آی مردم! کما با مرگ مغزی فرق دارد
در این روزها که جریان فرهنگی «یک مساوی هشت» در فضای مجازی خصوصا اینستاگرام به راه افتاده است و نقش خطوط پر رنگ شده کف دست مثل دوی امدادی، شعار یک بخشنده عضو حافظ هشت حیات را دست به دست میدهد و در این هیاهوی تعریفها و تمجیدها و تنویرها و تاییدها و البته تکذیبها که به آن طعم ترش و شیرینی به دهان ما میدهد و در این لطف مدام هنرمندان و ورزشکاران و افراد دارای پایگاههای اجتماعی و مردم مهربان ایران زمین و در این هیاهو و مصاحبه و گزارش خبرنگاران که همه و همه یک حنجره واحد شدهاند که طنین انداز صدای نیاز بیماران نیازمند است، دلم میخواهد چیزهایی بنویسم که نوشتنی نیست.
راستش شاید از رفتار حرفهای به دور باشد ولی در همه این سالها ذهن من و قلب من بیش از اینکه در پی یافتن عضوی برای بیماران نیازمند عضو باشد -که صد البته هدف غایی اهدا و پیوند عضو همین است و نجات همان انسانها از مرگ قطعی- طپشهای قلبم همصدا با نالههای مادرانی است که باید بدترین خبر زندگیشان یعنی مرگ مغزی فرزندانشان را از حنجره ما بشنوند و سختترین امضای زندگیشان را با اعتماد به علم و تجربه و صداقت ما بدهند. مادرانی که بدون استثنا در هنگام امضای برگه رضایت به اهدای عضو نگاهی معنادار به آسمان میکنند و بعد یک آه عمیق و سپس با یقین قلبی یک امضای محکم.
و پدرانی که بعد از امضا، جملاتی را زیر امضایشان ضمیمه میکنند که خبر از دلی دریایی میدهد و روضههایی میشود برای تنهاییهای ما پزشکان این عرصه.
خبرنگارانی این روزها به سمت ما میآیند که این جریان فرهنگی را پوشش دهند و سهم خود را در این دریای ایثار ادا کنند؛ همه آنها خبرهای جذاب میخواهند، خبرهای نو، آمار جدید و حرفهای تازه... و ما باید آنچه میخواهند را به آنها بدهیم. هرگز رویم نمیشود به آنها بگویم که خبر را رها کنید گزافه گوییهای ما را هم انعکاس ندهید فقط یک روز در یک لحظه به همه مخاطبانتان بگویید که لختی دل به صدای شما بدهند و بعد بلند در جغرافیای وطن فریاد بزنید که «آی مردم کما با مرگ مغزی فرق دارد...!» در کما هنوز لااقل چند سلول مغزی در حال فعالیتاند و امید به حیات هنوز هست ولی در مرگ مغزی هیچ سلول زندهای نیست و وقتی مرگ مغزی اتفاق میافتد به واقع مرگ حادث شده است... و این تشخیص مهم تنها با تایید تیم اهدای عضو باید باشد و سایر همکاران طبیب ما علی رغم صلاحیتهای متعدد علمی در سایر زمینهها باید صبر کنند که تیم بررسی مرگ مغزی از واحدهای اهدای عضو نظر قطعی اعلام کنند.
دلم میخواهد بلند در جغرافیای وطنم فریاد بزنم که «آی مردم! کما با مرگ مغزی فرق دارد» نه صرفا از آن بابت که اهدای عضو گسترش یابد و بیماران لیست انتظار نجات یابند -که این به خودی خود هدفی والا و خدایی است- بلکه بیشتر از آن بابت که آن مادر دل نگران، از آن تلاطمها رهایی یابد و جایی با این واقعیت تلخ «به درستی» مواجه پیدا کند و با تصمیم به موقع در مورد اهدای عضو، پیش از آنکه دیر شود ندای درونی فرزند خاموش خودش را لبیک بگوید و با تبدیل وداع ناگهانی فرزندش به یک سلام شیرین هم ناجی جان انسانها شود هم داغ دلش مقداری التیام یابد.
* معاون فرهنگی اجتماعی واحد اهدا عضو بیمارستان مسیح دانشوری
انتهای پیام/