یادداشت مهتاب کرامتی برای «آیلان» کودک سه ساله سوری: خوابت خوش؛ پری کوچک هراسها
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، در یادداشت مهتاب کرامتی آمده است: باید روی ساحل دراز میکشید و به صدای موج روی شنها گوش میداد. باید دنبال گوشماهیها میگشت و بزرگترین آنها را در دستهای کوچکش میگرفت و لبخندزنان صدای دریا را میشنید. حتی میتوانست خانه شنی بسازد یا با پاهای برهنه کوچک سرشار از خوشی، به سمت آب بدود و ذوق کند. باید بازی میکرد؛ شبیه همه بچههای خوشبختی که جهان میدان بازی آنهاست. همه بچههایی که شبها با صدای آرام لالایی مادر و قصههای افسانه و پری میخوابند و صبح، با جهانی در صلح در آغوش، برای یک روز تازه چشم باز میکنند.
شبیه بچههایی که نمیدانند جنگ چیست یا صدای ترس را نشنیدهاند. باید شبیه یک کودک خوشبخت بود؛ سرشار از کودکی، صلح، آرامش، خوشبختی و زندگی. باید تعریف زندگی میشد؛ نشانه زنده بودن. مرگ خیلی بزرگتر از آغوش کوچک خوابیده در ساحل است.
مرگ خیلی بزرگتر از دستهای کوچک بیپناه نشسته در ساحل است. مرگ خیلی بزرگتر از کودکی است که همه کودکیاش، همه زندگیاش را در پناه یک ساحل جا داده و پشت دریاها تنها تصویر جنگ و هراس و درد دارد. دستهای کوچکش نباید اینقدر بیپناه روی شنهای خیس مینشست و دریا آغوشش را برای هراس و مرگ او باز میکرد.
اما انگار تنها مرگ، هدیه دستهای کودکانهای است که زندگی طلب میکرد. تنها مرگ عروسک میدان بازی معصومانه او در جهان پر از خشونت و درد است. انگار تنها مرگ است که میداند ترس چیست و هرشب با قصه تازهای از هراس خوابیدن یعنی چه. تنها مرگ است که آنقدر دقیق و دوستانه، میداند زندگی در جهانی که آدمهایش چشمها را به روی هراس و تنهایی کودک وحشتزده از ویرانی و جنگ بستهاند، یعنی چه.
این مرگ عزیز، این مرگ آرام نشسته در جهان کودکیاش، شبیه یک خواب طولانی پر از رویای ماهیها و صدفها، خودش را در آغوش کودک او جا کرده تا جهان، نه از ترس او که از فراموشی خودش در اندوه و غم برود. جهانی که برای صلح، برای زندگی میخواستیم و حالا، تنها پناهش ساحل دریایی است که پریوار کودک هراسیدهاش را در آغوش میگیرد و تمام. مرگ دوست خوبی است برایش؛ نه آنقدر بیوفا که هراسهای او را نبیند و نه آنقدر فراموشکار که چشم روی تمام سیاهیها ببندد.
مرگ دوست خوبی است، آنقدر که میداند در جهانی خالی از صلح، در جهانی با فراموشکاری و بیتفاوتی آدم بزرگها، در جهانی که باید مدام و مدام از مرزهایش به سوی ساحلی امن فرار کرد، تنها دوست بیریای کودکی است که هرروز صبح چشمهایش را با ترس باز میکرد و هرشب با نوای لالایی ترسیده مادر میخوابید. مرگ دوست خوبی است، ببنید چقدر آرام سر بر ساحل آرامشش گذاشته و دیگر نه میترسد و نه فرار میکند. خواب است، بگذاریم آرام بخوابد و آرام آرام زیرلب زمزمه کنیم: «ما نگاه، ما هیچ».
انتهای پیام/