صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
الهام حاجی‌وند*

او که خط خوش انسانیت مشق می‌کرد

زنده‌یاد استاد فتحعلی واشقانی فراهانی خوشنويس صاحب‌‌نام معاصر در خط نستعليق و اولين استاد مسلم انجمن خوشنويسان ايران بود.
کد خبر : 323830

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، شاید جزو بدخط‌ترین آدم‌های کره خاکی بود. پسرکی 10 ساله که از درس املاء به خاطر ناخوانا بودن خطش تجدید شد. هر چقدر برای زینت دفتر مشقش بیشتر تلاش می‌کرد، کمتر نتیجه می‌گرفت. در نهایت در کلاس پنجم به خاطر بدخطی و شکایت معلمش برای یک روز از مدرسه اخراج شد. اما این طرد شدن از دبستان سرآغاز روزهای عارفانه‌ای بود که با حضور در محضر استادی بزرگ برایش رقم خورد.


روزی که به دنیای هنر پا نهاد، روزی بود که استاد بزرگ به رسم خویشاوندی به منزلشان آمد. گویی از هنرهای نهفته در وجود پدر که طنین صدای گوشنواز را برای خود نگه‌داشته و ذوق شعر را به پسر دیگر خانواده و خط خوش که به سرانگشتان خواهر رسیده بود، ارثی از هنر به او نرسیده بود یا شاید حکمت این بود که شاگردیِ بزرگ‌ترین استاد خط و یکی از برجسته‌ترین استادان اخلاق این سرزمین نصیبش شود.


مادر، نا امید از آینده پسر، از حضور استاد بهره جست و راه چاره ای از او برای بهبود خط فرزندش طلب کرد. استاد با نرمی پسر را نزد خود فراخواند و در فقدان قلم، درخواست آوردن چوبی از درخت های حیاط کرد. تقاضای استاد دلهره ای به جانش انداخت. او را یاد روزهایی انداخت که برای خط ناخوشش چه کتک‌هایی که از دست معلمانش نخورد. پس در بازگشت به سوی استاد، پوک‌ترین و نافرم‌ترین شاخه تاک را چید که در تنبیهی که پیش رو داشت کمترین درد را احساس کند. تکه چوب را که به دست استاد رساند، با تعجب به حرکات دستانِ استاد خیره ماند. وقتی استاد، قلم تراش را از پرِ شالش درآورد و شروع به تراشیدن چوب کرد، نفس حبس شده در سینه پسر به نرمی در هوا به رقص درآمد.


استاد اولین هدیه خود را با خط آسمانی‌اش این چنین به او داد: تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن؛ و چه خوش توانست دریچه‌ای پر نور را به روی پسر بدخط بگشاید. شاید تنها خود استاد می دانست که این نه یک سرمشقِ نگارش و نه یک توصیه، بلکه این جمله بخشی از رسالتش بود که پسر را به سوی مأموریتش در آینده و مجالست با محرومان و محتاجان در جای جای این سرزمین سوق دهد.


سرمشق پرمعنای استاد، آغاز راه بود. پسر در کمتر از دو سال مدارج هنری انجمن خوشنویسان را طی کرد و در آموزش عالی به تدریس هنر پرداخت و به بخشی از رسالت استاد جامه عمل پوشاند.


حال که سال‌ها از آن روزها می گذرد گاهی پسرک ِدیروز از خیابان ستارخان که محل زندگی استاد بود گذر می‌کند. خاطرات خود با او را در فاصله آن مسیر تا پل کالج که محل تدریس وی بود مرور می کند. در آن سال‌ها در معیت استاد طی طریق می‌کرد و متوجه گذر زمان نمی‌شد.


خاطرات روزهایی که شاگرد در کنار استاد به بخش آموزش مکاتبه‌ای انجمن خوشنویسان می‌رفتند. استاد علاوه بر سر مشق‌هایی که برای شاگردان مکاتبه‌ای می‌فرستاد، اقلامی از جمله سرمشق‌ها، خط‌های زیبا، قلم، لیقه، دوات و مرکب و البته کتاب «کلک مشکین» اثر نفیس و جاودانه خود را برای دوستداران و علاقه‌مندان کم بضاعت می‌فرستاد.آن هم به نقاط مختلف کشور که عموماً در نقاط دوردست بودند؛ برای کسانی که خط استاد را دیده و یا تعریف زیبایی خط استاد، آن‌ها را مشتاق یادگیری کرده بود و چه خوشبخت بود پسری که مناعت طبع و سخاوت را از استاد بزرگش فرامی‌گرفت.


به توصیه استاد، شاگرد که حالا دیگر از صف بدخطان دنیا بیرون آمده بود، بخش‌هایی از اصول هفت‌گانه خوشنویسی را نزد استادان بزرگی همچون  علی واشقانی فراهانی، جهانگیر نظام‌العلماء،  عبدالله فرادی، عباس اخوین، امیر فلسفی، اسرافیل شیرچی و  اسماعیل طحانی و دیگر اساتید تعلیم دید اما شأن و صفا را مگر می‌توان آموخت? پسر، اصل شأن و اصل صفا را از استاد نیاموخت، بلکه با دل و جان از او  به ارث برد.


استاد پسر را به جای خرید کاغذهای تمرینی آماده و سفید، به بازار بین‌الحرمین و راسته چاپ و کاغذ می فرستاد.از او می‌خواست تا از پیرمردی که کاغذ ضایعات و دم قیچی را برای فروش و امرار معاش جمع آوری می‌کرد، کاغذ بخرد بی آن‌که قیمتی بپرسد. او مشق مردانگی و گشاده دستی را به شاگردش می آموخت.


سخن از زنده‌یاد استاد فتحعلی واشقانی فراهانی(91-1309) است که به حق، عرفان و اخلاق در رفتارش متجلی بود. خوشنويس صاحب‌ نام معاصر در خط نستعليق و اولين استاد مسلم انجمن خوشنويسان ايران که صلابت در عین سادگی و استواری در عین ظرافت از ویژگی های ممتاز خط آن معلم اخلاق بود. شیرینی و حلاوت خاصی که در نوشته‌هایش، به‌ویژه در اتصالات وجود دارد، در عالم خوشنویسی کم‌نظیر است.


تصدی استاد فتحعلی واشقانی فراهانی بر کسوت اخلاق و عرفان و آقایی بر قلمرو خوشنویسی ایران زمین و ممالک اسلامی در پرورش و تأدیب شاگردان، نیک‌مثال زدنی است.


پسرک داستان ما، ابوالفضل واشقانی فراهانی هم اکنون به موفقیت‌های علمی داخلی و بین‌المللی فراوان و مدارج هنری و جایگاه اجتماعی قابل توجهی دست یافته است، اما همچنان روزگاری است که در اقصی نقاط این سرزمین بیکران و بر فراز ویرانی‌ها و خرابی‌ها و محرومیت‌ها، به عنوان خیری نام آشنا در پیِ سرمشق استاد خود در تکاپو است که: تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن.


* روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ


 انتهای پیام/4072/4104/خ


انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان 0 نظر
مهرداد جلایی
19:26 - 1397/08/22
هم استادفقید و.هم شاگردانش بر هنر و.اخلاق ایران و جهان اقایی میکنند روح استاد شاد و تن استاد ابوالفضل واشقانی فراهانی سلامت.
ناشناس
10:29 - 1397/08/22
خدایش بیامرزد. هنرمند می میرد اما هنرمند هرگز نمی میرد!