نسخه روسی برای دردهای سوریه
روسها تقابل عملی با غرب را بالاخره به خاورمیانه کشاندند. هرچقدر که غرب بهدلایل مختلف در انجام اقدامی مؤثر در سوریه تا به اینجا مستأصل بوده است، در مقابل کرملین بعد از یک دوره اعمال نفوذ نیابتی با جدیت دستور ورود هواپیماهای نظامی به خاک سوریه را صادر کرد. فرمانی که مدافعانی نیز در خاورمیانه دارد. معاون عربی وزارت امور خارجه ایران اعلام کرده است که از حملات هوایی روسیه به نفع بشار اسد حمایت میکند.
ولادیمر پوتین مرد شماره یک سرزمین سرد روسیه بعد از به کرسی نشاندن حرف خود در اوکراین و جدا کردن کریمه از این کشور، حالا در نظر دارد در راستای اهداف از پیش تعیینشده، تئوریهایی را که گفته میشود ریشه در افکار «آلکساندر گلییویچ دوگین» دارد، به مرحله اجرا برساند تا به این ترتیب مهر تأییدی بر ادعای افرادی بزند که پوتین را به عنوان یک سیاستمدار عملگرا میشناسند.
آلکساندر دوگین معتقد است که روسیه به لحاظ فرهنگی به شرق تعلق دارد و باید در برابر غرب بایستد. او برای روسیه متحدانی نیز تعریف میکند و به همین دلیل آلترناتیوی به نام «نئو یورو- ایشیانیسم» را تعریف میکند. در نظر این متفکر روس یورو ایشیا روسیه است که متحدانی از جمله ایران، ترکیه، چین، هند و برخی از کشورهای اروپای شرقی مثل صربستان و بلغارستان را دارد. اندیشههای دوگین در روسیه تا یک دهه پیش رادیکال محسوب میشد و اما اقدامات پوتین به این اندیشهها عینیت بخشید و امکان رؤیاپردازی را برای روسها فراهم کرد.
توجه به این تئوریها در زمان بحران اوکراین جدیتر شد. زمانی که ولادیمر پوتین در اقدامی سریع نیروهای نظامی خود را به کریمه رساند و با کمترین هزینه پرچم روسیه را در این شبهجزیره به اهتزاز درآورد. اختلافات روسیه با جهان غرب و بهطور مشخص آمریکا بعد از فروپاشی شوروی و بهویژه در زمان پوتین همواره وجود داشته است، اما در هر مورد بهفراخور شرایط، دو طرف سعی کردهاند از طریق روابط دیپلماتیک و حق ویژه وتو در سازمان ملل، تنشها را در جهت منافع خود کاهش دهند. بهطور مثال در جریان تهاجم آمریکا به عراق، روابط روسیه و آمریکا به پایینترین سطح رسید، اما رویایی نظامی بروز نکرد. بسیاری از کارشناسان معتقدند که اولین رویارویی عملی پوتین با غرب در بحران اوکراین در سال 2004 میلادی رخ داد که در نهایت منجر به قطع صادرات گاز به اوکراین و در ادامه به اروپا شد. اما کرملین از دو سال پیش با الحاق کریمه به خاک خود، نشان داد که اوضاع تغییر کرده است و دیگر قرار نیست در مقابل تحرکات هژمونیک آمریکا منفعل باشد.
عمکرد پوتین در سیاست خارجیاش یک نوع روند را نشان میدهد. وی در طول بیش از یک دهه اخیر تلاش کرده است تا همواره روسیه را از آن دیدگاهی که روزی گورباچف میخواست درهای این کشور را باز کند و دیگر هراسانگیز نباشد؛ به سمت یک قدرت نظامی پیش ببرد. بدین معنی که پوتین ابتدا با تثبیت اقتصاد و سیاست داخلی توانست گامبهگام در اعتراض به رفتار غرب و کسب قدرت در جهان به سمت جلو حرکت و هر بار اعتراضاتش را تندتر و محکمتر اعلام کند تا اینکه در نهایت نیروی نظامی را وارد عمل کرد. باید توجه داشت که پوتین استفاده از نیروی نظامی را در حالی انجام میدهد که اقتصاد روسیه را از بحران شدید دهه 1990 به ثبات و رشد قابل توجه در قرن بیستویکم هدایت کرده است.
روی دیگر سکه این است که غرب هم همواره حوزه فعالیت دیپلماتیک و نظامی خود را که بعضا در جهت مخالف منافع روسیه بوده بسط داده و تا جایی پیشرفته که به پشت درهای روسیه رسیده است یعنی کشورهایی که بعضا روسیه آنها را جزء حوزه عمل خود تعریف میکند.
بعد از اوکراین، بحران سوریه بهترین فرصت را برای نقشآفرینی ولادیمر پوتین فراهم کرده است. بسیاری از کارشناسان باور دارند که بعد از گذشت چند سال از بحران سوریه امروز مراکز تصمیم گیری در غرب از ادامه این بحران که حالا تبعات منفی آن نیز دامن قاره سبز را گرفته است، خسته شدهاند. از طرفی سیاست اوبامای دموکرات نیز نهتنها راه حلی مؤثر برای بحران سوریه نبوده است، بلکه امروز به عنوان یک اقدام فرسایشی برای مردم این کشور و سرمایه آمریکا تعریف میشود. واقعیت آن است که آمریکا در حالی که هیچ ابرقدرتی در سوریه حضور مستقیم نداشت، نتوانست اقدام مثبتی در این کشور انجام دهد و تنها یک جنگ فرسایشی را تقویت کرد. این تعلل و سردرگمی غرب هم زمان با فرسایش حامیان بشار اسد، زمینه را برای حضور مستقیم روسیه فراهم کرده است.
هرقدر که در جهان غرب بین اروپا و آمریکا برای اقدامی موثر در سوریه اختلاف وجود دارد و اوباما نیز از بهکارگیری ابتکار عمل سرباز میزند، اما در روسیه نظر واحدی منتظر یک فرصت مناسب برای اقدام عملی بوده است.
پوتین طی این سالها نشان داده است برای بهرهبرداری سیاسی و گسترش نفوذ خود در خاورمیانه صبر میکند و منتظر موقعیت مناست میماند. او امروز سردرگمی غرب در سوریه را مغتنم شمرده است و آمده است تا بازیگر اول بحران سوریه شود و همانطور که در کریمه ثابت کرد با کمی تأخیر اقدامی عملی میکند، ولی دیگر عقب نشینی نخواهد داشت.
به عبارت روشنتر باید گفت بحران سوریه که از ابتدا بوی تقابل ابرقدرتها را میداد، امروز صحنه عملی این تقابل شده است و سوریها در آینده باید منتظر پیامهای کاخ سفید و کرملین باشند. البته پوتین وقت زیادی برای جولان دادن در سوریه ندارد چون از آن طرف احتمالا عمر سیاستهای امروز آمریکا با رفتن اوباما از کاخ سفید تمام میشود و بهنظر میرسد آمریکاییها نیز در مقابل این بیشفعالی پوتین بیکار نخواهند نشست که البته این نیز بستگی به انتخابات ریاست جمهوری آینده آنها دارد. اما به هرحال کرملین از قدرت غرب نیز آگاه است و بدون در نظر گرفتن اقدامات آمریکا مهرچینی نمیکند. پوتین قبل از هرچیز تلاش دارد آنچه را سهم روسها میداند احیا کند. ولادیمر پوتین طی مصاحبه خود در سال 2007 به سوال مجله تایم در مورد اینکه به نظر شما آمریکا خواهان یک روسیه قوی است یا یک روسیه ضعیف اینگونه پاسخ داد:«من معتقدم که آمریکا درک کرده است که فقط روسیه قوی به منافع واقعی آمریکا پاسخ خواهد داد.» هرچند که کرملین طی یک دهه اخیر توانسته که سیاست ستیزهجویی با غرب را به مردم بقبولاند، این کشور مسیر تقابل را قبلا طی کرده است.
انتهای پیام/