صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
به بهانه بازپخش از شبکه آی فیلم

نگاهی به سریال زیرتیغ؛ ملودرامی جذاب از کارگردانی طناز

سریال زیرتیغ به کارگردانی محمدرضا هنرمند و با نقش آفرینی بازیگرانی همچون پرویز پرستویی، آتیلا پسیانی، الهام حمیدی و نگار جواهریان همراه بود به تازگی از شبکه آی فیلم بازپخش شده و به همین بهانه نگاهی به این اثر محبوب دهه 80 داریم.
کد خبر : 443301

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا؛ سید رضا صائمی، مدتی است که سریال خاطره‌انگیز «زیرتیغ» از شبکه آی فیلم در حال پخش است. بدون شک مجموعه تلویزیونی زیرتیغ یکی از اثرگذارترین و بالطبع ماندگارترین سریال‌های بعد از انقلاب است که طبق نظرسنجی‌های صداوسیما در زمان پخش 5/97 درصد مخاطب را مجذوب خود کرد و بیش از 64 درصد بیننده داشت. هنوز هم تماشای آن در بازبخش، چیزی از لذت آن کم نمی کند. برخی این اثرگذاری را به دلیل بازیگران حرفه‌ای آن می‌دانند، برخی به فیلمنامه‌اش نسبت می‌دهند و گروهی نیز به تراژدیک بودن داستان و موسیقی فیلم اشاره می‌کنند. اما نگارنده بر این عقیده است که آنچه در پس همه این عناصر و المان‌های موثر فیلم می‌درخشد هویت ایرانی زیرتیغ است که با طیف گسترده‌ای از طبقات اجتماعی جامعه ارتباط برقرار می‌کند و برپایه تجربه مشترک کاراکترهای فیلم و مخاطبان بنا شده است.


تجربه زیست ایرانی که تلخی ملال خویش را در مناسبات ملودراماتیک خانوادگی و رئالیسم اجتماعی زیرتیغ بازخوانی می‌کند و هر کسی بخشی از ملال و رنج و تجربه تلخ خود را در آن می‌یابد و همذات‌پنداری می‌کند. همذات‌پنداری با این مجموعه از دو منظر روی می‌دهد، یکی همذات‌پنداری فردی با کاراکترهای مجموعه و دیگری همذات‌پنداری فرهنگی با روح داستان و بستر تاریخی فیلم که ریشه در حافظه جمعی مخاطبان دارد.


سبک و سطح زندگی محمود و جعفر و مناسبات خانوادگی و انسانی میان آنها و سویه‌های عاطفی ـ ‌احساسی این ساختار به تجربه ملموس مخاطب ایرانی بسیار نزدیک است.


به تصویر کشیدن سادگی و خلوص و همبستگی عاطفی آنان در وضعیت اجتماعی معاصر به نوستالژی جمعی می‌انجامد و حسرت خانواده‌های ایرانی را از تجربه انسانی از دست رفته باز می‌نمایاند.


بستر زمانی این بازنمایی دست کم به اوایل دهه 70 بر می‌گردد که هنوز تجملات و زرق و برق‌های زندگی مدرن امروزی در آن نفوذ نکرده است.


همین سادگی اتفاقا به کمک وجود دراماتیک قصه آمده و کمتر مخاطب را آزار می‌دهد و آنچه در نهایت به این باورپذیری می‌افزاید، شخصیت‌پردازی داستان است که حضور عینی آنها همواره در پیرامون ما احساس می‌شود و هرکدام از آنها به گونه‌ای در زندگی خود مخاطب، ما به ازای بیرونی دارد.


البته هژمونی بازیگری در زیرتیغ علاوه بر این‌که با توانایی و مهارت‌های فردی بازیگران آن نسبت دارد اما روح و ساختار روایت نیز به فراخی دامنه این اثرگذاری افزوده است.


اثر زیبای حسین علیزاده که مفهوم سوگ و عقبه تاریخی آن در فرهنگ ایرانی را به نغمه‌های حزن‌انگیز موسیقی بدل کرده است، به رمزگشایی تراژدیک معنایی قصه می‌انجامد و به بازنمایی روانی ـ حسی فیلم کمک می‌کند.


اما همه این عناصر در هویت ایرانی آن به ثمر رسیده و ذیل این مفهوم به بار می‌نشیند. هویتی که به زعم نگارنده در «قصه‌های مجید» کیومرث پوراحمد نیز قابل دریافت است. یعنی در آنجا نیز بیش از آن‌که فیلمنامه، بازیگران و کارگردانی به زیبایی اثر منجر شود، هویت و تجربه زیست ایرانی به کمک آن می‌آید.


البته توانایی محمدرضا هنرمند را در این اثر نباید نادیده گرفت. کسی تصور نمی‌کرد کارگردان آثار طنز این‌چنین به خلق اثری تراژدیک موفق شود تا حدی که در دام سانتی‌مانتالیسم هم نیفتد!


وجود تراژدیک زیرتیغ بر چیدمانی قرار گرفته که قهرمان و ضدقهرمان آن درهم آمیخته است و با ایجاد کنتراستی خانوادگی به این پارادوکس محتوایی دامن می‌زند. یعنی فاجعه در فضایی رخ می‌دهد که سنخیت و وابستگی عاطفی در اوج قرار دارد.


قاتلی بر حسب اتفاق به قتل کسی دست می‌زند که نه نفرت بلکه بیشترین علقه و رفاقت میان آنها حاکم است. آن هم زمانی که این خط دوستی قرار است با وصلت دختر و پسر آن دو تداوم یابد و رفاقت به خویشی ختم شود.


درست در آستانه این وصل با یک اتفاق ساده اما هولناک رشته‌های وصل می‌گسلد. گسستی که نه بر پیکر یک خانوده که بر نظام عاطفی حاکم بر آنها زخم می‌زند. زخمی که در همیشه تاریخ در نظام خانوادگی ایران به بغضی سنگین بدل شده و گاهی در پای تماشای اثری مثل زیرتیغ می‌ترکد این مجموعه زخم کهنه هویت ایرانی را در پس مناسبات انسانی‌اش زنده می‌کند و از همین نقطه به ارتباط عمیق، درونی و اثرگذار با مخاطب دست می‌یابد و به ملال تاریخی او دامن می‌زند. ملالی که شاید کندی فیلم بویژه از زمان وقوع فاجعه تا معرفی محمود از منطق این وضعیت بر می‌آید.


این تقابل عاطفی که عشقی در برابر نفرت و دوستی در مقابل دشمنی می‌نشیند و شادی به غم بدل می‌گردد در ترکیبی از رئالیسم اجتماعی و ملودرام خانوادگی به بازسازی هویت و تراژدی زیست ایرانی می‌انجامد که مصیبت در آن همواره در درون محبت و رفاقت رخ می‌دهد و اسطوره رستم و سهراب در چهره‌های دیگرگونه‌اش به واقعیتی مکرر بدل می‌شود که در اینجا از بیگانه گله‌ای نیست که با او هرچه کرد این آشنا کرد!


در آتش این حادثه سخنان حکیمانه دایی (هوشنگ توکلی) همچون آبی است که بر آتش درون ریخته می‌شود.


او نمادی از عقلانیت و تجربه در این ترک‌تازی احساس و هیجان است که الگوی سنتی ریش‌سفیدی در جامعه ایرانی را به نمایش می‌گذارد. شغل او (نانوایی) که از ماده‌ای خام نانی پخته بر می‌آورد که برکت سفره مردم می‌شود، تناسبی نمادین با منش او دارد در نان. گرمای محبت با حرم معیشت می‌آمیزد و عاطفه و عقل همسفره می‌شود.


نقطه عطف آسیب‌پذیری ما، اتفاقا عاطفه‌ای است که هیچ پشتوانه عقلانی ندارد و در نوسان افراط و تفریط حرکت می‌کند.


در شب قبل از حادثه محمود و جعفر در اوج دوستی، حمایت مالی و جانی از هم می‌کنند و هر کدام سعی دارد در حق دیگری گذشت و ایثار کند.


این رابطه دوستانه با آن قدمت تاریخی ناگهان خیلی زود تحت تاثیر احساسات و تعصب و قضاوتی عجولانه به عصبانیت و دعوا و قتل تبدیل می‌شود. گویی هیچ گونه شناخت و معرفتی در میان نبود که ستون آن دوستی چندین ساله با تلنگری می‌لرزد و فرو می‌ریزد.


این روایت تلخ دوستی در جامعه ایرانی است که نظام خانودگی و عاطفی برآمده از آن نیز از این عدم تعادل آسیب می‌بیند. قصه سیاه و سفید دیدن آدم‌ها که عشق و نفرت در آن دو روی یک سکه‌اند.


زیرتیغ به طور تلویحی این هویت را زیرتیغ نقدی غیرمستقیم جراحی می‌کند تا تاول‌های این زخم کهنه که زندگی انسان‌های بسیاری را به تلخی کشانده است، بر ملا کند.


زیرتیغ پیام اخلاقی خود را در پرداخت و روایت داستان می‌دهد و از صبری که جای آن بویژه در مناسبات انسانی ایران امروز خالی‌تر است، سخن می‌گوید تحملی که زیر تیغ حادثه، مثله می‌شود و هستی اجتماعی ما را تهدید می‌کند.


محمود فروغی اما هنوز بازمانده این شرف ایرانی است که در دادگاه اتهام به سرقت در پی دفاع از حیثیت و پاکی وجود خویش است. وجودی که نمی‌داند در دادگاه دوم (اتهام قتل) چیزی از آن باقی می‌ماند یا خیر؟


او خود را برای قصاص قتل آماده کرده است و به تقدیر الهی رضایت می‌دهد، اما نمی‌خواهد وجود زیر تیغ‌اش به تهمتی ناروا آلوده شود که این نه حب نفس که دفاع از شرف انسان است.


ارتباط محمود و طاهره ضمن این‌که مناسبات زیبای همسربودگی را به تصویر می‌کشد و به کنه و عمق روابط عاطفی و خانوادگی ایرانی می‌پردازد بار دیگر توان و ظرفیت پرویز پرستویی و فاطمه معتمدآریا را به رخ می‌کشد و زیرتیغ را به کلاس بازیگری بدل می‌کند.


زیرتیغ در تعامل همین مناسبت‌های انسانی الگوی اخلاق ایرانی (گذشت ایثار و نوعدوستی) را به یاد ما می‌آورد تا بفهیم آدم یک لاقبا اگر مشت ندارد لاقل باید پشت داشته باشد.


انتهای پیام/ 4129/


انتهای پیام/

ارسال نظر