صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۰:۳۰ - ۲۸ مهر ۱۳۹۸
شاعر و منتقد ادبی در گفتگو با آنا:

شاعران انقلاب اسلامی نظریه نیما را عملی کردند/ ضعف شعر امروز ما سطحی‌نگری بیش از حد است

یک شاعر آیینی و منتقد ادبی معتقد است که ضعف شعر امروز ما سطحی‌نگری بیش از حد است.
کد خبر : 412999

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، رضا اسماعیلی متولد ۱۳۳۹ در تهران است. او سرودن شعر را از دوران نوجوانی آغاز کرده است. از وی بیش از ۲۰ عنوان کتاب منتشر شده است. «بانوی آيينه و آب»، «حنجره سرخ عشق»، «آب، بابا، آزادی» (مجموعه شعر انقلاب، دفاع مقدس و پایداری)، «این مریم همیشه»، «عاشقانه‌های سرخ»، «نی‌نامه» و«سحرنامه» بخشی از مجموعه شعرهای رضا اسماعیلی است. از میان آثار پژوهشی وی در حوزه شعر و ادبیات نیز می‌توان به «از کلاغ تا کبوتر» (نقد شعر معاصر)، «رفتارشناسی ادبی و شعر مفهومی»، «صدای مخملی شعر» و «تصحیح خلوت انس» اشاره کرد.


این شاعر حوزه شعر آیینی و انقلاب در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری آنا درباره  ویژگی‌های شعر انقلاب نکاتی را بیان کرده است که در ادامه از نظر می‌گذرانید:


شما در یکی از یادداشت‌های خود، «مخاطب‌اندیشی و خودتحقیری شاعر به جای مفاخره» را ویژگی شعر انقلاب اسلامی دانسته بودید. اگر امکان دارد در این باره توضیح بیشتری بفرمایید.


«مفاخره» یک سنت ادبی و فن شعری در ادبیات فارسی است و اصولاً چیز بدی هم نبوده است. بسیاری از شاعران بزرگ ما نظیر مولانا، سعدی، حافظ و اکثر شاعران فارسی‌زبان گاهی در آن بیت آخر غزل‌های خودشان به‌نوعی خودستایی می‌کردند؛ یعنی علاوه بر این‌که تخلص خودشان را بیان می‌کردند، یک صفت مطلوب را هم به خودشان نسبت می‌دادند.


در شعر حافظ داریم که می‌گوید: این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد/ اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند. یا در غزل دیگری: حافظ همه بیت‌الغزل معرفت است/ آفرین بر نفس دلکش و لطف و سخنش. درواقع شاعر، سخنوری خود و جایگاه ادبی خودش را ستایش کرده است.



با وقوع انقلاب اسلامی و وقایع پس از آن، شاعران انقلاب  در مقابل عظمت شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگران و خانواده‌های آنان احساس کوچکی و حقارت کردند. وقتی می‌دیدند شهادت بزرگ‌ترین هنر است، می‌گفتند ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم. این‌گونه است که در غزل‌های شاعران انقلاب این خودتحقیری وجود دارد. می‌گفتند که ما در مقابل شهدا عددی نیستیم که بخواهیم خودمان را ستایش بکنیم و ما چیزی نیستیم.



شعر شاعران نسل اول انقلاب اسلامی، در کنار احساس از اندیشه متعالی هم بهره‌مند بود



این مؤلفه در تاریخ ادبیات ما فقط بعد از انقلاب اسلامی دیده می‌شود و شما حتی در دوران مشروطیت و در آثار شاعرانی مثل میرزاده عشقی، عارف قزوینی یا ملک‌الشعرای بهار این ویژگی را نمی‌بینید. اکثر شاعران از خودشان به‌عنوان یک شاعر و سخنور تعریف می‌کردند. ولی نسل شاعران انقلاب چون در مقابل عظمت شهدا و ایثارگری‌های رزمندگان اسلام در جبهه‌ها قرار گرفتند، خودشان را در مقابل این عظمت‌ها و معنویت‌ها، کوچک و حقیر می‌پنداشتند. این ویژگی خودکوچک‌پنداری در شعر انقلاب بسیار برجسته و قابل لمس است.


ویژگی برجسته  دیگری که به آن اشاره داشتید، مردم‌گرایی در شعر انقلاب اسلامی است؛ اما به نظر می‌رسد این عنصر، پیش از این هم در شعر ما سابقه داشته است و حداقل  در دوره مشروطه و شعر شاعرانی مثل عارف قزوینی، میرزاده عشقی یا از همه مهم‌تر نسیم شمال چنین خصلتی داشته است.


بله؛  اگر بخواهیم دقیق بگوییم، این مخاطب‌اندیشی و مردم‌گرایی در شعر از انقلاب مشروطه شروع شد و در زمان نیما اوج گرفت و تا به  امروز هم ادامه پیدا کرده است. متأسفانه تا پیش از مشروطه اشعار ما به‌نوعی اشعار درباری بوده؛ یعنی شاعران قشری از جامعه بودند که بیشتر برای خواص و صاحبان جاه و مقام شعر می‌گفتند. چون وابسته به دربار بودند، سعی می‌کردند رضایت خاطر حاکمان و پادشاهان را فراهم بکنند و اشعاری بگویند که بتوانند از این بزرگان صله بگیرند.


این وضعیت در دوران مشروطه دچار تحول شد تا این که به دوران نیما یوشیج می‌رسیم. نیما معتقد بود که وظیفه شاعر مدح حاکمان و پادشاهان و اصحاب زر و زور و تزویر نیست. وظیفه شاعر این است که در کنار مردم قرار بگیرد، در جبهه مردم باشد، به خواسته‌های مردم و مطالبات مردمی توجه بکند و با شادی مردم شاد باشد و با گریه مردم گریه کند.


شما وقتی شعرهای نیما را می‌خوانید، می‌بینید که اصلاً در شعر او  عنصر مدح نیست و تنها شاعری که مداحی نکرده، نیما یوشیج است، فقط شاید در شعر «یاد بعضی نفرات» به‌نوعی ذکر خیری از بعضی از دوستانش کرده است، ولی هیچ شعری به‌عنوان مدح در آثار نیما نمی‌بینیم که تقدیم به کسی کرده باشد؛ البته درباره بزرگان دینی مثلاً در مورد حضرت امیرالمومنین(ع) قصیده‌ای دارد که به هرحال اعتقادات دینی او را می‌رساند.


نیما می‌گفت ما باید از آن شعر پرطنطنه و فخیم که سرشار از صنعت‌گری و زبان‌آوری و سخنوری است، فاصله بگیریم و به طبیعت زبان برگردیم. این‌گونه است که نیما بسیاری از کلماتی که مجوز ورود به شعر فارسی  نداشتند را وارد شعر کرد و درواقع به زبان مردم سخن گفت. به‌این‌ترتیب بعد از نیما، شعر مردمی شد.



البته شاید بعضی‌ها بگویند اشعار او پر از نماد و استعاره بوده و فهمش دشوار است. من در کتاب «تماشای نیما» که ان‌شاءالله به‌زودی چاپ خواهد شد، علت نمادگرایی نیما را توضیح داده‌ام. نیما در عصر استبداد رضاخانی زندگی می‌کرد. در آن زمان ناگزیر بود که در پرده و پنهان سخن بگوید که به قول معروف دستش رو نشود و راه گریز و نجاتی برای خودش بگذارد. مثلاً در شعر «هست شب، آری شب» شب نماد استبداد و دیکتاتوری است. بسیاری از شعرهای نیما با کلیدواژه «شب»‌ شروع می‌شود. درواقع نیما خواسته حرف‌های خودش را بزند و مخالفت خودش را با خفقان، استبداد و دیکتاتوری نظام ستم‌شاهی و نظام رضاخانی اعلام کند.


این وضعیت برای جریان‌های شعری بعد از کودتای 28 مرداد و شاعرانی همچون اخوان ثالث هم صدق می‌کند؟


بله؛ بعد از کودتای 28 مرداد  شاعری مثل مهدی اخوان ثالث با این که تخلصش «امید» بود، با  سرودن «زمستان» به‌عنوان یک شاعر ناامید و سرخورده مطرح می‌شود. منظور از زمستان، همان اختناق و استبدادی است که بعد از کودتای 28 مرداد حاکم می‌شود و بسیاری از شاعران روشنفکر سرخورده می‌شوند. یعنی از مبارزه مقاومت دست می‌کشند و به گوشه انزوا و انفعال می‌خزند. بسیاری از شاعران بعد از کودتای 28 مرداد می‌روند شعر عاشقانه و حدیث نفس می‌گویند و از مقاومت کناره‌گیری می‌کنند.


نیما و احمد شاملو از معدود شاعرانی هستند که در صحنه می‌مانند؛ البته اخوان هم جزء شاعران مقاوم و انقلابی است. بعد از کودتای 28 مرداد و در همین شعر «زمستان»‌ به‌نوعی دارد به جامعه پیام مقاومت می‌دهد. یعنی می‌گوید جامعه دچار استبداد و اختناق است و باید دنبال راهکار بوده و برای نجات از این ظلمت شب به فکر باشیم. یعنی شما وقتی  شعر «زمستان» را می‌خوانید به این فکر می‌افتید که چه‌کار باید بکنیم که از این زمستان سرد و طولانی نجات پیدا کنیم. بنابراین شاعرانی مثل احمد شاملو، اخوان ثالث و خود نیما به‌عنوان شاعران مقاومت و شاعران حماسی باقی می‌مانند و این راه را ادامه می‌دهند. یعنی در مسیر پایداری و مقاومت گام برمی‌دارند.


شعر مردمی و شعر مخاطب‌اندیش از دوران نیما شروع می‌شود. شعر فاصله‌اش را با مردم کم می‌کند، می‌آید در جبهه مردم قرار می‌گیرد و زبان مردم می‌شود ولی باز هم می‌بینیم در عصر نیما شاعرانی هستند که به‌عنوان شاعران روشنفکر می‌گویند شعر را ما برای خواص می‌گوییم، درواقع زبان شعر نباید ساده و خیلی مردمی باشد و به یک کالای کوچه بازاری  تبدیل شود.



مخاطب‌اندیشی و مردم‌گرایی در شعر از انقلاب مشروطه شروع شد و در زمان نیما اوج گرفت



شاعران نسل بعد از انقلاب اسلامی سعی می‌کنند با استفاده از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های شعر نیمایی، آن تئوری‌های نیما را عملی بکنند. آنها به نوعی  رسالت نیما را کامل کرده‌اند. بسیاری از نظریه‌های نیما در شعرهای خودش تحقق عینی پیدا نمی‌کند. یعنی همین سادگی و مخاطب‌اندیشی  به‌جز در معدودی از شعرهای نیما مثل «آی آدم‌ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید» اتفاق نمی‌افتد. به‌خاطر آن اقتضائات سیاسی و اجتماعی، نیما دستش بسته بوده و ناگزیر بوده که در پرده صحبت کند.


 ما با یک نیمای دوگانه مواجه هستیم؛ یک نیمای نظریه‌پرداز و یک نیمای شاعر. نیمای نظریه‌پرداز می‌گوید باید به مخاطب‌اندیشی توجه کنیم، شعر باید به خواسته‌های مردم توجه کند و به زبان و لهجه مردم نزدیک شود. اما نیمای شاعر هم‌چنان در آن وادی شعر روشنفکری متوقف می‌ماند و شعرهایش زبانی سنگین و ثقیل و در پاره‌ای از موارد حتی نابهنجار است. به گونه‌ای که بسیاری از بزرگان ادبی حتی می‌گویند شاید نیما با زبان فارسی آشنایی چندانی نداشته که گاهی زبانش محجور شده و قابل فهم نیست. بعضی از نیماشناسان و پژوهشگران هم در پاسخ می‌گویند نیما تعمد داشت که به این شیوه سخن بگوید، یعنی درواقع یک سبک و سیاق خاص خودش را داشت.


این مردمی شدن زبان در شعر پس از انقلاب ادامه پیدا کرد؟


بله؛ بعد از انقلاب، این رویکرد مدنظر نیما  تقویت و  شعر مردمی‌تر شد. وقتی ما اشعار  شاعرانی مثل سلمان هراتی، سید حسن حسینی و قیصر امین‌پور را می‌خوانیم کاملاً این تحول را احساس می‌کنیم. آن لهجه آرکائیک(باستان‌گرا) در شعرهای سید حسن حسینی وجود دارد چرا که  به‌نظر من سید حسن حسینی بسیار متأثر از احمد شاملو است، برخلاف قیصر که بیشتر از فروغ فرخ‌زاد متأثر است و زبان ساده، لطیف و ملموسی دارد.


احمد شاملو از تاریخ بیهقی متأثر بود و آن بیان آرکائیک و درشت و باصلابت که حتی در قصیده‌های سبک خراسانی می‌بینیم در او دیده می‌شد؛ این صلابت را در شعر سید حسن حسینی هم می‌بینیم؛ البته این ویژگی در شعر زنده‌یاد حمید سبزواری هم بدون این که ارتباطی بین ایشان و شاملو باشد پررنگ است و در شعر  علی معلم دامغانی هم که دیگر به اوج می‌رسد. من به استاد معلم ارادت زیادی دارم ولی باید بپذیریم که زبان شعری ایشان بسیار سنگین است و  به‌نوعی دایره مخاطبان را از بین خواص انتخاب کرده است.


به نظر می‌رسد وقتی علی معلم به‌صورت جدی وارد عرصه ترانه‌سرایی شد این لحن هم تغییر کرد. ارزیابی شما چیست؟


اتفاقاً می‌خواستم به همین نکته اشاره کنم. اواسط دهه هفتاد و زمانی که ایشان مدیر شعر و موسیقی صدا و سیما شد، از آن زبان  سخت فاصله گرفت. یعنی ما با یک چهره جدید از علی معلم مواجه شدیم. با آن ترانه‌های لطیفی که سرود، دیدیم که نه! علی معلم هم می‌تواند با زبان ساده مردمی عاشقانه‌ها و ترانه‌های زیبا بسراید.



راز محبوبیت شاعرانی مثل علی معلم دامغانی و محمدعلی بهمنی در همین نکته است. علی معلم از ترانه شروع کرد و به سمت غزل آمد.از آن‌جایی که ترانه لهجه ملایم و لطیفی دارد، وقتی هم که غزل می‌گوید، غزل‌ها هم لطیف و به زبان مردمی می‌شود.چرا زبان غزل‌های آقای کاکایی ساده است؟ به‌خاطر این‌که در کنار غزل، ترانه هم می‌گوید و ترانه با لهجه مردم نزدیک‌تر است و  در نتیجه صمیمی‌تر می‌شود. یعنی شاعرانی مثل زنده‌یاد افشین یداللهی که در حوزه ترانه‌سرایی توانمند بودند، به زبان مردم نزدیک‌تر هستند و دیدیم که ایشان چقدر در بحث ترانه‌سرایی موفق و ماندگار شدند. البته که باید مراقب بود که به دامان ابتذال هم  نیفتیم.


 به نکته خوبی اشاره کردید. وضعیت ترانه سرایی و موسیقی امروز را چگونه می‌بینید؟


ما  اغلب از فلسفه  آنچه از غرب می‌گیریم، آگاه نیستیم و در نتیجه از آن خوب استفاده نمی‌کنیم. در حوزه فرهنگ و ادبیات و موسیقی هم همین‌گونه است. موسیقی رپ، موسیقی پاپ و موسیقی راک در غرب سابقه خاص خود را دارند. موسیقی پاپ و راک با جنبش‌های اعتراضی در آمریکا پیوند خورده است، ولی ما آمدیم با احساسات بسیار سطحی و با سطحی‌نگری با این موسیقی برخورد کردیم. در اغلب موارد از  ترانه‌های بسیار سطحی، کم‌عمق و دم دستی و روزمره و ادبیات زرد استفاده کردیم. این شیوه برخورد با موسیقی رپ و پاپ باعث شد که احساس‌‌گرایی شدید و سانتیمانتالیسم رواج بیاید و این گونه‌های موسیقی هم خیلی زود از رونق بیفتند.



کار به جایی رسید که وقتی در بین نخبگان ادبیات و موسیقی، از موسیقی رپ یا پاپ یاد می‌کردیم، نوعی ابتذال و سطحی‌نگری در ذهن آن‌ها تداعی می‌شد. ولی اگر ما می‌آمدیم و آن عنصر اندیشگی را به این گونه‌های موسیقی تزریق می‌کردیم و در کنار بیان احساس به اندیشه هم می‌پرداختیم، این موسیقی‌ها اوج می‌گرفتند و به جایگاه متعالی می‌رسیدند. البته این نگاه با تولید چند اثر خوب در سال‌های اخیر تا اندازه‌ای تعدیل شده است.


ضعف شعر امروز ما، ساده‌انگاری و سطحی‌نگری بیش از حد است. یعنی ما هم در شعر و هم در ترانه‌سرایی، از دایره اعتدال خارج شدیم. بعضی از شعرهای ما، احساس‌گرایی صرف است. در حالی‌که  در شعر اکثر شاعران بزرگ ما، اندیشه حرف اول را می‌زند. دلیل این که بسیاری از اشعار کلاسیک فارسی تبدیل به ضرب‌المثل شده‌اند به‌خاطر مضمون متعالی آن‌ها بود که باعث شد به فرهنگ روزمره جامعه راه پیدا کند. ولی متأسفانه چند سالی است که به‌خاطر همین احساس‌گرایی و درواقع سطحی‌نگری در دام‌چاله‌ای افتادیم که شعرها دارد روزبه‌روز از سکه می‌افتد و باید راه ‌چاره‌ای پیدا کنیم.



اگر  اندیشه را به موسیقی پاپ و رپ تزریق می‌کردیم، این گونه موسیقی‌ها اوج می‌گرفتند و به جایگاه متعالی می‌رسیدند



در شعر شاعران دهه اول انقلاب (با این که می‌گوییم شعر اینها با شعار آمیخته بود) می‌بینیم مضامین ارجمند و اندیشه‌مند برجسته شده است. مضامینی که دغدغه شاعران در آن‌ها منعکس می‌شود.شاعران نسل اول انقلاب در این عرصه خوش درخشیدند. شعر‌ آنها در کنار احساس، از اندیشه متعالی هم بهره‌مند بود. در آثار بزرگان شعر معاصر،  اندیشه حرف اول را می‌زند ولی در شعر شاعران نسل دوم و سوم انقلاب، فاز احساس‌گرایی صرف پررنگ شده است که این امر به قوت شعر فارسی ضربه می‌زند. باید روی عنصر «اندیشه» بیشتر مانور بدهیم و این فقر اندیشه را  به‌نوعی جبران کنیم.


 انتهای پیام/4104/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر