چرا ایرانیها انگلیس را روباه پیر میدانند؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، احتمال خروج انگلیس از اتحادیه اروپا زنده کننده خاطره آغاز عضویت آن است. نطفه اتحادیه اروپا با معاهده پاریس در ۱۹۵۱ بسته شد. گرچه آن روز صحبتی از اتحادیه اروپا به این معنی نبود و اتحادیه شکل گرفته جامعه ذغال سنگ و فولاد نامیده میشد. در ۱۹۵۸ و با معاهده رم جامعه اقتصادی اروپا شکل گرفت تا اینکه بعد از پایان جنگ سرد و در ۱۹۹۱ با معاهده ماستریخت هویت کم و بیش سیاسیای به نام اتحادیه اروپا به دنیا معرفی شد.
در سالهای اولیه شکل گیری اتحادیه، اروپاییها و به ویژه فرانسویها علاقهای به عضویت انگلیس نداشتند. معروف است که ژنرال دوگل تا وقتی رئیس جمهور بود جلوی عضویت انگلیس را گرفت. انگلیس بالاخره بعد از کنار رفتن دوگل و در ۱۹۷۱ عضو جامعه اقتصادی اروپا شد.
کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به دلایلی از جمله اینکه حضور انگلیس موجب تحکیم روابط آتلانتیک شمالی با آمریکا خواهد بود خواهان ادامه حضور انگلیس هستند. اما فرانسویها و آلمانیها ظاهراً خیلی با خروج انگلیس مشکلی نداشته، شاید حتی ته دلشان کمی هم به خاطر خلاص شدن از دست این عضو همیشه ناجور و ناهماهنگ خوشحالند. از سوی دیگر البته انگلیس همیشه موفق بوده است در لحظات حساس برای خود متحدینی دست و پا کرده و به ویژه پای آمریکا را به وسط بکشد. در سفر اخیر ترامپ به انگلیس هم دیده شد که علاوه بر تعریف و تمجید از روابط ویژه با انگلیس، رئیس جمهور آمریکا حملهای لفظی به اتحادیه اروپا و ناتو را فراموش نکرد.
اینجا قصد ما بحث پیرامون روشهای مذاکره دیپلماتیک و ایجاد نظر موافق و متحدیابی انگلیس نیست. با این حال این روش خاصِ هدف محور بودن و همراه کردن دیگران با خود در مسائل مهم و بحران ها، باعث شده که انگلیس به صفت دیگری نیز معروف شود. انگلیس خدعهگر، دسیسهباز، فریبکار، غیرقابل اعتماد و از پشت خنجر زن صفاتی نیست که فقط ما در ایران و در زبان فارسی به این کشور داده باشیم. قرنها قبل از آشنایی ما با انگلیس، این کشور در اروپا با این صفات شناخته شده بود.
اینک هنگام آن است که عطف توجهی به سوی دولت انگلیس نموده و شمهای از تاریخ سیئات این ملت را که مدتهاست در دنیا مشهور بغدّاری و خیانت کاری است و بیباکانه گناه عظیم افروختن آتش این جنگ عالم سوز (جنگ جهانی اول) را بر سجّل جنایات دیگرش افزوده در مقابل نظر هموطنان خود نهیم تا دشمن جنوبی خود را بهتر بشناسند و از گرفتاری در دام زرق و مکرش بیش از پیش هراسان باشند. این بخشی بود از مقاله چاپ شده در روزنامه کاوه، به تاریخ ۵ تیر ماه ۱۲۸۶ هجری شمسی، ۱۵ اکتبر ۱۹۱۶ در برلین.
نام نویسنده مقاله را نمیدانیم، اما میدانیم که این روزنامه با سردبیری سید حسن تقیزاده در برلین منتشر میشد. تقیزاده که تا شروع جنگ جهانی اول در ایران و در جریان انقلاب مشروطه به طرفداری از انگلیس متهم بود پس از دورهای اقامت در لندن و نیویورک به برلین رفت و در آنجا نشریه کاوه را منتشر کرد که احساسات متمایل به آلمان و ضد انگلیس و روسیه را ترویج میداد.
در نوشتهای که از روزنامه کاوه نقل کردیم، نویسنده در توضیح غدّار و خیانتکار در پاورقی اصطلاح فرانسوی Perfide Albion را آورده است. این اصطلاح فرانسوی با ریشه لاتین، تا سالها و بلکه قرنها در اروپا برای توصیف دولت و حتی ملت انگلیس بکار میرفت و پیداست که در بحبوحه جنگ اول جهانی، آلمانیها هیچ بدشان نمیآمد که در دستگاه تبلیغاتی خود این موضوع را پر رنگ کنند: اینکه انگلیس کشور یا دولتی منافق و حیلهگر است.
باور عمومی بر این است که اصلاح Perfidious Albion در خلال انقلاب فرانسه متولد شده است. با این حال مراجعهای به کتابهای تاریخی نشان میدهد که چنین عنوانی از خیلی قبل و از زمان جنگهای صد ساله بین فرانسه و انگلیس رایج بوده. جنگهای صد ساله از ۱۳۳۷ تا ۱۴۵۳ بر سر تصاحب فرانسه در جریان بود و فرانسویها داستانهای زیادی از جنایتهای سپاهیان انگلیس در خاطره جمعی و ادبیات خود ضبط کردهاند که داستان ژاندارک یکی از آنها است. ژاندارک دختر چوپانی بود که موفق شد سپاهیان پراکنده فرانسه را متحد کند.
انگلیسیها سرانجام او را دستگیر کرده و به اتهام جادوگری زنده زنده سوزاندند. در ۱۸۰۳ ناپلئون او را به عنوان سمبل و قهرمان ملی معرفی کرد و در ۱۸۵۴ ژان دومینیک آگوست آنگر (آنگغ)، نقاش رئالیست معروف فرانسوی با تابلویی او را جاودانه کرد. بعدها فیلمها و سریالهای تلویزیونی زیادی درباره او ساخته شد و اکنون بر اساس مصوبه ۱۹۲۰ کلیسای واتیکان، ژاندارک رسماً یک قدیس است.
به قتل رساندن یک شاه در منطق اروپا همواره بالاترین درجه خیانت پیشگی بوده است و انگلیسیها از این بابت سابقه خوبی نداشتند. انگلیسیها در قرن ۱۴ میلادی دو شاه یعنی ادوارد دوم و ریچارد دوم را کشته بودند. به این ترتیب کلیشه خیانت پیشه بودن از همان قرون وسطی و لااقل از دید فرانسویها عمومیت یافته بود. اینکه وفاداری قاطر از یک انگلیسی بیشتر است در فرانسه ضرب المثل شده (۱) بود و انگلیسی دغل صفتی مشهور. (۲)
در قرن شانزدهم هم انگلیس آوازه بهتری نداشت. اتحاد هنری هشتم شاه انگلیس با شاه کاتولیک اسپانیا کارلوس اول (چارلز پنجم در امپراطوری مقدس رم) بر علیه فرانسه، بعد جدا شدن از واتیکان و اعلام مذهب جدید، گردن زدن همسرش انه بوین و وزیرش توماس مور، آزار کاتولیکها و خراب کردن صومعهها و از همه بدتر گردن زدن مری، ملکه اسکاتلند توسط الیزلبت اول، احساسات منفی در فرانسه را شدت بخشید.
مری تنها فرزند مشروع جیمز اول شاه اسکاتلند بود که از یک سالگی به سلطنت رسیده بود. زمانی که نایب السلطنه کشور را اداره میکرد او دوران کودکی خود را در فرانسه گذرانده و با فرانسیس دوم پادشاه آنجا ازدواج کرد. مری بر خلاف الیزابت اول کاتولیک مومنی بود. در پایان عمر و پس از ماجراهایی که برای تصاحب دوباره تاج و تخت اسکاتلند پیش آمد مجبور شد به دربار الیزابت اول در انگلستان پناهنده شود.
پس از مدتی الیزابت او را متهم به توطئه کرده و سرانجام سرش را قطع کردند. قتل ملکه کاتولیک فرانسه و اسکاتلند توسط انگلیسیهای غیرکاتولیک (پروتستانِ انگلیکان) جلوه خوبی در فرانسه نداشت و به تصویر منفی انگلیس بیشتر دامن زد. تنها فرزند مشروع جیمز پنجم و وارث سلطنت باشی و آنوقت دختر نامشروع و پروتستان هنری هشتم که قوم و خویش خودت هم هست، بعد از اینکه به او پناه بردهای، گردنت را بزند. توطئه و خدعه بالاتر از این دیگر نداریم.
در قرن هفدهم جنگ داخلی انگلیس و گردن زدن یک شاه دیگر، یعنی چالز اول دستاویز جدیدی به دست فرانسویها داد.
با این حال در دوره پس از چارلز اول و حکومت اولیور کرامول و نزدیکی او با دربار فرانسه، قدری از این احساسات منفی فروکش کرد تا اینکه با انقلاب ۱۶۸۸ در انگلیس و روی کار آمدن خاندان ویلیام نارنجی و قدرت گرفتن بیشتر پروتستانها دوباره اوضاع به حال اول برگشت. واقعه ۱۶۸۸ از دید خود انگلیسیها یک «انقلاب با شکوه» بود (۳) که در طی آن پارلمان و اشرافِ انگلیس، جیمز دوم را از سلطنت خلع و به جای او ویلیام نارنجی، شاه هلند را به تخت نشاندند. اما از دید فرانسوی ها، لردهای خائن انگلیسی بار دیگر به شاه خود خیانت کرده و تاج و تخت را به شاه هلند هدیه کرده بودند.
در دوران روشنگری، روشنفکران فرانسه مانند ولتر و مونتسکیو که خود از استبداد شاهان فرانسه بیزار بودند مقالاتی در تعریف و تحسین از انگلستان به عنوان آزادترین کشور اروپا مینوشتند. دراین دوره فرانسویها نوعی احساس دوگانه عشق و نفرت نسبت به انگلیس پیدا کرده بودند که بعدها در آلمان نیز دیده میشود. فرانسویها در این دوره مدل ماکیاولی انگلستان را تحسین میکردند و سرانجام خود نیز همین مدل را برگزیدند. اما بازهم اتفاقات تاریخی بعدی مانند انقلابِ استقلالِ آمریکا، ظهور فردریک دوم در پروس، انقلاب فرانسه و ظهور ناپلئون، مدل انگلیسی را به صفتی منفی و معادلِ نیزنگ بازی و دغل کاری تبدیل کرد.
فردریک شاه پروس، هفت سال در جنگهای تقسیم امپراطوری اسپانیا همراه با انگلیس و سایر متحدین جنگیده بود. اما درست سر بزنگاه در ۱۷۱۱ ناگهان انگلیس موضع خود را عوض کرد، از جنگ دست کشید و عملاً فردریک را تنها گذاشت.
این موضوع بر فردریک گران آمد و داستان خیانت پیشگی انگلیس را در کتاب خاطرات خود تاریخ هفت ساله مفصل بیان کرد و از جمله نوشت: انگلیسیها متحد خود را درست در لحظهای که متوجه شوند دیگر به او احتیاجی ندارند قربانی میکنند. فردریک نسخه آلمانی انگلیس دغلکار یا perfidie des Anglais را بکار برد و کاری کرد که آلمانیها هرگز این موضوع را فراموش نکنند. بعدها نویسندگان دیگر نیز به فردریک پیوستند. از جمله توماس پین، فیلسوف و سیاستمدار آمریکایی و از رهبران استقلال و بیانگذاران ایالات متحده آمریکا، انگلیس را کشور خائنی نامید که نمیتوان حتی به یک کلمه حرفِ شاه یا وزرای آن اعتماد کرد.
برای آمریکاییها اعتبار انگلیس وقتی کاملاً نابود شد که این کشور برای مقابله با استقلال آمریکا سربازان مزدور آلمانی و هندی را به جنگ فرستاد.
وقتی انقلاب فرانسه پیروز شد، تفکرات فردریک بستر مناسبی برای رشد یافت. شعار انگلیس دغلکار بلافاصله توسط انقلابیون فرانسه مورد استفاده قرار گرفت. انقلابیون فرانسه دشمنان خود را بی رحم، بزدل، متکبر و ماکیاولیست مینامیدند و میتوانستند همه این صفات را در انگلیس دغلکار نیز پیدا کنند.
حمایت ناوگان دریایی انگلیس از ضد انقلابیون فرانسه در ۱۷۹۳ موجی از نفرت در بین انقلابیون به وجود آورد. در ابتدای ۱۷۹۴ روبسپیر نفرت از انگلیس را به عنوان یک رسم انقلابی معرفی کرد و از ژاکوبینها خواست نه تنها از دولت انگلیس که از ملت انگلیس هم متنفر باشند. به سایر کشورهای اروپایی هشدار داده میشد که در ائتلاف با انگلیس احتیاط کنند، چرا که هدف انگلیس از ائتلاف، ایجاد شکاف و به بازی گرفتن قدرتها و بعد به جان هم انداختن آنهاست.
احساسات ضد انگلیسی در دوره ناپلئون شدت بیشتری گرفت. دراین دوره در هنر و ادبیات و همچنین زبان سیاسی، انگلیس به کارتاژ تشبیه میشد. دراین دوره ادبیات کلاسیک و تاریخ یونان و امپراطوری رم باستان در اوج محبوبیت بود و کارتاژ به عنوان دشمن شماره یک و خبیث و دسیسه کار امپراطوری رم برای مردم شناخته شده بود. پایان کار ناپلئون و شکست او در جنگ واترلو و بعد تبعید شدن او به جزیره سنت هلنِ تحتِ حاکمیت انگلیس بیش از پیش به احساسات ضد انگلیسی افزود.
در آمریکا جفرسون در برابر خواسته انگلیس برای ائتلاف در برابر ناپلئون گفت: هیچ اعتباری به این نیست که بعد از ائتلاف با انگلیس آنها وسط جنگ مخفیانه با ناپلئون پیمان صلح نبندند و ما را وسط معرکه تنها نگذارند.
در آلمان هاینریش هاین شاعر و نویسنده معروف، نقش مهمی در جا انداختن شعار انگلیس دغلکار داشت که شاید به خاطر اقامت او در پاریس و تاثیر از تبلیغات سیاسی دوران ناپلئون باشد. بیسمارک همواره نگران دسیسه و نیرنگهای سیاسی انگلیس بود و نفاق را ویژگی و جهت گیری اصلی سیاست این کشور میدانست.
ناگفته پیداست که این کلیشهها در مورد انگلیس تا زمان جنگ جهانی اول و دوم نیز دوام آورده و حتی به زمان حاضر نیز رسیدهاند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و در جنگ کریمه، انگلیس با دشمن قدیمی خود فرانسه و همچنین عثمانی بر علیه روسیه متحد شد. در همین دوره با روسیه بر سر ایران رقابت داشت. از سالهای ۱۸۹۰ که فرانسه مدتی با روسیه متحد شد تا اوایل قرن بیستم و ظهور قدرت آلمان، روسیه همچنان دشمن درجه یک انگلیس بود. اما در جنگ جهانی اول ناگهان انگلیس با روسیه علیه آلمان و عثمانی هم پیمان شد.
در جنگ دوم هم تقریباً همین اتحاد تکرار شد اگرچه انگلیس روسیه بولشویکی را همچنان دشمن میدانست. بعد از جنگ دوم و در طول جنگ سرد باز هم روسیه به دشمن درجه تبدیل شد. میشود نتیجه گرفت که انگلیس با همه قدرتهای دنیا هم متحد بوده و هم دشمن و خیلی سریع توانسته بین این دو موضع نوسان کند.
امروزه شاید بنا به دلایل سیاسی و رعایت زبان دیپلماتیک کمتر کسی از دغلکار بودن انگلیس در مجامع اروپایی حرفی بزند. اما میتوان به خوبی تصور نمود که سایه قرنها تصویر منفی از انگلیس هنوز در ذهن مردم و سیاستمدارن اروپایی حضور دارد و گاه در لحظات حساس فرصت بروز پیدا میکند.
*کارشناس کنسولی
۱- Loyaulté d’Angloys ne vault une poytevine.
۲- Les faux Anglais-۳،
۳- The Glorious Revolution
منبع: سایت الف
انتهای پیام/4060/4001
انتهای پیام/