صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۴۴ - ۰۷ بهمن ۱۳۹۸
یادداشت/ مسعود فروغی

موضع ظریف؛ پاسخ ناامیدکننده‌ای از بی‌تدبیری و کج‌فهمی دستگاه دیپلماسی

دستگاهی که حتی همزمان با عکس‌های برافراشته‌ سردار ملی در خیابان‌ها، خانه‌ها و مغازه‌های مردم به‌جای اثبات حقانیت مردم ایران، پیام عقب‌نشینی می‌دهد. دست‌آخر هم با شنیدن جواب «نه! مرسی» عرق شرم روی پیشانی ما می‌نشاند.
کد خبر : 468483

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، چقدر تا پایان دولت روحانی باقی است؟ 18 ماه! عدد بزرگی است برای تمام‌شدن یک دولت با انبوهی از نمرات ضعیف و کارنامه غیرقابل دفاع. اوضاع از نظر عمومی در اقتصاد خوب نیست، دولت به‌روشنی برنامه‌ای برای حل مشکلات اقتصادی ندارد، یک بی‌عملی و معطلی کسل‌کننده. نشانه‌ واضح این بی‌برنامگی در موضع حامیان انتخاباتی دولت است، از برائت تا سکوت، از حمله گاه‌وبیگاه به تصمیمات تا عوض کردن مقصر استقرار دولت فعلی. شاید از همان ماه‌های اول برای موافقان روحانی هم روشن شد که نباید امید زیادی به تحولات مثبت اقتصادی در دوره‌ او بست اما با تکیه به مفهومی به‌نام «تدبیر در سیاست خارجی» تغییرات مثبت در عرصه عمومی و زندگی مردم را تبلیغ می‌کردند.حالا اما در سال هفتم دولت روحانی داستان رویایی «دیپلماسی مدبرانه» دولت هم به حقیقتی تلخ و ناگوار تبدیل شده است.


چه‌بسا این آخرین سنگر ازدست‌رفته‌ روحانی برای دفاع از حیثیت دولتش است. آخرین موضع محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت در گفت‌وگو با «اشپیگل» آلمان حتی امید اندک منتقدان سرسخت او برای تغییرات واقع‌گرایانه‌ مثبت در دیدگاه و عملکرد دستگاه دیپلماسی روحانی را از بین برد. منتقدان ایده سیاست خارجی روحانی که تا سال‌ها با ادبیاتی تحقیرآمیز از سوی رسانه‌ها و افراد دولتی و اصلاح‌طلب مخاطب قرار می‌گرفتند، امیدوار بودند بعد از روشن‌شدن حقایق دشمنی آمریکا و اروپا با ایران، روحانی و ظریفی متفاوت را ببینند. بالاخره یک‌سال‌ونیم تا پایان این دولت باقی است و اگر این امیدها نباشد، تحمل روزگار سخت است!


جناب ظریف در یکی از بدترین مواضعش در طول تاریخ فعالیت سیاسی، به نشریه آلمانی گفته «دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را بردارد و پای میز مذاکره برگردد. ما هنوز پای میز مذاکره هستیم.» این اظهارنظر تقریبا سه هفته بعد از شهادت حاج‌قاسم سلیمانی در عملیات تروریستی ارتش ایالات متحده به فرماندهی ترامپ، رئیس‌جمهور این کشور مطرح شده است. همین‌قدر تلخ و ناگوار، همین‌قدر سخت و جانکاه، همین‌قدر ساده‌لوحانه! وزیر امور خارجه که به‌نوعی سخنگوی دولت ایران در رسانه‌ها و افکارعمومی دنیاست بعد از ترور فرمانده ارشد نظامی کشور به دست دولت آمریکا در پاسخ به سوالی درباره امکان مذاکره با دولت ایالات متحده، به‌جای استفاده از فرصت به‌دست‌آمده برای تنویر افکارعمومی جهان در علت مقابله‌ سرسختانه‌ 41 ساله‌ ایران با آمریکا و تقویت قدرت ملی کشور این‌گونه ساده‌اندیشانه پاسخ می‌دهد. این پاسخ از چهار جهت نشانه‌ ناامیدکننده‌ای از بی‌تدبیری و کج‌فهمی دستگاه دیپلماسی در دولت دوازدهم و شخص وزیر امور خارجه است.


اول. قدرت نرم ایران پس از شهادت حاج‌قاسم و همراهانش در فرودگاه بغداد به شدت تقویت شد، دیدگاه‌های مختلف داخلی به‌صورت حداکثری در این واقعه حول محور ضدیت با دولت آمریکا متحد شدند و شکاف‌های اجتماعی که در طول سال‌های زیادی در موضوعات مختلف شکل گرفته بود، زیر سایه نام سردار ملی ایران نادیده انگاشته شد. نه اینکه سلایق مختلف سیاسی و اجتماعی نگاه‌شان را تغییر دادند، بلکه اختلافات در برابر «قدرت همبستگی پای خون حاج‌قاسم» توان برانگیختن احساسات را نداشتند.


جناب ظریف می‌داند برترین قدرت سیاسی عالم متولد قدرت اجتماعی کشورهاست؛ قدرتی که جنگ‌ها و تحولات تاریخی بزرگی را به‌نفع صاحب آن تغییر داده است. برای کشوری با جمعیت ایران، با مختصات اجتماعی و فرهنگی ما و با داشته‌های سرزمینی‌اش، قدرت 25 میلیون انسان در خیابان‌های چند شهر زیر پیکر مطهر شهدا از هزاران بمب اتم بیشتر است. برای ما سوال است چگونه وزیر امور خارجه کشور که عمری در وصف قدرت ملی و مولفه‌های مقوم آن مو سفید کرده است، در برابر پیشنهاد مذاکره با آمریکا این‌گونه عقب‌مانده موضع می‌گیرد؟


این قدرت نرم حاصل از داغ شهادت فرمانده‌ نیروی قدس سپاه، چگونه چندده‌میلیون قلب را شیدای مرام و منطق قدرت هوشمند حاج‌قاسم کرده ولی وزیر امور خارجه تحصیلکرده‌ ایران را به فکر فرو نبرده است؟ چگونه این قدرت زنجیره‌ای از انسان‌های متفاوت، آدم‌های رنگارنگ، مردان و زنان جورواجور را از بغداد و کربلا و نجف تا اهواز و مشهد و تهران و قم و کرمان به خیابان آورد تا پیکر خون‌آلود سردار را دست‌به‌دست کنند تا بهشت، اما «قهرمان دیپلماسی دولت» را به هوش نیاورد؟


دوم. سال‌ها سانسور و بایکوت منطق جمهوری اسلامی در رسانه‌های دنیا در ماجرای شهادت حاج‌قاسم به‌علت بزرگی و عظمت ماجرا دچار خلل شد، بسیاری از رسانه‌های دنیا تحت شرایط پس از واقعه، برای عقب نماندن از خبرها و تحولات و تحت‌تاثیر اعلام رسمی دولت آمریکا مبنی‌بر پذیرش مسئولیت عملیات تروریستی فرودگاه بغداد، مواضع مسئولان و چهره‌های ایرانی را پوشش دادند. جناب ظریف می‌داند به‌علت همین عملیات پیچیده‌ رسانه‌ای غرب علیه ایران، منطق جمهوری اسلامی در مواجهه با سلطه آمریکا در منطقه به‌درستی به افکارعمومی دنیا منتقل نشده است، حالا در بهت رسانه‌ای یک ترور بزرگ بین‌المللی بهترین فرصت برای گفت‌وگو با جهان از طریق همان دستگاه‌های رسانه‌ای غرب فراهم شده است، گفت‌وگو با «اشپیگل» آلمان همین فرصت است، جایی که جناب ظریف باید دست‌های خونین دولت آمریکا را نشان می‌داد، جایی که باید اتاق فرماندهی ترور به جهان نمایش داده می‌شد، کاری که باید وزیر امور خارجه ایران می‌کرد این بود نه برعکس. پاسخ تحقیرآمیز «ترامپ قمارباز» به فارسی آوار توهم ساده‌اندیشی دستگاه دیپلماسی جناب ظریف بر سر ماست. ما هنوز پشت شیشه‌ مغازه‌ها، روی دیوار خانه‌های مردم و گالری موبایل‌شان عکس‌های حاج‌قاسم را می‌بینیم، ما هنوز هر شب یک‌ساعت پس از بامداد دلهره از دست رفتن حافظ کشور می‌گیریم، چگونه قاب عکس خندان دولتمردان با جنایتکاران را تحمل کنیم؟



منطق تقابل ایران با آمریکا همین دست‌های آلوده به خون رئیس‌جمهور این کشور است، باور کنید برای رساندن این پیام انگلیسی بلد بودن نیاز نیست.


سوم. روزی که آمریکا برجام را ترور کرد، قابل پیش‌بینی بود. سال‌ها کسانی که این روز را از قبل واگویه می‌کردند با تهاجم سنگین دولت مواجه می‌شدند. تهمت، تمسخر، برچسب‌زنی و صدها فحش دیگر. حداقل به آن فرزند دلبند فکر کنید، به هزاران ساعت جلسه با جنایتکاران فرودگاه بغداد در ژنو و لوزان و وین. به هزاران خنده‌ دروغین جلوی دوربین‌ها برای عکس یادگاری. به قول‌ها و وعده‌های عمل‌نشده. ترور برجام کار همین دولت آمریکاست، همان دولتی که قرار بود به‌جای مکانیسم ماشه، دستش فقط توافق اقتصادی امضا کند و پشت‌هم هواپیما به ایران بفرستد. صدای پاره کردن برجام را شنیدید؟ گویا خیر. حداقل صدای گلوله‌های آمریکایی در فرودگاه بغداد را بشنوید.


چهارم. در روزهای پس از شهادت حاج‌قاسم و همراهانش در شامگاه 13 دی‌ماه، مهم‌ترین سوال نخبگان و افکارعمومی پاسخ ایران بود. از سکوت طولانی ایران تا پاسخ ضعیف از جانب بلندگوهای آمریکایی بعضا فارسی‌زبان شنیده شد. ایران اما در شامگاه 18 دی‌ماه وقتی که هنوز پیکر مطهر حاج‌قاسم تدفین نشده بود، یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های نظامی آمریکا را موشک‌باران کرد. ترامپ بعد از سکوتی غیرعادی تصمیم گرفت اعلام کند حمله ایران فقط موجب آسیب لجستیک شده است.


تصاویر بعدی و گزارش‌های فعلی رسانه‌های دنیا از «عین‌الاسد» ادعای اولیه‌ او درباره کشته نشدن سربازان آمریکایی را منتفی کرد. معنای روشن این تحولات این است: ایران رسما اولین کشوری است که یک پایگاه نظامی آمریکا را در طول 80 سال گذشته موشک‌باران می‌کند، سربازان آن  را با ضربه مغزی ملایم می‌کشد و ادعای ابرقدرتی آمریکا را زیر سوال می‌برد. آمریکا برای اینکه مجبور به تحمل پاسخ‌های بعدی ایران نشود، همه‌چیز را عادی نشان می‌دهد. جناب ظریف که روزی در دانشگاه تهران از قدرت نظامی آمریکا ابراز نگرانی کرده بود، می‌داند حمله موشکی به آمریکا و بی‌پاسخ گذاشتن آن یعنی تثبیت قدرت ایران. ۱۶ روز بعد از این حمله موشکی جمعیتی انبوه به خیابان‌های بغداد آمدند، علیه آمریکا! این واقعه در کشوری مثل عراق با کوهی از مشکلات معیشتی و اقتصادی حاصل تثبیت این قدرت است. کاش کسی پیدا شود و این قدرت را برای وزیر امور خارجه ایران ترجمه کند.


ملتی که می‌تواند علاوه‌بر بسیج عمومی، برانگیختگی اجتماعی، حس نفرت عمیق و همبستگی اجتماعی پاسخی نظامی در اندازه‌ای بی‌بدیل به آمریکا بدهد، نیاز به یک وزیر امور خارجه هوشمند دارد تا این اضلاع قدرت ملی را به‌گونه‌ای ظرافتمندانه به دنیا منتقل کند. موشک‌های دوربرد ایران خطا نرفت چون با قدرتی برگرفته از عمق جامعه شلیک شد، قدرتی که در ساختارهای فرسوده‌ دولتی ایران به‌میزانی تاسف‌برانگیز هدررفت دارد.


غصه‌ ما از موضع وزیر امور خارجه نه براساس اختلاف دیدگاه در روش و منش سیاست‌ورزی که بر پایه‌ یک واقعیت تاریخی است. چنانچه اگر این قدرت ملی نبود آمریکا همان میز مذاکره‌ قبلی که منجر به امضای «برجام» شد را ترک می‌کرد، تجربه برجام ترورشده، وزیر امور خارجه‌ تحریم‌شده و فرمانده‌ شهید باید دستگاه «کندذهن» سیاست خارجی دولت را تغییر دهد، دستگاهی که حتی همزمان با عکس‌های برافراشته‌ سردار ملی در خیابان‌ها، خانه‌ها و مغازه‌های مردم به‌جای اثبات حقانیت مردم ایران، پیام عقب‌نشینی می‌دهد. دست‌آخر هم با شنیدن جواب «نه! مرسی» عرق شرم روی پیشانی ما می‌نشاند.


منبع: فرهیختگان


انتهای پیام/


انتهای پیام/

ارسال نظر