منتخبی از دیالوگهای بامزه سریال «پایتخت4»/ به سلامتی ناپلئونی رِ بیارم دیگه؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا به نقل از سایت جیم، نمایش معضلات اجتماعی (مثل ساخت و سازهای غیرقانونی، رشوه، بیکاری و ...)، توجه به لهجههای بومی و آداب و رسوم گوشه و کنار کشور و ارائه نقشآفرینیهای باورپذیر از جمله مولفههایی است که پایتخت را به یک سریال محبوب بدل کرده است.
این بار هم تصمیم گرفتیم به سراغ دیالوگهای بامزه شخصیتهای مختلف سریال برویم و تجدید خاطرهای با اصطلاحات و تکیهکلامهای آن داشته باشیم. خوشبختانه بیشتر تکیه کلامهای این سری جدید بودند و دیگر خبری از تکیه کلامهای قدیمی نبود. سال گذشته مردم جملاتی چون حساس نشو و طلا مال نقی بود، تو مشتش بود (متعلق به ارسطو) را در مکالمههای روزمرهشان زیاد استفاده میکردند. امسال چند دیالوگ جدید جایگزین شدند که در ادامه میخوانید:
***
ارسطو: زنم بود؛ پارهی تنم بود!
***
نقی: موزِ بابا پنجعلی؟ چه موزی؟
برادر نقی: میگه بابات هر روز میاد مغازه ما، یه دوری میزنه، یه موزی میخوره، میره.
نقی: خب میخواستی بگی بابای من هوش و حواس درستی نداره.
برادر نقی: گفتم؛ میگه اگه هوش و حواس درست حسابی نداره، چطور پیاز نمیخوره؟ موز میخوره!
نقی: آقا هما انتخاب شد، با رای بالا، جان تو، اکثریت آرای بالا، اول شد، من توی فرمانداری بودم، داشتن رایها رو میشمردن، همه کف کرده بودن، هی هما، هی هما، هی هما، هما هما هما هما جغتایی، هما هما هما هما هما هما، بائو.... هما هما هما، ایکس، هما هما هما، ایگرگ... هما هما هما باقالی
***
نقی: نصف رایهایی که هما آورده خود بنده باعث شدم
ارسطو: شما باعث شدی؟ چرا بچه مچه حرف میزنی؟ چه جوری باعث شدی تو؟
نقی: شما اگه همسر یک قهرمان بودین، اینه رو میفهمیدین. بنده باید همه مکانیسمهای تبلیغاتی ر برای تو توضیح بدم؟
***
نقی: (به بائو) شما صلاح مادرتون رو بهتر از هر کسی می دونین، ولی من دارم می گم که اینه به راه دورش ندین، به حرف زورش ندین، به کسی بدین که کس باشه.
***
ارسطو (در حال جمع کردن کارگر ساختمانی): شما یادته که میخواستی پایه یک بگیری، در به در دنبال کامیون میگشتی، من با اون کامیون نارنجی بودم، تو رو بردم کمربندی؟ تو رو یاد دادم. یادت هست یا نه؟
دوست ارسطو: آره، من مدیونتم.
ارسطو: فردا هفت صبح چه کاره ای؟ بیا من برات توضیح بدم.
***
ارسطو: (خطاب به بابا پنجعلی) پیرمرد پر حاشیه!
ارسطو: آقا ما همچنان دوستت داریم.
***
نقی (در حال جمع کردن کارگر ساختمانی): تا وقتی زنده هستی، جوون هستی باید به فکر دیگران باشی، معلوم نیست آدم عمرش به دنیا باشه یا نباشه، اینه که سریع... من به جات باشم اگه کسی واسهم کاری میکنه همین هفت صبح فردا میرم جبران میکنم.
***
نقی: مگه میشه؟ مگه داریم ما؟
***
نقی: خاله! یادته من برات چه ترانهای میخوندم؟ عسل خاله، عسل گیسو، عسل جان، پسرخاله، ته دیگ جانم، عسل جان. منه یادِ ننه م بنداز دوباره.
***
مادر ارسطو: چاره این پسر زن گرفتنه، آخر باید زن بگیره.
***
نقی: فعلا نباید ارسطو ازدواج کنه، اصلا زن بی زن
ارسطو: (وارد اتاق میشود) زن چی؟ الان گفتی زن فایدهای نداره؟
نقی: نصفه شب، زن چی چیه؟ گفتم زنگ، زنگ بحران بیآبی به صدا در اومده ... کریمخان زند.... حفر قنات مال اون دوره ست.
***
ارسطو: من زن نمی گیرم، مادر من! من ازدواج نمیکنم.
مادر ارسطو: تو باید زن بگیری
ارسطو: من قبلا آدم ازدواجی بودم، ولی الان دیگه نیستم.
مادر ارسطو: عزب رو زمین خدا گناه داره، خجالت نمیکشی؟ باید زن بگیری. بابا پنجعلی زن گرفت، تو هم باید بگیری.
***
نقی: یک دفعه دیگه من ببینم کسی من رِ صدام صدا زده، یعنی اینجا رِ با خاک یکسان میکنم.
نقی: این ته دیگی نیست که بگیری بخوری، این ته دیگ رِ باید بکشی به چشات، این ور، اون ور... از وقتی خاله اومده دارم بوی مادرم رِ استشمام میکنم. تازه میفهمم سحر یعنی چی، افطار یعنی چی.
بابا پنجعلی: الکی میگه.
***
ارسطو (سر سفره سحر): مادر دستت درد نکنه، قابل قبوله، من از 10 بهت 9 میدم.
***
ارسطو: آقا امروز چند شنبه ست؟ دوشنبه ست. کامیون کجاست؟ دو شنبه ست. تا برسه لب مرز شنبه ست. خیلی دیر برسه نهایتا دوشنبه ست.
نقی: چرا گیجش میکنی؟ الان سه شنبه ست، تا بره مرز بخارا و بیاد میشه سه شب، این سه سه شب و اون سه سه شب، سه شنبه ست.
انباردار: چه خبرِ هی دوشنبه سه شنبه پدر منو درآوردید.
***
ارسطو: آقا این قضیه پول چیه؟ همه دهنشون خیس خورده پول پول پول پول.
***
اوس موسی: نقی جان ما یک چیزی بُگُم؟ چشمات ر ببند. جان ما چشماته ببند، باریک الله، یک دقه به مغزت و زبونت استراحت بده، بزار ای هوا بهت بخوره، باد به کِلت بُخوره، روحت تازه بشه، گوشاتم بیگیر، الان میشنِوی صدای مو رِ الان؟
نقی: آره
اوس موسی: نِ، محکم بیگیر، او جور که نشنوی. بیبین الان چه اتفاقی برات میافته. آروم بیگر قیشنگ (اوس موسی از پشت کامیون می افتد) نقی مو افتادُم. کری مگه نقی؟
ارسطو: به جان روح راحل خدابیامرز من از صبح پاسگاه بودم، به خاک راحل خدابیامرز من رفته بودم پاسگاه، به آب دریا و اقیانوس رفته بودم پاسگاه. (میزند زیر گریه)
***
ارسطو: من خودم پایه یک دارم، به من که دیگه نگو آقا، فرمون هواپیما فلز نیست. فایبرگلاسه.
***
ارسطو: مادر من! رفتن فیلم حریم خانوادگی من رِ نشون بیگانگان دادن. آقا برین فیلم حریم خانوادگی خودتون رِ نشون بیگانگان بدین.
***
اوس موسی: مو مُرم. لعنت به مو اگه یک بار دیگه شغلُمِ قاطی رفاقتُم کنُم. اصلا مرده شور هم ما رِ ببره هم شغلُم.
***
مادر ارسطو: خونه ارسطو چی میشه؟ این اگه خونه نداشته باشه کسی بهش زن نمیده.
نقی: مادر! این اگه خونه هم داشته باشه کسی بهش زن نمیده.
***
ارسطو: آقا! آقا! مرد حساب!
***
اوس موسی: برو کف پای زنتِ ماچ کن که یک همچی لشگر شکست خوردهای رِ از دور ما تار و مار کرد. باور کنن اینا به هیچ دردی نموخوردن. دوزار نمیارزیدن. فقط غر میزدن تو دست و پای ما بودن.
***
بابا پنجعلی: نقی! یارانه منِ رِ بده.
نقی: کی این حرفِ زشتِ یادت داد بابا؟
بابا پنجعلی: زنم گفت ریختن.
ارسطو: آخ آخ آخ.... راحل راحل....راحل من... عزیز من......عروسک چینی من.... به فدای رُم گفتنت بشم... من به فدای پکن گفتنت بشم.... کجا رفتی راحل؟ راحل الان تکلیف من با تو چیه؟ وات تو دو؟ وات نات تو دو؟
***
ارسطو: دکتر شفاعتم کرد نگاه به ساعتم کرد
اون یارو قد بلنده داره به من می خنده!
***
ارسطو: میدونی همه مشکلات ما از کی شروع شد؛ از وقتی هما خانم فهمید این آقا توی انتخابات بهش رای نداده. وگرنه اولش رام رام بود. خام خام بود.
***
اوس موسی: نقی جان! ای چه معنی داره ارسطو خواهرزاده ما رِ میگیره به حرف؟ دیشب هم بهش قرص داد.
نقی: قرص سردرد داده عزیز من! قرص ایکس که نداده. روانگردان که نداده بهش.
اوس موسی: نقی جان تو نمدنی. همه چی از همی قرص شروع مشه. آقا جان مو خودُم تو قطار تهران مشهد یک قرص دادُم به یک خانمی الان سه تا بچه ازش دارُم. به پسرخالهت بوگو دور و بر سوسن ما نپلکه.
***
اوس موسی: خودُم براتان ماخانُم یک کم روحیه تان بالا بیاد. وخه وخه وخه یره، آی ننه، آی ننه، مو دیگه زن نُماخام. زن الپر نُماخام. از بس رو ما کیلیک کرد، مخ ما ر تیلیت کرد.
اوس موسی: مو دیگه اوس موسی سابق نیستُم. گفته باشُم.
***
گروهبان کسلر: این جنگل مثل خونه منه. این زمین مادر منه. اون کوه پدر منه. این درختها خواهر برادرهای من هستن. اگه کسی بخواد این درختها رو قطع کنه انگار دست و پای خواهر برادرای من رو قطع کرده. وقتی گودبرداری میکنن، انگار جگر مادر من رو چنگ زدن.
هما: من سه تا بچه دارم، سارا، نیکا، نقی
***
ارسطو: تو احترام عزای زن من رو نگه نداشتی. رفتی دور از چشم من، مادر بائو رو خواستگاری کردی.
***
نقی: یعنی ما اگه میخواستیم اورانیوم غنی شده استخراج کنیم، این قدر بدبختی نمیکشیدیم که مادر ایشون رو خواستگاری کردیم.
***
ارسطو: آقا سایلنت، اسپیک افتر، فنیش
رحمت: مبارک باشه! به سلامتی ناپلئونی رِ بیارم دیگه؟
***
فهیمه: پدر ما یک حقوق بازنشستگی داره و والسلام.
بابا پنجعلی: علیک سلام... نگو کار میکنم.
نقی: بابا جان! الان همه جوونهاش بیکارن. کجا کار میکنی؟
***
بابا پنجعلی: عباس معصومیه؟
***
نقی: (در غسالخانه) یعنی چی؟ تو میت رو هم همین جوری میشوری؟ عزیز من! تو داری به قصد کشت من ر میشوری!
انتهای پیام/