صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۰:۱۰ - ۲۷ مهر ۱۳۹۸
#حب‌_الحسین_یجمعنا؛

سفرنامه‌ای برای جاماندگان اربعین/ بهشت همین‌جاست، در این جاده 80 کیلومتری

چشم بر هم می‌گذاری سه روز پیاده‌روی مسیر عشق به پایان می‌رسد و در انتهای این مسیر به عمود 1292 می‌رسی، عمودی که پایان مسیر نجف به کربلاست ولی آغازی است برای شمردن تک به تک عمودها تا تو را برساند به عمود 1452 همان‌جایی که دستت را می‌گذاری بر دیوار حرم حضرت عباس(ع).
کد خبر : 321963

گروه اجتماعی خبرگزاری آنا- محمودرضا زارع: باید باور داشته باشی جایی هست در همین کره خاکی که بیش از 25 میلیون شیفته و مجذوب حسین(ع) در تلاقی زمان و مکان افق نگاهشان به یک خیابان منحنی دوخته شده و در تلاطم رسیدن به بهشتی‌ترین نقطه زمین، کوچه‌پس‌کوچه‌های خاکی شهر کربلا را نه با پاهای بی‌رمق‌شان که پر از تاول‌های ترکیده حاکی از پیاده‌روی است، بلکه با جان و دل طی می‌کنند و چه صحنه‌ لذت‌بخشی است تصویر ایستاده عاشق خسته بر روی پل زائر در ورودی شهر مقدس کربلا که از دوردست‌ها گنبد طلایی عباس(ع) را با دیدگان بهاری‌اش نظاره می‌کند.


باید تجربه‌ کرده باشی وقتی پس از روزها پیاده‌روی به سمت سرزمین عشق و دل‌دل‌کردن‌های بین راه، با عبور از عمود 1292 وارد شهر باصفای کربلا می‌شوی و خیل عظیم جماعتی را می‌بینی که تن‌های به ظاهر خسته‌شان را برای رسیدن به عمود 1452 که نقطه اتصال مسیر عشق به بین‌الحرمین است با شوق به همراه خود می‌کشند.


* رسیدن به آرزویی که می‌ترسیدی برآورده نشود/ دیدن حرم «علی» با چشمانی اشکبار


کوله‌بارت را که می‌بندی و در مسیر رسیدن به مرز عراق، کیلومترها را طی می‌کنی، دل توی دلت نیست و هر ثانیه برایت ساعتی می‌گذرد؛ جاده برایت آزاردهنده می‌شود و آن‌را مانعی می‌بینی برای وصال بین عاشق و معشوق!


به مرز که می‌رسی پاهایت جانی دوباره می‌گیرند و نیرویی مضاعف با اشتیاق تو را به سمت گیت‌های خروجی سوق می‌دهد؛ سرانجام همه موانع برداشته می‌شود و خودت را آن‌سوی مرز در میان صدها خودرویی می‌یابی که رانندگانش با لهجه‌های غلیظ عربی فریاد می‌زنند... کربلا کربلا کربلا؛ نجف، نجف، نجف؛ کاظمین، کاظمین، کاظمین؛ سامرا، سامرا، سامرا...


با اینکه از آغاز سفر تصمیم گرفته‌ای اول به زیارت امیرالمؤمنین(ع) مشرف بشوی و پس از تطهیر قلب و جانت قدم در مسیر 80 کیلومتری عشق بگذاری ولی با شنیدن صدای رانندگان عراقی دلت در دوراهی قرار می‌گیرد که کجا را انتخاب کنی و اول به کدامین حرم بروی!


نجف را انتخاب می‌کنی؛ همان خانه پدری؛ امن‌ترین جای دنیا؛ همان‌جایی که می‌دانی اگر از همه جا و همه کس رانده شوی جایی هست که به آنجا پناه ببری.


در طول مسیر تا نجف، موکب‌هایی را می‌بینی که صدها کیلومتر دورتر از کربلا برپا شده‌اند و در عجب می‌مانی که کربلا کجا و این موکب‌ها کجا اما وقتی ناگهان یک نفر از خدام همین موکب‌ها خودش را جلوی ماشین زائران می‌اندازد تا راننده را مجبور به توقف خودرو کند تازه دلیلش را می‌فهمی؛ آری این‌ها هم برای خودشان دنیایی دارند. این خادم با اصرار، خواهش و بعضاً تهدیدی ملتمسانه از زائران می‌خواهد پیاده شوند تا افتخار پذیرایی‌شان را داشته باشد.


تا شهر نجف این اتفاق بارها برای خودروهای زائران رخ می‌دهد و اگر در ابتدای سفرت اندکی غم غربت درونت را گرفته باشد با دیدن این حجم از شوق خدمت به زائران توسط مردم عراق دیگر اثری از آن نیست و غم غربت جای خود را به اضطرابی شیرین برای رسیدن به بارگاه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌دهد.


به نجف که میرسی دیگر حال درونت را نمی‌فهمی؛ التماس اشک‌هایت را می‌کنی که جلوی دیدگانت را نگیرند تا کاسه چشمانت از دیدن گنبد و بارگاه علی(ع) سیراب شود. حال عجیبی است که از باب‌‌الساعة وارد حرم می‌شوی و ناگهان چشمانت به ایوان طلا می‌افتد و این شعر معروف را زمزمه می‌کنی: «ایوان نجف عجب صفایی دارد». دیگر خودت می‌مانی و حرم و حرف‌های ناگفته‌ای که بین خودت و مولایت محرمانه می‌ماند با دلی سیراب از زیارت.


دلت نمی‌خواهد حرم را ترک کنی، با خودت می‌گویی شاید این سعادت و حضور دوباره در حرم مولا به این زودی‌ها نصیبت نشود؛ باز هم یک دوراهی شیرین دیگر و بازهم شوق زیارت مجدد حرم؛ این دل‌دل‌کردن‌ها را با زیارت دیگری در حرم امیرالمؤمنین(ع) پایان می‌دهی و با غم ترک حرم «علی»،  خود را در مسیر پیاده‌روی شهر نجف به کربلا می‌اندازی. وارد کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر که می‌شوی خانه‌هایی را می‌بینی که درب تمام آن‌ها باز است؛ باز هم التماس و بازهم حضور کسانی که اصرار می‌کنند دمی در خانه‌هایشان به استراحت بپردازی و با این سخن که راه طولانی است امشب را در منزل ما بمان ملتمسانه می‌‌خواهند اگر قصد رفتن داری لااقل کمی از غذایشان تناول بکنی و تو می‌مانی و این فکر که واقعاً این مردم چه دیده‌اند که التماس زائران را می‌کنند تا به گفته خودشان منت بر آ‌ن‌ها گذاشته و خانه‌هایشان را با قدوم خود متبرک کنند.


مجال ماندن در منازل ا هالی شهر نجف را نداری و تنها به گام‌هایت سرعت می‌دهی تا بتوانی خود را به انتهای شهر نجف و ابتدای عم ود شماره یک جاده نجف به کربلا، این مسیر عشق برسانی؛ می‌دانی اگر بمانی دیگر خلاصی از دست نجفی‌های مهمان‌نواز کار آسانی نیست و باید بروی تا آرزوی زیارت حضرت عشق در بین‌الحرمین زودتر نصیبت شود.


* روضه‌ تصویری در مسیر نجف به کربلا/ رقیه اینجاست


اینجا اول جاده کربلاست؛ جاده‌ای که خیلی‌ها آرزوی گام برداشتن در این مسیر را دارند. در این‌ مسیر دیگر هیچ‌کاری دست خودت نیست، تو فقط رهرو هستی و چه بخواهی چه نخواهی خادمان و موکب‌دارانی که شعارشان «خدمت لزوار الحسین شرفنا» است همچون پروانه‌ای بر گرد شمع، دورت می‌چرخند تا ذره‌ای احساس تشنگی، گرسنگی، خستگی و کمبود نکنی.


بهشت کجاست؟ انتهای مردانگی چیست؟ شیرین‌ترین لذت چه مزه‌ای دارد؟ ... همه این‌ها اینجا معنی می‌دهد، در طول سه روزی که در مسیر جاده عشق قدم میزنی، بهشت را پیدا می‌کنی، مردانگی را می‌بینی و شیرین‌ترین لذت دنیا را می‌چشی؛ چه خوش است طعم چای شیرین و غلیظ عراقی که موکب‌دار با صدای بلند فریاد می‌زند «اشرب چای الزائر» و لحظه‌ای بعد استکان چای را در دستانت می‌بینی که نوشیدنش طعم شیرین محبت می‌دهد، محبتی از جنس عشق به اباعبدالله(ع)؛ این اتفاق شاید هر چند دقیقه در طول مسیر پیاده‌روی برایت بیفتد که به فاصله هر چند متر آتش هیزمی را ببینی که بر رویش دو کتری چای قرار دارد و خادم موکب با همان لهجه عربی سعی دارد به تو بفهماند که یکی از این دو کتری، چای ایرانی است بدون تلخی و غلظت چای عراقی؛ این‌ها همه کاری می‌کنند تا زائران را نرنجانند حتی اگر به جای چای عراقی چای ایرانی دم کنند تا کسانی که عادت به چای غلیظ عراقی ندارند ناامید موکبشان را ترک نکنند.


در طول مسیر هرآنچه که از خدمت به زوار حسین(ع) به مخیله‌‌ات می‌آید را می‌بینی؛ از انواع و اقسام پذیرایی تا انواع خدماتی که نمی‌گذارد زائر خسته اباعبدالله(ع) معطل بماند؛ شاید ذکر همه آنچه که در این مسیر اتفاق می‌‌افتد و تو می‌بینی کم‌لطفی باشد که نتوانی حقش را ادا کنی و همه را به زبان جاری سازی و خدمتی از قلم بیفتد؛ همه هستند و خدمت می‌کنند تا تو تنها دغدغه‌ات برداشتن گام‌های عاشقی در این مسیر باشد که بتوانی بدون اندکی دلهره به حرم حسین(ع) و ابالفضل(ع) برسی.


 تا احساس می‌کنی تشنه شدی انبوهی از بسته‌های کوچک آب آشامیدنی را می‌بینی که تنها چند قدم با تو فاصله دارد و تو در حین نوشیدنش نگاهی به انتهای جاده می‌اندازی و با بغضی که گلویت را می‌فشارد می‌گویی «حسین جان فدای تو که تشنه شهید شدی، فدای گلوی خشک اصغر شیرخواره» و ناگهان اشک از چشمانت جاری می شود.


کودکانی را می‌بینی که خرامان خرامان در کنار خانواده خود و در میان خیل عظیم زائران در آرامشی وصف‌ناشدنی گام‌های کوچکشان را برمی‌دارند و تو یاد رقیه حسین می‌افتی که زیر تازیانه همین مسیر را میان مردان غریبه بدون هیچ محرمی با پاهای کوچکش طی می‌کرد.


زنان و دخترانی که با کاروان‌های محلی از شهرشان عازم کربلا شده‌اند و در امنیت و بدون هیچ نگرانی پیاده این مسیر را می‌روند تو را یاد عمه سادات و مصیبت‌هایش می‌اندازد.


خدمتی که هزاران موکب‌دار، جوانان و حتی کودکان عراقی به تو می‌کنند به جز در فرهنگ حسین(ع) در هیچ فرهنگ و قاموسی نمی‌توانی بیابی؛ از آن‌ها که می‌پرسی این‌همه خدمت برای چی ... اصلا نمی‌گذارند سؤالت را کامل بپرسی، مؤدبانه دست راستشان را بر سرشان می‌گذارند و فقط می‌گویند «حب‌الحسین» و تو خجالت‌زده از این سؤالت مسیرت را ادامه می‌دهی؛ حرف آن جوان عراقی را به ذهنت می‌سپاری که می‌گوید از اربعین سال قبل تا اول ماه صفر امسال از خرج ماهانه خانواده‌اش پولی کنار می‌گذاشت تا امسال این پول را خرج زوار اربعین کند زیرا اعتقاد دارد خدمت به زوار حسین برکت زندگی‌اش است.


حال و هوای پیاده‌روی قابل وصف نیست و تو نمی‌دانی چگونه این حال و هوا را برای دوستان و خانواده‌ات در موقع برگشت به موطنت وصف کنی؛ چه خوش گفت شیرین‌سخنی که «شنیدن کی بود مانند دیدن»


چشم بر هم می‌گذاری سه روز پیاده‌روی مسیر عشق به پایان می‌رسد و در انتهای این مسیر به عمود 1292 می‌رسی، عمودی که پایان مسیر نجف به کربلاست ولی آغازی است برای شمردن تک به تک عمودها تا تو را برساند به عمود 1452 همان‌جایی که دستت را می‌گذاری بر دیوار حرم حضرت عباس(ع).


دیگر دل‌دل‌کردن‌ها، دلتنگی‌ها، روزها انتظار و خستگی مسیر تمام شد و تو رسیدی به پل زائر، همان پلی که اگر بر بالایش بایستی از دور می‌توانی گنبد و گلدسته طلایی حرم حضرت عباس(ع) را با چشمان بهاری‌ات ببینی.


وقتی با بدنی خسته ولی روحی آرام و بانشاط خود را به بین‌الحرمین می‌رسانی یاد این حدیث امام صادق(ع) می‌افتی که می‌فرماید: «هر کسی پیاده به زیارت قبر حسین(ع) برود، خداوند برای هر قدمی هزار حسنه نوشته و هزار گناه از او پاک می‌کند و رتبه‌اش هزار درجه بالا می رود» حال تو می‌مانی و ریاضی‌دانانی که باید محاسبه کنند مسیر 80 کیلومتری جاده عشق با چند گام طی می‌شود و در این بین چه اجر و قربی به زائر حسین داده می‌شود.


این گزارش تقدیم می‌شود به ساحت مقدس امام رضا(ع) که حواله اربعین ما ایرانی‌ها دست اوست...


انتهای پیام/4076/


انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان 0 نظر
امیرحسام
21:15 - 1398/10/09
سلام و درود، گزارش بسیار جالب و خواندنی بود، درود بر نویسنده و حال هوای او در کربلای معلی.
عباد محمدی
17:37 - 1398/07/29
باید تجربه‌ کرده باشی روزهای پیاده‌روی را...
عالی بود