صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۰۳ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۷

مخوف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای ایران+ تصاویر

قتل‌های زنجیره‌ای یا سریالی به گونه‌ای از قتل اطلاق می‌شود که طی آن فرد به قتل عمد بیش از یک نفر اقدام می‌کند.
کد خبر : 365950

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، معمولاً قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای، جنسیت، نژاد، شغل و در اکثریت قریب به اتفاق گروه سنی مشترکی دارند. مطابق نظر روانشناسان این حوزه، معمولاً افرادی که دست به چنین جنایاتی می‌زنند کودکی خوبی نداشته‌اند. بیشتر این افراد در محیط‌های خانوادگی متشنج و پرآشوبی پرورش یافته‌اند که نتیجه اتفاقاتی چون طلاق و جدایی بوده است.


در فضاهای خانوادگی اینچنینی، حس استقلال و اعتماد به نفس کودک آسیب می‌بیند و دچار کمبود توجه می‌شود. او برای جبران و رهایی از این حس، به دنبال ساختن مدینه فاضله‌اش می‌رود؛ دنیایی که در آن هیچ کمبود و محدودیتی ندارد و هر آنچه تمایل دارد را انجام می‌دهد و تنها به ارضای امیال خود می‌اندیشد.


نتیجه این تمایلات گاهی چیزی می‌شود که از آن تحت عنوان قتل زنجیره‌ای یاد می‌شود. این قتل‌ها در تمام نقاط جهان اتفاق می‌افتد و مرتباً اخبار بسیاری در رابطه با این جنایت و به عبارتی، این وحشتناک‎ترین بیماری روانی شنیده می‌شود. کشور ما نیز از این فهرست مستثنی نبوده است. در ادامه به معرفی مشهورترین قاتلان زنجیره‌ای ایران پرداخته شده است. همراهمان باشید.


غلامرضا خوشرو، معروف به «خفاش شب»: مشهورترین قاتل زنجیره‌ای ایران (۹ فقره قتل)



پرونده «غلامرضا خوشرو»،‌ یکی از مهمترین پرونده‌های جنایی تاریخ پلیس ایران است. در میان پرونده‌هایی مثل «اصغر قاتل» و «سعید حنایی» و حتی «قتل کودکان در پاکدشت» این پرونده شاید بتواند عنوان «مشهورترین» را بدست بیاورد،‌ چون علاوه بر پوشش خبری گسترده از سوی روزنامه‌ها از ماجراهای مربوط به آن،‌ صداوسیما هم در پوشش اخبار و دادگاه‌های خوشرو مشارکت داشت و از معدود پرونده‌های جنایی محسوب می‌شود که در مورد آن رمان هم نوشته شده (رمان خفاش شب، نوشته سیامک گلشیری – انتشارات مروارید) و ماه‌ها صفحه‌های حوادث روزنامه‌ها را درگیر کرده است.


قاتل غرب تهران،‌ موجود ویژه‌ای بود؛ مثل اکثر قاتلان زنجیره‌ای دیگر،‌ خونسرد و باهوش و بدون عذاب‌وجدان. با یک پیکانِ دزدی خانم‌های تنها یا همراه فرزندانشان را سوار می‌کرد،‌ می‌کشت،‌ به آنها تجاوز می‌کرد،‌ طلا و چیزهای با ارزش و حتی چیزهایی که برای خانه خریده بودند می‌دزدید و بعد جسدها را در محل‌های خلوت آتش می‌زد.



غلامرضا خوشرو، معروف به «خفاش شب»


خفاش شب، مرد سابقه‌داری که در یکی از روستاهای خراسان به دنیا آمده بود، کارش را با دزدی‌های کوچک شروع کرد. هر بار که دستگیر شد، برای خودش یک نام جدید اختراع کرد. دستگیری‌اش در سال ۶۱ به اتهام دزدی، آغاز یک سلسله تعقیب و گریز بین او و نیروی انتظامی بود که در آن زمان هنوز سیستم یکپارچه‌ای برای هماهنگی نیروهایش در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف نداشت.


او که سواد درست خواندن و نوشتن به زبان فارسی را هم نداشت،‌ از راهی که هیچ وقت در مورد آن صحبتی نشد،‌ اندکی انگلیسی و روسی یاد گرفته بود و با همین‌ها بود که مورد اتهام جاسوسی قرار گرفت و برای آن هم مدتی در زندان به سر برد.


بعد از اینکه آزاد شد،‌ همان کاری را که در آن تخصص داشت از سر گرفت؛ دزدی ماشین و خرده‌ریزهای دیگر.


بعد از آن، شهر به شهر گشتن و بارها باز داشت شدن، تجربه‌اش را بیشتر و بیشتر کرد تا این که ۱۰ سال بعد در ۱۳۷۲ دوباره دستگیر شد. این بار ماجرا جدی‌تر بود. چند زن جوان شکایت‌هایی در مورد آدم‌ربایی،‌ تجاوز و دزدیده شدن طلا و پولشان توسط دو سرنشین یک خودروی پیکان طرح کرده بودند. در نتیجه این شکایت‌ها، خوشرو و مرد دیگری به نام علی کریمی بازداشت شدند، مورد اتهام قرار گرفتند، مجرم شناخته شدند و با رأی دادگاه می‌رفتند که در زندان وکیل‌آباد مشهد محبوس شوند،‌ اما اتفاق دیگری افتاد.



او از دست پلیس فرار کرد. علی کریمی – همدست خوشور در این پرونده – بنا به حکمی که برای تجاوز به عنف برایش تعیین شد،‌ اعدام شد اما خوشرو دوباره زندگی‌اش را از سر گرفت، به تهران برگشت و چند سالی زندگی کرد تا بهار ۷۶ سر رسید.


داستان قتل‌های زنجیره‌ای زنان در غرب تهران،‌ تازه از اینجا آغاز می‌شود؛ از محله‌های تازه‌ساز شهرک المپیک،‌ خیابان‌های اطراف ورزشگاه آزادی و زمین‌های خالی حوالی اتوبان یادگار امام(ره).



اولین جسد، ۱۳ فرودین‌ماه حوالی پارک چیتگر پیدا شد. زن ۵۴ ساله‌ای که بستگانش می‌گفتند به قصد بهشت زهرا از خانه بیرون رفته بود اما با گردن و دست بریده،‌ در حالی که پیکرش سوخته بود، توسط پلیس پیدا شد.


جسد بعدی در همان فرودین و این‌بار در باغی در کرج پیدا شد؛ باز هم قتل با چاقویی که به گردن و سینه اصابت کرده بود و جسدی که سوزانده شده بود.


«الهه» دختر جوانی که در زمان مرگ ۲۴ ساله بود،‌ مقتول سوم خفاش شب محسوب می‌شد. او را که قصد داشته برای عیادت یک بیمار به بیمارستان برود، با پیکری سوخته حوالی منطقه اوین پیدا کردند.


طعمه بعدی خفاش،‌ یک مادر و کودک بودند. جسدها در بلوار آسیا پیدا شد. مادر به همان شیوه قبلی کشته شده بود و دختر هفت ساله را خفه کرده بودند.


سومین نفری که در خرداد کشته شد،‌ «پرند » یک دانشجوی دندانپزشکی بود. او از همدان به تهران آمده بود که شبانه در ترمینال دزیده شد. جسد سوخته او را در حالی که دست و پایش بسته شده بود حوالی بولوار آسیا پیدا کردند.


مقتول بعدی، زنی ۵۵ ساله بود. پیکر سوخته «قدم‌خیر » را هم در حالی که ضربه‌های چاقو به سینه و گردنش خورده بود، حوالی بزرگراهی در حال ساخت در غرب تهران پیدا کردند.


در این میان،‌ زنان و دخترانی هم بودند که قاتل آنها را دزیده بود اما شاید از بخت بلند،‌ آنها توانسته بودند از فرار کنند؛ با این حال همچنان تلاش‌ها برای بازداشت کسی که خواب را از چشم پلیس می‌گرفت، به نتیجه نرسیده بود؛ آن هم در حالی که نگرانی از اینکه اعلام هشدارهای امنیتی باعث نگرانی بیشتر شود،‌ مانع اطلاع‌رسانی در مورد پرسه یک قاتل زنجیره‌ای در شهر می‌شد.



بسیجیان پس از شک کردن به خفاش شب، بدون اینکه این قاتل خطرناک را بشناسند، دستگیرش کردند.


با این همه، در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. تیرماه سال ۷۶،‌ گشتی‌های یک پایگاه بسیج محلی در پونک به مردی که اطراف یک پارک سعی می‌کرد قفل در یک ماشین را باز کند مشکوک شدند و وقتی او سعی کرد فرار کند، عملاً آن‌ها را به سمت پیکانی برد که بعضی از قتل‌هایش را در آن انجام داده بود. نه تنها فرارش به نتیجه نرسید، بلکه خودش و ماشین مشکوکش را به پایگاه پلیس آگاهی غرب تهران منتقل کردند و تازه آنجا بود که روشن شد این مردان چه طعمه بزرگی را به دام انداخته‌اند.


روزنامه‌ها آن روزها نوشتند که قاتل در ابتدا خودش را عبدالرحمان عبدالرحمان معرفی و ادعا کرد که تبعه دولت افغانستان است. ادعایش تا حدی جدی شد که سفارت افغانستان در ایران بیانیه‌ای در این مورد صادر کرد و از همه خواست صبور باشند تا اصل موضوع روشن شود.


عوض کردن اسم، این بار اما برای قاتل آن‌قدرها کارآمد نبود. خیلی زود هویت قبلی‌اش که با آن یک بار تا پای اعدام رفته بود،‌ آشکار شد و بعد از آن هم مدارک واقعی شناسایی‌اش را پیدا کردند،‌ بعد هم خانواده برادر و همسر قبلی‌اش پیدا شدند و ظاهراً گره از کار این پرونده باز شد.


به نظر می‌رسید شرایط بهتر شده است. حالا پلیس با خیال راحت پرده از راز جنایتی برمی‌داشت که ماه‌ها همه را درگیر خودش کرده بود.


روزنامه‌ها با آب و تاب از آن‌چه رخ داده بود می‌نوشتند و تقریباً هر روز یک مطلب جدید در مورد «خفاش شب» تهران منتشر می‌شد تا اینکه زمان دادگاه رسید.



دفاع از چنین متهمی که مردم می‌خواستند دادگاه دست راست او را قطع کند همان‌طور که او دست یکی از قربانیان را قطع کرده بود، و پیکرش را آتش بزند همان‌طور که او این کار را با پیکر مقتولان کرده بود، حتماً یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا بوده است. با این حال دکتر شکاری وکیل تسخیری که دادگاه برای متهم تعیین کرده بود باید دفاعیاتی را در دادگاه قرائت می‌کرد. او دفاعیات خود را این طور شروع کرد:


«هرچند متهم به ظاهر انسان است اما سیرت و باطن او از هر حیوانی پست‌تر است. حکمت حضور وکیل جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است؛ حال انکه در این پرونده ظلم شدید و ستم اکید به وسیله این جانی بر قربانیان و خانواده‌های آنها رفته و قلب مردم آزرده شده است. اینجانب وکیل متهم نیستم. مدعی‌العموم هستم. چگونه می‌توانم اتهام‌های متهم را نفی کنم حال آن که متهم صریحاً در مراجع و رسانه‌ها به گناه خود اعتراف دارد. صدور رأی عادلانه و شایسته برای وی، مورد تقاضا است.»


۹ بار قصاص و ۲۱۴ ضربه شلاق حکمی بود که در نهایت اعلام شد. بین زمان دادگاه تا روز اجرای حکم در سحرگاه ۲۲ مردادماه سال ۷۶ روانشناسان و جرم‌شناسان زیادی با او مصاحبه کردند و تحلیل‌هایی بر شخصیت او نوشتند. بعدها در کنفرانس‌ها و مصاحبه‌ها و جلسات علمی دانشگاهی، پرونده خفاش، قاتل زنجیره‌ای زنان تهران که شخصیتی ضد اجتماعی داشت، بارها مورد بحث بررسی قرار گرفت.


دستگاه قضا هم در این مورد گرفتاری‌هایی داشت. بعد از جلسات دادگاه، برخی وکلای سرشناس به نحوه دفاع از متهم انتقاد کردند و گفتند که دفاع از متهم حتی اگر او «خفاش شب» هم باشد، باید به صورت منطقی صورت بگیرد. با این حال، در آن فضا هیجانی که حاکم شده بود، همه‌چیز خیلی سریع‌تر از بسیاری از پرونده‌های این روزها پیش رفت.


روزنامه‌ها نوشته‌اند که صبح روزی که قرار بود خوشرو را اعدام کنند، حداقل پنج هزار نفر برای دیدن مراسم به انبار روباز ورزشگاه آزادی رفتند. این، پایان یکی از مهمترین پرونده‌های جنایی پلیس تهران بود.


مجید سالک محمودی : قاتلی با طناب سفید که خودش را نیز حلق‌آویز کرد (۴۹ فقره قتل)



می‌توان گفت قتل‌های انجام شده توسط مجید سالک از مخوف‌ترین و باورنکردنی‌ترین قتل‌های زنجیره‌ای است. چیزی که شاید بیشتر شبیه به خیال‌پردازی‌های نویسندگان کتاب‌های جنایی باشد.

کشف جسد یک زن در مهرماه ۱۳۶۴ در حوالی کرج، پیدا شدن جسد دختری هفده – هجده ساله در حوالی اردبیل در کنار پیدا شدن جسد مادر و فرزند دو ساله‌اش در کنار جاده که علت مرگ همه آنها خفگی با طناب سفید اعلام شده بود اکثر مردم را حیران کرده بود که چه کسی پشت همه این قتل‌ها مخفی شده است.


ماموران ژاندارمری بستان‌آباد در حوالی میانه با اشاره به قتل زنی به نام خدیجه از پیدا شدن جنازه یخ‌زده فرزند خردسالش هم یاد کرده بودند که حیوانات وحشی بخشی از صورتش را خورده بودند.


این پایان ماجرا نبود و تا روز ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ زمان دستگیری قاتل زنجیره‌ای در حوالی میدان بهارستان تهران اجساد زیادی در حاشیه شهرهای تهران، تاکستان و قزوین پیدا شدند. اجسادی که بیشتر آنها ساکن پایتخت بوده و در حوالی شهرک غرب، دهکده کن و اوین پیدا شده بودند.


مجید سالک محمودی به دلیل بدهکاری و کشیدن چک بی محل، به مدت دو سال زندانی شد. بعد از آزادی متوجه خیانت همسرش به وی شد. همسر مجید در نبود او با پسرخاله خود در ارتباط بود و همین امر بزرگترین انگیزه مجید برای انجام قتل‌های سریالی‌اش شد. اما چرا او همسرش را نکشت سوالی بود که بی‌جواب ماند.


داستان دستگیری مجید با تکه‌های طناب سفید که همه قربانیان با آن خفه شده بودند و شهادت خواهر یکی دیگر از قربانیان مجید شروع شد.


زنی به نام معصومه که خواهرش خبر داد آخرین بار او را دیده که سوار یک شورولت رویال سبزرنگ با پلاک ارومیه شده.


احمدعلی محققی، اولین بازپرس ویژه قتل عمد دستگاه قضا در گزارشش در این رابطه نوشته:


بلافاصله با کمک راهنمایی‌ و رانندگی آمار تمام شورولت‌های رویال پلاک ارومیه را درآوردیم. یک صد ماشین با این پلاک در شهرهای مختلف وجود داشت. دیدیم استعلام زدن برای مالکان این ماشین‌ها و رسیدگی جداگانه به ماشین‌های سبزرنگ یک سال زمان می‌برد که به یک‌باره خبر رسید مجید در حوالی میدان بهارستان دستگیر شده است. ما اطلاعات قاتل زنجیره‌ای زنان را بر اساس صحبت‌ها و نشانی‌های خواهر معصومه از شورولت رویال سبزرنگ و طناب سفیدرنگ به تمام گشت‌های آگاهی داده بودیم.


این قاتل سریالی بسیار عجیب بوده و پس از دستگیری بدون هیچ مقاومتی اعلام می‌کند نامش مجید سالک محمودی اهل ارومیه است و تمام قتل‌ها توسط او صورت گرفته است.


مجید پس از اعتراف به همه قتل‌ها با یک اکیپ راهی شهرهایی شد که زنانی را در آنجا کشته و در حاشیه شهر دفن کرده بود. زنانی که جسدشان پیدا نشده بود.



به روایت احمد محققی در کتاب «آخرین شکار قاتل» که در مورد این قاتل زنجیره‌ای بود، محمود، ساعت ۲۱:۳۰ روز ۸ خردادماه سال ۱۳۶۵ در زندان قصر خودکشی کرد.


محققی اشاره داشت: «مجید شخصیت عجیبی داشت. ما بازپرس‌ها به هنگام بازجویی یک متهم دوست داریم دائما دروغ بگوید. دروغ‌هایی که پر از تناقض است و باعث دستگیری آنها می‌شود اما این قصه درباره مجید جور دیگری بود. او آن قدر خونسرد درباره بعضی مسائل دروغ می‌گفت که انگار راست می‌گوید. بابت همین گاهی اوقات می‌ترسیدم مبادا تخلفی از او از قلم افتاده و حق یک خانواده که چندین ماه دنبال گمشده خود بوده‌اند، تضییع شود. با این حال در پایان بازپرسی و تکمیل پرونده مجید او را به انفرادی زندان قصر فرستادم تا محاکمه‌اش شروع شود. در نهایت در روز هشتم خرداد سال ۱۳۶۵ با این که سپرده بودیم مواظب باشید قاتل خودکشی نکند خبر رسید که او خودش را حلق‌آویز کرده است. ما برای جلوگیری از این ماجرا از همان روز اول سپرده بودیم که قاشق، چنگال و حتی ملحفه در اختیارش نگذارند که مبادا خود را دار بزند اما او با رشته کردن پتوی خود طنابی ساخته و خود را در سلول انفرادی حلق‌آویز کرده بود.»


سعید حنایی، معروف به «قاتل عنکبوتی»: قاتل سریالی شهر مشهد (۱۶ فقره قتل)



سعید حنایی قاتل سریالی شهر مشهد، مدعی بود که با نیت خیر چنین قتل‌هایی را مرتکب شده است.سعید حنایی از سال ۷۹ تا ۸۰، شانزده فقره قتل انجام داد.شکارهای این قاتل، زنان خیابانی‌ای بودند که به عقیده وی باعث گسترش فساد و بی بندوباری در شهر مقدس مشهد می‌شدند.


طبق اظهارات وی در دادگاه، انگیزه او از انجام این قتل‌های سریالی و ایجاد رعب و وحشت در میان زنان مشهد، انتقام از یک راننده تاکسی‌ای بود که روزی مزاحم همسرش شده بود و تمام مردانی که ایجاد مزاحمت می‌کنند. او در ادامه اعترافاتش در دادگاه گفت، وقتی نتوانستم با مردان مقابله کنم و از سوی آنها مورد ضرب و شتم قرار گرفتم تصمیم گرفتم از زنان خیابانی و فاسد انتقام بگیرم.


او با ادعای اینکه یک فرد مذهبی است، افزود هدفش تنها پاکسازی شهر مشهد از وجود افراد فاسد بوده و این کار را به عنوان یک وظیفه دینی و شرعی، با رضایت کامل انجام داده است.


تمامی قربانیان این قاتل زنجیره‌ای زنان سابقه داری بودند که به ادعای این مرد موجب به فساد کشیده شدن جوانان می‌شدند.


سعید حنایی مقتولان را بعد از خفه کردن با روسری یا دست درون چادر سیاهی می‌پیچید و در نقاط مختلف شهر رها می‌کرد. او از تجاوز چیزی نگفته و این عمل را بسیار زشت و غیر انسانی خواند و گفت من نه تنها مرتکب چنین گناه بزرگی نشدم بلکه آن را بسیار وقیحانه می‌دانم و به این دلیل این افراد را کشتم.


سعید حنایی هرگز بابت جنایتی که مرتکب شده بود پشیمان نبود و حتی در یکی از جلسات دادگاه گفت:«اگر دستگیر نشده بودم باز هم این کار را ادامه می‌دادم تا تعداد مقتولان به ۱۵۰ نفر برسد.»


او همچنین مدعی بود:«تا پیش از كشتن این آدم‌ها، باران نمی آمد و قحطی شده بود. همین كه اطراف حرم را از وجود زن‌های تن‌فروش پاك كردم، باران آمد. آن موقع فكر كردم كه باران به معنی تایید اعمال من توسط خداست.»


سعید حنایی در دادگاه گفته بود كه شانزده قربانی او سوسك‌هایی بیش نبوده‌اند. این قاتل زنجیره‌ای در اظهارات خود گفته بود، من با این افراد كه دارای چهره‌هایی مشخص و متمایز از دیگران بودند ، صحبت كرده و با آنها مبلغی را طی می‌كردیم و پس از آوردن آنها به منزل در یك حركت غافلگیرانه از پشت سر به آنها حمله كرده و گلوی آنها را می‌فشردم و پس از یك تا ۲ دقیقه با روسری به طور كامل آنها را خفه كرده، در چادرشان می‌پیچیدم.


وی با بیان این كه به غیر از مقتول اول كه دارای یك حلقه، یك گردنبند و ۱۰ هزار تومان پول بود، كل مبالغ ۱۵ مقتول دیگر را ۳۹۰۰ تومان به همراه ۵ بلیت اتوبوس اعلام و اظهار داشت : من مبلغ ۳۹۰۰ تومان را نیز صرف خرید لاستیك برای موتورم كردم كه بتوانم برای حمل و نقل این زنان مشكلی نداشته باشم.


او همچنین گفته بود، در هیچ زمانی كه این قتلها را انجام می‌دادم، ناراحت نبودم؛ چون می‌دانستم كه برای هر آغازی ، پایانی است و بالاخره یك روز دستگیر می‌شوم. روزی كه دستگیر شدم خدا را شكر كردم؛ زیرا از این مطلب را با هیچ‌كس مطرح نكرده بودم و از لحاظ روحی تحت فشار بودم؛ به همین دلیل بود كه بدون هیچ مقاومتی در اولین فرصت به تمامی موارد اعتراف كردم و حتی بدون این كه از من پرسشی شود، به بیان جزییات ریز ماجرا پرداختم.


سعید حنایی در مورد قتل نهم كه در شب تاسوعای سال ۱۳۸۰ اتفاق افتاده بود، گفته بود:«من در آن شب به ۳ نفر از زنان خیابانی مبلغ ۲ هزار تومان دادم تا از این كار در این شب منصرف شوند ؛ ولی نفر چهارم علاوه بر دریافت پول عنوان كرد كه بالاخره ما باید هر شب چنین كاری انجام دهیم كه این حرف او باعث شد من به عنوان مشتری همراه او شده و وی را به قتل برسانم. زنانی كه توسط من به قتل رسیدند، اكثرا با ۲ هزار تومان راضی می‌شدند، آنها كسانی بودند كه رنگ حمام را ندیده و بدن‌هایشان بوی مواد مخدر می‌داد.»


در آخر هم بدنیست بدانید برادر كوچك یکی از مقتولین سعید حنایی، به دلیل اینكه عنوان شده بود خواهر او یك زن خیابانی و بد كاره بوده است، خود را با موتور به یك اتوبوس زده و كشته بود.سعید حنایی در ۲۸ فروردین سال ۱۳۸۱ در محوطه زندان مرکزی مشهد به دار مجازات آویخته شد.


منبع: روزیاتو


انتهای پیام/4028/


انتهای پیام/

برچسب ها: حوادث
ارسال نظر