صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۴:۱۳ - ۲۲ خرداد ۱۳۹۸
روایتی از یک دادگاه خانواده؛

اعتیاد باعث طلاق و پایان دادن به وعده‌های دروغین شد

یک پژوهشگر حقوقی گفت: نبود بلوغ کافی برای زندگی مشترک، عدم معیارهای صحیح برای انتخاب همسر و عدم آشنایی مناسب از یکدیگر برای ازدواج از عوامل طلاق در جامعه است.
کد خبر : 397738

به گزارش خبرنگار حوزه زنان و خانواده گروه اجتماعی خبرگزاری آنا، زمزمه‌های عجیبی در سالن دادگاه خانواده موج می‌زد؛ مردی خسته و کلافه که سرش را به‌زور بالا نگه داشته و زن جوانی که کنارش ایستاده بود و منتظر اجازه قاضی برای ورود به جلسه بودند توجه مرا به خود جلب کرد. قاضی آن‌ها را فرامی‌خواند و هر دو با کمی مکث بر روی صندلی چوبی نشستند


قاضی رو می‌کند به این زوج و می‌پرسد ماجرا چیست؟ ناگهان خانم جوان که سمیه نام داشت بغض گلویش را می‌شکند و می‌گوید آقای قاضی! محسن با وعده‌های الکی و دروغین خود مرا خام کرد و نمی‌دانم چگونه یک‌شب موهایم سفید شد. آقای قاضی! ما چند سال پیش توی دانشگاه باهم آشنا شدیم و بعد از چند ماه آشنایی و دوستی، محسن با وعده‌هایی که به من داده بود توانست مرا خام خود کند.


سمیه در ادامه می‌گوید: خانواده‌ام راضی نبودند؛ اما من آن‌ها را راضی کردم. پدرم همچنان مخالف این ازدواج بود و می‌گفت این پسر اهل زندگی نیست، من راجع به او تحقیق کردم؛ او آدم نرمالی نیست؛ اما من گوشم بدهکار این حرف‌ها نبود و با اصرارهای زیاد و این‌که محسن را دوست دارم و اگر با او ازدواج نکنم بلایی سر خودم می‌آورم، پدرم را مجبور به رضایت کردم و او هم راضی شد که مبادا آبرویش برود؛ اما ای‌کاش به حرفش گوش می‌دادم.


سمیه در ادامه با توجه به این‌که لرزش اولیه صدایش از بین رفته بود، می‌گوید: من وارده رابطه‌ای شدم که ته نداشت و آخرش این شد که می‌بینید.


در ادامه جلسه، قاضی رو می‌کند به محسن و می‌گوید شما هم اگر سخنی دارید بگویید.


محسن آهی می‌کشد و می‌گوید: آقای قاضی! نمی‌دانم چه بگویم، من سمیه را دوست دارم و برای این‌که به او نزدیک شوم و ازدواج کنم مجبور شدم که این دروغ‌ها را بگویم! من تمام تلاشم را کردم که بتوانم یک زندگی خوبی برایش بسازم اما بدشانسی آوردم و درگیر مسائل حاشیه‌ای شدم که خودم می‌دانم اشتباه کردم و برای این مشکل، دوستانم مرا به اعتیاد سوق دادند و حالا این مشکل هم به مشکلاتم اضافه‌شده است.


سمیه اما در میان کلام شوهرش می‌آید و با صدایی گرفته و غم‌آلود ادامه می‌دهد: آقای قاضی! شوهرم هرچه درمی‌آورد خرج اعتیاد و دوستانش می‌کند، انگارنه‌انگار که همسری دارد!


وی سپس رو به شوهرش می‌کند و درحالی‌که او را مخاطب خود قرار داده با بغض می‌گوید: یادت رفته که به من می‌گفتی خانه خوب و ماشین خوب برایت مهیا می‌کنم و هرسال به سفر می‌رویم؟ الآن دو سال است که ازدواج کرده‌ایم؛ ولی فارغ از این‌که یک سفر برویم؛ همه‌اش به فکر دوستانت هستی و انگارنه‌انگار که من هم هستم! سمیه سپس رو به قاضی کرد و گفت: آقای قاضی! خسته شده‌ام؛ دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم من حتی خودم کار می‌کنم که کمک‌خرج باشم اما او فقط به فکر مواد مخدر و دوستانش است.


محسن که اصلاً نایی برای صحبت کردن ندارد، می‌گوید: من لیاقت تو را ندارم سمیه! بهتر است بروی دنبال زندگی‌ات. من غرق در اعتیادم...!


سمیه این‌بار محکم‌تر از گذشته می‌گوید: آقای قاضی! من همه این چیزهایی که او می‌گوید را درک کرده و صبر کردم و کنارش ایستادم؛ از اعتیادش گرفته تا رفیق‌بازی و وعده‌های الکی که من را خام خود کرد و زندگی‌ام را به باد داد، گذشتم اما از این مورد گذشت نمی‌کنم.


وی سپس در حالی یک بطری آب‌معدنی کوچکی از کیفش درآورد و جرعه‌ای از آن را سر کشید گفت: آقای قاضی! بگذارید یک‌چیزی بگویم! یک روز که خسته از سرکار آمده بودم دیدم محسن با دوستانش نشسته و در حال مواد کشیدن است؛ وقتی این صحنه را دیدم انگار آب سردی روی من ریختند و اصلاً نمی‌توانستم تصورش را بکنم. به‌شدت حالم بد شد و شروع به سروصدا کردم و معترض شدم ولی محسن جلوی دوستانش دست روی من بلند کرد و با صدای بلند فریاد زد همینی که هست. وقتی کتک می‌خوردم عشق و علاقه‌ام به او همان‌جا تمام شد.


سمیه ادامه داد: دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم و از همان‌جا به خانه پدرم رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم؛ تصمیم گرفتم که جدایی بهترین راه است برای ما و الآن اینجا هستیم. آقای قاضی! من نمی‌توانم تحمل کنم این زندگی را؛ لطفاً حکم جدایی ما را صادر کنید.


قاضی با نگاهی افسوس‌بار رو به محسن می‌کند و می‌گوید: نمی‌خواهی چیزی بگویی و همسرت را منصرف کنی؟ محسن با بی‌رمقی می‌گوید نه آقای قاضی! تا همین‌جا هم او زیادی پای من ایستاده؛ من نتوانستم زندگی رؤیایی که گفته بودم را برایش بسازم. پس بهتر است او به زندگی خودش برسد. بلکه این چند سال رنجش او جبران شود.


قاضی خودکارش را با کمی مکث برمی‌دارد و آن‌ها را برای امضای صورت‌جلسه فرامی‌خواند و حکم طلاق را برایشان صادر می‌کند.


5 عامل مؤثر در طلاق این زوج


امیرحسین صفدری در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری آنا در خصوص تحلیل این جلسه دادگاه و علت طلاق این زوج که زندگی‌شان را با عشق و علاقه آغاز کرده بودند ولی اکنون کارشان به طلاق کشیده شده، گفت: در یک تحلیل کلی در خصوص این جدایی تلخ می‌توان این‌طور گفت که عواملی زیادی در این اتفاق دخالت دارند.


وی گفت: نداشتن بلوغ کافی برای زندگی مشترک، نبود معیارهای صحیح برای انتخاب همسر، عدم آشنایی مناسب از یکدیگر برای ازدواج، نداشتن بلوغ برای حل مسائل جاری زندگی و عدم آگاهی درباره مهارت‌های زندگی عواملی بودند که باعث جدایی این زوج شد.


این پژوهشگر حقوقی افزود: متأسفانه در این پرونده، زوج درگیر حاشیه‌هایی مثل اعتیاد و ارتباط با افراد ناباب شده بود و همین باعث شد که از هدف اصلی زندگی‌اش دور شود.


صفدری اظهار کرد: اگر زوج و زوجه کمی برای زندگی‌شان ارزش‌گذاری می‌کردند قطعاً کار آن‌ها به جدایی و طلاق نمی‌رسید.


این آسیب‌شناس حوزه خانواده گفت: این زوج باید به زندگی‌شان متعهد می‌شدند و برای حفظ و بهتر شدن فضای زندگی‌شان تلاش می‌کردند نه این‌که در برابر مشکلات تسلیم شده و زود سر تعظیم فرود بیاورند؛ آن‌ها می‌توانستند با ابراز عشق و علاقه به یکدیگر و با توکل به خدا و کمک خواستن از او مشکلات خود را حل کنند و زندگی شیرینی داشته باشند، کاری که نکردند و در خاتمه ارتباطشان با طلاق گرفتن از یکدیگر قطع شد.


انتهای پیام/4076/ن


انتهای پیام/

ارسال نظر