حضرت اباالفضل العباس(ع)؛ اسطوره ادب و ایثار/ از زندگی بابالحوائج (ع) چه میدانیم؟
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، حضرت بابالحوائج اباالفضل العبّاس (ع) فرزند حضرت امام علی (ع) و بانو امّالبنین (س)، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه به دنیا آمد.
مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب بود که امیرالمؤمنین (ع) ۱۰ سال پس از وفات حضرت فاطمه زهرا (س) باوی ازدواج کرد. این بانوی بزرگوار، سرپرستى فرزندان حضرت زهرا (س) را بر عهده گرفت و آنان را حتی بیشتر از فرزندان خود دوست مىداشت.
امّ البنین اجازه نمیداد که او را فاطمه صدا کنند و میگفت: مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) با شنیدن این نام، به یاد غمهاى مادرشان مى افتند و ناراحت مىشوند.
بنابراین، فاطمه بنت حزام را «امُّ البنین» به معنای «مادر پسران» نامیدند و به این نام شهرت یافت چرا که ثمره ازدواج امام علی (ع) با وی، چهار پسر به نامهای عباس، عون، جعفر و عثمان بود.
هر چهار فرزند ام البنین (س) در روز عاشورای سال ۶۱ هجری در کنار برادر و مولای خود حضرت سیدالشهداء (ع) در کربلا، به شهادت رسیدند.
ولادت و نامگذاری
عبّاس هم به معناى شیر نیرومند و خشمگین، و هم به معناى عبوس و چهره گرفته است زیرا که ایشان نسبت به ظالمان، چهرهاى خشمگین داشتند.
در روز هفتم ولادت حضرت عباس (ع) هم گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح و گوشت آن را در بین فقرا تقسیم کردند.
گفته میشود؛ پدر ارجمندش امام علی (ع)، گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت چرا که این دستها روزی براى کمک و یارى برادرش حسین (ع) قطع خواهد شد.
القاب و ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی
کنیه حضرت عباس (ع)، «ابوالفضل» و از القاب ایشان؛ «قمر بنی هاشم»، «قمر العشیره»، «باب الحوائج»، «سقای کربلا»، «ساقی عطاشا»، «علمدار کربلا»، «صاحب لواء»، «حامل لواء»، «عبد صالح»، «طیار»، «ابوقربه» (صاحب مشک)، «عمید»، «صابر»، «محتسب» و «مواسی» (فداکار) است.
عباس بن علی (ع) به خاطر سیمای جذاب و نورانی، به «قمر بنی هاشم» و به خاطر آوردن آب به خیمهها در صحرای کربلا، «سقا» لقب گرفت.
حضرت عباس (ع) در خانه امام على (ع)، تحت تربیت خاص آن حضرت (ع) و در دامان مادری با ایمان، وفادار و فداکار، و در کنار برادرانش امام حسن و امام حسین (ع) و خواهر بزرگوارش زینب کبری (س) رشد کرد و درس هاى بزرگ ایمان، انسانیت، ایثار، صداقت، اخلاق و کمال را از این خاندان پاک فرا گرفت و از مقام والای علمی برخوردار شد.
او در روزهای کودکی و نوجوانی، از دانش و بینش، گفتار الهی و رفتار آسمانی پدر گرانقدرش امام علی (ع) بهره میگرفت و به تکامل و پویایی میرسید تا در آینده، نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگی باشد.
حضرت ابوالفضل العباس (ع) نه تنها در قامت رشید بود و توانمندی و قوای جسمی بالایی داشت، بلکه از نظر کمالات و سجایای روحی و اخلاقی، جلوههای انسانی، خِرَد و دانش و حکمت نیز برجسته بود و بعد از برادرانش امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در میان همه جوانان و رجال اهل بیت (ع) نظیر نداشت.
ایمان راسخ و بسیار استوار، بصیرت بسیار نافذ، وفاداری، ادب، جوانمردی، رشادت و شجاعت، صبر و استقامت، نیکوکاری، و اطاعت از امام از ویژگیهای برجسته این بزرگوار است.
همرامی با پدر و برادران
فرزند دلاور و پاکدل امیرالمومنین (ع)، ۱۴ سال و ۴۷ روز از حیات مبارک پدر را درک کرد و در این مدت، همواره و در همه میدانها در کنار ایشان حضور داشت و در ایام دشوار حکومت، لحظهای از پدر جدا نشد.
حضرت ابوالفضل (ع) در سال ۳۷ هجری قمری و زمانی که حدود ۱۲ سال سن داشت، در جنگ صفین شرکت کرد و حماسهای جاوید آفرید.
آن حضرت (ع) در سنین ۱۲ تا ۱۴ سالگی، در برخی از جنگها همراه با پدرش امام علی (ع) شرکت داشت و در همان سنین نوجوانی، حریف قهرمانان نامی عرب بود.
حضرت قمر بنی هاشم (ع) ۱۴ ساله بود که پدرش امام علی (ع) در ماه رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه به شهادت رسید. وی با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین، شاهد دفن شبانه و پنهانی پدر بود.
حضرت عباس (ع) پس از آن، سالهای تلخ امامت برادرش حسن بن علی المجتبی (ع) را که توطئهها و حیلهگریهای معاویه و ستمهای امویان اوج گرفته بود، تجربه کرد.
دورانی که بسیاری از یاران وفادار امام علی (ع) و امام حسن (ع)، از جمله حجر بن عدی و عَمرو بن حَمِق خُزاعی به شهادت رسیدند.
وقتی امام حسن مجتبی (ع) مسموم شد و به شهادت رسید، حضرت عباس (ع) ۲۴ سال سن داشت که در غم از دست دادن برادر، بسیار متأثّر و اندوهگین شد.
عباس پس از آن و مانند همه دوران زندگی، همراه برادرش امام حسین (ع) بود. جوانی خود را صرف خدمت به اباعبدالله الحسین (ع) کرد.
او در میان جوانان بنی هاشم، شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانههایی برگرد شمع وجودش حلقه میزدند. آنان حدود ۳۰ نفر و همواره آماده شهادت و حماسه در رکاب امام حسن (ع) و حسین (ع) بودند.
پس از مرگ معاویه، هنگامی که حاکم مدینه امام حسین (ع) رابه دارالإماره دعوت کرد تا پیام یزید برای گرفتن بیعت را به ایشان برساند، حضرت عباس (ع) به همراه این ۳۰ نفر در بیرون از دارالإماره حاضر بودند و ترس از حضور آنان باعث شد که در آن روز، خطری امام (ع) را تهدید نکند.
حماسه جانسوز شهادت حضرت عباس (ع) در صحرای تفتیده کربلا
در جریان حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه تا کوفه و کربلا، ابوالفضل العباس (ع) سرپرستی و سپهسالاری کاروان آن حضرت (ع) را بر عهده داشت. او در واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در کربلا حماسهای آفرید که تاریخ نظیر آن را ندیده است.
حضرت قمر بنی هاشم (ع) با پس زدن امان نامه امویان، بزرگترین درس وفاداری را در جامعه انسانی به نمایش و یادگار گذاشت.
آوازه دلاورمردی های حضرت عباس (ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین (ع) در کربلا جدا سازد. شَمِر بنذی الجوشن فردی به نام عبداللّه بن ابی محل را که برادرزاده حضرت امّ البنین (س) مادر قمر بنی هاشم (ع) بود، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس (ع) و برادرانش، امانی دریافت کند.
شمر امان نامه را گرفت و به عمر بن سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاشها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد، چرا که امان دادن به برخی، نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت: اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی؟ و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟ عمر سعد تسلیم شد و گفت: نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیادهها باش. شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام (ع) به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا؛ خواهرزادگان ما کجایند؟، حضرت عباس (ع) و برادرانش سکوت کردند. امام حسین (ع) به آنها فرمود: پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است. ابوالفضل العباس (ع) به همراه برادرانش به سوی او رفتند و گفتند: خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا (ص) امان ندارد؟، شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس (ع) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.
عباس بن علی (ع) در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا، با دیدن ناله از فَرط عطش، لبهای خشکیده و چشمان اشکبار فرزندان امام حسین (ع)، مشک آب را بر دوش گرفت و برای بزرگترین امتحان زندگی خود، عازم شریعه فرات و نهر علقمه شد. ساقی تشنگان حریم خدا، با شجاعت رجزی خواند و صف لشکریان دشمن را شکست، خود را به آب زلال فرات رساند، با لبهایی تشنه مشک را پر کرد، اما جرعهای ننوشید. زیرا اباعبدالله الحسین (ع) و فرزندان عزیز و معصومش تشنه بودند.
در راه برگشت، زمانی که مشک بر دوش، از شریعه فرات بیرون آمد، از هر طرف هدف حمله و تیرباران دشمن قرار گرفت و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راستش را قطع کرد و حضرت (ع) مشک را با دست چپ گرفت، در حالی که تمام تلاش قمر بنی هاشم (ع) رساندن آب به تشنگان حرم و خیام اباعبدالله (ع) بود، ملعون دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت (ع) را برید، اما علمدار کربلا (ع) مقاومت کرد و مشک آب را بر دهان گرفت و حفظ نمود. در این حال عمر بن سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند، تیری هم به چشم مبارک باب الحوائج (ع) اصابت کرد و لشکریان کفر و نفاق، عمودی آهنین بر فرق مبارک سر حضرت (ع) فرود آوردند و ساقی دشت کربلا بر زمین افتاد. امام حسین (ع) خود را به بالین علمدار سپاه و برادرش عباس (ع) رساند و او در آغوش برادر و مولای خویش، مظلومانه به شهادت رسید و سیدالشهدا (ع) را با کوله باری از غم و اندوه در صحرای کربلا تنها گذاشت.
وقتی امام حسین (ع) بر بالین خون آلود حضرت عباس (ع) حاضر شد، فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حِیلَتی ...»؛ «اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد ...»
باب الحوائج قمر بنی هاشم (ع) در زمان شهادت، ۳۵ سال سن داشت.
حضرت امام سجاد (ع) هنگامی که برای دفن پیکرهای مطهر شهدا بعد از واقعه عاشورا به کربلا آمده بود، با این که به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن پدرش امام حسین (ع) و عمویش حضرت عباس (ع) به آنان اجازه مشارکت نداد و فرمود: «با من کسی هست که یاریام میکند.»
مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس (ع) هم اکنون در کربلای معلا و در نزدیکی مرقد شریف و نورانی سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران باوفای ایشان، زیارتگاه و ملجاء و پناه عاشقان و عارفان و دلسوختگان، و مطاف فرشتگان و آسمانیان است.
حرم حضرت عباس (ع) در فاصله حدود ۳۰۰ متری شمال شرقی حرم امام حسین (ع) قرار دارد و حد فاصل این دو بارگاه نورانی را بین الحرمین میگویند.
امام سجّاد (ع) درباره عمویش حضرت عبّاس (ع) میفرماید: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ، فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»
«خدا (عمویم) حضرت عباس (ع) را رحمت کند، حقا که برادرش [امام حسین (ع)] را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا این که دستهاى مبارکش قطع شد. خداى عزوجل به جای آن دستها، دو بال به وى عطا کرد تا به وسیله آنها همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان گونه که این نعمت را به جعفر بن ابى طالب نیز عطا کرد، و برای عباس (ع) نزد خداوند تبارک و تعالی، مقام و منزلتی است که همه شهیدان در روز قیامت به آن غبطه میخورند.»
ازدواج و فرزندان قمر بنی هاشم (ع)
حضرت قمر بنی هاشم (ع) در سن ۱۸ تا ۲۰ سالگی و چند سال بعد از شهادت پدرش امام علی (ع)، با لُبابَة دختر عبیداللّه بن عبّاس پسر عموی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد. لُبابَة از بانوان بزرگ زمان خویش بود که در فضایی آکنده از نور قرآن و محبت به خاندان وحی دیده به جهان گشوده و در سایه سار قرآن و عترت تربیت یافته بود.
تاریخ نگاران در تعداد فرزندان حضرت عباس (ع) اختلاف نظر دارند. برخی، آن حضرت (ع) را صاحب دو فرزند به نامهای عبیدالله و فضل، بعضی عبیدالله، حسن و قاسم، برخی دیگر عبیدالله و محمد، و برخی نیز عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر دانسته اند.
عبیداللّه، نخستین پسر او که از دانشمندان و فرهیختگان دوره خود بود، قاضی مکه و مدینه شد و فرزندان او همگی از عالمان برجسته شیعی شدند. امام سجاد (ع)، عبیداللّه را تربیت کرد و سپس دخترش خدیجه (یا رقیه) را به ازدواج او درآورد. فضل، دیگر فرزند قمر بنی هاشم (ع) است که گستره دانش او زبانزد همگان بود، به گونهای که بعضی، کنیه ابوالفضل برای حضرت عباس (ع) را برخاسته از وجود این فرزند بافضیلت دانسته اند.
برخی دیگر عقیده دارند حضرت عباس (ع) به خاطر فضل بی پایان خود، به ابوالفضل ملقب گردید.
دیگر منابع هم از شهادت فرزندان حضرت عباس (ع) در کربلا سخن گفته اند، اما در اسامی آنها گوناگونی وجود دارد.
نوشته اند: هنگامی که حضرت عباس (ع) به شهادت رسید، امام حسین (ع) خود را بر بالین او رسانید و فریاد برآورد: «وَا غَوْثاه، بِکَ یا الله، وَا قِلَّهَ ناصِراه»، «فریاد (از بی کسی)، به تو پناه میبرمای خدا! وای از کمی یاران!». در این لحظه، محمد و قاسم فرزندان قمر بنی هاشم (ع) نزد امام (ع) رفتند و در پاسخ آن حضرت (ع) فریاد زدند: «ای سرور و مولای ما! ما در خدمت توایم»، امام حسین (ع) رو به آنان کرد و فرمود: «شهادت پدرتان کافی است»، اما آنان با اصرار، از عمو اجازه گرفتند و عازم میدان نبرد شدند و پس از پیکار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسید. برخی نیز عبیدالله بن عباس (ع) را هم در شمار شهیدان کربلا ذکر میکنند.
به بیان برخی دیگر از تاریخ نگاران، تنها محمد در واقعه کربلا به شهادت رسیده است. در این زمینه نوشته اند: در کربلا سه تن از فرزندان قمر بنی هاشم (ع) با ایشان حضور داشتند و محمد که نوجوانی پارسا و خداترس بود و او را بسیار دوست میداشت، همواره همراه آن حضرت (ع) بود. وقتی حضرت عباس (ع) برادر بزرگوار خویش امام حسین (ع) را بی یاور دید، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس نبرد بر تن او پوشاند و شمشیر به کمر او بست. سپس دست او را گرفت و نزد امام (ره) رفت و اجازه پیکار او را گرفت. محمد هم دست امام (ره) را بوسید و پس از خداحافظی با خیمه گاه، به میدان رفت و مبارز طلبید و پس از ساعتی نبرد، به شهادت رسید.
گفته میشود؛ محمد فرزند حضرت عباس (ع) در واقعه کربلا، ۱۵ سال سن داشت.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/