صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۵۲ - ۱۹ مهر ۱۳۹۷
کارشناس امور غرب آسیا در گفتگو با آنا:

معامله قرن محکوم به شکست است/ با وجود توطئه‌ها، آرمان فلسطین در صدر است

کارشناس امور غرب آسیا با بیان اینکه معامله قرن محکوم به شکست است، گفت: معامله قرن در رژیم صهیونیستی با رکود مواجه شده و نخست‌وزیر آن همه مهره‌های سابق خود را از دست داده است.
کد خبر : 316738

گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا: «معامله قرن» همان قرارداد و اصطلاح سیاسی است که آمریکایی‌ها با ادعای صلح میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی بر سر زبان‌ها انداختند تا به‌زعم خود به بیش از 70 سال تنش در منطقه پایان دهند. برمبنای این طرح، رژیم صهیونیستی در مقابل واگذاری برخی امتیازات، با تشکیل کشور مستقل فلسطینی شامل نیمی از کرانه باختری، نوار غزه و چند منطقه از شرق بیت‌المقدس موافقت می‌کند. همچنین طبق این طرح، شهر «ابودیس» به‌عنوان پایتخت فلسطین در نظر گرفته می‌شود.


باوجود وعده مکرر آمریکا برای اجرایی کردن این طرح، کاخ سفید از آن سر بازمی‌زند. این در حالی است که بعد از انتقال سفارتخانه آمریکا از تل‌آویو به بیت‌المقدس، فلسطینیان اعلام کرده‌اند هیچ‌گونه طرح صلحی را که یک ‌سوی آن آمریکا باشد نخواهند پذیرفت. این موضوع باعث شد تا با «سید جعفر قنادباشی»  کارشناس امور غرب آسیا گفتگویی کنیم که مشروح آن در ادامه تقدیم می‌شود.


نظر شما درباره  معامله قرن چیست؟ زوایای پیدا و  پنهان کدام است و بناست چه اتفاقی رخ دهد؟ موانع موجود بر سر حل‌وفصل  فلسطین چیست؟ چرا آمریکا و غرب همه توان خود را گذاشته‌اند که  فلسطین در اولویت جهان اسلام نباشد؟


تصور بنده این است که موضوع معامله بزرگ قرن اهداف مختلف حداکثری و حداقلی دارد. حداکثر اهداف آمریکا، رژیم صهیونیستی و البته دولت‌های غربی این است که موضوع فلسطین را پایان‌یافته تلقی کنند یا این تلقی را به وجود بیاورند که موضوع فلسطین پایان‌یافته است و بالاتر از آن اینکه وضعیتی را به وجود بیاورند تا رژیم صهیونیستی تثبیت شود و حیاتش تضمین‌شده باشد. این‌ها دو هدف اصلی آن‌هاست، زیرا امنیت مهم‌ترین دغدغۀ رژیم صهیونیستی و بعدازآن اقتصاد است. احساس آن‌ها این است که برای رسیدن به امنیت، باید سلسله تعهداتی را از کشورهای مختلف منطقه بگیرند و پیمان‌هایی امضا کنند که بتوانند امنیتشان را در آینده حفظ و درنهایت به‌سوی دولت مشروع منطقه‌ای حرکت کنند.


اهداف بعدی آن‌ها از دو خط ترسیم‌شده روی پرچم رژیم صهیونیستی که نماد شعار «از نیل تا فرات» است، مشخص است. درواقع آن‌ها می‌خواهند این بار سلطه‌شان بر منطقه را نه با جنگ، بلکه با روابط اجتماعی - اقتصادی با کشورها گسترش دهند. این حداکثر آن چیزی است که می‌خواهند دست یابند.



در وضعیت کنونی که رژیم صهیونیستی در اوضاع بسیار بدی قرار گرفته، معادلات منطقه‌ای کاملاً به ضرر آن‌هاست، زیرا دیگر داعش وجود ندارد. آن‌ها برای دست‌کم سه دهه روی داعش حساب باز کرده بودند. علاوه‌براین، آن‌ها روی اینکه دولت سوریه دولت ضعیفی شود، حساب باز کرده بودند. همچنین روی اینکه نیروهای ایران و نیروهای حزب‌الله در سوریه تحلیل خواهند رفت، حساب باز کرده بودند.


باوجوداین، همه محاسباتشان به هم خورد. دولت سوریه قوی‌تر از گذشته از بحران خارج شد و داعش به‌عنوان ابزاری که می‌توانست مزاحم منطقه باشد، از میان رفت. حزب‌الله با استفاده از این تجارب، قوی‌تر از گذشته شده است. رژیم صهیونیستی اکنون در وضعیتی قرار گرفته است که می‌خواهد تا حد ممکن از نظر سیاسی و تبلیغاتی این‌گونه وانمود کند ابتکار عمل را در دست دارد، آن‌ها می‌توانند تعیین‌کننده باشند و دیگران را به واکنش و انفعال وادارند.


راهبردی که صهیونیست‌ها دارند، استفاده از یک غول بزرگ‌تر و به‌کارگیری آن برای پیشبرد مقاصدشان است. می‌خواهند بگویند ما تنها نیستیم، آمریکایی‌ها در پشت سرمان هستند و دولت‌های عربی با اجماع ما را همراهی می‌کنند. رژیم صهیونیستی با معامله بزرگ قرن که کشورهای مختلف قصد امضای آن را دارند، می‌خواهد بگوید ما تنها نیستیم و مجموعه‌ای از کشورها همراه هستند.


البته موضوع بسیار مهم این است که کل صهیونیسم بین‌المللی و رژیم صهیونیستی روی کار آمدن دونالد ترامپ را بهترین فرصت می‌دانند. ما سراغ نداریم که از زمان تشکیل رژیم صهیونیستی تاکنون هیچ‌گاه به‌این‌اندازه در دولت آمریکا فرصت طلایی به دست آورده باشد. ترامپ زمانی که روی کار آمد دو ویژگی داشت؛ نخست، اینکه هیچ برنامه‌ای برای منطقه غرب آسیا نداشت و دولت آمریکا در سیاست‌هایش ناکام مانده بود. درواقع به‌قول خود ترامپ آن‌ها هزینه‌های زیادی کرده بودند و دستاوردی نداشتند. اگر آمریکایی‌ها یک راهبرد خاص را در منطقه دنبال می‌کردند، رژیم صهیونیستی برای تغییر آن راهبرد و تبدیل کردنش به یک راهبرد مبتنی بر خواست خود باید زحمت می‌کشید و هزینه می‌کرد ولی ضرورت نداشت. آن‌ها از این فرصت استفاده و همه سیاست‌های خودشان را به ترامپ القا کردند؛ یعنی آنچه ترامپ انجام می‌دهد، مبتنی بر طراحی آن‌هاست و رئیس‌جمهور آمریکا درواقع هیچ طرحی برای منطقه ندارد.


موضوع دوم، اینکه صهیونیست‌ها در حال سود بردن از وجود افرادی چه در خانواده و دولت ترامپ و چه در دو مجلس آمریکا هستند که همراهی خوبی با آن‌ها دارند و این موضوع برای رژیم صهیونیستی حائز اهمیت است. من معتقدم «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه آمریکا را آن‌ها روی کار آوردند. اظهارات «پمپئو» از زمانی که روی کار آمده است تاکنون همه نعل‌بالنعل، تکرار حرف‌های «بنیامین نتانیاهو» است؛ یعنی نیازی به تحلیل‌های قوی و کنکاش و تحقیق‌های بسیار بر اسناد محرمانه وجود ندارد، تنها کافی است اظهارات وی را درباره منطقه روی کاغذ بنویسیم تا متوجه شویم که آنچه نتانیاهو درباره منطقه گفته با اظهارات «پمپئو» عیناً مشابه یکدیگر است.


دیکته کردن سیاست‌های صهیونیست‌ها به واشنگتن علاوه بر لابی‌هایی است که افرادی همچون «جرد کوشنر» داماد ترامپ در پیوند با عربستان انجام داده‌اند. فاکتور مهم دیگری نیز وجود دارد و آن رژیم‌های عربی هستند که در مرحله شکست قرار گرفته‌اند و نگران سقوطشان هستند. آن‌ها هیچ‌گاه تااین‌حد نگران سرنگونی حکومت‌هایشان نبوده‌اند و صهیونیست‌ها از این موضوع سوءاستفاده کرده‌اند. رژیم صهیونیستی با این ادعا که لابی‌های خوبی دارند و می‌توانند آمریکا و غرب را به دفاع از اعراب وادارند، آن‌ها را به پیوند با خود واداشته‌اند.


هدف از استفاده از عنوانی تبلیغاتی همچون «معامله بزرگ قرن» این است که می‌خواهند بگویند کار بسیار بزرگی می‌توانند انجام دهند. اگر به دست‌کم سه دهه گذشته در عرصه فلسطین و اعراب بازگردیم، شاید بیش از 30 طرح پرسروصدای صلح سازش از جانب آمریکایی‌ها ارائه شد. وزیر امور خارجه، رئیس سیا، فرستادگان ویژه رئیس‌جمهور آمریکا ازجمله افرادی بودند که این طرح‌ها را ارائه کرده بودند که دو یا سه طرح همچون طرح کمپ دیوید و پیمان اسلو جزو پیمان‌هایی بودند که امضا شدند ولی همواره سست باقی ماندند و هیچ‌کدام نتوانست آن چیزی که را صهیونیست‌ها می‌خواهند، رقم بزند.


با توجه به این موضوع، صهیونیست‌ها درصدد آن هستند که با طرحی کم سروصدا بی‌اعتمادی موجود را از بین ببرند. این تصور وجود دارد که آمریکایی‌ها در وضعیت کنونی طرحی ارائه کنند که البته بنا به اعتقاد کارشناسان امور منطقه، این طرح نیز سرنوشتی همچون طرح‌های دیگر پیدا خواهد کرد.


با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری که چند سال پیش فرمودند «رژیم اشغالگر قدس بیست‌وپنج سال آینده را نخواهد دید»، به نظر می‌آید معامله قرن به رژیم صهیونیستی ضربه‌ای وارد می‌کند تا نابودی و تزلزلش زودتر محقق شود، آیا این برداشت صحیح است؟


بله، همین‌طور است. کارشناسان منطقه آگاهانه موضوعات را دنبال می‌کنند و معتقدند به سرانجام نرسیدن این معامله بزرگ، اثبات‌کننده این موضوع است که رژیم صهیونیستی و آمریکا در تعقیب نقشه‌هایشان ضعیف هستند، ولی غربی‌ها می‌خواهند این واقعیت پنهان بماند. انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به بیت‌المقدس به معنی واقعی که آن‌ها می‌خواستند عملی نشد و مرتب عقب افتاد. آن‌ها نمی‌خواهند این واقعیت علنی شود که نشان بدهد رژیم صهیونیستی واقعاً توانایی اجرا ندارد. آن‌ها می‌خواهند خودشان را قدرتمند نشان بدهند و طبیعتاً شکست چنین طرحی که ما شاهدش خواهیم بود و مسلّم است، رژیم صهیونیستی را بیش‌ازپیش متزلزل خواهد کرد.


حیات رژیم صهیونیستی به مهاجرت‌های یهودیان وابسته است. آن‌ها وقتی ببینند این پروژه شکست خورد و نتوانستند امنیت برقرار کنند، روند مهاجرتِ معکوس بیشتر خواهد شد. همچنین میل مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی کمتر می‌شود و کمک صهیونیست‌ها به رژیم صهیونیستی کاهش می‌یابد.


یکی از دلایلی که نتانیاهو سعی می‌کند همواره خود را قدرتمند نشان دهد، دریافت کمک‌های مالی از صهیونیست‌ها و شرکت‌های بزرگ صهیونیست در جهان است. آن‌ها ارقام هنگفتی را پرداخت می‌کنند که بتوانند این رژیم پرخرج را حفظ کنند و شهرک بسازند. چرا شهرک می‌سازند؟ زیرا این موضوع نشان‌دهنده این است که در حال پیشرفت هستند، ولی آن‌ها هیچ‌گاه در عرصه انسانی پیشرفت نمی‌کنند و پیشرفتشان تنها در حیطه سیمان و آجر است.


از طرفی، رژیم صهیونیستی می‌خواهد به خود امید دهد، طبعاً اگر امید نبود، سربازانشان امیدی برای دفاع از مرزها نداشتند. آن‌ها می‌ترسند و دلیل شکست رژیم صهیونیستی در غزه همین موضوع بود. ما اگر ایران را 4 هزار و 500 قسمت کنیم، یک قسمت آن غزه می‌شود. حال ببینید که فلسطینیان در چنین منطقه‌ای با رژیم صهیونیستی جنگیدند و در هر سه جنگی که رژیم صهیونیستی آغازگر آن بود تسلیم شدند.


سربازان صهیونیست امیدی به پیروزی ندارند که شکست می‌خورند، وگرنه باید بگویند ما رژیم صهیونیستی هستیم که گفته‌شده بزرگ‌ترین ارتش منطقه را در اختیار دارد. آن‌ها چرا شکست می‌خورند؟ زیرا نیروی انسانی‌شان نیرویی نیست که به پیروزی امید داشته باشد. در جنگ 33 روزه لبنان نیز همین وضعیت بود. در سه جنگ 22 روزه، 6 روزه و 50 روزه شکست خوردند و اکنون نیز با اینکه بهترین امکانات و بهترین سیستم دفاع ضدموشکی را در اختیار دارند، تن به جنگ نمی‌دهند؛ بنابراین، پاسخ این سؤال مثبت است، چراکه با شکست معامله قرن، امید صهیونیست‌ها بیش از گذشته از بین می‌رود، مهاجرت معکوس شتاب بیشتری می‌گیرد و روند اضمحلال این رژیم سرعت پیدا می‌کند. علاوه‌براین، شکست در معامله بزرگ قرن، ذهنیتی را که صهیونیست‌ها از خود دارند از بین می‌برد و امیدها را به ناامیدی تبدیل می‌کند.


موضوع ناتوی عربی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا هم‌راستا با پروژه معامله قرن دنبال می‌شود؟


ناتوی عربی بیانگر اتفاقاتی است که در منطقه رخ می‌دهد و درواقع نشانه‌ای است که رژیم صهیونیستی امیدی به پیشبرد معامله قرن ندارد. اگر معامله بزرگ قرن اتفاق بیفتد و همه کشورها موافقت کنند، تعهدی بدهند و موضوع فلسطین تمام بشود که دیگر مطرح کردن ناتوی عربی لازم نیست.


اینکه می‌گویند قصد ایجاد ساختاری همچون ناتوی عربی دارند مانند این است که کسی هم می‌خواهد مهمانی بدهد، هم آتش‌نشانی را با خودش می‌برد. می‌پرسند آقا شما می‌خواهی اینجا آتش بیاوری یا می‌خواهی مهمانی بگیری؟ جواب می‌دهد امکان دارد آنجا آتش بگیرد.


ناتوی عربی یعنی ارتشی وجود داشته باشد و به غرب خدمت کند، ولی فشارها به دولت‌ها وارد نشود. صدام جنگید و پولش را عربستان داد، از همه کشورها سرباز به آن‌ها دادند و این همان ناتوی عربی بود ولی فشارش به صدام آمد. اگر ناتوی عربی باشد و اعتراضی شود که به‌عنوان نمونه چرا در سوریه می‌جنگید، پاسخ می‌دهند که جنگ در راستای حفظ منافع عربی است. دراین‌صورت ارتش عربی هر جایی می‌تواند عملیات انجام دهد.


وقتی با جریان‌های مختلف فلسطینی صحبت می‌کنیم، «محمود عباس» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین را خلأ بزرگی در روند صلح فلسطین عنوان می‌کنند که یک‌جانبه به سمت مصالحه با رژیم صهیونیستی رفته است. چرا چنین خلأیی میان تشکیلات خودگردان و جریان‌های فلسطینی وجود دارد و این مشکل از کجا ناشی می‌شود؟


نکته خوبی بیان کردید. فرصت دیگری که آمریکایی‌ها و رژیم صهیونیستی دارند و از آن برای معامله بزرگ قرن استفاده می‌کنند، وجود افرادی از تشکیلات خودگردان ازجمله محمود عباس است. این افراد قدیمی‌هایی هستند که به سازش معتقدند، همراه با یاسر عرفات بودند، وارد عرصه سازش شدند و واقعاً ارتباطات خفت‌بار یا بهتر است بگوییم غیرافتخارآمیزی با رژیم صهیونیستی و غرب دارند.


تصور این بود که نسل جدید با توجه به اینکه رسانه‌های غربی-صهیونیستی روی آن‌ها کار کرده بودند، نسلی باشند که دیگر تن به مبارزه ندهند، نسلی که با هنر، موسیقی و ... عجین شده و دیگر در عرصه جهاد و مبارزه مسلحانه وارد نمی‌شوند و آن مبارزات سنتی و کلاسیک با محمود عباس و عرفات پایان می‌یابد. ولی اکنون چنین تصوری وجود ندارد. واقعاً عجیب است، 70 سال این شخصیت‌ها کنار فلسطینی‌ها حضور داشتند، بیشترین کارهای رسانه‌ای را روی آن‌ها انجام دادند، انواع فسادها را انجام دادند تا جوانان را به سمت خود بکشانند ولی این نسل، نسل مبارزه و ایستادگی است.


درحال‌حاضر زندان‌های محمود عباس پر از فلسطینی‌های پرشور است. درواقع نه‌تنها وی با صهیونیست‌ها مذاکره می‌کند، بلکه مأموریت دارد فلسطینی‌ها را دستگیر کند. همۀ این‌ها یک‌سو، تصور من این است که اکنون صهیونیست‌ها جان محمود عباس را ضمانت کرده‌اند. صهیونیست‌ها هستند که نمی‌گذارند وی بمیرد، زیرا معتقدند چنین فردی که نزدیکی با صهیونیست‌ها داشته باشد، در میان فلسطینیان وجود ندارد.


هدف از به تعویق افتادن مداوم انتخابات داخلی فلسطین چیست؟


رژیم صهیونیستی در چند سال اخیر بارها انتخابات داخلی فلسطین را عقب انداخته است، زیرا می‌داند رأی فلسطینی‌ها، رأی به محمود عباس و وابستگانش نخواهد بود. در سال 2005 انتخاباتی برگزار و مجلس تشکیل شد. حماس و دیگر گروه‌های فلسطینی دولتی به ریاست اسماعیل هنیه تشکیل دادند، ولی اکنون تلاش می‌کنند این گروه‌ها تنها در غزه محدود باشند و دایره کنترلشان به کرانه باختری نکشد. بعدازآن، مجلس را متلاشی کردند و دوره‌اش نیز در سال 2015 تمام شد.


آن‌ها در این سال‌ها نگذاشتند انتخابات داخلی فلسطین برگزار شود، لذا یکی از فرصت‌هایی که طلایی می‌دانند، استفاده از تشکیلات خودگردان برای سازش است. از سال 2005 و 2006 زمانی که غزه مستقل و نیروهای رژیم صهیونیستی از آنجا خارج شدند، این منطقه تقریباً محاصره است. رژیم صهیونیستی فکر می‌کند اگر با پیشنهاد‌های اقتصادی وارد شود، می‌تواند به نتیجه دست یابد. به‌عنوان نمونه می‌گویند به فلسطینیان 12 میلیارد می‌دهند ولی در عمل یک‌میلیارد هم نمی‌دهند. آن‌ها به سودانی‌ها گفتند مستقل شوید و به شما کمک می‌کنیم، ولی وقتی مستقل شدند هیچ‌کس کمک نکرد.


صهیونیست‌ها می‌خواهند از موضوع محرومیت فلسطینی‌ها و مشکلات اقتصادی به سود خود استفاده کنند و با وعده‌های رنگ‌ولعاب‌دار فریبشان بدهند و به پای میز معامله بکشانند. آن‌ها مدعی هستند در غزه طرح اقتصادی اجرا می‌کنند، فلسطینیان می‌توانند راحت در غزه زندگی کنند و اگر نخواستند به صحرای سینا بروند. این وعده‌ها را مطرح می‌کنند و طبعاً هرکس در فشار باشد باید بپذیرد.


معامله قرن بر چنین مواردی مبتنی است، ولی ازآن‌رو که طرحی تهاجمی نیست و بیشتر حالت انفعالی دارد، مهم به‌شمار می‌رود. اگر اعراب قوی بودند و متزلزل نبودند، اگر رژیم صهیونیستی احساس خطر نمی‌کرد و در یک موقعیت قدرتمندی ازنظر موازنه بود و این طرح اجرا می‌شد، معامله قرن طرحی تهاجمی و قوی بود.


علاوه‌براین، حامیان این طرح ازجمله ترامپ در آمریکا بسیار متزلزل هستند. ترامپ هرلحظه امکان دارد در انتخابات شکست بخورد و نگران موقعیت خود در انتخابات بعدی آمریکا است. همچنین رژیم‌های عربی که می‌توانند یک وزنه باشند متزلزل هستند. به‌عنوان نمونه آل خلیفه با زور سرنیزه بحرین را نگه داشته است و در عربستان بیشترین زندانی وجود دارد.


به‌نظرمن معامله قرن اکنون در خود رژیم صهیونیستی با رکود مواجه شده و نتانیاهو همه مهره‌های سابق خود را از دست داده است. نتانیاهو نسل دوم است و نسل اول همه از بین رفته‌اند. نسل دومی‌ها هیچ‌کدام همانند نتانیاهو نیستند و لذا می‌شود گفت که رژیم صهیونیستی نیز در آستانه یک دگردیسی است. آن‌ها می‌خواهند تا افرادی همچون محمود عباس در فلسطین هستند، بتوانند قرارداد همکاری‌هایشان را تثبیت کنند و به‌این‌وسیله رژیم خود را سرپا نگه‌دارند.


درحال‌حاضر مصر سیاست چماق و هویج را برای فلسطینی‌ها به کار می‌برد. صهیونیست‌ها از سویی می‌گویند اگر شما با ما توافق کنید، مرز مصر را به رویتان باز می‌کنیم، می‌توانید رفت‌وآمد کنید و از سوی دیگر اگر توافق نکنید، مرز مصر بسته است و محصور می‌مانید.


هر رژیمی مشروعیتی دارد، به‌عنوان نمونه رژیمی همچون رژیم شاه ممکن است مشروعیت ملی داشته باشد و بگوید حافظ ملت و تمدن ایرانی است. بعضی از رژیم‌ها مشروعیت مذهبی دارند، بعضی رژیم‌ها مشروعیت آبادانی و رفاه دارند و همانند رضاشاه می‌گویند خط راه‌آهن سراسری درست کرده‌اند.


رژیم‌های مصر از زمان «جمال عبدالناصر» بدین‌سو بر این موضوع متکی بوده‌اند که می‌خواهند با رژیم اشغالگر مبارزه کنند. «انور سادات» می‌گفت معاون شخصیتی همچون «جمال عبدالناصر» بود که با رژیم صهیونیستی مبارزه می‌کرد، «حسنی مبارک» نیز معاون «انور سادات» بود، لذا جنگ 6 اکتبر 1973 (14 مهر 1352) که به راه می‌افتد از آن سود می‌جویند و روز ملی را به‌ نام خود می‌نامند و می‌گویند قهرمانان جنگ با رژیم صهیونیستی هستند، لذا رژیم‌های مصر همواره دو چهره دارند، یک چهره علنی که علیه رژیم صهیونیستی است و یک چهره مخفی که با رژیم صهیونیستی پیوند بسیار پنهانی دارند.


یکی از اهداف ابزاری آمریکا و صهیونیست‌ها در معامله بزرگ قرن، استفاده از موقعیت مصر بیش از همه کشورها است. مصر بزرگ‌ترین ارتش منطقه عربی را در اختیار دارد. این کشور به دلیل نزدیکی با غزه و هم‌جواری با آن، بیشترین توانایی را دارد، اما باوجوداینکه تلاش کرده تا رژیمی تثبیت‌شده تلقی شود و دولتی قدرتمند باشد، نظامیان را در رأس کار قرار داده که مشغول سرکوب هستند و قدرت بسیار دارند.


جالب اینجاست که بیش از 50 درصد ظرفیت مصر متعلق به مردم فلسطین است. با وجود همه تلاش‌های انجام‌شده در تونس، لیبی، مراکش و در همه کشورهای عربی موضوع فلسطین یک آرمان درجه نخست است؛ بنابراین، اینکه دولت‌ها بتوانند به‌راحتی پای این معاهده را امضا کنند بسیار مشکل است و باید هزاران توجیه برای کار خود بیاورند. به‌عنوان نمونه عربستان اگر امروز بگوید با رژیم صهیونیستی علنی قرارداد امضا کرده است که موضوع فلسطین حل‌وفصل شود، در داخل مشکل پیدا می‌کند.


چهره کنونی مصر به کدام سو تمایل دارد؟


مصری‌ها نمی‌توانند بگویند علیه رژیم صهیونیستی نیستند و همیشه مدعی هستند که با سیاست، دهان صهیونیست‌ها را می‌بندند و برای برادران فلسطینی خود کار می‌کنند. اینکه قاهره را محل مذاکرات صلح تعیین کرده‌اند، برای این است که بگویند مردم غزه برادران ما هستند. غزه سال‌ها بخشی از مصر بود، در دو سوی مرز مصر شهر رفح قرار دارد و مردم این منطقه پیش‌ازاینکه خود را بخشی از مصر بدانند، می‌گویند ما در خدمت برادران فلسطینی خود هستیم.


دنیای غرب می‌خواهد از مصر در یک ارتش عربی استفاده کند. آن‌ها بارها موضوع ناتوی عربی را تجربه کرده‌اند، به‌عنوان نمونه داعش و همچنین صدام که علیه ایران جنگید بخشی از ناتوی عربی بودند، منتها همه آن طرح‌ها شکست خورد. آن‌ها اکنون می‌خواهند یک ارتش بزرگ و ناتوی عربی به وجود آورند که هر جا عمل کرد، فشارش به دولت‌ها وارد نشود.


هیچ‌کدام از عناصر اجرای طرح معامله بزرگ قرن قابل‌اطمینان نیستند. سه مثلث عربی، عبری، غربی متزلزل هستند. غرب به‌ویژه آمریکا در منطقه غرب آسیا بدترین موقعیت را دارند و صهیونیست‌ها ازهم پاشیده‌اند، ارتش عربی نیز بدترین موقعیت را دارد؛ بنابراین، معامله بزرگ قرنی که بتواند اجرایی شود، وجود ندارد و فقط شعار است.


انتهای پیام/4033/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر