قاضی مجاهد و فقیه انقلابی که دومین دبیر شورای نگهبان قانون اساسی بود
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا از شورای نگهبان، ۲۶ تیر ماه سالگرد تأسیس شورای نگهبان است که مقام معظم رهبری آن را چشم بینای نظام میدانند. به همین مناسبت در ویژهنامهای که در قالب مصاحبه، گزارش، عکس تاریخی است به تاریخچه و همچنین وظایف، ساختار و عملکرد این نهاد نظارتی خواهیم پرداخت که در اولین گزارش این ویژهنامه به تاریخچه تأسیس شورای نگهبان پرداخته شد و در دومین گزارش به مناسبت ۱۸ تیر سالروز رحلت آیت الله محمد محمدی گیلانی دومین دبیر شورای نگهبان به زندگی و کارنامه فعالیت های ایشان پرداخته شده که متن کامل آن را از نظر میگذرانید.
تولّد و تحصیلات
آیتالله محمّد محمّدی دعویسرایی مشهور به گیلانی در نهم شهریور ۱۳۰۷ در دعویسرا از توابع شهرستان رودسر در استان گیلان و در خانوادهاى متدیّن و کشاورز پا به عرصهی وجود نهاد. پدرش مرحوم حاج محمّدجعفر از مردان نیک و خوشنام روستا بود که به سلک نیاکانش به طریق کشاورزى و شالیکارى اشتغال داشت و مادر مکرمهاش صفیه خانم نیز علاوه بر رتق و فتق امور منزل در مزارع برنج نیز کمک حال همسر خویش بود.
وی دوران کودکى را در زادگاهش پشت سر گذاشت. کودکى وى همزمان بود با دوران اسلامستیزى پهلوی اول. از همین رو شعائر مذهبى و بالاخص حوزههاى علمیه صدمات و لطمات زیادى دیده بودند و اغلب مدارس دینى از جمله مدرسه دینى رودسر تخریب و علماى ذى نفوذ مناطق خلع لباس، تبعید یا منزوى شده بودند. حاج محمد جعفر فرزند خردسالش را به مکتبخانهی روستا فرستاد و، چون استعداد فوق العادهاى داشت، به سرعت خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت و در کنار آن، در امور کشاورزى به والدین خود نیز کمک مىکرد. وی پس از سقوط حکومت ضد دین رضاخان و در سال ۱۳۲۳ به امر و تشویق والدینش وارد حوزه علمیه رودسر گردید و علوم مقدمات دینى را در محضر آیتالله حاج سید محمدهادى روحانى که مؤسس حوزه و نیز از عالمان خوش نام آن سامان به شمار مى رفت، به خوبى آموخت.
آیتالله محمدى گیلانى در سال ۱۳۲۵ جهت ادامهی تحصیل به قم عزیمت کرده و ادبیات، سطح و دوره خارج را در حوزه علمیهی قم به پایان میرساند. وی در همین رابطه مىنویسد: «در سال ۱۳۲۵ شمسى به قم عزیمت کردم و ادبیات حوزه را فراگرفتم و دروس سطوح را پایان بردم و از اول کتاب اذان تا آخر احکام نماز جماعت در درس آیتالله العظمى بروجردى شرکت کردم و در طول این مدت بخش حکمت، شرح منظومه حکیم سبزوارى را خدمت بعضى از بزرگان خواندم و در درس اسفار حضرت صالح المتألهین علامه طباطبایى به مدت ۷ سال یعنى تا آخر سفر نفس شرکت کردم و در این مدت خودم درس معقول و منقول نیز تدریس مى کردم.» آیتالله محمدی گیلانی در دوران تحصیل خود خوشهچین افاضل و اعاظمی همچون شیخ ابوالقاسم نحوی قمی و شیخ علیرضا ممجّد لنگرودى (ادبیات)، آیتالله میرزا علی مشکینی و سیدمحمدتقی درچهای (شرح لمعه)، سیدعبدالوهّاب بتولى گیلانى و شهید محراب آیتالله صدوقی (قوانین)، آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت و آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری (مکاسب)، آیتالله شیخ عبدالجواد اصفهانى معروف به جبل عاملى (رسائل)، آیتالله منتظری (رسائل، شرح تجرید و شرح منظومه حاجملاهادى سبزوارى)، آیتالله سیدمحمد باقر سلطانى طباطبایى و آیتالله حاج شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى (کفایه)، آیتالله العظمی سیدمحمّد محقق داماد، آیتالله العظمی میرزا هاشم آملی و آیتالله سیدمرتضی مرتضوی لنگرودی (خارج فقه و اصول) بود. وی به طور ویژه و در طول سالهای متمادی از محضر آیتالله العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی بهرهی وافری برد.
در یکی از اسناد محرمانه ساواک به شمارهی ۱۷۰۶ و به تاریخ مهر ۱۳۴۳ با موضوع مجلس درس [امام]خمینی، از ساوک قم به ریاست ساواک تهران آمده است: «طبق اطلاع واصله، چندی قبل چند نفر از طلاب به نام شیخ رضا محلاتی و سیدرسولی و حجازی و شیخ احمد منتظری و محمدی رودسری [گیلانی]به نمایندگی از طرف عده زیادی از طلاب قم از [امام]خمینی تقاضا نموده که بعداز ظهرها نیز مجلس درسی از طرف ایشان دایر شود. آقای خمینی هم این تقاضا را پذیرفته و مدتی بعداز ظهرها در کوچه آقازاده مسجد سلماسی اصول تدریس میکردند و، چون تعداد محصلین علوم دینی زیاد و محل کوچک بوده طلاب مزبور خواهش میکنند که این مجلس درس به مسجد مرحوم آقای بروجردی (مسجد اعظم) یعنی همان جایی که صبحها تدریس میکنند منتقل شود. [امام]خمینی هم قبول میکند و فعلاً مدتی است [امام]خمینی از ساعت ۶ تا ۵ بعداز ظهر در مسجد اعظم، اصول تدریس میکند.» در یکی از گزارشات اطلاعات داخلی اداره کل سوم ساواک با موضوع؛ مشاوره شریعتمداری و خمینی و با شمارهی ۲۱۳۴ آمده است که آقایان [امام]خمینی، شریعتمداری و مرعشی نجفی تصمیم گرفته اند برای شهرهایی که در قم طلبه دارند نماینده و رئیس تعیین کنند و از همین رو آقای محمدی رودسری [گیلانی]را به عنوان رئیس طلبههای گیلان تعیین کردند.
همگام با نهضت اسلامی
مرحوم آیتالله محمدی گیلانی از همان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و با برافراشته شدن پرچم نهضت اسلامی توسط امام راحل به سرعت در صف یاران ایشان قرار گرفته و در طول سالهای مبارزه و در اوج خفقان و استبداد ستمشاهی یک دم از همراهی مراد و استاد عزیز خود نیآسود و علیرغم همهی سختیها و مشکلات عارض شده در دوران طاغوت، تا به آخر وفادارانه در خط امام (ره) پایدار ماند. وی نیز همچون دیگر یاران صدیق امام (ره) رنج و تعب بسیاری را در این راه به جان خرید و بارها ممنوعالمنبر، احضار و بازداشت شد. پس از قیام خونین ۱۵ خرداد، جمعی از علماء، مدرسین و فضلای برجستهی حوزه علیمه قم از جمله حضرت آیات محمدی گیلانی، ربانی شیرازی، جنتی، خزعلی، مشکینی، ربانی املشی، مؤمن و ... در تاریخ 1342 و طی نامهای سرگشاده و شدیداللحن خطاب به هیأت دولت، به شدت از بازداشت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی خمینی «ادام الله ظله» انتقاد کرده و با ذکر اینکه جرم ایشان دفاع از دین و آزادی بوده است، خواستار آزادی فوری و بازگشت ایشان به قم میشوند.
با بازداشت مجدد و تبعید امام (ره) در آبان سال ۱۳۴۳ آیتالله محمدی گیلانی به همراه جمعی دیگر از علمای حوزه علمیهی قم و یاران امام (ره) طی یک ابتکار و در استفتاهای جداگانهای از محضر حضرات آیات عظام میلانی، مرعشی نجفی در خصوص وضعیت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی امام خمینی و چگونگی زنده نگه داشتن نام و یاد ایشان و همچنین ادای تکلیف در قبال نهضت اسلامی در اوج خفقان ستمشاهی طلب استرشاد و راهنمایی میکنند که بازتاب وسیعی پیدا میکند.
یاران امام (ره) در نامههای متعددی خطاب به امیرعباس هویدا نخست وزیر، خواستار بهبود وضعیت ملت و مملکت و نیز بازگشت امام خمینی (ره) به میهن از تبعید شدند. از جمله در نامهی سرگشادهی جمعی از حجج اسلام و فضلای حوزهی علمیه قم به هویدا به تاریخ 1343 که لحن بسیار تند و هشدارآمیزی آن هم در آن فضای خفقانآور دارد، آمده است: «جناب آقای نخست وزیر؛ متأسفانه در سالهای اخیر اقداماتی بر خلاف قوانین اسلام و قانون اساسی در این کشور مذهبی انجام یافته که موجبات ناراحتی عموم طبقات را فراهم آورده و فاصلهی عمیقی بین ملت و هیأت حاکمه که باید متفقاً در پیشرفت و عظمت دین و تعالی کشور بکوشند و با اعتماد و حسن اطمینان به یکدیگر در زمینهی واحدی فعالیت کنند با کمال تأسف هر دولتی که روی کار آمده به جای آنکه به این اختلاف خاتمه دهد، آن را شدیدتر و احساسات ملت را علیه هیأت حاکمه برافروختهتر نموده است.
آیا در این مملکت (به اصطلاح دینی و مشروطه) مردم حق هیچ گونه اظهارنظر در سرنوشت خود نباید داشته باشند؟ خفقان، محدودیت، سانسور، تفتیش عقاید از یک طرف، شکست اقتصادیات و تصاعد هزینهی کمرشکن زندگی از طرف دیگر، ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نارضایتی کند، سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش، زندگی تیرهی او را تیرهتر نماید. آخر در کدام گوشهی جهان تا این حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شکنجه و ترور افکار بر مردم حکومت میکند؟ در کدام کشور، مراجع و زعمای دینی، سخن گویان مذهبی، روشنفکران، اساتید دانشگاه، تجار و اصناف، بالاخره طبقات متفکر و فعال کشور حق اظهار نظر در شئون اجتماعی خود ندارند؟ در جهان امروز کجا معمول است عدهای مطلقالعنان، حاکم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشند و کسی حق فریاد و تظلم نداشته باشد؟ در کدام گوشهی دنیا سابقه دارد که یک مرجع دینی و زعیم فداکار ملی با داشتن مصونیت و صلاحیت قانونی که از کشور خود دفاع میکند و میگوید نباید بیگانگان با اتکا به مصونیت مطلق بر مال و جان و ناموس مردم تسلط داشته باشند او را به اتهام ناجوانمردانه «قیام علیه مصالح کشور و تمامیت ارضی» تبعید و در مملکت دیگری زندانی و ممنوعالملاقات نماید؟ آیا این قسم حکومت در بین ملل نیم [نیمه]وحشی آن هم در دوران حکومت فردی از پستترین انواع حکومتها شمرده نمیشود؟
آقای هویدا شما سری به زندانها بزنید و بپرسید این اصناف مختلف زندانی: علماء، وعاظ، اساتید دانشگاه، دانشجویان، تجار و اصناف به چه جرمی مدتها در زندان به سر میبرند، آیا جز دفاع از حریم قرآن و عظمت کشور و تظلم از خفقان و دیکتاتوری جرمی داشتهاند؟ آیا اگر کسی گفت نباید اسلام و قرآن مورد تهاجم واقع شود، کشور در چنگ بیگانگان افتد، ثروتهای مملکت به یغما رود، اختناق و فشار بر مردم حکومت کند، دولتها در تأمین خواستههای مردم باید کوشش نمایند، و بالاخره اگر کسی خواست با استفاده از حق قانونی خود در شئون کشورش اظهارنظر نماید، باید در سیهچال زندان زندگی کند و با محرومیتهای همهجانبه دست به گریبان باشد؟ ما برای حفظ مصالح عالیه اسلام و کشور عزیز جداً میخواهیم به منظور پایان دادن به وضع خطرناک موجود و رفع اختناق و رفاه حال عامه مردم فکری کنید و به خواستههای مردم ترتیب اثر دهید. طبقات مختلف کشور بالخصوص علمای اعلام و بالاخص حوزهی علمیه قم که مرکز هدایت و پرورش کشور است منتظرند که هر چه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصاً در اسرع اوقات، رهبر شیعیان، مرجع عالیقدر، حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی «مدظله علی رؤس المسلمین» را به قم عودت داده و سایر علماء و دانشمندان، اساتید محترم دانشگاه و دانشجویان و اصناف، تجّار و متدیّنین را آزاد نموده و بیش از این نسبت به احساسات پاک و گرم مردم بی اعتنایی نشود.»
این نامه که امضای ۵۵ نفر از فضلاء و چهرههای برجستهی حوزه علمیهی قم از جمله آیتالله محمدی گیلانی را در پای خود داشت از سوی هویدا بی پاسخ گذاشته شده و نیروهای سرکوبگر رژیم شاه با هجوم به حوزهی علمیهی قم و بازداشت جمعی از امضاءکنندگان آن نامه و نیز ایجاد رعب و وحشت در شهر قم و به خصوص آستان مقدس حضرت معصومه (س) و ایجاد موانعی برای زائرین حرم حضرت معصومه (س) واکنش تندی از خود نشان داد. در واکنش به این اقدام ددمنشانهی رژیم طاغوت، بار دیگر و اینبار با لحنی بسیار تندتر، مفاد نامهی قبلی توسط جمعی دیگر از یاران امام (ره) در 1344 خطاب به هویدا منتشر شد. در 1344 هم علمای حوزه علمیهی قم از جمله آیتالله محمدی گیلانی بار دیگر طی نامهای خطاب به هویدا خواستار اطلاع از وضع حال و محل اقامت حضرت امام خمینی (ره) در تبعید شدند.
در سند دیگری از ساواک به تاریخ 1349 با عنوان «دربارهی شیخ محمد محمدی [گیلانی]» که درخواستی است از سوی «مقدم» مدیرکل اداره سوم [ساواک]که احیاناً باید همان ناصر مقدم معدوم، آخرین رئیس ساواک رژیم پهلوی باشد، خطاب به ریاست ساواک تهران آمده است: «خواهشمند است دستور فرمایید اعمال و رفتار نامبردهی بالا را تحت مراقبت قرار داده و نتیجه را به این ادارهی کل اعلام نمایید.» در همین رابطه ساواک گیلان در نامهای با موضوع «محمد محمدی دعویسرایی فرزند محمد جعفر»، که به مدیرکل اداره سوم [ساواک]ارسال داشته آورده است: «در مورد مراقبت از اعمال و رفتار نامبردهی بالا آموزشهای لازم به منابع داده شده است و اخبار مکتسبهی بعد در این زمینه به موقع اعلام خواهد شد. ضمناً یک قطعه عکس مشارٌالیه به پیوست تقدیم میگردد.» برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله در سال ۱۳۵۰ با حجم گستردهی تبلیغاتی و نیز حضور مهمانان خارجی فرصت مناسبی برای یاران امام (ره) برای مبارزه و افشاگری علیه رژیم شاه فراهم کرد. همچنان که حضرت امام خمینی (ره) از تبعیدگاه خود در نجف واکنش تندی به این جشنها نشان داد.
از جمله افرادی که از این فرصت فعالانه حسن استفاده را کرد آیتالله محمدی گیلانی بود. در همین مورد در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 1350 ذیل موضوع «محمد محمدی دعویسرای فرزند محمدجعفر» و به امضای مقدم و خطاب به ریاست ساواک استان گیلان، آمده است: «برابر گزارشهای رسیده، برخی از عناصر مخالف در نظر دارند در خلال برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد سالهی شاهنشاهی مبادرت به فعالیتهای مضره از جمله تظاهرات، پخش اعلامیه و خرابکاری نمایند، لذا ضروری است وضعیت عناصر افراطی از جمله نامبردهی بالا که دارای سابقهی مضره میباشد دقیقاً روشن گردد.
با پیروزی انقلاب اسلامی فصل جدیدی از فعالیتهای آیتالله محمدی گیلانی شروع شد. آقای گیلانی که از افراد نزدیک، معتمد و مورد وثوق امام (ره) بود عهده دار مسئولیتهای بسیار مهمی پس از انقلاب شد. حاکم شرع و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی، عضویت و دبیری شورای نگهبان، مسئولیت رسیدگی به مشکلات شرعی شهرداریها، ریاست هیأت عفو، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی که همگی اینها با حکم حضرت امام (ره) بود. همچنین در دوران رهبری حضرت آیتالله خامنهای نیز عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، مشاورت رئیس قوه قضائیه، ریاست دیوان عالی کشور از جمله سوابق ایشان میباشد که بایستی نمایندگی سه دوره مجلس خبرگان رهبری از سوی مردم تهران را نیز به آن اضافه کرد. علیرغم حجم سنگین مسئولیتها و اشتغالات اجرایی زیاد، اما کماکان و در کنار این امور تا حد امکان مشغول فعالیتهای علمی و تدریس نیز بودند. همچنین مباحث دروس اخلاق اسلامی ایشان که بسیار مورد توجه بود و بعدها کتاب آن نیز منتشر شد، از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد.
مرزبان عدالت
یکی از دورانهای مهم و پر سر و صدای کاری آیتالله محمدی گیلانی مربوط به ایام ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی و حاکم شرع بودن ایشان بر میگردد. از جمله برگزاری جلسات مشهوری، چون دادگاههای عباس امیرانتظام، دکتر شجاعالدین شیخالاسلام زاده، دکتر احمد مهدوی دامغانی و... محاکمه عباس امیر انتظام سخنگوی دولت موقت که به جرم جاسوسی برای آمریکا توسط آیتالله محمدی گیلانی به حبس ابد محکوم شد نیز مباحث و سر و صدای زیادی ایجاد کرد به طوری که تا سالیان سال و حتی بعد از رحلت ایشان نیز ادامه داشت. امیر انتظام و دوستانش در نهضت آزادی و رسانه هایشان در طول همهی این سالها، بارها آیتالله محمدی گیلانی را متهم نمودند که وی بدون دلیل و سند متقن و از روی غرض با وی و افرادی مانند مهندس بازرگان، او را محکوم به جاسوسی کرده است! اما مستندات آقای گیلانی به عنوان قاضی دادگاه امیرانتظام ناشی از اسناد و مدارک سفارت آمریکا بود که دانشجویان پیرو خط امام پس از تسخیر لانه جاسوسی بدان دست پیدا کرده و تقدیم دادگاه کرده بودند.
شایعهی بی اساس
آیتالله محمدی گیلانی دارای سه فرزند پسر به نامهای محمدجعفر، محمدمهدی و محمدکاظم بود. اولی که فرزند ارشد ایشان و دانشجوی داشگاه تهران بود در حادثهی تصادف در سال ۱۳۵۸ به رحمت ایزدی پیوست. اما دو فرزند دیگرش پس از انقلاب به عضویت سازمان منافقین درآمده و پس از شورش مسلحانه این گروه تروریستی در خرداد ۶۰ بر علیه نظام جمهوری اسلامی، منزل پدری را ترک و پس از زیست مخفیانه در خانههای تیمی، نهایتاً با مرگی تلخ سرنوشتی تأسف بار پیدا کردند. اما بعد از این واقعه در جامعه اینگونه شایع و مشهور شد که آیتالله محمدی گیلانی شخصاً دو پسرش را محاکمه و اعدام کرده است و در طول سالیان پس از انقلاب بارها تکرار شد. اما واقعیت ماجرا این است که این دو نفر اصلاً دستگیر و محاکمه نشدند بلکه به طریق دیگری جان خود را از دست دادند. محمدجواد صرافزاده نوه آیتالله گیلانی معتقد است دو داییاش در درگیری مسلحانه کشته شدهاند. همچنین روایت آقای حسینعلی نیری از همراهان قدیمی آیتالله محمدی گیلانی از این جریان تفاوتی ماهوی با نقل قول آقای صرافزاده ندارد بلکه فقط وی قائل است که فرزندان آقای گیلانی پس از دچار شدن به حادثهای در آذربایجان غربی و از ترس دستگیر شدن با قرص سیانور خودکشی میکنند.
آقایان و بزرگانی که با شخصیت آیتالله محمدی گیلانی آشنائی دارند به خوبی میدانند که این عالم بزرگ و عارف الهی همواره از قلبی رئوف و مهربان و سلم برخوردار بودهاند و در محاکم انقلاب اسلامی قبل از اجراء حکم در مقام ارشاد و هدایت و نجات انسانهائی بر میآمدند که قابلیت هدایت و برخورداری از رأفت و رحمت اسلامی داشتند؛ و بسیارند افرادی از وابستگان به گروهکهای منحرف که با ارشاد ایشان توبه کرده و به دامن ملت بازگشتهاند. اینجانب شخصاً موارد زیادی را شاهد بودهام که در مورد مجرمینی که مستحق تخفیف مجازات یا عفو و بخشش بودهاند مستقیماً معظم له از محضر مقدس حضرت امام «قدس سرهالشریف» برای آنها درخواست عفو میکردهاند. چگونه تصور میشود انسانی فقیه و عارف و واجد سجایای اخلاقی درصدد کشتن فرزندان خود بر آید آنهم به صرف هواداری از سازمان منحرفی بدون آنکه دستش به خون بیگناهی آغشته شده باشد و یا در عملیات نظامی شرکت کرده باشد؟ و اصولاً مگر همه هواداران منافقین که دستگیر میشدهاند به اعدام محکوم میشدند که بر فرض دستگیری این فرزندان، اینها نیز محکوم به اعدام شوند؟
شورای نگهبان
بر اساس اصل ۹۲ قانون اساسی که اشعار میدارد: «اعضای شورای نگهبان برای مدت شش سال انتخاب میشوند، ولی در نخستین دوره پس از گذشتن سه سال، نیمی از اعضای هر گروه به قید قرعه تغییر مییابند و اعضای تازهای به جای آنها انتخاب میشوند.» سه نفر از حقوقدانان و همچنین سه نفر از فقها به قید قرعه کنار رفتند تا در تیرماه ۱۳۶۲، اعضای جدید جایگزین آنها شوند. بدین ترتیب حضرات آیات محمدرضا مهدوی کنی، غلامرضا رضوانی و محمدمهدی ربانی املشی از ادامهی عضویت باز ماندند و حضرت امام خمینی (ره) طی حکمی در ۱۱ تیرماه ۱۳۶۲ حضرات آیات محمد امامی کاشانی، محمد محمدی گیلانی و محمد مؤمن را به جای ایشان به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب نمودند.
آیتالله محمدی گیلانی در تیرماه سال ۱۳۶۷ و پس از استعفای آیت الله صافی گلپایگانی از شورای نگهبان به عنوان دبیر این نهاد برگزیده شدند که این سمت تا مهرماه سال ۱۳۷۱ ادامه داشت. همچنین در ۲۰ تیرماه ۱۳۶۸ و پس از رحلت حضرت امام (ره) عضویت ایشان در شورای نگهبان از سوی حضرت آیت الله خامنهای برای ۶ سال دیگر تمدید شد. نهایتاً در اسفند ۱۳۷۳ و به دلیل پذیرفتن ریاست دیوان عالی کشور از ادامهی عضویت در شورای نگهبان استعفا دادند.
گفتنی است در دوره حضور ایشان در شورای نگهبان انتخاباتهایی چون؛ دومین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۶۳، چهارمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در مرداد ۱۳۶۴، سومین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۶۷، پنجمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در مرداد ۱۳۶۸، دومین دورهی انتخابات مجلس خبرگان رهبری در مهر ۱۳۶۹، چهارمین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۷۱ و ششمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۷۲ انجام گرفت. همچنین استفساریهی معروف مرحوم آیتالله غلامرضا رضوانی عضو سابق شورای نگهبان و رئیس وقت هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات با موضوع نظارت استصوابی خطاب به آیتالله محمدی گیلانی دبیر وقت شورای نگهبان صورت گرفته است.
مخالفت با قائم مقامی منتظری
دو سال پس از تشکیل اولین دورهی مجلس خبرگان رهبری و در سال ۱۳۶۴ زمزمههایی مبنی بر انتخاب آیتالله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری در مجلس خبرگان به گوش میرسید. در آن سالها، جایگاه فقهی بالا و همچنین سابقهی قابل اعتنای مبارزاتی آقای منتظری چهرهای وجیه از وی در نزد حضرت امام (ره)، بزرگان انقلاب، حوزههای علمیه، جامعه مدرسین و مردم ساخته بود. از همین رو برخی بزرگان در مجلس خبرگان از روی حسن نیت و به خیال تدوام، حفظ و در امان ماندن انقلاب اسلامی از خطرات و محظورات پس از امام (ره) را به تکاپو انداخت تا آیتالله منتظری را به عنوان قائم مقام ایشان برگزینند. اقدامی که برخی معتقد بودند ساز و کاری بدین شکل برایش در قانون اساسی پیش بینی نشده و در واقع غیرقانونی است.
پرواز ابدی
آیتالله حاج شیخ محمّد محمّدی گیلانی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ به دلیل مشکلات جسمی و بیماری از جمله عفونت ریه در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شد. در نهایت این عالم فاضل و برجسته پس از عمری مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در مسیر اعتلای اسلام و انقلاب، در ساعات آغازین روز چهارشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۹۳ و در سن ۸۶ سالگی به لقاء الله پیوسته و به دیدار معبود شتافت.
در پی رحلت این عالم فرزانه و یار دیرین امام راحل (قدس سره)، رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای (مدظله العالی) در پیامی تسلیتی مرقوم فرمودند: «درگذشت عالم مجاهد مرحوم آیتالله آقای محمّدی گیلانی رحمۀاللهعلیه را به خاندان محترم و بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. خدمات این عالم بزرگوار در قوهی قضائیه و حضور در مسئولیتهای مهمّی همچون شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص، بر همگان آشکار است. پیش از آن نیز همراهی و وفاداری نسبت به امام بزرگوار از آغازین روزهای نهضت و پایداری صمیمانه در کنار ایشان، خصوصیّت فراموش نشدنی این روحانی فاضل و برجسته است. از خداوند متعال مسألت میکنم که روح ایشان را قرین فضل و رحمت خود سازد و علو درجات به وی عنایت فرماید. انشاءالله».
انتهای پیام/4082/
انتهای پیام/