خبرنگاران ایرانی هرکدام 536 مشکل دارند!
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، دوستی یكبار حرف قشنگی زد. گفت ما خودمان نمیفهمیم كی پیر میشویم و پیرشدن مان را دیگران از روی موهای سفید شقیقهمان و تعداد قرصهایی كه میخوریم میفهمند. خبرنگار زود پیر میشود، جسمش اگر نشود، روحش حتما میشود و میچسبد به جسم خستهاش كه نرم نرمك هزار جور درد عارضش میشود. امروز تقویم، مال ماست. روز خبرنگار است، روز زدنِ همین حرفهاست. میشود در آن جولان داد و چیزهای نگفته و بغضهای فروخورده را گفت و خلاص شد. اما از كجا بنویسیم كه خدا و بنده اش را خوش بیاید؟ بنویسیم كه از صغیر تا كبیر، از دولتی تا خصوصی هفدهم مرداد كه میرسد ما را طلایه داران جبهه آگاهی و چشم بینا و زبان گویای مردم میخوانند و ستایش مان میكنند كه قلم مقابل اندیشه مان زانو میزند و واژهها درخدمت حقگوییمان در میآیند ولی هفدهم مرداد كه میگذرد هر وقت قلم بچرخانیم به پشت گرمی همین طلایه داری و بشویم زبانی حقگو و چشمی بینا به خیلیها برمیخورد، حتی به همان تبریك گوهایی كه متنهای آماده روزخبرنگار را فقط فوروارد میكنند بدون باور قلبی به سنگینی كلمات؟ کسانی که نمی دانند خبرنگاری در این اوضاع چقدر سخت است و به گفته علیاکبر قاضیزاده خبرنگاران ایرانی هرکدام 536 مشکل دارند!
آخر چه بنویسیم؟ این كه هنوز خیلیهایمان بیمه درست و درمان نداریم، همین دفترچههای معمولی تامین اجتماعی را كه اگر بخواهد روزی واقعا به زخمی بخورد روزگار بازنشستگی است و موعد از كارافتادگی؟ بگوییم از سوابق بیمهای بیشتر خبرنگارها كه مثل دندانهای ریخته دهانی پیر، نامرتب است؟ از روزهای عمر كه پای این شغل رفته و بیمهای برایش نرفته است؟
درد مشترك ما خبرنگارها كم نیست. دوستی دیروز پرسید راستی اگر روزی بیكار شدیم یا مطلبی نوشتیم و كارمان به شكایت و محكمه كشید یا اصلا ظلمی به ما شد و ریشسفیدی خواستیم باید كجا برویم، برویم به انجمنی كه نداریم یا معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد كه حتی دقیق نمیداند ما چند نفریم؟
می پرسید اگر رسانهمان نتوانست حقوق ماهانهمان را بدهد و كم كم داشت كركرهاش پایین میآمد كجا برویم و بگوییم چه دارد میشود و كیست كه دست مان را بگیرد؟ داستان وضعیت كاغذ مطبوعات را حالا دیگر باید خیلیها شنیده باشند و بدانند همین كاغذ، كمر خیلی از رسانههای چاپی را شكاند و این كمر شد كمر همه خبرنگارهای مكتوب كه بیكار شدند و دیر یا زود خواهند شد اگر همچنان كاغذ سیگار ارز دولتی بگیرد و كاغذ تحریر بیفتد در هزار توی دلالی و بازار سیاه.
ذهن خبرنگار درگیر این چیزهاست، درگیر بیكار شدن، ترس بسته شدن رسانهاش، وحشت قطع و وصل شدن سوابق بیمهایاش و هول پیر شدن و بازنشسته نشدن و حسرت سخت و زیانآور محاسبهشدن شغلش، بدون دردسر و خون دل.
روی كاغذ، خبرنگاری سخت و زیانآور است، یعنی كه زود پیرمان میكند و بعد 20 سال خوب است بنشینیم به استراحت و تمدد اعصاب؛ دربارهاش قانون داریم اصلا ولی موعد بازنشستگی كه میرسد باید كفش آهنی بپوشی و ثابت كنی خبرنگار بوده ای. این چه تناقضی است آخر؟ این وضع كی قرار است سامان بگیرد؟ امسال، سال بعد یا آن وقت كه دیگر به ما وصال نخواهد داد؟
اگر نمیدانید، بدانید كه بعضیها هستند، اتفاقا در همان سازمانها و وزارتخانههایی كه باید مدافع خبرنگار باشند كه تلاش میكنند به پشت میز نشستن متهم مان كنند و بگویند از صبح تا شب پشتمیز و رو به مانیتور نشستن هم آخر مگر شد سختی كار؟ میگویند او كه سنگین تر از قلم و گوشی تلفن بلند نمیكند و كارش شده است كپی كردن و بازنشر دادن یا خوش خوشان رفتن به كنسرت و جشنواره و گالری، او را چه به سخت و زیان آور بودن شغل؟
آخر اینها چه میدانند كه خبرنگارها شبها خواب تیتر میبینند و سپیده دمها در ذهنشان لید مینویسند برای گزارش فردا و سوالهای یك مصاحبه چالشی را كنار صبحانهشان میچینند و با ناهارشان (اگر وقت كنند و بخورند) خبر مینویسند و وقت عصرانه(كه نمیخورند) گزارش به زحمت جمعوجور شده را میگذارند روی میز دبیر و سردبیر. یافتن سوژه، دغدغه كدام اینهاست كه میگویند خبرنگاری سخت نیست؟ كدامشان قلم به دست گرفته اند و وضعیتی را توصیف كردهاند و گوشهای از دنیا را از خواب بیدار كرده اند كه انگ پشتمیزنشینی میزنند؟ آیا شده است روزها پی یك آدم گشته باشند برای مصاحبه؟ شده است هزاربار خورده باشند به در بسته یك اداره یا سازمان برای پیگیری یك موضوع و فقط شنیدن یك جمله از دهان یك مسؤول؟ آیا شده است رفته باشند پی خطر در پاتوق معتادان و بین سارقان و مالخرها و افتاده باشند دنبال دانهدرشتهای قاچاق و فساد؟
اینها حتما چنین نكرده اند كه نمیدانند استرس یعنی چه و خبر ندارند همین استرس موهای شقیقه مان را سفید میكند و مشت مشت قرص میدهد دستمان.
ولی چه باك؟ خبرنگاری همهاش عشق است؛ اعتیاد میآورد این نوشتن، لذتی كه درنگاشتن هست در كمتر چیزی هست، عیشی كه در تیتر زدن هست در خیلی چیزها نیست، مصاحبه كردن میدان لذت است و چالشی سوال كردن لذتی بالای همه لذتها و گزارشنویسی خود زندگی است، اگرعاشق خبرنگاری باشی و اشتباهی به این حرفه نیامده باشی.
منبع:جامجم
انتهای پیام/4112/
انتهای پیام/