صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۸:۰۳ - ۱۹ خرداد ۱۳۹۷
تبیینی بر گونه شناسی نخبگان در حکومت علوی؛

وقتی نخبگان چالش حکومت باشند...!

حکومت امیرالمؤمنین (ع) به عنوان دوّمین تجربه‌ی حکومت ولایی در تاریخ اسلام، عمده‌ی زمان و نیروی خود را مصروف اصلاح و نبرد با نخبگانی نمود که به دلیل بافت اجتماعی آن روز، فضای عمومی را نیز تحت سلطه‌ی خود داشتند.
کد خبر : 285765

به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، محسن خاکی در یادداشتی نوشت: حکومت امیرالمؤمنین در شرایطی محقق شد که آمادگی لازم نخبگانی برای درک مبانی، آرمان‌ها و روش‌های او وجود نداشت. نخبگانی که با شرایط سیاسی و اقتصادی و حتی اعتقادی زمان خلفا خو گرفته بودند و در بسیاری موارد تحت تأثیر سرعت تحوّلات اجتماعی پس از رسول خدا (ص)، سبک زندگی متفاوتی با آنچه در زمان پیامبر داشتند به خود گرفته بودند. به عبارت دیگر همپای تغییر برخی مبانی دینداری به معنای سست شدن آن در زمان خلفای سه گانه و عدم تبیین و آموزش صحیح دین تمام اجتماع از اصول رسول خدا فاصله گرفته بودند و در این میان آنچه بر طبقه‌ی خواص رفته بود بیش از مردم رخ می‌نمود.


شاهد پیشرانی طبقه‌ی الیتِ عصر حکومت امیرالمومنین (و پیش ازآندر عصر خلفای سه گانه) در فاصله گرفتن از سبک زندگی مدنی رسول الله (ص) در خطبه‌ها و نامه‌های نهج البلاغه می‌توان یافت. آنجا که عمده‌ی انتقادات و احیاناً انذارها و گله گزاری امام (ع) نسبت به طبقه‌ی نخبگان صورت می‌گیرد. این پیشرانی و پیشگامی عمدتاً به دو دلیل عمده واقع می‌شد:


الف) عینیّت و مرجعیّت دینی و سیاسی به صورت همزمان در طبقه‌ی الیت؛ به این معنا که غالباً صحابی رسول خدا (ص) به واسطه‌ی مصاحبت و همراهی با ایشان هم دارای شأن افتاء و مرجعیّت بودند و هم دارای مرجعیّت سیاسی چرا که بافت اجتماعیان روز غیر سکولار بوده و تمام عرصه‌های حیات اجتماعی با دین در پیوند بود.


ب) نفس عنوان صحابی و همراهی با پیامبر اسلام (ص) سبب ایجاد امتیازات ویژه‌ای اعمّ از سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می‌شد. به عبارت دیگر با وجود آنکه پیامبر (ص) برای خود هیچ شأن اجتماعی افزون بر آحاد امّت اسلامی قائل نبود امّا پس از ایشان، برای آنکه مرجعیّت سیاسی و بهره مندی از بیت المال یا وجوه شرعی کانالیزه شود، عدّه‌ای عنوان صحابی گری را مساوی بهره مندی از دنیا (سیاسی و اقتصادی) تلقّی نمودند.
بنابراین امیرالمؤمنین (ع) مهم‌ترین مشکل پیش روی خود در حکومت را نخبگانی می‌بینند که دارای سه مشکل اساسی هستند:


1) خود را دارای شأن ممتاز نسبت به سایر مردم می‌دانند و در پرتو آن امتیازات ویژه‌ی سیاسی و اقتصادی نیز طلب می‌کنند.
2) در طول بیش از دو دهه پس از پیامبر (ص)، اعتقادات دینی و جهان بینی‌شان با چالش جدّی مواجه شده است.
3) همین ضعف اعتقادی و دینی را با سبک زندگی خود به فضای عمومی جامعه منتقل کرده‌اند.


به همین دلایل است که امام علی (ع) اساساً فضای ذهنی نخبگانی و شرایط عمومی را برای حکومت خود مناسب نداشتند و آنگاه که مردم در مدینه برای بیعت با ایشان اجتماع کردند از قبول بیعت استنکاف فرمودند:


* «مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می‌رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است، و چهره‌های گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمی‌ماند، چهره افق حقّیقت را (در دوران خلافت سه خلیفه) ابرهای تیره فساد گرفته، و راه مستقیم حقّ ناشناخته ماند...»[1]


این نکته نشان می‌دهد که امام (ع) شرط لازم و ضروری کارکرد حکومت ولایی را در آمادگی شرایط آفاقی و انفسی جامعه می‌داند که به دلیل بافت سنّتی و البته نخبه گرایانه‌ی آن روز باید ابتدا در میان آن طبقه حاصل شود. از این رو وقتی اصرار بی حدّ مردم را مشاهده فرمودند شرط پذیرش حکومت را منوط به بیعت "اهل بدر"[2] دانستند و فرمودند:


* «بیعت مربوط به شما نیست، بیعت متعلق به "اصحاب بدر" است. هر کس به وسیلة ایشان انتخاب شود، خلیفه است.»[3]
امیرالمؤمنین با این شیوه درصددند تا تضمین لازم و کافی را برای اعمال منویات الهی خود در حکومت از سوی خواص و البته عوام دریافت نمایند. همین سیاست به معنای صحه گذاری بر بافت نخبه محور سیاسی آن زمان است. البته اتّفاقاتی که پس از این در حکومت امام (ع) رخ داد صحت این قول را تأیید می‌کند.
پس از این است که روند تلاش و مبارزه برای اصلاح حکومت و رشد اسلام ناب توسّط امام (ع) آغاز می‌شود. امیرالمؤمنین باید به صورت همزمان در چند جبهه نبرد کند:


1. جبهه‌ی فرهنگی و آموزشی برای تغییر شاکله‌ای که به غلط به نام اسلام برای عموم جامعه ایجاد شده است؛
2. جبهه‌ی مبارزه با فساد اقتصادی و سیاسی که بسیاری از نخبگان و کارگزاران حکومتی را فرا گرفته است؛
3. جبهه‌ی مبارزه با استکبار کهان روز در مدل اسلام ابوسفیان و معاویه در شام ترویج می‌شود.


در میدان اوّل یعنی جبهه‌ی فرهنگی و آموزشی، به نظر می‌رسد که انحراف بیش از دو دهه‌ای از مبانی اسلام ناب نیازمند تلاشی مستمر و البته طولانی مدّت خواهد بود. تغییر بالمرّه‌ی اعتقادات ذهنی مردمی که ذهن‌هایشان در سیطره‌ی نخبگانی منحرف و البته فاسد است کاری بس دشوار است که حتّی برای حکومت امیرالمرمنین (ع) نیز به سادگی میسّر نخواهد بود؛ به ویژه آنجا که سیاست‌هایی چون منع حدیث و اکتفاء به قرآن و همراهی اکثریت قریب به اتّفاق فضای نخبگانی با چنین رویکردهای اعتقادی، جوّ جامعه را به سمت امام (ع) سنگین نمی‌کند. به عبارت دیگر مراجعه‌ی مردم به علی بن ابیطالب (ع) رجوعی اعتقادی و تئوریک نیست، بلکه عموم مردم از نظرگاه یک انتخاب سیاسی به امام (ع) رسیده‌اند. از این منظر تغییر مبانی ایدئولوژیک جامعه قطعاً در یک مدت کوتاه چند ساله ممکن نخواهد بود. بنابراین امام (ع) مجبور است با جامعه‌ای حرکت کرده و مدارا نماید که از لحاظ مذهبی انطباق چندانی با او ندارند هرچند از لحاظ سیاسی او را پذیرفته‌اند.


در میدان دوّم یعنی جبهه‌ی مبارزه با مفاسد سیاسی و اقتصادی، کار امام (ع) حتماً به مشکل برخواهد خورد. انجا که امیرالمؤمنین در روز ابتدای بیعت از سیاست قطعی مبارزه با فساد به عنوان اوّلین برنامه‌ی خود یاد می‌کنند:


* «آگاه باشید! اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه که می دانم با شما رفتار می‌کنم، و به گفتار این و آن، و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی‌دهم، اگر مرا رها کنید چون یکی از شماها هستم، که شاید شنواتر، و مطیع‌تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، در حالی که من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم.»[4]


* « به خدا سوگند اگر آن(اموالی که از بیت المال غارت شده و عطایایی که عثمان بی حساب به این وآن بخشیده است) را بیابم که کابین زنان شده یا کنیزانی با آن خریده شده باشد (و جزء زندگی افراد شده باشد)، همه را قاطعانه به بیت المال باز می‌گردانم»[5]


از سوی دیگر امام علی (ع) باید افرادی را که نابجا در مناصب سیاسی و امارات مختلف حاکم شده‌اند را عزل نماید. امیرالمؤمنین بر حسب اختلاف اخبار تاریخی، جز ابوموسی اشعری در کوفه و امرای یمن و همدان و بحرین و آذربایجان، سایر منصوبان عثمان در تمام بلاد را عزل فرمودند.[6] بدیهی است که چنین تغییرات بنیادینی می‌تواند یک اتحاد نخبگانی علیه امام (ع) ایجاد کند. به علاوه اینکه سیاست مساوات مالی ایشان درباره‌ی بیت المال نسبت به صحابی و غیر صحابی و عرب و عجم و... اعتراض بسیاری از خواص را به همراه داشت.


در میدان سوم یعنی جبهه‌ی مبارزه با استکبار، که بیشترین انرژی را از حکومت امام (ع) گرفت. در واقع امیرالمؤمنین بخش مهم موانع در هدایت جامعه به سمت سعادت را در اسلام ابوسفیانی و حکومت خودخوانده‌ی معاویه در شام می‌دیدند که آن روز نیز با تحویل ندادن امارت شام مبدّل به یک بحران امنیّتی و سرزمینی برای حکومت نوپای علی بن ابیطالب (ع) شده بود. از این رو دلایل موجّه امام برای برخورد فوری با معاویه را می‌توان در گزاره‌های ذیل خلاصه کرد:


* انحراف معاویه از اسلام ناب و ترویج این فساد در میان عموم جامعه
* تحویل ندادن امارت بزرگ شام و ایجاد یک حکومت خود مختار درآن منطقه (بغی علیه حکومت اسلامی)
* تبلیغ علیه حکومت امام (ع) و تضعیفان به قصد فروپاشی حکومت اسلامی


میزان انحراف از اسلام در حکومت بنی امیه در شام تا آنجا بود که در ایام منتهی به جنگ صفّین، معاویه در مسیر در روز چهارشنبه اعلام نماز جمعه کرد و خطبه و نماز جمعه خواند و احدی نیز متعرض او نشد؛ آنگاه به امام (ع) نامه نوشت به این مضمون که با صد هزار شمشیر زنی به سوی تو می‌آیم که تفاوت چهارشنبه را از جمعه نمی‌دانند!
پی‌نوشت‌ها:


1. .«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی...» (نهج البلاغه، خطبه 92)
2. منظور افرادی است که در جنگ بدر حاضر بوده و در قید حیات باشند.
3. انساب الاشراف، بلاذری، الجزء الرابع، 560-559
4. نهج البلاغه، خطبه 92
5. همان، خطبه 15
6. ابوموسی اشعری نیز به دلیل استنکاف از پذیرش امر امام درباره‌ی اعزام نیرو به بصره توسّط امام (ع) از امارت کوفه عزل شد.


منبع: پایگاه برهان


انتهای پیام/

ارسال نظر