «منِ مطمئنه» با «منِ راضیه و مرضیه»، از لحاظ درجه، متفاوت هستند. در انسان‌شناسی اسلامی «منهای سفلی» نیز اصالت بالتبع دارند؛ یعنی «منهای سفلی» هم باید به تبعِ «منهای علوی» به فعلیّت برسند و این‌گونه نیست که اسلام «منهای سفلی» را بی‌ارزش بداند، بلکه تأمین نیازهای آن‌ها را نیز لازم می‌داند.
انسان در این فرآیند، دارای واقعیت فردی، واقعیت اجتماعی و واقعیت تاریخی است. یکی از بحث‌های نوصدرائیان، بحث درباره اصالت فرد یا جامعه است. به نظر استاد خسروپناه، هم فرد انسان، هم جامعه انسان و هم تاریخ انسان، اصیل است؛ یعنی هریک از این سه، مابازاء خارجی دارند و منشأ اثر هستند. وی فرد را «اراده فرد»، جامعه را «اراده جامعه» و تاریخ را نیز «اراده تاریخ» معنا می‌کند. البته این‌گونه نیست که به غیر از زید و عمرو و بکر، واقعیت دیگری به نام جامعه وجود داشته باشد و واقعیتی که زید و عمرو و بکر اجزای آن هستند، امری اعتباری است و به تعبیر آیت‌الله مصباح‌یزدی، معقول ثانی فلسفی است، اما علاوه بر اراده‌های فردی، اراده حقیقی جمعی نیز می‌تواند شکل گیرد که قابل تقلیل به اراده‌های فردی نیست.
این اراده‌های جمعی، در یک بستر تاریخی می‌تواند به یک اراده جمعی تاریخی تبدیل شود؛ بنابراین، علاوه بر اراده فردی ما، اراده‌های اجتماعی و تاریخی نیز در بستر جامعه و تاریخ بر ما تأثیر می‌گذارند. به‌همین دلیل، استاد خسروپناه معتقد است در مباحث انسان‌شناسی باید به نقش اراده اجتماعی و تاریخی نیز توجه شود [به گفتار چهاردهم از کتاب بیست گفتار درباره فلسفه و فقه علوم اجتماعی رجوع کنید].
ازآنجاکه تحققِ واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی، امری امکانی است، پس در مقام تحقق در جوامع گوناگون، دارای شدت و ضعف است. این امر با ساحتِ «توصیف انسان محقق» ارتباط دارد و با تحقیق میدانی مشخص می‌شود. البته همان‌گونه که در روش اجتهادی خواهد آمد، این امر را می‌توان از نصوص دینی نیز به دست آورد.
به نظر استاد خسروپناه، همان‌گونه که غلبه اراده تاریخی و اجتماعی بر اراده فردی انسان‌های متعارف آشکار است، غلبه اراده فردی نخبگان نیز بر اراده تاریخی و اجتماعی آشکار است؛ یعنی کسانی که جامعه‌ساز و تاریخ‌ساز می‌شوند، افرادی هستند که با اراده قوی، ساختارها را برهم می‌زنند و جامعه و تاریخ را تغییر می‌دهند و نقش تمدنی ایفا می‌کنند. البته این‌گونه نیست که این افراد هیچ تأثیری از اراده اجتماعی و تاریخی نپذیرند، اما اراده فردی آن‌ها آن‌قدر قوی است که می‌توانند بر اراده اجتماعی و تاریخی تأثیر بگذارند.
استاد خسروپناه معتقد است با اراده افراد نمی‌توان تحولی در علوم انسانی و دانشگاه‌ها ایجاد کرد و به تمدن‌سازی و پیشرفت دست یافت، بلکه باید به تغییر ساختارها دست زد؛ مثلاً وی عدم کارآمدی مجلس شورای اسلامی را به دلیل مشکلی می‌داند که در ساختار مجلس وجود دارد. به نظر وی ابتدا باید ساختار را اصلاح کرد و سپس از انسان‌ها تغییر در اراده‌ها را طلب کنیم. البته ساختارها جبر نمی‌آورند، اما زمینه‌ساز تغییر اراده‌ها هستند، هرچند نقش اراده‌ها نیز در این ارتباط، بر کسی پوشیده نیست. تفصیل این بحث‌ها را باید در علوم اجتماعی مطرح کرد.
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامه‌ریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/


انتهای پیام/

ارسال نظر