صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۷:۱۶ - ۱۰ مهر ۱۳۹۴
توسط یک کارشناس و استاد حوزه بیان شد؛ 

دلایل کتمان حدیث غدیر از سوی برخی صحابه چه بود؟

در مجامع روایی در بین احادیث مواردی وجود دارد که آن احادیث را با نام احادیث مناشده می‌شناسیم؛"مناشده" در لغت به معنای قسم دادن شخص به چیزی است که قصد دارد آن را کتمان کند یا آن را کتمان کرده است ولی ما از او می‌خواهیم که آن مطلب را اظهار کند از جمله این احادیث، حدیث غدیر است.
کد خبر : 41644

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از حوزه، به مناسبت عید غدیر خم در گفتگویی با حجت الاسلام و المسلمین سید محمد طباطبایی یزدی به بررسی احادیث کتمان شده درفضیلت امیر المومنین (ع) و بویژه حدیث غدیر که نمونه ای از مظلومیت این امام همام است پرداخته شده است که در پی می‌آید:


منع حدیث؛ سیاستی در جهت اخفاء شخصیت امیر المومنین(ع)


امیر المومنین علی علیه السلام در بین سالهای 36 تا 40 هجری قمری که بر مسند خلافت ظاهری قرار می گیرند در فضایی؛ زعامت امور مسلمین را بعهده می گیرند که سالیانی از اجرایی شدن سنت نامیمون منع کتابت حدیث در جامعه مسلمین گذشته است و هدف از این سیاست اخفاء شخصیت والای امیر المؤمنین از جامعه مسلمین بود تا در فضای این سیاست مزورانه مطالب راستین بازگو نشود و حضرت به حقشان نرسند این مظلومیت حتی در دوران خلافت ظاهری حضرت نیز ادامه داشت.


احادیث مناشده نمونه‌ای از مظلومیت امیرالمومنین(ع)


در مجامع روایی در بین احادیث مواردی وجود دارد که آن احادیث را با نام "احادیث مناشده" می شناسیم؛"مناشده" در لغت به معنای قسم دادن شخص به چیزی است که قصد دارد آن را کتمان کند یا آن را کتمان کرده است ولی ما از او می‌خواهیم که آن مطلب را اظهار کند و او را به خدا قسم می‌دهیم که مثلا آیا تو آنجا نبودی که پیامبر اینچنین فرمود.


علامه امینی نیز در جلد اول الغدیر بابی بنام مناشده باز کرده اند چرا که مناشده حضرت چند مرتبه تکرار شده است یکی از این موارد در شورای شش نفره برای تعیین خلیفه بود ؛ از جمله آنها مناشده حضرت در مسجد کوفه بود که حدیث آن بسیار معروف است و به طرق متعدد نقل شده است. چند نفر از اصحاب پیامبر در مسجد کوفه حاضر بودند و حضرت آنها را به خدا قسم داد و فرمود: آیا شما حاضر نبودید که پیامبر دست من را بلند کرد و فرمود: « من کنت مولاه فهذا علی مولاه» عده ای از اصحاب پیامبر(ص) برخاستند و شهادت دادند در برخی احادیث نقل شده است «فقام اثنی عشر رجل فشهدوا» و در برخی اسناد ذکر شده «فقام ستة عشر رجل فشهدوا» احمد بن حنبل تعداد شاهدان آن روز را سی نفر ذکر کرده است، و اسامی آنها را علامه امینی در الغدیر لیست کرده و بیست و چهار نفر را اسم برده است .


کتمان حدیث غدیر توسط انس بن مالک و زید بن ارقم


نکته جالب اینجاست که دو نفر این مناشده حضرت را کتمان می‌کنند و اقرار نمی کنند یکی جناب زید بن ارقم و دیگری انس بن مالک است، حضرت به انس بن مالک می‌فرمایند مگر تو آنجا نبودی؟ انس بن مالک پیری و فراموشی را بهانه می‌کند، توجه به این نکته ضرورى است که انس در این جریان حداکثر 45 سال داشته است؛ زیرا براساس آن چه نقل شده، انس در سن هشت سالگى به خانه رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله آمد و خادم ایشان شد. پیامبر ده سال در مدینه حیات داشتند.


پس سنّ انس هنگام رحلت رسول خدا هجده سال بوده است.امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از 25 سال امور را به دست گرفتند، پس در خلافت ظاهرى امیرالمؤمنین انس 43 ساله بوده است. بنابراین روشن است که ادّعاى پیرى به عنوان عذرى براى عدم شهادت به حدیث غدیر، دروغى مضحک بوده، و به همین‏ جهت امیرالمؤمنین علیه السلام او را نفرین کردند.


نگاهی به رساله طرق حدیث غدیر تالیف شمس الدین ذهبی


مرحوم والد، علامه محقق سید عبد العزیز طباطبایی (ره)، در ایام حیات پر بار علمی خود رساله ای از شمس الدین ذهبی که از عالمان طراز اول و متعصبین اهل سنت است یافتند که برای چند قرن مفقود بوده است و اثری حائز اهمیت است، این رساله را ذهبی راجع به طرق حدیث غدیر تألیف کرده است.


می دانیم که در فرهنگ اسلامی ما چنانچه حدیثی مهم تلقی شود محدثین رساله و کتابی پیرامون آن و طرق روایت آن تألیف می کردند بعنوان مثال در مورد طرق حدیث رد الشمس، یا حدیث طیر، یا حدیث انا مدینة العلم و این نوع احادیث رساله های مختلفی وجود دارد، ذهبی با اینکه با شیعه عناد دارد و در کتابهایی مانند سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام تا جایی که توانسته است احادیث ما را تضعیف کرده است، اما به حدیث غدیر توجه کرده و رساله ای در مورد این حدیث تألیف کرده است و این رساله با اینکه نامش در فهرست تألیفات وی ذکر می شد اما قرن ها مفقود بود، مرحوم محقق طباطبایی(ره) در بین مجموعه ای از نسخه های خطی کتابخانه دانشگاه تهران این رساله را پیدا می‌کنند، نام این رساله « رسالة فی طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه» می باشد.


جالب اینجاست که شمس الدین ذهبی در اولین عبارتی که کتابش را با آن شروع می‌کند می‌گوید: حدیث غدیر، حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه «ممّا تواتر» یعنی خود او اقرار و تصریح می‌کند که حدیث غدیر از احادیث متواتر است «و افاد القطع بأن رسول الله قاله رواه الجمّ الغفیر و العدد الکثیر..»، اولاً اقرار به تواتر خودش مهم است، چرا که علمای حدیث معیار وملاکی را برای تواتر گفته اند که در هر طبقه باید این تعداد راوی وجود داشته باشد و با در نظر گرفتن این ملاک تعداد احادیث متواتر ما انگشت شمارند مثلاً احادیثی همچون «انما الاعمال بالنیات» و یا این سخن پیامبراکرم(ص) که فرمود:«هر که بر من دروغ بندد جایگاه او در آتش است» از احادیث متواتر است اما اگر در این موارد ملاحظه کنید می‌بینید که یکی از آنها حدود چهل راوی دارد دیگری مثلا چهارده راوی دارد اما حدیث غدیر یکصد وده راوی از صحابه دارد، شمس الدین ذهبی در رساله طرق حدیث غدیر در ابتدا می‌گوید: این حدیث متواتر است اما در نقل آن تا جایی که می‌تواند جرح و تعدیل و خدشه می‌کند و البته برخی از آنها را قبول می‌کند. البته در اول رساله تصریح می کند که بطرق گوناگونی این حدیث روایت شده است که بعضی قوی وبرخی ضعیف اند.


یک جا بعد از نقل روایت می‌گوید : «اسناده قوی» و اسناد آن را تقویت می‌کند یا می‌گوید :«حسن قوی»، به اسانید مختلف روایت را نقل می‌کند و آنها را تضعیف یا تقویت می‌کند . اما ببینیم جایی که سند حدیث را ضعیف شمرده است به چه ملاکی بوده است؟


نقد محقق طباطبایی (ره) بر شمس الدین ذهبی


ذهبی همچنین حدیث مناشده امیر المومنین (ع) را نقد می‌کند و می نویسد راوی این حدیث ابو اسرائیل ملایی است، بعد می‌گوید: ابواسرائیل ضعیف است. وی نامش اسماعیل بن خلیفة است که از راویان سنن ترمذی و ابی داود است و بسال 169 از دنیا رفته است، مرحوم محقق طباطبایی در تعلیقات خود وجه ضعف را نشان داده اند و گفته اند که این وجه ضعف به نظر ایشان درست است یا خیر؟!


ایشان می فرمایند: وقتی به سیره ابواسرائیل ملایی نگاه می‌کنیم می بینیم او نه کذاب بوده و نه خیانتکار، تنها عیب وی این بود که به خلیفه سوم ناسزا ‌می گفته و با او میانه خوبی نداشته است، به همین دلیل او را تضعیف کرده است، ما سؤال می‌کنیم آیا ناسزا گفتن باعث جرح راوی است؟ اگر چنین است پس چگونه کسانی مانند عبدالله بن علقمه که در طول عمرش سب امیر المؤمنین می‌کرده (کان سبّابة لعلی دهراً) را توثیق کرده اید؟!


ایشان می‌گوید من می‌توانم ده‌ها نفر را در کتب صحاح اهل سنت بعنوان راوی حدیث بشمارم که توثیق شده اند و از کسانی بوده اند که سب امیر المؤمنین می‌کرده اند در حالی که نسبت به امیر المؤمنین بالخصوص روایت داریم واز خصائص آن حضرت است که پیامبر فرمودند:« «یا علی من سبَّک فقد سبنی ومن سبنی فقد سبّ اللَّه ومن سبّ اللَّه أکبّه على منخریه فی النار» در خصوص مناشده هم نکته جالب توجهی که مرحوم محقق طباطبایی نقل کرده اند این است که اگر حضرت در زمان قبل از خلافت خودشان گواهی می‌گرفتند طبیعی بود افرادی کتمان کنند، ولی وقتی امیرالمؤمنین در زمان خلافت خودشان از کسی گواهی می‌گیرند، نه تنها شاهد ترسی ندارد، بلکه خوشایندش هم هست که خلیفه را تأیید کند، فکر می‌کند اینگونه به خلیفه وقت نزدیک تر می‌شود. چرا باید یک صحابی مانند انس بن مالک یا مانند زید بن ارقم که صحابی معروف رسول الله است و در صحنه های مختلف حضور داشته و در مجلس ابن زیاد هم بود و وقتی سر مقدس امام حسین را آوردند اعتراض کرد و به خاطر جلالت شأنش به او اعتراضی نکردند، اینگونه انکار کلام حضرت کند؟ آیا این چیزی جز مظلومیت حضرت است؟!


نمونه ای از انکار فضائل امیر المومنین


یا در روایت دیگری شمس الدین ذهبی علیرغم اینکه در کتاب طرق حدیث غدیر این حدیث شریف را مطرح می کند اما عباراتی هست مانند این عبارت راوی در حدیث عبدالله بن علقمه از ابو سعید خُدری سؤال می‌کند که «هل سمعتَ لعلی منقبة؟» در نوع سؤال دقت شود؛ او نمی‌گوید یکی از فضائل امیر المؤمنین را بگو تا استفاده کنیم، بلکه می‌گوید: آیا دربارۀ علی فضیلتی شنیده‌ای؟ انگار که ایشان هیچ فضائلی ندارند. بعد که ابوسعید خدری می‌گوید من شاهد بودم که پیامبر دست علی را بالا برد...، راوی می‌گوید واقعا خودت شنیدی؟ گویا چیز عجیبی شنیده و نمی‌خواهد بپذیرد. و در ادامه ابوسعید خدری می‌فرماید: خودم با دو گوشم شنیدم. باید تأکید کند تا مخاطب بپذیرد، گویا که امیر المؤمنین هیچ منقبتی ندارد. بعد هم که جوابش را می‌دهد دوباره او را قسم می‌دهد که آیا واقعاً با گوشهای خودت شنیدی؟ در اولین حدیث این رساله ذهبی، راوی از سعد بن ابی وقاص می‌خواهد در باره حدیث غدیر سئوال کند، ولی می‌گوید: (إنی أرید أن أسئلک عن شیء وإنی أتهیبّک)!


برخورد ناصواب ذهبی با حدیث مناشده


مسأله مناشده در حدی تعدد روات دارد که ابواسحاق که از روات است می‌گوید: «حدثنی من لا أحصی: أنّ علیّا أنشد الناس فی الرّحبة: من سمع قول رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم: من کنت مولاه فعلی مولاه؟ » یعنی آنقدر راویان این قضیه زیادند که از شمار بیرون هستند، حالا می‌بینید که با این تکرار مناشده و این اقرارها، ذهبی وقتی نتوانست به این روایت خدشه کند، عبارت‌هایی آورده که دور از شأن یک محدث است.


کسانی مانند ابن کثیر و ذهبی که عناد دارند و در مذهب خودشان تعصب دارند، وقتی دستش از همه جا برای ایراد و خدشه به روایت کوتاه می‌شود به دلایل غیر علمی متوسل می شود.


مثلاً در جایی که حاکم نیشابوری صاحب المستدرک علی الصحیحین، که مورد توجه اهل سنت است می‌گوید: «قال أخبرنی رسول الله أنّ أول من یدخل الجنة أنا وفاطمه والحسن والحسین» ، پیامبر فرمود اولین کسی که وارد بهشت می‌شود من و فاطمه و حسن و حسین هستیم، وقتی مشاهده می‌کند که اسناد روایت مشکلی ندارد در ذیل حدیث می‌گوید: : «الحدیث منکر من القول یشهد القلب بوضعه» چون نمی‌تواند بگوید بر اساس مبانی ما در قواعد علم رجال، این حدیث باطل است، می‌گوید: «قلب گواهی به بطلان حدیث می‌دهد»! چه قلبی گواهی می‌دهد که پیامبر نگفته باشد من و فاطمه و علی و حسنین (ع) اولین کسانی هستیم که وارد بهشت می‌شویم؟ و اصلاً این اسلوب رد حدیث در کدام بحث علمی رواست؟


حدیث طیر و رفتار ناشایست انس بن مالک با امیر المومنین علیه السلام


نمونه دیگر حدیث طیر است. حدیث طیر که از احادیث مشهور است و به طرق متعدد روایت شده، به گونه‌ای که حاکم نیشابوری، رساله‌ای خاص پیرامون آن تألیف کرده است. اما ببینید با وجود تعدد راوی، چه رفتاری با احادیثی از این قبیل می‌شود. داستان این است که کسی مرغ بریانی برای پیامبر می‌آورد و پیامبر دعا می‌کنند که خداوندا «اللهم ائتنی بأحبّ خلقک إلیک وإلی رسولک یأکل معی من هذا الطائر» یعنی خداوندا، کسی را که برای تو و من محبوبترین کس است، برسان که با من از این غذا میل کند. یکی دیگر از جاهایی که نقش انس پر رنگ است همین جاست. داستان از این قرار است که انس که خادم پیامبر بوده می‌بیند که در می‌زنند، در را باز می‌کند، می‌بینید امیر المؤمنین است و او را به داخل راه نمی‌دهد و می‌گوید پیامبر بقول ما دستشان بند است. تا سه مرتبه امیر المؤمنین در می‌زند و انس مانع می‌شود. تا اینکه پیامبر اکرم متوجه می‌شوند و به انس می‌فرمایند: ببین چه کسی پشت در است، و انس مجبور می‌شود اجازه ورود به امیر المؤمنین بدهد .


خود این حدیث نشان می‌دهد که «احب الخلق الی الله» امیر المؤمنین است، چون تردیدی نیست که دعای پیامبر مستجاب است، پیامبر از حضور امیر المؤمنین خیلی خوشحال می‌شود و به انس اعتراض می‌کنند که چرا علی را راه ندادی؟ و انس می‌گوید من دوست داشتم احب خلق یکی از ما انصار باشد.


انکار بی دلیل حدیث طیر، توسط ابن کثیر


ابن کثیر که از اهالی شام و شاگرد ابن تیمیه است، وقتی در تاریخ معروفش کتاب البدایة والنهایة حدیث الطیر را نقل می‌کند در چهار صفحه در قطع رحلی، اسامی راویان این حدیث را نقل می‌کند که نزدیک به یکصد نفر است و همگی آنها این حدیث را از انس نقل کرده‌اند.


اما جناب ابن کثیر وقتی راهی برای خدشه بر حدیث نمی‌یابد، در نهایت می‌گوید: « وبالجملة، ففی القلب من صحة هذا الحدیث نظر وإن کثرت طرقه» یعنی قلبم نمی پذیرد، همین!


این هم گوشه‌ای از مظلومیت امیر المؤمنین که قبل از زمان خلافتشان به گونه‌ای و در زمان خلافتشان به گونه‌ای دیگر و همچنین بعد از شهادت ایشان و قضایایی که معاویه بوجود آورد و دستور حکومتی او مبنی بر سب علنی حضرت در منابر جمعه و جماعات، و هم اینکه می بینیم در منابع و مجامع روایی چنین مواجهه‌ای با روایات فضائل می‌شود و روایاتی که از طرق متعدد نقل شده را به دلایلی واهی و بی‌پایه تضعیف می‌کنند و تا جایی که بشود نمی‌گذارند حق آشکار بشود. فی‌ قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا. این نمونه‌‌هایی است از روش قلبی! و دل بخواهی این شخصیت‌های طراز اول! در بررسی احادیث پیامبر اکرم. ولی با این حال، مشیت الهی بر این تعلق گرفته که دنیای رسائل و کتب و روایات اسلامی در همۀ‌ فرق، باز هم پر است از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام. چراغی را که ایزد برفروزد، قلبهای تاریک و فکرهای جامد نمی‌توانند خاموش کنند.یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ


پی نوشت ها:


[1] -امیر المؤمنین علیه السلام چندین بار مُناشَده نموده‏اند، بار اول‏ پس از رحلت رَسُول‏خدا در مسجد پیغمبر بود، بار دیگر پس از مرگ عمر بن الخطاب در مجلس شورا با اصحاب شورا راجع به مقامات و فضائل خود بالأخصّ مقام وصایت و وزارت و خلافت خود احتجاج فرمود، و بار دیگر در زمان عثمان در مسجد رَسُول‏خدا قبل از ظهر در وقتى که بسیارى از مهاجرین و انصار مجتمع بوده و هر یک در فضیلت شخصى سخن مى‏گفت و آنحضرت ساکت بود، گفتند: اى علىّ بن أبى طالب شما هیچ سخنى نگفتید؟ آنحضرت شروع به مُنا شَدَه نمود و مفصّلًا از آیات خدا و وقایع زمان رَسُول‏خدا استناداً به خطب و فرمایشات رَسُول‏خدا فضائل و مناقب خود را بیان فرمود، و اثبات کرد که خلافت اختصاص به آنحضرت داشته و خلفاى پیشین، این مقام را غصب نموده‏اند.


درباره مناشده آنحضرت در زمان عثمان چندین روایت وارد است که هر یک از آنها با دیگرى در متن اختلاف دارد.


مهم‏ترین آنها را علّامة بحرانى در «غایة المرام» در باب پنجاه و چهارم از ص 549 الى ص 553 از سلیم بن قیس کوفى، از سلمان فارسى روایت مى‏کند و تمام این روایت را بدون کم و کاست در اصل کتاب طبع نجف به دو فقره تجزیه نموده قسمت اول را از ص 69 الى ص 73 و قسمت دوم را از ص 79 الى ص 92 روایت نموده است. و نیز در کتاب «علىٌّ و الوصیّة» تحت عنوان حدیث سى و سوم از ص 72 روایت و تا ص 130 درباره آن شرح و تفصیل داده است.


و نیز در «غایة المرام» در باب چهاردهم تحت عنوان حدیث دوازدهم در ص 67 و ص 68 روایت نموده است، و ایضاً در همین کتاب در ص 642 مختصراً ذکر کرده است.


این حدیث که به نام حدیث مُناشَده مشهور شده است بسیارى از علماى شیعه و عامّه با اسناد خود آن را با سند متصل نقل و در کتب خود ثبت نموده‏اند، از جمله حموینى شافعى در «فرائد السمطین» و دیگر خوارزمى حنفى در «مناقب» خود ص 217 و دیگر شیخ سلیمان قندوزى حنفى در «ینابیع المودة» ص 114 و دیگر ابن حجر هیتمى در «الصواعق المحرقة» ص 77 آورده است. و علّامة بحرانى علاوه بر مواردى که در «غایة المرام» اشاره شد در کتاب دیگر خود که به نام «مناقب» معروف است و با تعلیقاتى از علامه شریف عسگرى به نام «علىٌّ و السُّنّة» طبع شده است‏ ذکر نموده است، و در «مناقب» ابن شهرآشوب حدیث مُناشده را تجزیه نموده و به مناسبت هر یک از ابواب و فصول یک جزء از آن را در آن باب ذکر کرده است،


[1] - در روز شورا از جمله مُناشده امیر المؤمنین علیه السلام قضیّة اخوّت بوده است.


انْشُدُکُمُ اللهَ ... هَلْ تَعْلَمُونَ ... انَّ رَسُولَ اللهِ قالَ بَعْدَ ما رَجَعَ مِنَ السَّماءِ لَیْلَةً اسْرِىَ بِهِ: فَلَمّا رَجَعْتُ مِنْ عِنْدِهِ نادى مُنادٍ مِنْ وَراءٍ الْحُجُبِ: نِعْمَ الْابُ ابُوکَ ابْراهیمُ، وَ نِعْمَ اْلاخُ اخُوکَ عَلِىٌّ، وَ اسْتَوْصى بِهِ؟ قالُوا: نَعَمْ حضرت در روز شورا حاضرین را به خدا درباره فضائلى از خود که آنها معترف بودند سوگند داد.


از جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند آیا مى‏دانید که حضرت رسُول الله چون از معراج در آن شب برگشت فرمود: چون من از نزد خدا بازگشتم منادى خدا از پشت حجابهائى به من ندا در داد: بَه بَه چه خوب پدرى دارى مانند ابراهیم، و چه خود برادرى مانند على، و حضرت راجع به اخوت من سفارش فرمود؟ همه گفتند: بَلى»- ینابیع المودة» ص 142. و این حدیث را نیز مفصلا ابن جوزى در «تذکره» ص 13 از احمد بن حنبل نقل کرده و تایید نموده است.


[1] - این مناشده در بدو خلافت صورى آنحضرت صورت گرفته است. چون در روایت یعلى بن مرة آمده است که: چون أمیر المؤمنین علیه السلام به کوفه وارد شد این احتجاج را نمود، و معلوم است که آنحضرت در سنه 35 وارد کوفه شدند. در ابتداى خلافت آنحضرت چون به ایشان خبر دادند که مردم در آنچه آنحضرت مى‏فرماید که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را بر غیر او مقدم داشته است، متهم نموده‏اند و در حقّانیّت خلافت او نزاع کرده‏اند در مجتمع مردم در رحبه کوفه حضور بهمرسانیده و با مردم به حدیث غدیر بر رد آن مخالفان احتجاج و استشهاد کرد. این احتجاج بسیار مهم است و در روایات مستفیضه وارد شده است، و اعلام و اعاظم شیعه و عامه در کتب خود ذکر کرده‏اند و آن را از مسلمیات تاریخ مى‏شمرند.


این خطبه حضرت در حضور جمعى از صحابه و تابعین و اصناف مختلف دیگر مردم بوده است. خطبه آنحضرت مفصل است و در آن از ملاحم و اخبار به غیب نیز ذکر شده است‏؛امام شناسى، علامه سید محمد حسین تهرانی ج‏9، ص: 41


[1] -. ابن ابى الحدید از عثمان بن سعید، از شریک بن عبد الله روایت کرده است که: چون به على علیه السلام گفتند: مردم آنحضرت را در این سخنش که رسول خدا او را بر غیر او مقدم داشته است، متهم کرده و در تفضیلش بر سایر مردم گفتگو دارند، حضرت فرمود: انشد الله من بقى ممن لقى رسول الله صلى الله علیه و آله و سمع مقاله فى یوم غدیر خم الا قام فشهد بما سمع فقام ستة ممن عن یمینه من اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله و ستة ممن على شماله من الصحابة ایضا فشهدوا انهم سمعوا رسول الله صلى الله علیه و آله یقول ذلک الیوم و هو رافع بیدى على علیه السلام: من کنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه و ابغض من ابغضه.


«من با قسم به خداوند از شما مى‏پرسم، از آن کسانیکه باقى مانده‏اند از آن افرادى که رسول خدا را دیده و گفتار او را در روز غدیر خم شنیده‏اند، که برخیزند و به آنچه شنیده‏اند شهادت دهند! در اینحال شش نفر از اصحاب رسول خدا که در طرف راست امیر المؤمنین علیه السلام و شش نفر از اصحاب رسول خدا که در طرف چپ آنحضرت بودند برخاستند و شهادت دادند که رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالیکه دو دست على را گرفته بود و بالا برده بود، گفت: هر کس که من مولى و صاحب اختیار او هستم، على این على مولى و صاحب اختیار اوست. بار پروردگارا، تو ولایت آن را داشته باش که او ولایت على را دارد، و دشمن بدار آنکه على را دشمن دارد، و یارى کن آنکه على را یارى کند، و مخذول و منکوب فرما آنکه على را مخذول کند، و دوست بدار آنکه على را دوست دارد، و مبغوض دار آنکه على را مبغوض دارد،شرح نهج البلاغه» طبع دار الإحیاء التراث العربى، ج 1، ص 209، و طبع دار إحیاء الکتب العربیّة، ج 2، ص 288 و ص 289.»


[1] -ابن قتیبه مى‏نویسد:


کان بوجهه برص، وذکر قوم أنّ علیّاً سأله عن قول رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله أللّهم وال من والاه وعاد من عاده. فقال [أنس‏]: کبرت سنّی ونسیتُ، فقال علیّ: إن کنت کاذباً فضربک اللَّه ببیضاء لا تواریها العمامة؛ « المعارف: 580، حلیة الأولیاء: 5/ 27.»


در صورت او پیسى بود. قومى ذکر کرده‏اند که امیرالمؤمنین علیه السلام از وى در مورد حدیث رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله پرسید که [رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏] فرمودند: خدایا کسى را که ولایت على را بپذیرد تحت سرپرستى خود قرار بده و با دشمن او دشمن باش. انس گفت: سنّ‏ام بالا رفته و فراموش کرده‏ام امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر دروغ مى‏گویى خداوند تو را به لکه سفیدى مبتلا سازد که عمامه هم آن را نپوشاند.


در انساب الاشراف آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر کتمان حدیث غدیر از سوى انس فرمود:


اللهم من کتم هذه الشهادة وهو یعرفها، فلا تخرجه من الدنیا حتى تجعل به آیة (أی آفة) یعرف بها، قال (أبووائل) فبرص أنس؛ « انساب الاشراف: 2/ 157.»


خدایا کسى را که از این جریان مطلع بود امّا آن را کتمان کرد از دنیا خارج مکن تا آیه (یا آفتى) در او قرار دهى که به آن شناخته شود، پس (ابووائل) مى‏گوید: انس پیسى گرفت [و به واسط این مرض در میان مردم انگشت نما شده بود].


ذهبى بدون اشاره به اصل داستان و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏نویسد:


کان أنس بن مالک أبرص وبه وضح شدید؛ « سیر اعلام النبلاء: 3/ 405.»


انس بن مالک پیسى گرفت و به واسطه آن سفیدى شدیدى [در پیشانى او] به وجود آمد.


احمد بن حنبل هم به نام کتمان کنندگانِ حدیث غدیر اشاره نمى‏کند و وارد جزئیات نمى‏شود فقط به صورت کلى مى‏گوید:فقام إلّاثلاثة لم یقوموا. فدعا علیهم فأصابتهم دعوته؛ « مسند احمد: 1/ 119 حدیث 949.»پس همه برخاستند جز سه نفر که براى اداى شهادت برنخاستند پس [امیرالمؤمنین علیه السلام‏] بر آنان نفرین کرد و نفرینش آن‏ها را مبتلا ساخت.


برخى هم داستان را بدون ذکر نام انس نقل کرده‏اند. در المعجم الکبیر مى‏نویسد:


کان علی رضی اللَّه عنه دعا على من کتم؛ « المعجم الکبیر: 5/ 171 حدیث 4985، مجمع الزوائد: 9/ 132.» على علیه السلام کسى را که کتمان کرده بود نفرین کرد.


[1] - اسماعیل بن إسحاق الملائى‏


[1] - ذخائر العقبى 66؛ الریاض النضرة 166/ 2


مشابه این حدیث در ینابیع المودة ص 53 اینگونه نقل می شود: یا عَلِىُّ مَنْ قَتَلَکَ فَقَدْ قَتَلَنِى، وَ مَنْ ابْغَضَکَ فَقَدْ أبْغَضَنِى، وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنِى، لِانّکَ مِنّى کَنَفْسِى، روحُکَ مِنْ رُوحِى، وَ طینَتُکَ مِنْ طِینَتى، وَ انَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالى، خَلَقَنِى وَ خَلَقَکَ مِنْ نُورِه، وَ اصْطَفَانِى، وَ اصْطَفاکَ، فَاخْتارِنى لِلنُّبُوَّةِ، وَ اْختارَکَ لِلِاْمامَةِ فَمَنْ انْکَرَ إمامَتَکَ فَقَدْ انْکَرَ نُبُوَّتِى یا عَلِىُّ انْتَ وَصِیّى، وَ وَارِثى، وَ ابو وُلْدِى، وَ زَوْجُ ابْنَتِى، امْرُکَ امْرى، وَ نَهْیُکَ نَهْیِى اقْسِمُ بِاللهِ الذَّى بَعَثَنِى‏ بِالنُّبوَّةِ، وَ جعلَنى خَیْرَ الْبَرِیَّةِ، انَّکَ لَحُجَّةُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ أمینِهِ عَلى سِرِّهِ وَ خَلیفَتِهِ عَلى عِبادِهِ.


[1] - أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ قَادِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ، عَنْ سَهْمِ بْنِ الْحُصَیْنِ الْأَسَدِیِّ، قَالَ: قَدِمْتُ إِلَى مَکَّةَ أَنَا وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ، وَ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ سَبَّابَةً لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) دَهْراً.


قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ لَکَ فِی هَذَا- یَعْنِی أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ- نُحْدِثُ بِهِ عَهْداً قَالَ: نَعَمْ، فَأَتَیْنَاهُ فَقَالَ: هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِیٍّ مَنْقَبَةً قَالَ: نَعَمْ إِذَا حَدَّثْتُکَ فَسَلْ عَنْهَا الْمُهَاجِرِینَ وَ قُرَیْشاً، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَامَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، فَأَبْلَغَ ثُمَّ قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، أَ لَسْتُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا: بَلَى. قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: ادْنُ یَا عَلِیُّ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَدَیْهِ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَیَاضِ آبَاطِهِمَا قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.


قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ: أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: نَعَمْ، وَ أَشَارَ إِلَى أُذُنَیْهِ وَ صَدْرِهِ، قَالَ: سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَ وَعَاهُ قَلْبِی.، الأمالی للشیخ الطوسی: 247 وعنه بحار الأنوار 37/ 142.


[1] - الإصابة 2/ 413.


[1] - المستدرک على الصحیحین 3/ 151.


[1] - تلخیص المستدرک 3/ 151.


[1] - عن مالک بن أنس قال: «أهدی لرسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم حجل مشوی، فقال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطعام. فقالت عائشة: اللهم اجعله أبی. و قالت حفصة: اللهم اجعله أبی.


قال أنس: فقلت أنا: اللهم اجعله سعد بن عبادة. قال أنس: سمعت حرکة الباب فسلم فإذا علیّ. فقلت: ان رسول اللّه على حاجة. فانصرف. ثم سمعت حرکة الباب فسلم علیّ و سمع رسول اللّه فقال: أنظر من هذا.


فخرجت فإذا علیّ فجئت الى رسول اللّه فأخبرته فقال: ائذن له فأذنت له فدخل- فقال رسول اللّه: الی الی»، و هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، و ممن أخرجه: أحمد و الترمذی و النسائی و الطبرانی و الدارقطنی و أبو نعیم و الحاکم و الخطیب ...


[1] - تاریخ ابن کثیر 7/ 351- 354.



انتهای پیام/

برچسب ها: حضرت علی عید غدیر
ارسال نظر