صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۸:۱۰ - ۰۲ آبان ۱۳۹۴
غزل عاشورایی

بر شانه‌ ترد فلک خورشید گریه کرد

شعر زیر با عنوان«سری غریب» غزلی عاشورایی از امرالله عظیمی است.
کد خبر : 45301

سری غریب


پر می‌کشم با بال دل، بال و پری غریب


تا آستان‌های بلند از باوری غریب


آن باوری که قصه‌ای از زخم و داغ است


داغ عطش بر پیکر نیلوفری غریب


حجم تمام آسمان، یکباره خون شد


وقتی جدا می‌شد سرش با خنجری غریب


در جستجوی پیکرش پیوسته گشته بود


سرتاسر دشت بلا را خواهری غریب


بر شانه‌ ترد فلک خورشید گریه کرد


وقتی که خواهر بوسه زد بر پیکری غریب


مانند خورشیدی که از مشرق برون شود


بر روی نیزه می‌رود بالا، سری غریب


وقتی زمین هم بغضی از خون دارد از غمش


آن روز غمگینی که دارد آخری غریب


*امرالله عظیمی


انتهای پیام/

برچسب ها: امرالله عظیمی
ارسال نظر