عاشقانهای برای شهید منوچهر مدق
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، شهید منوچهر مدق در سال 1335 متولد شد. با آغاز جنگ تحمیلی وارد سپاه پاسداران شد و راهی جبهههای حق علیه باطل گردید. این شهید بزرگوار در اواسط جنگ مجروح شد. وی سالها از عوارض شیمیایی رنج میبرد و در نهایت در دوم آذر 1379 به شهادت رسید.
کتاب «و اینک شوکران» مظلومیت این جانباز شهید را از زبان همسرش فرشته ملکی روایت میکند. روایتی عاشقانه از زوجی دلداده که عمری را در کنار هم و به پای آرمانهای والای خویش به سر بردند. دو خاطره کوتاه زیر از این کتاب انتخاب شده است:
دلواپس بود چقدر شهید میآوردند پشت سر هم مارش عملیات میزدند به عکس قاب شده منوچهر روی طاقچه دست کشید، این عکس را خیلی دوست داشت ریشهای منوچهر را خودش آنکادر میکرد. آن روز از روی شيطنت، یک طرف ریشهاش را با تیغ برده بود تا چانه، و بعد چون چارهای نبود همه را از ته زده بود این عکس را با همه اوقات تلخی منوچهر ازش انداخته بود منوچهر مجبور شد یک ماه مرخصی بگیرد و بماند پیش فرشته روش نمیشد با آن سر و وضع برود سپاه، بین بچهها؛ اما دیگر نمیشد از این کلکها سوار کند، نمیتوانست هیچ جوری او را نگه دارد پیش خودش، یکباره دلش کنده شد دعا کرد برای منوچهر اتفاقی نیفتد میخواست با او زندگی کند، زیاد و برای همیشه، دعا کرد منوچهر بماند هر چه میخواست بشود، فقط او بماند.
***
با چند تا از خانمها رفته بود بیمارستان برای کمک به مجروح ها، که گفتند منوچهر آمده. پلهها را دو تا یکی دوید. از وقتی آمده بود دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایش یک عمر بود. منوچهر کنار محوطه گلکاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. فرشته را که دید، نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد،گفت: «نمیدانی چه حالی داشتم. فکر میکردم ماندهاید زیر آوار. پیش خودم میگفتم حالا جواب خدا را چه بدهم؟»
فرشته دستش را گرفت. گفت «وای منوچهر، آن وقت تو میشدی همسر شهید.» اما منوچهر از چشم های پف کردهاش فقط اشک میآمد.
انتهای پیام/4072/خ
انتهای پیام/