محمد حسن لطفی / اعتلا ///////////////
اصولاً مسئلهشناسی چرا مهم است؟ مگر مسئلهها مشخص نیستند در جامعه؟ شاید اگر با افراد جامعه صحبت کنیم، 20-10 موضوع مشخص کنند بگویند اینها مسئله هستند. آیا واقعاً اینهایی که در جامعه میگویند مسئلهاند یا مسئلهشناسی یک فرآیند علمی و کار تخصصی میخواهد؟
- عمده آن چیزی که در جامعه تحت عنوان مسئله به آن میپردازند درواقع مسئله نیست. اینجا باید تعریف کنم تفاوت مشکل با مسئله. نکتهای که اینجا وجود دارد، در تعاریف مشترکی که در حوزه مسئلهشناسی مطرح میشود و خودِ جامعهشناسها به آن میپردازند، اصلاً مسئلهشناسی همهاش با «کشف» شروع میشود؛ کشف روابط پدیدهها، کشف عوامل، وقتی که واژه کشف میآید یعنی این اتفاق، اتفاقی نیست که راحت به دست بیاید. حالا موقعی که ما میرویم وارد یک جامعه میشویم، به قول شما مردم مختلف، آدمهای مختلف، به محض اینکه وارد یک شهری میشوند میگویند آقا به نظر شما مسئله این شهر چه هست؟ میگویند اعتیاد، حاشیهنشینی و ... این 0118 در واقع به مسئله نرسیده، به مشکل رسیده و اصولاً مشکلات قابل حل نیستند، مشکلات موقعی برطرف میشوند که تبدیل شوند به مسئله و این تفاوت و ایرادی است که در طراحیهایمان به آن دقت نمیکنیم، مثلاً من مصداق یکی از آنها را بگویم، ما 40-30 سال است که میخواهیم مسئله بهقول دوستان «بدحجابی» را در کشور برطرف کنیم، سال به سال هم بدتر میشود، چرا؟ چون اصولاً این یک مشکل است، ما نرفتهایم روی پدیدههایش متمرکز شویم. ممکن است پنج، 6 پدیده دست به دست هم بدهد، یک بدحجابی بروز کند. آن چیزی که ما میبینیم بروز پیدا کرده، مسئله نیست، مشکل است.
مثال بهترش که بخواهم به شما بزنم این است که یک آدم وقتی برود پیش یک پزشک عمومی، پزشک عمومی بر اساس اینکه طرف تب دارد، مثلاً یک قرص استامینوفن میدهد میگوید برو این را بخور تا تبت برطرف شود ولی موقعی که برود پیش پزشک متخصص میگوید تو برو آزمایش بده که من ببینم ریشه تبت چه هست. آن استامینوفن ممکن است در کوتاهمدت راهگشا باشد اما اگر بدن آدم عفونت داشته باشد و به موقع تشخیص داده نشود، آن وقت دیگر استامینوفن هم اثر نمیکند. این یک تعریف کاربردی ساده سعی کردم بگویم از بحث مسئلهشناسی.
اینکه طراحی ایدهپردازی بومی، آیا ایدهپردازی غیربومی داریم؟ این جلساتی که داریم مثل ایونتها، ایدهشوها نیستند؟ چه لزومی دارد که بومی شود؟
- توجه به اقتضائات در طراحیها خیلی مهم است. اقتضائات سایه روی همه طراحیهای ما میاندازد. اگر ما این اقتضا را از ابتدای طراحی که در واقع حول مسئلهشناسی و ایدهپردازی اولیه مینشیند جایش را در فرآیند تعریف کنیم، آن برنامهای که در انتها به آن میرسیم، برنامهای قابل اتکاتر است اما اگر به این موضوع توجه نکنیم، مثلاً میبینید یک ایونتی که در تهران برگزار میکنند خیلی هم بازخورد خوبی دارد، میرود به یک شهرستان و بازخوردش کاملاً منفی میشود، چرا؟ چون اقتضائات محل بومیاش در نظر گرفته نشده است. خیلی هم سخت نیست اینها را با اقتضائات تطبیق دادن، یک مقدار زمان و مطالعه میبرد و میتوانید آن راندمان خوبی را که هر جایی دارید، از همان مدلها هم بگیرید.
ایدهپردازی دو مرحله دارد. یک مرحله مسلط شدن آدمها به تکنیکهای ایدهپردازی است یعنی دانشش است که حالا دانشش خیلی کاری به اقتضائات بومی ندارد. مرحله دیگر، مرحله پیادهسازی است که در آن مرحله باید اقتضائات بومی را خیلی جدی لحاظ کنیم.
بیانیه گام دوم انقلاب را داشتیم، بیشترین مخاطبان حضرت آقا در این بیانیه، دانشجوها و جوانان بودند. برگزاری چنین برنامههای مسئلهشناسی بهصورت تخصصی و حرفهایتر چه لزومی دارد؟ آیا برای اجرای بیانیه گام دوم و سایر مطالبات حضرت آقا این جلسات مورد نیاز است؟
- اصولاً در نظام آموزشی ما بچهها خلاق و ایدهپرداز بیرون نمیآیند. معمولاً رسمی میشوند و یک رشد مدیریتی دارند. همه مسائلی که ما در کشور با آنها مواجه هستیم، یک بخش جدی که میتواند کمک کند به حل مسائل، حالا در حوزههای مختلفی که در همان گام دوم آمده این است که ما برویم به سمت خلاقیت، نوآوری و ایدهپردازی. در این مسیر است که ما میتوانیم در حوزه اقتصادی به یک رشدی برسیم، در حوزه صنعت به یک رشدی برسیم. کارگاههای این سبکی باعث میشود که بچهها اولاً تواناییهای خودشان را بهتر بشناسند، بعد نحوه استفاده از مباحث بهروز و دانش و درواقع رسیدن به یک خروجی خیلی مناسب را بهخوبی حس کنند. بعضی از بچهها ممکن است بهصورت جدا جدا هر کدام از این دانشها را بلد باشند. مثلاً طرف رفته در فلان حوزه مطالعهای هم کرده، در حوزه خودشناسی مطالعهای کرده، در حوزه مسئلهشناسی مطالعهای کرده اما جایش را در طراحی نمیفهمد کجاست و نحوه استفاده از این را بلد نیست. ما وقتی میآییم در یک کارگاهی مثل امروز، در یک مسیر فرآیند رسیدن به یک محصول که حالا محصول امروز ما یک برنامه اقدام فرهنگی ناظر به حل یک مسئله است میرسیم، در این فرآیند این شخص تجربه میکند که هر کدام از این دانشها که حالا یا تجربه نداشته یا یاد میگیرد، چگونه در یک مسیری از آن استفاده کند و این را میتواند در هر پدیدهای حتی در زندگی شخصیشان، من گاهی اوقات به بچهها میگویم این مواردی که اینجا یاد میگیرید در زندگی شخصیتان، کار اقتصادیتان، میخواهید یک کار اقتصادی انجام دهید، میخواهید یک کار فرهنگی انجام دهید، هر حوزهای که میخواهید کاری انجام دهید، این نگاه فرآیندمحور اگر بیاید جایگزین نگاه خطی و مقطعی شود، ما پیروزیم. بیانیه گام دوم هم بخش زیادیاش نگاه فرآیندی است، ناظر به حل هر کدام از این موضوعاتی است که به آن اشاره میشود.
اینکه فرضاً تصور میکنیم که شرکت دانشبنیانی را فردی ثبت کرده، یا یک کاری را دارند انجام میدهند و یک مسئلهای از کشور را حل کردهاند، لزوماً تحصیلات خاصی میخواهد؟ رشته خاصی میخواهد؟ حتماً باید فارغالتحصیل مهندسی دانشگاه شریف باشید؟ یا در یک دانشگاه حالا پیام نور یا آزاد اسلامی در یکی از شهرستانها هم میشود این کار را کرد؟ لازمهاش چیست؟
- نه، من قطعی میگویم که لازمهاش این نیست. شما اگر بروید درون این اکوسیستمهای نوآوری که دارند فعالیت میکنند بچرخید و آدمهایی که در این حوزه موفق شدند را نگاه کنید، بعضیهایشان اصلاً تحصیلات دانشگاهی ندارند، مثلاً طرف دیپلم است ولی یک شرکتی در اختیار دارد که چندین نفر آدمهایی که در دانشگاههای برتر مختلف تحصیل کردهاند، دارند ذیل آن کار میکنند. نکتهای که وجود دارد این است که ریشه همه این اتفاقات برمیگردد به مهارت ما در استفاده درست از دانش و تکنیکها و ابزارهای مختلف و هیچکدام از اینها را تقریباً بچهها در محیطهای دانشگاهی یا به عبارت بهتر محیطهای دانشگاهی روتین یاد نمیگیرند. عمدتاً اینها را باید در محیطهایی غیر از محیط دانشگاه یاد بگیرند. البته شاید برخی از دانشگاههای خاص ممکن است الان بیایند و اینها را آموزش دهند اما به شکل کلی، محیط دانشگاههای ما محیطی نیست که دانشجو با مهارت از آن خارج شود و اینها باید در برنامههای جانبی خود، خودشان را در این حوزهها رشد دهند.
بنابراین من به تجربههای داخلی و خارجی که دارم، اصولاً اینها اصلاً ربطی به هم ندارد. آدمهای خلاق و ایدهپرداز میتوانند در هر نقطهای با هر تحصیلاتی بیایند و شرکتهایی ایجاد کنند، ایدههایی بدهند و روی آن ایدهها پافشاری کنند و آنها را تبدیل به محصولاتی کنند که آن محصولات ضمن اینکه مسائل کشور را حل میکند، هم به اقتصاد خودش و هم اقتصاد کشور کمک کنند.
میگویند کسانی که خیلی خلاقیت و نوآوری دارند، استعداد ذاتی دارند، بهعنوان مثال خارجیاش از استیون جابز و بیل گیتز نام میبرند. به نظر شما میشود این خلاقیت و نوآوری و مسئلهشناسی را آموخت و کسب کرد؟
- یک بخشی از شخصیتها و توانایی اشخاص ذاتی است اما اکوسیستم هم بسیار مؤثر است چون ما در تقسیمبندی هندسی انسانها وقتی صحبت میکنیم میگوییم انسانها یک توانایی دارند و یک شخصیت که این دو ذاتی هستند. به مرور زمان یکسری مهارتها و شایستگیها را کسب میکنند که این مهارتها و شایستگیها اکتسابی است. مجموع اینها با همدیگر، عملکرد شخص را شکل میدهد. بله، توانایی ذاتی هست اما اینجور نیست که این ذاتی بودن غیرقابل تغییر باشد. موقعی که انسانها در مواجهه با مهارتها و تجربیات قرار میگیرند تا حدود زیادی میتوانند این توانایی و مهارت را در خودشان افزایش دهند. بیتأثیر نیست اما میتوان از این هم عبور کرد. ما موقعی که داریم در یک اکوسیستم کار میکنیم از اینها آزمون گرفته و توانایی شخصیتیاشان را میسنجیم. آدمهایی را داشتهام که از نظر توانایی و شخصیت، آدمهای ضعیفی نشان داده شدهاند اما وقتی که رفتند در یک موقعیتی قرار گرفتند و مدتی در یک اکوسیستم تنفس کردند، تبدیل شدند به انسانهایی قوی.
اگر مورد خاصی مد نظرتان بوده و نپرسیدم بیفرمایید.
- ما یک ایونتی را هم که برای دوستان تعریف کردیم، سعی کردیم چهار پنج ابزار خوب را به دوستان معرفی کنیم که این ابزارها در طراحیهای بهروز فرهنگی به اینها کمک کند. یعنی تلفیقی است از مدلهای استارتآپی و شتابدهنده که اینها را آوردیم گذاشتهایم کنار، حالا پرسش دیگری که شاید برای شما مطرح شود این است که آیا این روش تلفیق کردن نگاههای استارتآپی و الگوهای شتابدهندهها در فعالیتهای فرهنگی الان در بحث نظری و کارگاه است یا در جایی هم پیاده شده؟ که باید بگویم که پیاده شده، الان در حدود 15 استان این تجربه را داشتیم، در تیمهای فرهنگی که شکل گرفتند و حضور داشتند، سعی کردیم با این الگو اینها را توانمند کنیم. این الگو چند ویژگی را به بچهها انتقال میدهد، ویژگی اول این است که اینها ضمن اینکه ناظر به حل مسئله کار میکنند، میتوانند اقتصاد فرهنگی مجموعه خودشان را هم تأمین کنند. چون این مدل این بینش را به بچهها میدهد که چگونه از کار فرهنگی که دارید انجام میدهید، درآمد هم کسب کنید چرا که یکی از ضعفهای اصلی ما در کارهای فرهنگی این است که همیشه نگاهش حمایتی است، پول باید بیاید و هزینه شود. این الگویی است که در حوزه خوکفایی هم به این بچهها کمک میکند.
انتهای پیام/