مردم ایران در فرهنگ شفاهی ماندهاند/ تنها راه نجات بازگشت به فرهنگ کتابت است
گروه دانشگاه خبرگزاری آنا - پروین طالبیان؛ این روزها بحث فیلترینگ یکی از شبکههای مجازی بسیار داغ است و اگر هم از مردم در این باره پرسش شود قریب به اتفاق با این امر مخالفند و معتقدند که انگار چیزی در زندگیشان کم شده است، چیزی که جای سوال و نگرانی و دلواپسی دارد این است که با وجود این همه رسانه مکتوب در ایران در حدود 2500 رسانه ثبتشده در وزارت ارشاد اعم از روزنامه، خبرگزاری، هفتهنامه و ماهنامه و سایت باز هم مردم دوست دارند که اخبار را از فضای مجازی دنبال کنند و حتی یک روزنامه هم در روز نخوانند، آن هم اخبار کوتاه و بدون منبع.
انگار دیگر کسی علاقهای ندارد که بداند چیزی که میخواند واقعیت دارد یا نه، آنقدر فضای مجازی گسترده شده است که حتی رسانههای رسمی هم ناچار شدهاند که بخشی از اخبار خود را از این فضا به دست مردم برسانند چراکه اساسا مردم علاقهای ندارند که رسانههای رسمی را باز کنند و بخوانند.
در این باره با دکتر عباس اسدی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی به گفتوگو نشستیم. وی معتقد است که همه چیز به خاطر فرهنگ مردم کشورمان است و اینکه مردم همچنان در عصر فرهنگ شفاهی و نقل دهان به دهان ماندهاند و در این فرهنگ رشد کردهاند.
اسدی تاکید کرد: برای اصلاح باید از خانوادهها شروع کرد و آنها باید فرهنگ مطالعه را تقویت کنند.
در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید:
ارزیابی تان از عملکرد رسانههای ایران و تاثیرگذاری رسانههای ایران چگونه است؟
تاثیرگذاری رسانهها در ایران متفاوت است زیرا خود رسانهها متفاوتند، یعنی هر کدام از رسانهها به اندازهای روی مخاطبان تاثیر دارند یعنی مطبوعبات در یک سطح تاثیر دارند رادیو و تلوزیون در سطح دیگری و فضای مجازی هم تاثیر خاص خود را دارد. تاثیرگذاری باید از منظر مخاطبان بسنجیم چراکه تاثیرگذاری بر روی مخاطبان یکنواخت نیست.
اساسا چرا رسانههای مکتوب ایران نظیر مطبوعات، رادیو و تلویزیون تاثیرگذاریشان کمتر از فضای مجازی است؟
به نظر من این به فرهنگ جامعه برمیگردد، متاسفانه جامعه ما جامعه شفاهی است و جامعه شفاهی حاضر نیست مطالعه کند و اطلاعاتش را از رسانههای مکتوب به دست آورد. در واقع همگان عادت دارند که همه چیز را از دهانی به دهان دیگر منتقل کنند و یک کلاغ و چهل کلاغ کنند. این جامعه با این فرهنگ در حال بزرگ شدن است و بارآمده است و حاضر نیست برای رسانههای مکتوب نظیر روزنامه، مجله، کتاب هزینه کند، میخواهد سریع همه چیز را به دست آورد به همین خاطر فضای مجازی به همین دلیل بیشتر مخاطب دارند چون اینها را سادهتر به دست میآورد. در کشورهایی که فرهنگ مکتوب حاکم است افراد با کتابت بزرگ میشوند و بارمیآیند و رشد میکنند، متاسفانه جامعه ما با فرهنگ شفاهی روز به روز چاقتر و وسیعتر میشود و حاضر نیست به دوره کتابت برود. چون جامعه ما شفاهی است، افراد عمیق نمینگرند افراد به ریشهها توجه نمیکنند ریشهها باید از طریق مطالعه به دست آید. در حالیکه جامعه ما بصری است و این جامعه دیگر حتی حاضر نیست تیتر هم بخواند فقط عکسها را نگاه و عبور میکند، تیتر و لید دیگر جای خودش را دارد. جامعه شفاهی متاسفانه کمحافظه است و حافظه تاریخی ندارد و نمیتواند حتی شش ماه تا یکسال قبل خود را بیاد آورد.
مواجهه اندیشمندان با چنین جامعهای باید چگونه باشد و چگونه در این جامعه تحول ایجاد کند؟
اتفاقا مشکل ما همین اندیشمندان هستند، متاسفانه دیگر اندیشمندی نداریم، اندیشمندان هم گرفتار جامعه شفاهی شدهاند، اندیشمندان ما هم تولید و تفکر نمیکنند فقط اسمشان اندیشمند است ولی در باطن اندیشمند نیستند آنها هم گرفتار همین موضوع شدهاند و درگیر همین فضای مجازی هستند و دیگر خودشان تولید کننده نیستند بلکه مصرف کننده هستند.
کشورهای دیگر در مواجهه با پدیده فضای مجازی چه روشی را در پیش گرفتهاند؟
کشورهای پیشرفته عمیقترند و هنوز در فرهنگ کتابت هستند، کشورهای جهان سوم مانند ایران وضعیت امروز ما را دارند. ولی کشورهای پیشرفته به کتابت اهمیت میدهند. در جامعه ما میانگین مطالعه 3 دقیقه در طول یکسال است در حالی در کشورهای پیشرفته 33 ساعت در طول یکسال است. متاسفانه تیراژ کتابهای ما کمتر از 100 هزار است و تیراژ روزنامهها به دو هزار تا 5 هزار در روز میرسد. خیلی جای تاسف دارد که جامعه 80 میلیونی تیراژ کتاب و روزنامهاش به 5 هزار برسد. در حالیکه کشورهای پیشرفته کتاب با تیراژ میلیونی به فروش میرسانند مطبوعات تیراژ بالای 400 هزار تا دارند. در جامعه ما اندیشمندان هم روزنامه نمیخوانند و حتی اخبار روز را هم دنبال نمیکنند.
آیا ازدیاد رسانهها در کشور ما هم باعث شده که مخاطبان پراکنده شوند؟
متاسفانه همه رسانههای ایران شبیه هم هستند، 96 درصد کاربران یک پیام مشابه را میگرند و آن را بازنشر میدهند رسانهها شبیه هم عمل میکنند، متفاوت نیستند. هم کاربران سوادرسانهای ندارند و هم کسانیکه اندیشمند سواد رسانهای ندارند سوادرسانهای یعنی هر پیامی قابلیت کپی و نشر ندارد، باید تفکر شود متاسفانه این اتفاق نمیافتد هر چه تعداد رسانههای زیاد هم شود، تغییری ایجاد نکرده است، همان آش است همان کاسه. رسانههای زیادی داریم ولی یک فکر پشت همهشان است.
پس با این وجود و مشکلات و پراکندگی رسانهها، چرا افرادیکه میخواهند در ایران رسانه داشته باشند اینقدر زیاد است؟
جامعه ما دنبال شهرت است، برای رسیدن به قدرت افراد از رسانه استفاده میکنند نه برای انتشار افکار و عقاید. افراد میخواهند نماینده و رئیسجمهوری شوند.
راهکار شما در این زمینه چیست؟
ما آنقدر پیش رفتیم که راه بازگشتی نداریم تنها راه نجات بازگشت به فرهنگ کتابت است.
چطور باید این فرهنگ را تسری دهیم؟
باید از خانواده شروع شود، اگر از خانواده شروع نشود اتفاقی نمیافتد.
حاکمیت چطور؟
نه من حاکمیت را دخیل نمیدانم اگر شما در خانواده یاد نگرفته باشید که قانون را رعایت کنید دولت یا حاکمیت میتواند چه کند، وقتی حاکمیت میگوید شما خلاف نرو، وقتی کسی گوش ندهد حاکمیت میتواند چه کند؟ همه چیز از خانواده شروع میشود. حاکمیت میتواند آن را تقویت کند، اگر از خانواده شروع نشود نمیتوان کاری کرد.
برای تربیت والدینی که فرزندان علاقهمند به مطالعه بار بیاورد چه باید کرد، امروز در مدارس و حتی در دانشگاهها هم همه چیز سطحی شده است و کمتر کسی با تمام وجودش به دنبال کسب علم و آموزش علم است؟
اگر روند را بخواهیم اصلاح کنیم باید نگاه تجاری و مصرفگرایی از جامعه رخت بربندد، تا زمانیکه نگاه تجاری به علم و زندگی داریم مسایل درست نمیشود، باید بتوانیم نگاه متعالی به زندگی داشته باشیم، یکی از مشکلات همین نگاه دانشبنیان به مسائل است، این نگاه باعث شده نگاه تجاری اعمال شود همه میگویند دانشبنیان شویم ولی اینگونه تیشه به ریشه خودمان زدهایم.
پس شما مخالف دانشبنیان شدن دانشگاهها هستید؟
من نگاه انتقادی دارم، مثلا اگر علوم انسانی تجاری شود که نمیشود، اگر نظریهای تولید نشود که نمیتوان کاری کرد.
شما تجربه درسخواندن در فرانسه را دارید، مدل روزنامهخواندن و مطالعه در آنجا چگونه است؟
از هر 10 نفر 9 نفر مطالعه میکنند، اکثر آنها مشترک مطبوعات هستند، روزنامه لموند 400 هزار تیراژ در روز دارد، فرانسه مدتهاست که در فرهنگ کتابت باقی مانده است، کتابت در روح آنها نهادینه شده، ما همچنان در عصر رادیو و قبل از رادیو یعنی عصر شفاهی هستیم و فقط از طریق گفتوگو، ایما و اشاره ارتباط میگیریم، حاضر نیستیم برای رسیدن به آرمانها و خواستههایمان کتاب بخوانیم و تحقیق و پژوهش کنیم.
با وجودیکه نویسندگان و اندیشمندان زیادی در گذشته داشتیم چرا هنوز در فرهنگ شفاهی ماندهایم؟
وقتی علم تجاری شود اینگونه میشود ما نتوانستیم گذشتگان را زنده نگهداریم و دنبال کنیم. چند خیابان به اسم نویسندگان قدیمی و اسم دانشگاه از نویسندگان ماست، مدام از سعدی و حافظ دم میزنیم چقدر شعر حافظ و سعدی را از بر هستیم؟ با تجاری کردن علم و زندگی همه چیز خراب شده است. به شکم بیشتر از مغز اهمیت میدهیم. صدها هزار تومان پول لوازم آرایش و خوردنی میدهیم اما حاضر نیستم هزار تومان پول کتاب بدهیم. متاسفانه به جای اینکه نگاهمان به بالا باشد نگاهمان به پایین است.
یعنی ما از اول اینگونه بودیم و دیگر همین طور میمانیم؟
از اول اینگونه نبودیم از زمانی که به مصرفگرایی وارد شدیم در جامعه ما این اتفاقات افتاد. در دورههای قدیم نرخ مطالعه پایین بود ولی آنهایی که درس میخوانند از زمان استفاده میکردند.
در همین دانشگاه علامه وقتی نشست تخصصی میگذاریم کسی حاضر نیست به طبقه پایین بیاید و شرکت کند، دانشجویان خارجی هم تحت تاثیر این فرهنگ قرار گرفتند و فرهنگ شفاهی را پیگیری میکنند. چراکه وقتی میبینند دانشجوی ایرانی به کلاس نمیآید و نمره میگیرد آنها هم اینگونه میشوند.
انتهای پیام/