صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۳۱ - ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
دکتر طه هاشمی:

دروغ‌های بزرگ درباره دانشگاه آزاد می‌گویند تا همه باور کنند

دکتر طه هاشمی در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد به تشریح برنامه‌های فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی پرداخته است.
کد خبر : 30725

به گزارش خبرگزاری آنا، متن کامل گفت‌وگوی معاون فرهنگی و دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی با روزنامه اعتماد را در ادامه می‌خوانید:


در نخستین نشست خبری که بعد از تصدی معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه آزاد داشتید، گفتید که به زودی تغییرات محسوسی در این حوزه از دانشگاه آزاد رخ می‌دهد. حالا حدود یک سال و نیم از آن زمان می‌گذرد، این تغییرات محسوس کجاها رخ داده‌اند؟


در طول بیش از سه دهه از تشکیل دانشگاه آزاد حوزه فرهنگی جایگاه واقعی خودش را در این دانشگاه پیدا نکرده بود. یعنی به تناسب حوزه آموزش و پژوهش و حتی عمرانی رشد نکرده بود. این را هم از سبک و سیاق و نوع برنامه‌های فرهنگی که در دانشگاه در حال اجرا بود می‌شد فهمید، هم از نظر جایگاه و سطوح تشکیلاتی و هم افرادی که به عنوان کارشناس فرهنگی در این حوزه حضور داشتند. بیشتر برنامه‌ها شامل برگزاری مراسم و حفظ شعایر بود و یک سری مسابقات قرآن آن هم نه کارهای عمیق، بلکه مناسبتی. ببینید امروزه بیش از 400 معنا را برای فرهنگ تعریف می‌کنند، از طرفی دانشگاه هم متفاوت از جامعه است و باید ریشه‌ای‌تر و عمیق‌تر به مسائل فرهنگی بپردازد. لذا توقع این بود که خیلی از مشکلات فرهنگی که امروز در جامعه هست را دانشگاه از میان بردارد به خصوص دانشگاهی مثل دانشگاه آزاد با این گستردگی که جامعه کوچکی است از افراد فرهیخته و روشنفکر جامعه، که اگر در آن به صورت راهگشا به طرح‌های فرهنگی پرداخته می‌شد، می‌توانست تاثیر مثبتش را روی جامعه هم بگذارد. خب ما فکر کردیم برای عبور از این برگزاری صرف مراسم و شعایر که بخش کوچکی از برنامه‌های فرهنگی هستند به یک برنامه فرهنگی گسترده برسیم باید چند کار انجام می‌دادیم. مثلا ما در 470 واحد دانشگاه آزاد فقط 15 معاون فرهنگی داشتیم. بقیه فقط مسوول و رییس دفتر فرهنگ یا کارشناس بودند یعنی معاونت فرهنگی جایگاه متناسبی نداشت که افراد توانمند حاضر باشند در آن جایگاه قرار بگیرند. نیروی انسانی که در این واحدها فعالیت می‌کردند اصلا برای کار فرهنگی تربیت نشده بودند و بیشتر کارهای مناسبتی عام انجام می‌دادند برای انتقال به وضعیت مطلوب تنها راه ما این بود که از خرد جمعی استفاده کنیم، کسانی که دانشگاه و کار فرهنگی و نیاز مخاطب را می‌شناسند و البته بتوانیم از خود مخاطبان هم استفاده کنیم. قبل از این در طول بیش از سه دهه سرانه بودجه‌ای برنامه‌های فرهنگی به ازای هر دانشجو پنج هزار تومان بود.


پنج هزار تومان در سال؟ این بودجه به کجا می‌رسید؟


بله، در سال و به هیچ‌جا هم نمی‌رسید به همین دلیل است که می‌گویم حوزه فرهنگی در دانشگاه آزاد کاملا ایزوله بود و به عنوان یک موضوع جدی که در مناسبات دانشگاه سهم دارد، در تصمیم‌گیری‌ها سهم دارد و باید در حوزه بودجه هم سهمی متناسب داشته باشد، اصلا دیده نشده بود. ما در آغاز کار یک پژوهش در دانشگاه آزاد انجام دادیم تا وضعیت فرهنگی را بهتر درک کنیم در همان بررسی در بخش نقش اعضای هیات علمی به این نتیجه رسیدیم که تاثیری که اساتید در ارتباط با مسائل فرهنگی و ارزش‌های اخلاقی دارند بیش از 70 درصد است یعنی نقش اساتید در تشویق یا تهدید ارزش‌ها و فرهنگ اینقدر بالا برآورد شد و تمام مراجع دیگر از جمله منبر و سخنرانی و فعالیت‌های فرهنگی و هنری روی هم رفته تنها 30 درصد سهم داشتند. بر پایه همین بررسی به این نتیجه رسیدیم که گستره مخاطبان برنامه‌های فرهنگی را از صرفا دانشجویی به اعضای هیات علمی و حتی کارکنان دانشگاه گسترش دهیم تا وقتی برنامه فرهنگی تعریف می‌شود همه عناصر دانشگاه را مد نظر قرار دهد. بحث اجتماعی هم چون ارتباط تنگاتنگی با حوزه فرهنگ دارد به این حوزه اضافه شد و نخستین ترکیب شورای راهبردی فرهنگی- اجتماعی را مشخص کردیم و خدمت آقای دکتر میرزاده و آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی ارایه کردیم ترکیب متشکل بود از برخی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، شخصیت‌های دانشگاهی و افراد برجسته حوزه اعم از خانم‌ها و آقایان، کسانی که مرتب با نسل جوان هم در ارتباط هستند. از سوی دیگر فکر کردیم یک‌سری اسناد بالادستی در حوزه فرهنگی کشور هست مثل سند دانشگاه اسلامی یا نقشه مهندسی فرهنگی کشور که اینها را به همراه چشم‌انداز دانشگاه در اولویت قرار دادیم تا هر برنامه فرهنگی که برای آینده تعریف می‌کنیم ناظر بر این اسناد باشد. در آن شورا ما هشت محور اساسی را برای فعالیت‌ها تعریف کردیم از دین و اخلاق گرفته تا تفریحات یعنی هرآنچه مخاطب ما در حوزه فرهنگی و اجتماعی به آن نیاز دارد. بر اساس آن بیش از 300 سرفصل را تعریف کردیم که ناظر بر این محورها بود و با نگاه به همان اسناد بالادستی که عبارت بودند از سند دانشگاه اسلامی، نقشه مهندسی فرهنگی کشور و سند چشم‌انداز دانشگاه آزاد اسلامی، این محورها را به واحدهای دانشگاه در سراسر کشور ابلاغ کردیم و گفتیم بر این اساس به ما برنامه بدهید. وقتی این برنامه‌ها به ما برگشت حتی 20 درصد هم نتوانسته بودند انتظارات ما را برآورده کند و این نشان می‌داد که حوزه فرهنگی از مباحث برنامه‌ریزی کاملا بیگانه است. خب ما خیلی از اینها را که نمی‌توانستیم عذرشان را بخواهیم. لذا با کارگاه‌های آموزشی این افراد را آشنا کردیم و سعی کردیم ارتقا پیدا کنند و معاونت تشکیل بدهیم، بعد فکر کردیم وقتش است افرادی که تازه وارد این حوزه می‌شوند بیشتر به دانشگاه نزدیک باشند، بنابراین نخستین بخشنامه‌ای که من دادم این بود کسانی که می‌خواهند در حوزه فرهنگی محور باشند باید از اعضای هیات علمی باشند به این خاطر که دانشگاه باید این فرد مدیر حوزه فرهنگی را از جنس خودش بداند نه اینکه حس کند یک گزینه بیگانه‌ای است که از بیرون تحمیل شده، مسوولان فرهنگی باید از جنس دانشگاه باشند البته متخصص در حوزه فرهنگی و اجتماعی. جالب است بدانید که ما در همان بررسی‌های روزهای اول متوجه شدیم که حتی یک مسوول زن هم در حوزه فرهنگی مسوولیت ندارد. آن هم در دانشگاهی که بیش از نیمی از دانشجوهایش خانم‌ها هستند، تعداد قابل توجهی از اعضای هیات علمی خانم‌ها هستند. بنابراین ما فرصت مساوی و عادلانه در اختیار همه قرار دادیم و الان مدیران فرهنگی زن هم داریم.


حالا در بحث فرهنگی جالب است بگویم الان در این کشور هزاران میلیارد تومان صرف فرهنگ شده، این هم نتیجه‌اش، بعد ما در دانشگاه باید پاسخگو باشیم. جالب است! ما 20 ماه هم نیست که در دانشگاه مسوولیت داریم، این دولت 20 ماه هم نیست که روی کار آمده بعد باید جواب 20، 30 سال گذشته فرهنگ را بدهیم. اتفاقا همان‌هایی که خودشان متهم ردیف یک این وضع فرهنگی هستند، آمده‌اند مدعی شده‌اند.


منظورتان کیست؟


همان‌هایی که در دهه‌های گذشته مسوولان فرهنگی کشور بوده‌اند، اینها کسانی هستند که باید پاسخ بدهند، در عرصه فرهنگ کجاها تاثیرگذار هستند؟ صدها موسسه، مرکز و بنیاد فرهنگی که از بودجه بیت‌المال استفاده می‌کند، حوزه‌های علمیه و ائمه جمعه در فرهنگ‌سازی نقش مهمی دارند، وزارت ارشاد، صدا و سیما. همین صدا و سیما به مراتب نفوذ و تاثیرگذاری بیشتری به نسبت همه اینها دارد بعد چرا امروز حدود 70 درصد مردم ماهواره می‌بینند؟ چون بسته فرهنگی متناسب با نیاز آنها عرضه نشده. اتفاقا از بین کسانی که ماهواره می‌بینند 90 درصدشان می‌دانند که بخش قابل توجهی از این فیلم‌ها مخرب است، بخشی از آنها ممکن است به کیان خانواده لطمه بزند اما چرا باز هم می‌بینند؟ چون احساس می‌کنند نیازشان با این دستگاه رادیو و تلویزیون و این برنامه‌های فرهنگی تامین نمی‌شود و طبیعی است که به آن سمت کشیده می‌شوند. او که می‌خواهد فرهنگش را القا کند معلوم است که از ابزاری که دارد برای حقنه کردن آن بهره می‌برد اما ما چه کرده‌ایم؟ ما فقط دست روی دست گذاشتیم و نق زدیم. چرا ما مرکز رصد نیاز فرهنگی جامعه نداریم؟ چرا بخش‌های فرهنگی ما به کلی از جامعه بیگانه هستند و هر کدام راه خودشان را می‌روند؟ چرا اساسی‌ترین بخش‌های فرهنگی ما فقط نیاز حدود 10 درصد جامعه را در نظر گرفته و پاسخ می‌دهند؟


خود شما فکر می‌کنید چرا؟


به خاطر اینکه علمش را ندارند، توانش را ندارند. فرهنگ را سیاسی کرده‌اند فقط چون یک عده در حوزه سیاسی و از نگاه جناحی خودشان به موضوع نگاه می‌کنند و فقط همان چیزی را می‌بینند که در زاویه دید خودشان هست، می‌گویند درست همین است و مردم هم باید همان را قبول کنند.


یعنی از روبه‌رو شدن با واقعیت جامعه ترس دارند؟


بله! همین است، واهمه دارند. در صورتی که دین ما دین سهله و سمحه است، دین آسان است اگر ویژگی‌های آن و آسان بودنش را به مردم عرضه کنیم مردم دیندار می‌شوند. نهاد بشر به سمت دین کشیده می‌شود، چرا امروز بعضی‌ها از انجام تکالیف دینی گریزانند؟ چون ما دین را بد عرضه کرده‌ایم. دین را با خشونت و تندی و اخم و مشکل عرضه کردیم. من گفته‌ام در معاونت فرهنگی و اجتماعی استراتژی لبخند است هر کسی که اهل اخم و دعواست برود جای دیگری مشغول شود، برود آموزش یا اداری یا حراست. خدا به پیامبر می‌گوید اگر تو اهل اخم و بدخلقی بودی مردم از اطرافت پراکنده می‌شدند، اما ما انگار از مردم طلبکاریم. همین بحث حجاب را برداشتند چماق کردند که بر سر دانشگاه آزاد بکوبند، چرا؟ چون ما گفتیم انسان به ماهو انسان محترم است، چون خدا او را به عنوان جانشین خودش خلق کرده. من اول باید طرفم را به رسمیت بشناسیم تا او هم مرا به رسمیت بشناسد، وقتی یکدیگر را به رسمیت شناختیم می‌توانیم مثلا بگوییم آقا یا خانم! این مسیر شما اشتباه است، اگر او هم مرا به رسمیت نشناسد جواب می‌دهد که راه تو اشتباه است. اگر کسی که می‌خواهد دین و فرهنگ را ترویج کند از اول به مخاطب بگوید تو بر راه باطلی همان جواب را هم می‌شنود، انسان است دیگر. اما وقتی احترام گذاشتی و احساس کرد که او را به عنوان انسان قبول داری و به افکارش احترام می‌گذاری بعد با تو همکلام می‌شود تا بالاخره یکی دیگری را قانع کند. لذا وقتی حراست بخشنامه کرد که در مورد حجاب، کار حراست ذاتا این نوع برخوردها نیست و این کار فرهنگی است، دیدیم درست می‌گویند و گفتیم باید اساتید مورد اعتماد دانشجوها را پیدا کنیم تا در مراکز فرهنگی و دانشجویی بنشینند و مثلا اگر دانشجویی فلان مشکل را دارد پیش این استاد هدایت شود تا با هم بحث کنند و دلیل بیاورند، در کنارش کارگاه‌های آموزشی بگذاریم و به اینها بگوییم اگر اسلام و قانون نکته‌ای را می‌گوید حتما مزایایی دارد و ما باید به این احترام بگذاریم. با این وجود همین اواخر ما رفتیم مجلس، جلسه کمیسیون آموزش و اصل 90 که می‌گویند دغدغه فرهنگی دارند و ما هم می‌گوییم خیلی هم خوب. اما این آقایان و خانم‌ها یک بار ما را دعوت نکردند که بیایید برنامه‌های فرهنگی‌تان را ارایه کنید.


برای سوال به مجلس خواسته بودن‌تان؟


بله، فقط برای سوال. آن هم چه سوالی؟ در اصفهان یک گردهمایی بزرگی بود از مسوولان کانون‌ها، انجمن‌های علمی و نشریات دانشجویی برگزار کردیم که برای نخستین بار بود. سه روز کارگاه آموزشی گذاشته شد تا هرکسی در حوزه خودش با قوانین وضع شده توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی آشنا شوند و در کنارش توانمندی خودشان را بالا ببرند، در این برنامه یک تئاتر هم اجرا شد با مضمون تهاجم فرهنگی، تئاتر در حال حرکت هم اجرا شد. توی مجلس چهار پنج تا از عکس‌هایی که از هنرپیشه‌های تئاتر گرفته شده بود را چسباندند روبه‌روی ما که دانشگاه آزاد دارد شیطان‌پرستی را ترویج می‌کند! گفتیم بروید فیلم تئاتر را ببینید که در مورد رجوع به فرهنگ بومی و ملی است و در خطرات تهاجم فرهنگی آن تئاتر ساخته شده بود معضل امروز فرهنگ ما همین است که فرهنگ در چمبره سیاسی‌کاری اسیر شده. اگر دغدغه و سوال مطرح است چرا 30 سال است از صدا و سیما سوال نمی‌کنید؟ 10 سال از فعالیت‌های فرهنگی دانشگاه سوال نمی‌کنید؟ مقام معظم رهبری بحث کرسی‌های آزاداندیشی را مطرح کردند؛ این بهترین موقعیت برای دانشجوها بود که سوالاتی را دارند که ممکن است اقشار دیگر جامعه نداشته باشند، باید اقناعش کرد، پاسخ درست داد، همان‌طور که دانشجوی فیزیک را باید درست قانع کرد که چرا فلان راه‌حل درست است، در مسائل سیاسی و دینی هم همین است، دانشجو سوال دارد و باید پاسخ بگیرد، اگر در مورد مسائل حکومت سوال دارد هم باید پاسخ بگیرد، دانشجو تمرین کرده که باید اقناع شود، سیره دانشجو این است که بپرسد و پاسخ بگیرد این مشی دانشگاه است. حالا بروید بخشنامه قبلی کرسی‌های آزاداندیشی را نگاه کنید، یک بخشنامه مطول به این معنا که کلا این کرسی‌ها برگزار نشود، فقط هم چهره‌های خاص باید بیایند در دانشگاه، مگر می‌شود؟ در دانشگاهی که هم اصولگراست، هم اصلاح‌طلب و هم میانه‌رو باید همه به مساوات امکان فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی را پیدا کنند. حالا در دانشگاه‌های ما حق مسلم بچه‌هایی که می‌توانستند فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی داشته باشند را گرفته‌اند و به چه کسانی داده‌اند. طیفی که حاکم بوده فقط خودش و نیروهای خودش را دیده و بقیه گروه‌ها را قلع و قمع کرده‌اند به جرم اینکه فلانی اصلاح‌طلب است، آن یکی سبز است، آن دیگری باران است و... ممکن است در جامعه بشود این طور رفتار کرد اما مگر می‌شود در دانشگاه این طور بود؟


خب در واقع می‌شود! این روش جواب داده که الان مثل قبل خبری از فعالیت‌های دانشجویی نیست و محیط دانشگاه نیمه‌زنده است.


بسیار خوب بحث ما همین است، الان داریم تلاش می‌کنیم در حوزه فرهنگی و اجتماعی که این اطمینان را به بچه‌ها بدهیم. همان اول کار با معاون وزیر علوم و معاون وزیر بهداشت جلسه‌ای گذاشتیم و گفتیم این آیین‌نامه کرسی‌های آزاداندیشی باید تغییر کند. خوشبختانه شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها موافقت کرد و کمیته‌ای در نهاد مقام معظم رهبری تشکیل شد و تغییرات اساسی اعمال شد و ماده واحده‌ای اضافه شد که امنیت ذهنی و قضایی بدهد به کسانی که در این کرسی‌ها بحث می‌کنند. اگر قرار باشد کسی در این جلسات سوالی بپرسد و بعد دم در، حراست و بخش‌های دیگر دستگیرش کنند یا با او برخورد کنند اینکه نشد کرسی آزاداندیشی. اینها به نظر من همه تحول هستند، درست است که هنوز به نقطه مطلوب نرسیده اما وقتی در مدیریت‌های فرهنگی دانشگاه‌ها چه در بخش دولتی و چه آزاد این تفکر وجود دارد که ما امکان مساوی برای فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی در اختیار دانشجوها بگذاریم این یعنی تحول. به خصوص در دانشگاه آزاد این نکته خیلی مهم است، ما که به شیر نفت وصل نیستیم، با وجود برنامه‌هایی که وجود دارد که باعث می‌شود دانشگاه آزاد تا سال 96، فقط 60 درصد به شهریه دانشجویان وابسته باشد باقی بودجه را از طریق شرکت‌های دانش‌بنیان و... تامین کند، به هر حال ما الان بیش از 90 درصد بودجه‌مان را از شهریه دانشجویان کسب می‌کنیم. خب یک دانشجوی اصلاح‌طلب پول می‌دهد، دانشجوی اصولگرا پول می‌دهد و دانشجوی معتدل هم همین‌طور، ما به هیچ‌وجه حق نداریم در حوزه فرهنگی و اجتماعی سهم دانشجوی اصلاح‌طلب را بگیریم به اصولگرا بدهیم یا برعکس تازه این مربوط به دانشجویانی است که علاقه‌مند به فعالیت‌های سیاسی هستند در حالی که طیف عظیمی از دانشجویان هستند که علاقه‌مند به فعالیت فرهنگی، اجتماعی و هنری هستند در حالی که علاقه‌ای به فعالیت‌های مصطلح سیاسی ندارند، یعنی گرایش تعریف شده‌ای به افراد و جناح‌های سیاسی خارج دانشگاه ندارند. بر اساس آن تغییر نگاه و رهنمودهایی که شورای راهبردی فرهنگی و اجتماعی دانشگاه داد به نظرم اقداماتی مبنایی محقق شد.









این مخالفت‌ها و فشارهای کمرشکن بر دانشگاه به مفهوم این است که ما زنده‌ایم، یعنی دیگرانی که مسبب این وضعیت هستند احساس خطر کرده‌اند



یک مصداق مشخص دارید از این اقدامات؟ کاری که بعد از این 20 ماه انگشت بگذارید رویش و بگویید من افتخار می‌کنم که این کار را کرده‌ام؟


بزرگ‌ترین افتخارم این است که بخش فرهنگی و اجتماعی آمد و در تراز با سایر بخش‌ها قرار گرفت. یعنی امروز همان سهمی که حوزه آموزش و پژوهش در تصمیم‌گیری‌های دانشگاه دارد حوزه فرهنگی و اجتماعی هم به همان میزان سهم دارد. ما پیوست فرهنگی هم برای سایر بخش‌ها می‌نویسیم از آموزش و پژوهش گرفته تا عمران و ورزش که اگر یک روزی معاونت فرهنگی و اجتماعی در این دانشگاه نبود هر بخشی بداند که در حوزه رسالت‌های فرهنگی و اجتماعی نقش و مسوولیتی دارد. افتخار دیگر بحث طرح‌های ماندگار فرهنگی است. این طرح‌ها به سه بخش تقسیم شدند، یک بخش کالبدی مانند ساخت مساجد، یادمان شهدا، خانه فرهنگ، خانه استاد و...، یکی دیگر طرح‌های نهادی است، در گذشته رییس واحدهای دانشگاهی تلاش می‌کرد تا نهاد دانشجویی برای فعالیت‌های فرهنگی- سیاسی شکل نگیرد چون معتقد بودند دردسر درست می‌شود اما الان در عملکرد روسای واحدها و حتی ارتقای واحدها این طرح‌های نهادی سهم دارند به این معنا که هر واحدی کانون‌های فرهنگی، هنری، اجتماعی، تشکل‌های اسلامی- سیاسی، نشریات دانشجویی و استادی در آن بیشتر شکل بگیرد، امتیاز بالاتری هم می‌آورد. برای این یارانه و ردیف بودجه هم دیده‌ایم. بخش سوم هم طرح‌های فرهنگی رخدادگرا هستند، یعنی طرح‌هایی که جای بررسی و اجرای آن در دانشگاه است اما در جامعه هم می‌تواند تاثیرگذار باشد مانند طرح سبک زندگی ایرانی- اسلامی که مقام معظم رهبری در بجنورد مطرح کردند، دانشگاه‌ها برای این موضوع مراسم داشتند و صدا و سیما هم چند تا گردهمایی و سخنرانی پخش کرد اما اینکه نشد سبک زندگی. ما 35 سال است که می‌گوییم خانم‌ها الگوی‌شان حضرت فاطمه زهرا سلام علیها است و آقایان مثلا در دانشگاه الگوی‌شان امام صادق علیه‌‌السلام است اما از یک دانشجو، استاد یا کارمند بپرس می‌گویند دارید حضرت فاطمه زهرایی به من معرفی می‌کنید که 1400 سال پیش زندگی می‌کرد. موضوعات زندگی که امروز من با آن مواجه هستم در آن زمان نبوده و خیلی از موضوعات آن زمان در زندگی امروز من موضعیت ندارد، من چگونه الگوبرداری کنم؟ ما حضرت زهرای جاری در زمان را معرفی نکرده‌ایم، یعنی بگوییم اگر ایشان امروز زندگی می‌کرد، در ایران یا، اگر در هر جای دنیا، اگر در امریکا زندگی می‌کرد چگونه زندگی می‌کرد. کسی که در دنیای امروز زندگی می‌کند بخشی از زندگی‌اش به هر حال تحت تاثیر عوامل بیرونی است، یک اقتضائاتی دارد و تعاملاتی، اینجا باید بگوییم چطور زندگی بکند که مطابق با زندگی سالم اسلامی باشد. سیره ائمه و بزرگان دینی و فرهنگی مورد نیاز است برای الگوسازی لذا ما در سال گذشته 17 همایش ملی برگزار کردیم از زندگی پیامبر گرفته تا امسال که به زندگی امام راحل، شهید بهشتی، شهید مطهری و... در کنارش طرح مفاخر و مشاهیر داریم که از آن هم الگو بگیریم و در ارتباط با قرآن هم پژوهشکده قرآن و عترت را گفته‌ایم که به کارهای پژوهشی بپردازد و پایان‌نامه‌ها و پژوهش‌ها را به سمت سبک زندگی از منظر قرآن سوق دهد، این اندوخته ما می‌شود اما کار فقط این نیست. از این ظرفیت باید برای معرفی مدل سالم استفاده کنیم، کار دیگر را باید پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی انجام دهد که مرکب است از اساتید علوم اجتماعی، روانشناسی، انسان‌شناسی و مردم‌شناسی که متخصص هستند. اینها کسانی هستند که باید موضوعات مبتلا به زندگی امروز جامعه ما را دربیاورند از این به بعد کار اصلی شروع می‌شود. این نیازها به آن اندوخته‌ها عرضه می‌شود و از دل آن مدل سبک زندگی استخراج می‌شود یعنی یک نوع اجتهاد در مسائل اجتماعی. باید از این قبیل امور خیلی زودتر از اینها شروع می‌شد. حکومت مسوول این اقدامات است اگر مدل و شیوه زندگی کردن را بر این پایه استخراج کرده و به جامعه عرضه کنیم آن وقت می‌توان انتظار داشت که جامعه بر پایه معیارهای دینی حرکت کند و اگر نکرد حق داریم فریاد وا اسلاما سر بدهیم که مثلا جامعه به سمت بی‌دینی پیش می‌رود. این کار مشترکی است بین حوزه و دانشگاه یعنی فصل مشترکی است بین محصولات علمی حوزه دین و حوزه فکری دانشگاه این دو بخش با هم می‌تواند و باید مدل تعریف کنند، به این می‌گویند اجتهاد اجتماعی و این یکی از بارزترین مظاهر و مصادیق وحدت حوزه و دانشگاه است همان چیزی که بسیاری از آن تفسیری غلط دارند.


چقدر امیدوارید این مدلی که روی کاغذ می‌آورید سر از جامعه دربیاورد؟


خیلی زیاد، یعنی باید بشود اگر نه که کمیت‌مان لنگ است.


شما می‌گویید باید بشود اما چطور؟


نه، حرف من نیست دارم از منظر علمی می‌گویم که بررسی کرده‌ایم و می‌دانیم که می‌شود، ما می‌توانیم با این اندوخته‌ها و موضوعات جدیدی که علوم اجتماعی، به عنوان علم صاحب‌نظر در خصوص جامعه استخراج می‌کند، مدل را تعریف و به جامعه عرضه کرد، اصولا هدف حکومت در اسلام غیر از این نمی‌تواند باشد، نشان دادن راه درست زندگی کردن برای رسیدن به قله‌های سعادت و نیکبختی دنیا و آخرت.


موضوع همین است مردم که سبک زندگی را از روی جزوه نمی‌خوانند، از چه طریقی مدل سبک زندگی را می‌خواهید وارد زندگی مردم کنید؟


بالاخره این جامعه کوچک دانشگاه آزاد اسلامی بیش از یک میلیون و 700 هزار دانشجو دارد، 100 هزار استاد و کارمند دارد ما اگر بتوانیم شیوه‌های سبک زندگی را به همین‌ها ارایه کنیم کار بزرگی است


یعنی رسانه شما دانشگاه‌تان است.


در واقع بله. جامعه هدف و نمونه ما می‌تواند همین مجموعه باشد، همین تغییر توسط دانشگاه می‌تواند روی جامعه اثر بگذارد. در کنار این، ما کارگاه‌های آموزشی تعریف کرده‌ایم. بیش از 10 کارگاه سال گذشته برگزار کردیم که در آنها از شخصیت‌های تاثیرگذار دعوت کردیم، نه این چهره‌های تکراری که مدام در تلویزیون هستند و کسی نگاه‌شان هم نمی‌کند. ما امروز نیازمند یک تحول فرهنگی و انقلاب اخلاقی هستیم، اخلاق یعنی احترام به همنوع، دروغ نگفتن، راستی و درستی، چیزهایی که نیاز امروز جامعه است. این کارگاه‌ها هم به همین منظور تشکیل می‌شوند، اساتید آمدند بحث فلسفه اخلاق را گفتند، بحث حجاب از منظر علم را گفتند که با استقبال بسیار خوبی مواجه شد. در همین بحث حجاب بعضی‌ها فقط روش تحمیل کردن را بلدند، می‌گویند الا و لابد باید اینجور باشد، دین دستوری نمی‌شود. دین را نمی‌توانید با تشر و زور به قلب مردم وارد کنید. کسی که حجاب را انتخاب کند هرجای دنیا که برود به آن پایبند است اما ببینید چقدر وقتی با فشار آن را جا بیندازیم به آن پایبند می‌مانند. چرا ما به گونه‌ای این را عرضه می‌کنیم که عمیقا آن را باور نمی‌کند و فکر می‌کند فقط باید تصنعی باشد؟ اینها همه کار فرهنگی است. الان اساتید دانشگاه به مراتب بیشتر از پدر و مادرها نیاز بچه‌ها را می‌فهمند، بررسی‌های ما نشان داد که هنوز اساتید دانشگاه در صدر گروه‌های مرجع قرار دارند. بعضی‌ها متاسفانه رفته‌اند ته جدول گروه‌های مرجع که من نمی‌گویم چه کسانی اما اساتید در صدرند و این فرصتی است که از آنها برای برنامه‌ریزی‌های فرهنگی استفاده کنیم. بخشی از وقت موظفی اساتیدی که علاقه‌مند هستند و در علوم انسانی تبحر دارند را وارد حوزه فرهنگی کنیم. به عنوان اتاق فکر از آنها استفاده کنیم. طرح استاد معتمد را ما داریم اجرا می‌کنیم، مگر ما در حوزه آموزشی استاد مشاور نداریم؟ مسائل فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی که بیشتر در معرض نیاز برای مشاوره هستند.


یعنی می‌خواهید چیزی مثل معلم پرورشی وارد دانشگاه بشود؟


نه، نه. قرار است در دانشگاه بگردیم و کسانی که بین دانشجوها محبوب هستند را پیدا کنیم که هفته‌ای دو سه ساعت بیایند یک جایی بنشینند بچه‌ها به آنها مراجعه کنند و مشکلات‌شان را مطرح کنند. این در کنار مشاوره روان‌شناسی دانشگاه است چون مشاوره که فقط روانی نیست، اصلا خیلی وقت‌ها وقتی دانشجویان با سوالات عقیدتی، فرهنگی، سیاسی روبه‌رو می‌شوند نمی‌توانند آنها را حل کنند به مشکلات روحی و روانی دچار می‌شوند، اساتید محبوب می‌توانند این مشکل را حل کنند و این کاری است که می‌خواهیم در داشگاه آزاد انجام دهیم.


دارید از موضوعاتی مثل شنیدن حرف‌های دانشجویان، حمایت از آزادی بیان، لزوم تغییرات رفتاری با نسل جوان و... حرف می‌زنید که شبیه همان حرف‌هایی است که برای نخستین بار در دوره اول اصلاحات زده شد و یک موج و شوری در میان دانشجویان ایجاد کرد. 18 سال از آن روزها می‌گذرد و باز همان حرف‌ها را باید دوباره بزنیم با این تفاوت که دیگر شور آن سال‌ها را هم ایجاد نمی‌کنند. به خصوص در دانشگاه آزاد که هیچ‌وقت فضای اجتماعی و دانشجویی‌اش مثل دانشگاه‌های دولتی مثلا دانشگاه امیرکبیر یا علامه پویا نبوده. این حرف‌ها را چطور می‌خواهید در دانشگاه پیاده کنید؟


در مورد تفاوت جو دانشگاه سراسری و آزاد حق با شماست. من خودم در دانشگاه تهران درس خواندم و زمان دانشجویی مدت‌ها عضو انجمن اسلامی بودم و می‌دانم آن وضعیت دانشگاه‌های دولتی خیلی متفاوت است و این یک ظلم است به بچه‌های دانشگاه آزاد و خیلی از تلاش‌های ما در معاونت فرهنگی برای برطرف کردن همین موضوع است. در آن مورد اول هم شما به نکته درست و دقیقی اشاره کردید. این حرف‌ها زده شده و در دوره‌ای هم به دانشجوها امید داده اما شانس ما این است که وارث یک وضعیت خیلی بسته هستیم، بالاخره دانشگاه‌ها در هفت، هشت سال اخیر خیلی بسته بود. این حرف‌ها الان به صورت طبیعی یک تنوعی ایجاد می‌کند و البته به همان اندازه هم فشار روی ما را زیاد می‌کند. الان فشاری که روی بخش فرهنگی و اجتماعی هست در بخش‌های دیگر نیست، البته که این فشار در کل روی دانشگاه خیلی زیاد است و خود دکتر میرزاده هم بیشتر از هر چیز درگیر پاسخگویی به حاشیه‌هاست. اما این مخالفت‌ها و فشارهای کمرشکن بر دانشگاه به مفهوم این است که ما زنده‌ایم، یعنی دیگرانی که مسبب این وضعیت هستند احساس خطر کرده‌اند، هرچند خوب می‌دانند جوری عمل کرده‌اند که حالا حالاها نه جسارت در دانشجوها ایجاد می‌شود و نه این قفل‌هایی که زده‌اند به این آسانی‌ها باز می‌شوند، اما به هر حال احساس می‌کنند که فضا متفاوت از گذشته است. هر روز در سایت‌ها دروغ و تهمت می‌زنند و نیست‌ها را هست می‌کنند که تخریب کنند و عجیب این است که دروغ‌ها را آنقدر بزرگ می‌گویند تا بزرگان هم باور کنند، متاسفانه خیلی از اینها دین‌مدار هم هستند و این خیلی دردناک‌تر است. بعضی از این عزیز دردانه‌ها ارزش‌ها را فدای مطامع دنیایی خودشان و مدیریت‌های ضعیف و ناکارآمدشان می‌کنند، آدم می‌ماند این دروغ‌ها را اصلا چطور می‌سازند. اما با وجود این سختی‌ها من امیدوارم.








توی مجلس چهار پنج تا از عکس‌هایی را که از هنرپیشه‌های تئاتر گرفته شده بود چسباندند روبه‌روی ما که دانشگاه آزاد دارد شیطان‌پرستی را ترویج می‌کند!

این فشارها و سختی‌ها را طه هاشمی می‌گوید که به هر حال یک چهره است و قدرت و معروفیت دارد، وقتی شما این حرف را می‌زنید، دانشجویان که دست‌شان به جایی بند نیست چه باید بگویند؟


من گاهی فکر می‌کنم آن بیچاره‌ای که سوال دارد اما فکر می‌کند که اگر این سوال را بپرسد با کمیته انضباطی یا ستاره‌دار شدن مواجه می‌شود، واقعا غم همه وجودم را می‌گیرد که این تضاد عجیب را چطور باید حل کند. این دانشجو باید درس بخواند و فارغ‌التحصیل شوند و کار پیدا کند و باید همه اینها را در نظر بگیرد برای همین ما اصرار داریم این باور را در بچه‌ها ایجاد کنیم که این حق آنهاست. کار سختی است اما باید بدانند که باید حرف‌شان را بزنند و اگر نتوانند به آنها ظلم شده حقیقتا‌ کار دشواری است کار فرهنگی و اجتماعی.


از وقتی که این مسوولیت را پذیرفتید پرونده‌تان خیلی در رسانه‌ها چرخ خورد؛ از زمان مسوولیت شما در روزنامه انتخاب گرفته تا بودن‌تان در میراث فرهنگی زمان اصلاحات و بعد همکاری با تیم آقای مشایی و... خیلی‌ها گفتند مدام خط عوض کرده‌اید، چه شد که آخرش رسیدید به دانشگاه آزاد؟


ببینید نخستین کسی که جریان اعتدال را به عنوان یک جریان و در رسانه کشور مطرح کرد روزنامه انتخاب بود، پس من خطی عوض نکرده‌ام، از همان موقع هم کیهان و جاهای دیگر علیه ما می‌نوشتند، بعضی‌ها مسخره می‌کردند که اعتدال چیست! سابقه من مشخص است. از سال 59 عضو موسس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی بودم؛ در زمان وزارت ارشاد آقای خاتمی مسوول برگزاری جشن‌های انقلاب در شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی بودم در همان زمان مشی اعتدالی داشتم به عنوان مثال، 13 آبان آقای موسوی‌خوئینی‌ها را دعوت می‌کردیم، 28 رجب آقای خزعلی را. زمانی که مسوول برگزاری مراسم بودم هرگز این اجتماعات دو تا نشد، هم تحکیم وحدت بود هم حزب جمهوری اسلامی بود و هم موتلفه. سال 70 که جدا شدیم و آن جمع از هم پاشید دیگر مراسم‌ها یکپارچگی خود را از دست داد، خانه کارگر برای خودش، رفت و کارگران جریان راست برای خودش همه رفتند سمت انفکاک البته در سال 67 بعد از اتمام دوره پزشکی تصمیم گرفتم به قم بروم، دروس حوزه را ادامه دهم و مطب هم بزنم. مقام معظم رهبری مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی را تاسیس کردند و از سال 69 من مسوولیت آنجا را هم به عهده گرفتم، کار مرکز این بود که منابع اسلامی حوزه را کامپیوتری کند. کار عظیمی بود که عمر مفید اجتهاد و فحص در متون دینی را چندبرابر کرد چون همه زمانی که مجتهدان باید صرف تتبع در میان منابع و مواخذ کنند به راحتی با یک کلیدواژه در این نرم‌افزارها پیدا می‌شد. اصلا تصمیم نداشتم به مجلس بروم اما از گروه‌های مختلف سراغم آمدند؛ جامعه مدرسین، کارگزاران، خانه کارگر، انجمن اسلامی معلمان و جمعیت دفاع از ارزش‌ها. از جامعه مدرسین آیت‌الله شاهرودی و آیت‌الله محفوظی بنده را خواستند و صحبت کردند من به آقایان گفتم که من مشی معتدلی دارم، اگر جامعه مدرسین می‌خواهد من به مجلس بروم و فردا هر تصمیمی گرفت بروم پشت تریبون از روی متن و نوشته‌ای آن مواضع را بخوانم این کار را نمی‌کنم و خودم باید در مسائل سیاسی اجتهاد کنم، جلسه بعد گفتند که قبول دارند و با این شرط شرکت کردم و نماینده اول قم شدم. در مجلس هم فراکسیون مستقل مجلس را با دوستان همفکر تشکیل دادیم چون خط فکری من همین بود. آن موقع چهار فراکسیون در مجلس بود، یکی فراکسیون حزب‌الله یعنی اصولگراهای امروز که در راس آن آقای باهنر بود و خیلی هم اصرار داشتند که آقای ناطق نوری را پدر معنوی خود بدانند با اینکه ایشان از همان موقع مشی فراجناحی داشت، مجمع حزب‌الله مجلس بود آقای مجید انصاری رییسش بود، کارگزاران بودند که در مجلس پنجم خیلی موفق و با نیروهای نسبتا زیاد وارد شده بودند و آقای مرعشی رییسش بود، مستقل‌ها هم بودند که من رییس آن بودم، هر چهار تای ما هم کرمانی بودیم و همان موقع می‌گفتند که سرنخ این چهار فراکسیون دست آیت‌الله رفسنجانی است در حالی که شاید چهار نفری یک بار خدمت ایشان رسیدیم در همان زمان، روزنامه انتخاب را هم با مشی اعتدالی منتشر کردیم. طبیعی بود که ما معتقد به اصلاحات بودیم، ببینید اصلا کسی که بگوید من معتقد به اصلاحات نیستم باید برود خانه و در را به روی خود ببندد. نظام نیاز به اصلاحات دارد، جامعه باید با مقتضیات روز حرکت کند. ما در روزنامه انتخاب زمان انتخابات ریاست‌جمهوری هشتم از آقای خاتمی حمایت کردیم، اگر تغییری بوده از همان زمان بوده. آن زمان در مجلس پنجم وقتی مستقل‌ها، مجمع حزب‌الله و کارگزاران با هم متحد می‌شدند اکثریت را تشکیل می‌دادند و همین بود که در کابینه اول اصلاحات تمام وزرای پیشنهادی رای آوردند، پیش‌بینی من این است که مجلس آینده هم چنین مجلسی باشد. مجلس ششم هم نگذاشتند که رای بیاورم، در قم من را خواستند و گفتند اگر می‌خواهی در لیست باشی باید روزنامه انتخاب را تعطیل کنی و حرفی از اعتدال هم نباشد، فراکسیون مستقل‌ها را هم رها کنی که من قبول نکردم و خودم ثبت‌نام کردم برای نمایندگی تا به مردم بگویم چه کارهایی برای شهر قم کردم. من میانه‌ام با دولت خوب بود، یک سال اول نمایندگی در دوره پنجم آقای هاشمی‌رفسنجانی رییس‌جمهور بود که این آبی که از سرشاخه‌های دز به قم رسید، در همان زمان کار انتقال آب کلید خورد و اخیراً افتتاح شد و بعد ما را برای افتتاح آن هم حتی دعوت نکردند، در آن زمان من پیگیری کردم 300 میلیون تومان برای مطالعات طرح از طرف مقام معظم رهبری اختصاص داده شد، ردیف بودجه را هم جناب آقای هاشمی یعنی دولت سازندگی مصوب کرد.


منطقه آزاد سلفچگان از میان بیش از بیست منطقه پیشنهادی با پیگیری من در دولت حضرت آیت‌الله هاشمی مصوب شد و ایشان تشریف آوردند و کلنگ آن را زدند، در همین دوره بود که استان قم شکل تشکیلاتی استانی به خود گرفت و نهادهای مختلف در همین زمان ارتقا پیدا کردند ردیف‌های بودجه برای امور فرهنگی و اجتماعی و عمرانی قم رشد قابل توجهی کرد و من تصمیم داشتم در صورتی که حتی رای هم نیاورم به مردم قم بگویم چه اقدامات وسیعی در دوره پنجم انجام شد. بعد که از لیست خارج شدم دیگر حتی نگذاشتند در برخی مساجد صحبت کنم، یعنی این حرف‌ها و برخوردها از همان زمان بوده. سال 83 اقدام کردم که روانشناسی بالینی‌ام را در دانشگاه لیدز انگلیس تکمیل کنم، همان موقع ملاقاتی داشتم، خدمت آقای خاتمی رسیدم برای خداحافظی، ایشان گفتند که میراث فرهنگی و گردشگری در هم ادغام شده و آقای مرعشی به عنوان مدیر انتخاب شده‌اند و از من خواستند بروم در آن سازمان و با آقای مرعشی همکاری کنم. قرار شد چون یک سال و خرده‌ای از دولت اصلاحات مانده بود من رفتنم به خارج از کشور را به تاخیر بیندازم و این کار را قبول کنم، آقای مرعشی هم امور بین‌الملل، حقوقی، مجلس و استان‌ها را ادغام کرد و در قالب یک معاونت شکل داد و حکم معاونت آن را برای من صادر کرد. البته بنده از مخالفان ادغام میراث و گردشگری بودم، معتقد بودم که باید هر دو سطح‌شان بالا بیاید، میراث با اوقاف ادغام شود و وزارتخانه شود تا برود زیر مهمیز نظارت مجلس، نظارتی که میراث واقعا به آن احتیاج دارد و به خاطر همین نبودن نظارت نابود شده است. گردشگری و سازمان حج و زیارت هم ادغام و تبدیل به معاونت رییس‌جمهور شوند. اما خب این اتفاق نیفتاد و البته هنوز هم این دو حوزه میراث و گردشگری با هم به معنی حقیقی کلمه جمع نشده‌اند و از این به بعد هم نخواهند شد، و ‌ای کاش در دولت تدبیر و امید این اتفاق مبارک روی دهد و میراث فرهنگی از فلاکتی که گریبانگیر آن است نجات پیدا کند. به هر حال سال 84 انتخابات شد و نگاه ما از نظر سیاسی به آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بود و مسوولیت ستاد‌های تبلیغاتی استانی ایشان به من محول شد، بعد از اینکه آقای احمدی‌نژاد رای آورد خیلی طبیعی بود ما جزو نخستین نفراتی بودیم که باید پست‌مان را ترک می‌کردیم اما هم آقای هاشمی و هم آقای خاتمی به من گفتند که شما در میراث بمان و استعفا نده، حتی گفتند بچه‌های میراث به‌شدت نگران هستند، اگر به شما گفتند بمان حتما این کار را بکن چون یک سازمان ادغام شده جدیدی بود که مسائلش را بهتر می‌دانستیم، با خود گفتم ما یک عمری شعار اعتدال دادیم خب در این دولت هم به خاطر بحث ملی بودن میراث بمانیم، البته گفتم در آن معاونت نمی‌مانم و برای همین رفتم پژوهشگاه میراث فرهنگی که آنجا هم کارهای بزرگی انجام شد، واقعا طرح‌هایی من داشتم در حوزه باستان‌شناسی، مردم‌شناسی، زبان، تاریخ تمدن و فرهنگ کارهای بزرگی شروع کردیم که البته بعد از استعفای من به کلی نابود شد. نزدیک دو سال و اندی هم آنجا بودیم اما فشارها یواش‌یواش زیاد شد، اواخر کار خیلی به ما فشار آوردند چون طبیعی بود که ما وصله ناهمگن بودیم برای همین ناگزیر استعفا دادم. بودجه 10 میلیاردی پژوهشگاه را به دو نیم میلیارد تقلیل دادند، جلوی اجرایی شدن قراردادها و توافقنامه‌ها را گرفتند، دخالت‌های آشکار و نهان قائم‌مقام وقت سازمان وضع را بحرانی کرده بود. هر روز با تحریک عوامل و عناصری که در بخش‌های مختلف پژوهشگاه مستقر کرده بودند نارضایتی ایجاد می‌کردند، من دوستان عزیزی را که به تصور غلط فکر می‌کردند برای حفظ پست و مقام خود در سازمان ماندم از خود رنجاندم ولی فکر می‌کردم دولتی که آنگونه مورد تایید مقام معظم رهبری وسایر مراجع است و از سویی بزرگانی مثل آقای هاشمی و خاتمی هم توصیه کردند من همکاری کنم ‌باید با همه سختی‌ها آن کنار آمد، ولی زمانی رسید که امکان ادامه وجود نداشت، البته مشکل دیسک کمر هم مزید بر علت شد از زمان استعفا حدودا یک ماه طول کشید تا آقای مشایی استعفا را قبول کند، این کل همکاری من با آن دولت بود. جالب است همان‌هایی که دولت احمدی‌نژاد را حلوا حلوا می‌کردند و نماینده امام زمان می‌دانستند امروز در سایت‌های‌شان طعنه می‌زنند و معترض هستند، بعد مجددا تصمیم گرفتم برای کار تحصیلی اقدام کنم و طی نامه‌ای خدمت مقام معظم رهبری که موقع نماز حضورا تقدیم‌شان کردم، نوشتم برای تکمیل تحصیلات خود تصمیم دارم به انگلستان بروم و فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی و اجرایی را متوقف کنم، کارهایم را که کردم همزمان شد با انتخابات سال 88 که من مطلقا در جریان آن وارد نشدم، با اینکه از ستاد آقای مهندس موسوی و آقای کروبی دعوت به همکاری شدم اما چون می‌خواستم برای تکمیل تحصیلات خود به خارج بروم وارد فعالیت‌های گسترده انتخابات نشدم. تا اینکه بعد انتخابات و ماجراهایش سفارت انگلیس تعطیل شد و بعضی از مقامات هم به ما گفتند که شما مصلحت نیست به انگلیس سفر کنی و این شد که با مکاتبه با استاد راهنمایی که قرار بود کار پژوهشی خود را با او شروع کنم که اتفاقا یک روش مقایسه‌ای بود بین راه‌هایی که امروز در مکاتب روانشناسی مدرن برای درمان بیماری‌های روانی مورد استفاده است با روش‌هایی که متون اسلامی و از جمله قرآن پیشنهاد می‌دهد از بین هند و مالزی رفتم مالزی و بعد هم اندونزی، وقتی بحث انتخابات شد در سال 92 برگشتم که وارد ستاد آقای هاشمی بشوم و وقتی ایشان به اصطلاح رد صلاحیت شد و مانع شدند وارد فعالیت‌های انتخاباتی شود مثل سایر افراد ستاد آقای هاشمی برای آقای دکتر روحانی کارکردیم و روز انتخابات، رای خود را به آقای روحانی دادم و همان روز دوباره به اندونزی برگشتم. این کل روند حرکت سیاسی و اجتماعی من از بعد انقلاب بود. این داستان خط عوض کردن من به اصطلاح آقایان است. متاسفانه در سازوکار سیاسی کشور ما، حزب که به معنی حقیقی کلمه نگذاشته‌اند شکل بگیرد جناح‌های سیاسی هم یک اصل دارند و برخلاف اخلاق اسلامی می‌گویند یا بامایی یا برما؛ مطلقا قابل قبول نیست اگر کسی بخواهد بر اساس یک مشی اعتدالی حرکت کند، جریان افراطی و متحجر که وضعیت نابسامان فرهنگی امروز محصول عملکرد قشری‌نگر و کم‌عمق او بوده همان کسانی که در زمان مسوولیت‌های خود در حوزه فرهنگی، اجتماعی و دانشگاهی هزاران میلیارد تومان سرمایه ملی را هدر داده‌اند و امروز فریاد وا اسلاما سر می‌دهند وقتی به کارنامه خودشان مراجعه می‌کنی جز هدر دادن سرمایه‌ها و جزم‌اندیشی و فرار مغزهای توانمند از حوزه فرهنگی چیزی نمی‌بینی و نتیجه سیاست‌های ناکارآمد و غلط آنها باعث شده توجه بخش عظیمی از مردم به محصولات و برنامه‌های فرهنگی خارج از مرزها معطوف شود و هیچ استقبالی از برنامه‌های سطحی و کم‌محتوا و بی‌مغز آنها در میان نسل جوان نباشد. امروز از جایگاه مدعی به دولت و مجموعه‌ای که هنوز عمر فعالیت‌های فرهنگی آنها به دوسال نرسیده می‌تازند و مخالفان سلایق سیاسی خود را حتی تا مرز اتهام بی‌دینی و جاسوسی خارجی متهم می‌کنند و از روی بی‌تقوایی هر تهمتی را که به مخیله‌شان خطور می‌کند برای حذف رقیب بر زبان و قلم جاری می‌سازند.


اینها ارزش‌های دینی و اخلاقی را که همه اسلام و حاکمیت آن برای ترویج و تثبیت آنها آمده زیر پا گذاشته و برای حفظ منافع خود و تسلط خط و جناح سیاسی خود مخالفان خود را در معرض آماج انواع بی‌اخلاقی‌ها قرار می‌دهند رقیب سیاسی خود را فاقد دین و اخلاق می‌دانند و هیچ مرجعی هم نیست که به این همه اتهام رسیدگی کند مرتبا در سایت‌ها و رسانه‌های خود دروغ و بی‌اخلاقی را پمپاژ می‌کنند و ذهن متدینین واقعی را مشوب کرده و آنها را نگران می‌کنند در حالی که مسبب اصلی همه این نارسایی‌ها خودشان و جریان فکری متصلب خودشان بوده و اگر محکمه عدلی باشد در ردیف اول متهمان وضعیت نابسامان فرهنگی و اجتماعی امروز هستند.


نگفتید چطور سر از دانشگاه آزاد درآوردید.


بعد از معرفی هیات دولت که من از خارج برگشتم رفتم خدمت آیت‌الله هاشمی، ایشان گفتند که برو از تجربه‌ات برای دولت استفاده کن، در همان ایام آقای دکتر جنتی به من زنگ زد و گفت برای قائم‌مقامی یا معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یکی را برای شما در نظر گرفته‌ام، آقای دکتر جنتی مشغول رایزنی برای ورود من به دولت بودند که آقای دکتر میرزاده تماس گرفتند بیایید با ما همکاری کنید، خدمت آیت‌الله هاشمی رسیدم ،گفتند اگر کار وزارت ارشاد هنوز به نتیجه نرسیده بروید دانشگاه آزاد.


از وقتی به دانشگاه آزاد آمدید برای بودجه فرهنگی و اجتماعی چه کردید؟


آن پنج هزار تومان سرانه که چهار دهم درصد کل بودجه بود 10 برابر افزایش پیدا کرد. الان بودجه فرهنگی، ورزشی و دانشجویی شش درصد کل درآمد دانشگاه است.


می‌شود رقمش را بگویید؟


امسال حدود 122 میلیارد تومان فقط بودجه فرهنگی است. البته می‌دانید که این بودجه متمرکز نیست یعنی هر واحد در سراسر کشور بسته به تعداد دانشجویی که در آن ثبت نام می‌کند، می‌تواند بودجه فرهنگی داشته باشد و مطابق این درصد از بودجه واحد سهم فعالیت‌های فرهنگی اختصاص می‌یابد.








ما 20 ماه هم نیست که در دانشگاه مسوولیت داریم، این دولت 20 ماه هم نیست که روی کار آمده بعد باید جواب 20، 30 سال گذشته فرهنگ را بدهیم

اخیرا رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان مطالبی عنوان کردند درباره تشکیل اردوهای مختلط و اجرای کنسرت موسیقی در دانشگاه‌ها ؛آیا پیش از این شما مشکلاتی در این خصوص داشته‌اید؟


ما دقیقا در چارچوب مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی حرکت می‌کنیم. کلیه بخشنامه‌هایی که تاکنون از سوی حوزه معاونت فرهنگی و اجتماعی یا از سوی مقام عالی ریاست دانشگاه صادر شده مر قانون است و هیچ تخطی از آیین‌نامه‌ها و دستور العمل‌های ابلاغی شورا نیست. البته در گذشته تفاسیر و تعابیری که از بخشنامه‌ها شده بعضا حقوق دانشجویان را نادیده می‌انگاشته و بعضا به دانشجویان و فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی آنها ظلم می‌شده است. بدیهی است مدیریت جدید با رعایت مرزهای قانون و نظرات مقام معظم رهبری حرکت کرده و هر موضوعی که خلاف قانون یا خدایی نکرده خلاف شرع باشد در واحد‌ها ممنوع است. دانشگاه آزاد در اجرایی کردن سند دانشگاه اسلامی و نقشه مهندسی فرهنگی کشوراز همه دانشگاه‌ها چه دولتی و چه غیردولتی جلوتر است برنامه‌های راهبردی و اقدامات اجرایی ما بر پایه همین دو سند طراحی و تعریف شده، در همین مدت کوتاه بیش از 300 طرح ماندگار فرهنگی دردست اجرا یا مراحل پایانی خود را طی می‌کند. متاسفانه مخالفان دانشگاه آزاد اسلامی این اقدامات گسترده فرهنگی و اسلامی را نمی‌بینند یا نمی‌خواهند ببینند. اصرار می‌کنند تنها با نوع نگاه منجمد و بسته آنها و شیوه‌های ناکارآمد فرهنگی و تبلیغی آنها باید حرکت شود و اگر نگاه جدیدی و حتی منطبق با همه موازین و محدوده شرع و قانون هم بود بر نمی‌تابند و بی‌محابا حمله می‌کنند خوشبختانه مقام معظم رهبری خودشان از کارشناسان و عالمان برجسته و دقیق در حوزه فرهنگی هستند و همواره بر نوآوری و توجه به نیاز مخاطب در چارچوب ضوابط و مقرارت تاکید فرموده‌اند و امروز هم خط مشی دانشگاه آزاد اسلامی بر همین مبنا استوار است. علاوه بر آن امروز در دانشگاه آزاد اعضای هیات موسس و هیات امناء از میان شخصیت‌های بزرگ فرهنگی و اجتماعی هستند. در راس همه آیت‌الله آقای هاشمی‌رفسنجانی و شخصیت‌های مثل آقای حاج حسن آقا خمینی، آقای ناطق نوری و شورای راهبردی فرهنگی اجتماعی مرکب است از شخصیت‌هایی صاحب‌نام فرهنگی و اجتماعی حوزه و دانشگاه و شما در کدام مرکز آموزش عالی می‌توانید در این سطح عالمان خبیر و بصیر و دیندار را که با حساسیت مسائل فرهنگی را رصد کرده و در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها نقش اصلی را ایفا می‌کنند معرفی کنید در عین اینکه آقای دکتر میرزاده، رییس دانشگاه آزاد با حساسیت و دقت نسبت به روند اجرایی فعالیت فرهنگی و اجتماعی نظارت دارد و من کمتر مدیر اجرایی در این سطح دیده‌ام که فهم فرهنگی و دقت در پیاده کردن اهداف فرهنگی و دینی داشته باشد.


انتهای پیام/

ارسال نظر