صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
غفوری فرد مطرح کرد؛

شوخی رهبر انقلاب با گزینه نامزدی ریاست جمهوری

عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی گفت: برخی از اعضای حزب به سراغ اعضای قدیمی جبهه ملی مانند مظفر بقایی رفتند که مقام معظم رهبری به شوخی گفتند گزینه خیلی خوبی است تا بزرگترین ضربه را به حزب بزنیم!
کد خبر : 293989

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، حزب جمهوری اسلامی بنا بود که یک راه طولانی را در مسیر انقلاب طی کند که با اتفاقات و جریاناتی که پیش آمد، توسط امام خمینی(ره) منحل شد. ما باید بررسی کنیم که چه عواملی موجب شد که حزب جمهوری اسلامی به این نقطه برسد و منحل شود. به همین گفت‌وگو با حسن غفوری فرد در رابطه عملکرد حزب جمهوری اسلامی منتشر شد.


* چگونه با شهید بهشتی آشنا شدید؟


شهید بهشتی مدتی از عمر شریفشان را در آلمان بودند من هم از سال 47 تا 55 در آمریکا زندگی می‌کردم. من با اسم شهید بهشتی آشنا بودم اما هیچ تصوری نداشتم که ایشان اسم مرا بدانند. تلفنی از ایشان وقتی گرفتم. ملاقاتی با ایشان داشته باشم نه ایشان مرا دید و نه من ایشان را دیده بودم.


به خانه ایشان در قلهک رفتم در زدم. خودشان در باز کردند برای من جالب بود. گفتم غفوری هستم. ایشان پرسیدند آقای دکتر حسن غفوری فرد که رشته فیزیک اتمی خواندید و فارغ‌التحصیل مدرسه علوی هستید. من تعجبم کردم چه اطلاعاتی از من دارد جالب‌تر اینکه فرمودند من سه بار به محمد‌رضا گفتم با شما تماس بگیرند. تا با شما صحبت کنم باور نمی‌کردم که اسم مرا بدانند و قصد داشته باشند با من صحبت کنند. آقای دکتر حسین نمازی که وزیر اقتصاد بودند نیز آنجا بودند. شهید بهشتی می‌گفتند بعضی وقتها ملاقات‌ها را با هم می‌گذارم تا دوستان با هم آشنا شوند.


البته من گفتم من با ایشان آشنا هستم. اما روش بسیار خوبی است. این مقدمه شناخت من از شهید بهشتی بود. فکر کردم که شهید بهشتی قاعدتاً باید کل دانشجویان آن زمان ایران در آمریکا را بررسی کند و بداند چه کسی در بین دانشجویان مؤثر است و چه کسی با روش و کار انقلاب اسلامی موافق است. آشنایی اولیه معمولاً این گونه است که در اولین برخورد سؤالاتی از همدیگر می‌پرسند تا به شناختی از هم برسند اما ایشان قبلاً مرا می‌شناخت و من اصلاً فکر نمی‌کردم ایشان مرا بشناسد و آنقدر تواضع داشتند گفتند من سه دفعه به محمدرضا گفته‌ام که با شما تماس بگیرد.


شهید باهنر در تابستان سال 57 اتفاقا ماه رمضان بود به من زنگ زدند و گفتند آقای دکتر غفوری‌‌فرد، جواب دادم خودم هستم. صدایش هنوز تو گوشم است گفت باهنر هستم. تعجب کردم که چرا به من زنگ زد و گفتند من می‌خواهم چند دقیقه با شما صحبت کنم، شما تشریف می‌آورید یا من بیایم. عرض کردم نخیر، خدمت می‌رسم. آدرس دادند و خدمت رسیدم، ایشان فرمودند که قرار است ما یک حزبی درست کنیم، آقایان بهشتی، موسوی اردبیلی، خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و من در این حزب حضور داریم و پیشنهاد دادند که شما را هم به عنوان شورای مرکزی حزب انتخاب کنیم.


برنامه موسسان حزب دعوت از اقشار گوناگون بود؛ کارگران، کارمندان، دانشجویان، مبارزان قبل از انقلاب، از دانشجویان بنده، دکتر نمازی و حداد عادل. از مبارزان قبلی شهید عراقی، شهید اسلامی، شهید محمد منتظری، از روحانیون خودش و آقای موحدی کرمانی، از کارمندان آقای محجوب را هم دعوت کرده بود. از خانم‌ها مرضیه دباغ ـ که به تازگی فوت شدند ـ همسرم خانم بنکدار که فارغ‌التحصیل آمریکا بودند نیز حضور داشتند و... که جمعا به 30 نفر می رسیدند.


من به شهید باهنر گفتم بسیار افتخار می‌کنم که در خدمت شما باشم و اسم من به عنوان شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ثبت شد.


* افراد حزب اختلاف نظر‌های زیادی با هم داشتند؟


آن زمان گرایش‌های در حال حاضر در عالم سیاست مطرح است مطرح نبود، تقریبا اعضا در یک خط بودند. با اینکه امروز به اسامی نگاه کنیم بسیار با هم متفاوت هستند به طور مثال در حزب آقایان حسن آیت، جلال‌الدین فارسی، میرحسین موسوی، بادامچیان و محمود کاشانی بودند.


* شهید آیت و میرحسین موسوی باهم اختلاف بسیاری داشتند؟


همه به خط امام اعتقاد داشتند و همه این 5 نفر را قبول داشتند.مهندس موسوی سال 57 با الان خیلی فرق داشت که کم کم این خط‌ها جدا شد. آن موقع بحث فقط اسلام و امام بود.


* حزب جمهوری اسلامی به روایتی فراگیرترین حزب در طول تاریخ ایران است، مخالفین سیاسی حزب در تضاد با حزب از روش دموکراتیک استفاده می‌کردند؟


قبل از پیروزی انقلاب مشکلات گوناگون وجود داشت و درگیری های انقلاب، ورود حضرت امام تا اینکه شهید بهشتی گفتند امام چند بار تکرار کردند که چرا فعالیت حزب جمهوری اسلامی را شروع نکردید. شهید بهشتی پاسخ دادند مطابق اساسنامه هر زمان تعداد اعضای حزب به 300 نفر برسد کنگره تشکیل شده انتخاب برگزار می‌‌شود. شواری مرکزی هم انتخاب می شد. تا زمان رفتن بختیار و تضاهرات تاسوعا و عاشوار آیت الله طالقانی تشکیل حزب چند وقتی عقب افتاد تا اوایل اسفند 57 اعلام شد کسانی که علاقمند هستند در حزب ثبت نام کنند که در کانون توحید می توانند ثبت نام کنند. قرار نبود حزب در شهرستان‌ها و استان‌ها عضو گیری کند اما استقبال از حزب به حدی بالا بود که بلافاصله شهید باهنر به عنوان مسئول واحد شهرستان‌ها انتخاب شد خیلی سریع اعضای حزب به از مرز میلیون گذشت.


موفقیت حزب در عضو گیری موجب شد مخالفان زیادی پیدا کند منافقین مخالف حزب بودند اما هنوز اظهار نکرده بودند و داخل حزب هم افرادی مانند مهندس موسوی فکر می کردند می‌شود در آن زمان با سازمان مجاهدین خلق کنار آمد. برخی مانند دانشجویان خود من انتقاد کردند شما از عنوان حزب جمهوری سو استفاده کردید افرادی وارد حزب شد گمان کردند عضو حزب جمهوری شدند نه حزب جمهوری اسلامی و سریع حزب جمهوری خلق مسلمان را راه اندازی کردند کسی هم استقبال نکرد. یکی از اولین رقیب حزب جمهوری اسلامی، حزب جمهوری خلق مسلمان بود که استقبالی از او نشد بیشتر آذری‌ها عضو حزب شدند.


در اولین انتخابات جمهوی اسلامی که 10 فروردین 1358 برگزار شد همه یکپارچه بودند و به جمهوری اسلامی رأی دادند که رأی بسیار بالا بود. در اولین انتخابات ریاست جمهوری بنی‌صدر دسته و گروهی به نام دفتر هماهنگی با رئیس جمهور درست کرد به نوعی اولین انشقاق بود که بین امت یکپارچه اتفاق افتاد. ا یک سال بعد که عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور در حزب مطرح شد بنی صدر یک رای داشت. تا آنجا حزب جمهوری کاملا منسجم و یکپارچه بود و همه رهبری شهید بهشتی را قبول داشتند. یواش یواش سلیقه‌ها در حزب جمهوری اسلامی مشخص شد. روزی شهید باهنر فرمودند که شما نظرتان درباره شورای مرکزی حزب چیست؟ گفتم. در جهان مرسوم است جشن فوتبالی بگیرند. مثلاً انگلستان بخواهد مراسمی برای فوتبال کشورش بگیرد منتخبی از بهترین بازیکنان جهان را در تیمی انتخاب می کند تا با تیم انگلستان مسابقه بگذارد.


یک طرف کشوری و طرف دیگر کل جهان است. اما تیم ملی آن کشور کوچک چند گل به تیم جهان می‌زند. برای اینکه تیم ملی یکپارچه است اما در تیم جهانی عقیده مختلفی وجود دارد.


اعضای حزب با وجود قبول داشتن رهبری امام، سلیقه‌های مختلفی دارند. شهید عراقی و شهید منتظری وارد فاز مبارزه مسلحانه قبل از انقلاب شدند اما برخی دیگر بودند که به این بزرگواران می‌گفتند شما کار کنید برای انقلاب ما کار می‌کنیم برای بعد از انقلاب. اینها در درگیری مسلحانه و راهپیمایی‌ها دخالت نمی‌کردند. یک عده جوانان پرشوری بودند و عده‌ای جوانان محافظه‌کارانه‌تر بودند و این اختلاف سلیقه‌ها یواش یواش خودشان را نشان دادند. مثلاً زمانی که روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد مهندس میرحسین موسوی سردبیر آن شد. در اوایل انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، چون پولی وجود نداشت خود اعضا مطلب می‌نوشتند و به میرحسین می‌دادند تا منتشر کند. آقای میرحسین مقالات من را چاپ نمی‌کرد و خودش در شورای مرکزی گفت آقای غفوری‌فرد مقالاتی می‌نویسد که الان ما را با سازمان مجاهدین خلق درگیر می‌کند صلاح نمی‌دانم که الان با سازمان مجاهدین خلق درگیر شویم این در حالی بود که ما در آن زمان با سازمان مجاهدین خلق درگیر شدیم.


مجاهدین خلق در خیابان ولیعصر و چریک‌های فدایی خلق در بلوار کشاورز دفتری داشتند حتی چریک‌های فدایی خلق جلوی دفترشان یک تانک گذاشته بودند. این گروهک‌ها نه تنها اسلحه سرد حتی اسلحه‌های سنگین هم داشتند. مجاهدین خلق از چریک‌های خلق بدتر بودند که حتی دانشگاه تهران را مجاهدین خلق و چریک‌های فداییان خلق در تصرف داشتند.


من استاد دانشگاه برای رفتن به دانشگاه مجبور شدم از یکی از کسانی که در دانشگاه نفوذ داشت مجوز بگیرم تا مرا به دانشگاه راه دهند در حالی که من استاد دانشگاه بودم. من به آقای موسوی گفتم این گروه‌ها با ما درگیر شدند و شما می‌گویید که درگیر نشدند. این اختلاف یواش یواش جدی شد من بعداً استاندار استان خراسان شدم.


* به پیشنهاد شهید بهشتی استاندار شدید؟


شهید هاشمی‌نژاد نزد شهید بهشتی آمدند تا مرا به عنوان استاندار مازندران پیشنهاد دهند در زمان دولت موقت نه من و نه دولت موقت رضایت دادند که من استاندار مازندران شوم.


دولت موقت در 13 آبان استعفا داد، آقای هاشمی رفسنجانی وزیر کشور شدند و مرا به عنوان استاندار خراسان معرفی کرد و اولین استانداری بودم که بدون کراوات به استانداری رفتم. قبل از من طاهر احمدزاده بود. آقای هاشمی مرا خواست و گفت احمدزاده آنجا را آتش زد و گفتند که به نظر من استان خراسان از دست رفته است. در این شرایط مرا به خراسان فرستادند.


این اختلاف به تدریج در حزب جمهوری اسلامی افزایش پیدا کرد و بعد که ماجرای هفتم تیر اتفاق افتاد و شهید بهشتی و دوستانش شهید شدند آیت‌الله خامنه‌ای دبیر کل حزب جمهوری اسلامی شد.


* چگونه آقای کلاهی جذب حزب جمهوری اسلامی شد؟


در آن زمان اصلاً این گونه نبود که صلاحیت افراد را بررسی کنند به طور مثال امام که رأس هرم انقلاب بود گروه گروه از علاقمندان مردمی امام در مدرسه رفاه به ملاقات امام می‌آمدند هیچ کس بازدید بدنی نمی‌شدند. حتی همافران خدمت امام رسیدند کسی از همافران بازدید بدنی نشد اگر یک از همافران مسلح بود قادر به اقدامات تروریستی بود. چنین فضایی که الان است در آن موقع حاکم نبود.


* گروه‌های مسلحانه مانند مجاهدین خلق و چریک‌های فدای خلق با اقدامات تروریستی فضا را تغییر دادند؟


همه صدمات و مشکلاتی که انقلاب به آن دچار شد به علت نفوذ گرو‌هک‌ها در بدند انقلاب بود. آن زمان هر کسی وَلَا الضَّالِّینَ محکمی می‌گفت و ته ریشی داشت از او استقبال می‌شد.


شهید بهشتی به من پیشنهاد کرد جهاد سازندگی را راه‌اندازی کنم. خواست طرحی برای آبادانی روستاها آماده کنم. من طرح را آماده کردم خدمت‌شان بردم و پرسیدند هزینه اجرای طرح چقدر است گفتم صد میلیون تومان گفت دولت موقت این قدر پول ندارد هزینه را کم کردم شد 25 میلیون تومان و اجرا شود.


قرار بود هر کس علاقه دارد وارد روستا شود و روستا را آباد کند همراه شود و دوستان مرحوم بازرگان نیز پذیرفتند. من گفتم چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق وارد روستاها می‌شوند و کار تبلیغاتی می‌کنند که دوستان آقای بازرگان گفتند که نه ما به آنها پول می‌دهیم و به آنها تأکید می‌کنیم که کار تبلیغاتی نکنند. این جور ساده فکر می‌کردند و تمام ضرباتی که خوردیم ناشی از ساده‌انگاری ما بود.


شهید مطهری چگونه شهید شد! یک جوان 25 ساله توانست شهید مطهری را به شهادت برساند و بزرگانی مانند شهید مطهری، قرنی و دوستان دیگر. آن موقع فکر می‌کردند که هر کسی دوست دارد باید بیاید کار کند. در چنین فضایی سازمان مجاهدین و چریک‌های فدایی می‌توانستند به روستاها بیایند و این دوستان دستور دادند که تبلیغ نکنند.


به طور مثال در مراسم ختم آیت‌الله طالقانی مسعود رجوی و دوستانش آمدند و در ختم شرکت کردند و نزد مهندس بازرگان رفتند و در گوشی با دکتر سامی صحبت هم کرد. من در متنی که به حزب جمهوری اسلامی نوشتم گفتم که من اصلاً کاری ندارم که آقای رجوی چی به سامی گفت ولی اخلاقی نیست و در مراسم ختم درگوشی با کسی صحبت کند.


اینها را گفتم تا پی به فضای آن دوره ببرید در چنین جوی افرادی مثل کلاهی و کشمیری به راحتی نفوذ کردند حتی شهید رجایی به فردی مانند کشمیری اقتدا کرد کشمیری قبل از انفجار دفتر نخست‌وزیری با همان کیفی که دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرد می‌خواست نزد امام برود حتی محافظین بیت کشمیری را راه ندادند و شهید رجایی به محافظین گفته بود که کشمیری را راه بدهید اما محافظین قبول نکرد.


یک همچنین خوش‌بینی در انقلابیون وجود داشت، محمدرضا سعادتی نفر دوم سازمان مجاهدین خلق و جاسوس شوروی در رادیو برنامه زنده اجرا می‌کرد و بعداً به جرم جاسوسی برای شوروی‌ها اعدام شد. خود مسعود رجوی در رادیو برنامه زنده اجرا می‌کرد و بعد از فوت آیت‌الله طالقانی گریه می‌کرد و می‌گفت پدر چه کسی باید بعد از تو نماز جمعه بخواند؟ در همان برنامه به انتقاد جمهوری اسلامی پرداخت که برنامه را قطع کردند. جو جوری بود که هیچ گونه دقتی روی افراد وجود نداشت به همین دلیل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) همه جا نفوذ کرده بودند و بعد از انفجارها و مشکلاتی که این نفوذی‌ها در مملکت به وجود آوردند دقت نسبت به افراد بیشتر شد.


* حتی نظام جمهوری اسلامی به مجاهدین خلق گفت، شما اسلحه را کنار بگذارید تا ما با شما صحبت کنیم؟


مسعود رجوی تقاضای ملاقات با امام کردند و امام فرمودند شما اسلحه را کنار بگذارید من به ملاقات شما می‌آیم. مدتی هم با مسئولان درجه یک ملاقات داشتند حتی بعد از اینکه جنگ شروع شد اینها مدعی بودند ما در جنگ شرکت می‌کنیم، منافقین یک سابقه‌ای در مبارزه با شاه و آمریکا داشتند و متأسفانه بعد از اعدام بنیان‌گذاران سازمان مثل سعید محسن و حنیف‌نژاد و اعضای بعدی سازمان نه تنها از اسلام بلکه از انسانیت خارج شدند.


* امام با انتخاب روحانیون برای کار اجرایی مخالف بود و کاندیدای حزب روحانیت مبارز بنی‌صدر بود؟


انتخاب اعضای حزب جمهوری اسلامی برای نامزدی ریاست جمهوری شهید بهشتی بود من آن موقع استاندار خراسان بودم در جلسه حزب برای انتخاب نامزد ریاست جمهوری من به حالت التماس و گریه از آقای بهشتی تقاضا کردم شما نامزد شوید.


حتی آن موقع صحبت از نامزدی آقای طالقانی برای ریاست جمهوری هم شد که امام فرمودند روحانیت باید نظارت کند نه در کار اجرا دخالت.


ما گفتیم خیلی خوب اگر امام با نامزدی روحانیون مخالف است عباس شیبانی که آدمی متدین و انقلابی و بسیار قابل اعتمادی بود نامزد شود که آن هم نشد. بعدها بر اثر وقایعی حسن حبیبی شد که آن هم نتوانست رأی لازم را کسب کند.


این درحالی بود که بنی‌صدر بعد از انقلاب برنامه مفصلی برای پست ریاست جمهوری داشت اول کار اجرایی قبول نکرد و بیشتر به بحث سیاسی و اقتصادی پرداخت و تا آن موقع کسی از او نقطه ضعفی سراغ نداشت البته آنهایی که به او نزدیک بودند می‌شناختند که چگونه آدمی است؟.


جامعه روحانیت مبارز تهران بنی‌صدر را نامزد خود اعلام کرد و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آقای حسن حبیبی را و اینجا جامعه روحانیت مبارز یک اشتباه بزرگ مرتکب شد. من به شهید محلاتی گفتم به علت این انتخاب اشتباه باید استغفار کنید. البته بنی‌‌صدر نحوه‌ای رفتار کرده بود که کاندیدای حزب جمهوری اسلام برای مجلس خبرگان بود.


البته ما می‌دانستیم که حسن حبیبی رأی نمی‌آورد و حزب همه تلاش خود را کرد تا انتخابات به مرحله دوم برسد و تبلیغ کردند حتی آیت هم گزینه نامزدی پست ریاست جمهوری بود اما در خود حزب برخی‌ها مخالف نامزدی او بودند و مدعی بودند هنوز چهره‌ای نیست که بتواند رأی کسب کند.


حتی برخی در حزب به سراغ اعضای قدیمی جبهه ملی مانند حسین مکی و مظفر بقایی رفتند، محمود کاشانی پیشنهاد بقایی را داده بود که مقام معظم رهبری به شوخی گفتند گزینه خیلی خوبی است، بزرگترین ضربه را به حزب می‌زنیم.


* بعد از انتخاب بنی‌صدر به ریاست جمهوری آیا حزب جمهوری اسلامی اختلاف با بنی‌صدر را شروع کرد یا خود بنی صدر؟


افراد و گروه‌های مخالف حزب تهمت‌های بسیار زیادی به حزب جمهوری اسلامی می‌زدند که تمامیت‌خواه است. البته حزب پاسخ داد حزب جمهوری اسلامی دو میلیون عضو دارد حتی یک نفر استاندار ندارد در حالی که نهضت آزادی کلاً 50 نفر عضو دارد و همه کشور را در دست دارد.


بعد از انتخابات حزب جمهوری اسلامی از بنی‌صدر حمایت می‌کرد. حتی من به چشم خودم دیدم که برخی‌ها به شهید بهشتی گفتند بنی‌صدر به شما اهانت می‌کند حتی به گزینه نخست‌وزیری شهید رجایی نیز اهانت مرده و می‌گوید برای مملکت فاجعه است که آدمی مانند شهید رجایی که بی‌سواد است نخست‌وزیر شود شهید بهشتی پاسخ داد جواب ما سکوت است سکوت سکوت.


حتی یادم می‌آید که شهید بر اثر انفجار در حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید از بچه‌های آگاه و فعال در حزب بود و زمانی که من استاندار بودم و شهید بهشتی به استان خراسان آمد ما در آنجا گروهی داشتیم به نام مکتب احیای تشیع. این دوستان مطالبی علیه بنی‌صدر آماده کرده بودند مبنی بر اینکه بنی‌صدر قانون اساسی را امضا نکرد و با همین سند می‌توانستیم صلاحیت بنی‌صدر را رد کنیم مانند همان گونه که مسعود رجوی به علت اینکه به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رأی نداده بود صلاحیت آن برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری رد شد.


منبع: فارس


انتهای پیام/

ارسال نظر