صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۵:۳۶ - ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷
حاشیه‌نگاری آنا از اجرای مرحله یازدهم طرح رعد در کلانتری‌های پایتخت؛

مغازه‌ام بسته شد، قمار باز شدم!

یازدهمین مرحله طرح رعد در حالی اجرا شد که در آن 544 سارق و مالخر توسط کلانتری‌های پلیس پایتخت دستگیر شدند؛ اگرچه دستگیر شدگان همگی جوان بودند، اما زندگی یک قمار باز و سارقی که در چند ثانیه لوازم خودرو می‌دزدد؛ از همه جالب‌تر بود.
کد خبر : 280875

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری آنا، 4 مرد را با بندهای سفید به یکدیگر وصل کرده بودند دو نفرشان اصلا اهل صحبت نبودند و نفر سوم مدام به مردی که مهرداد می‌نامیدش می‌توپید و می‌گفت: مهرداد کمتر حرف بزن فکر کردی تو را کجا گرفته‌اند در کازینو رویال؟!


مهرداد اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود و به طور مداوم می‌خندید و از نحوه دستگیری‌اش حرف می‌زد. او را در یک مجلس قماربازی گرفته بودند خودش می‌گفت: قبلا یک سفره خانه سنتی داشته مجوزش را باطل می‌کنند و به او دیگر اجازه کار نمی‌دهند بیکار می‌شود و بهترین راه برای کسب درآمد و البته تفریح به نظرش قماربازی می‌آید.


متهم جوان که پدرش مبل‌ساز است و این روزها در همان مبل‌سازی هم کار می‌کند، می‌گوید: قماربازی بسیار جذاب است کار می‌کنم پول در می‌آورم و این گونه با پول‌هایم تفریح می‌کنم در همین قمار بازی‌ها یک آزرا هم برده‌ام البته داستان به همین جا هم ختم نمی‌شود زیرا مهرداد در همین قمار بازی‌ها هم یک پژو پرشیا هم باخته است.


مرد 34 ساله می‌گوید که زن و بچه ندارم تفریحی هم وجود ندارد پس تنها چاره و تفریح همین قمار بازی است این کار را نکنم چه کار کنم بنشینم در خانه و نماز بخوانم؟


مرد جوان که زن و بچه هم ندارد ادامه می‌دهد: یک 206 دارم و با آن دور دور می‌روم تفریح می‌روم آخر شب هم با دوست‌هایم جمع می‌شویم و همگی قمار می‌کنیم.


وی در پاسخ به سوالم که چرا مدام لبخند می‌زنی از حضورت در پلیس خوشحالی می‌گوید: چرا نباید بخندم این وضعیت خنده‌دار است دیگر نه مواد مصرف می‌کنم نه کار خلافی انجام می‌دهم حالا دستگیر شده‌ام البته مشروب می‌خورم.



فضای مجازی باز هم قربانی می‌گیرد


مهرداد را ترک می‌کنم و چند قدم آن طرف‌تر به پسر جوانی می‌رسم که قربانیان خود را از فضای مجازی پیدا می‌کرده است.


پسر جوان درباره شیوه پیدا کردن قربانیانش می‌گوید: در سایت‌ها که بعضا مربوط به خرید و فروش کالاست اقلام مورد نظر خود را پیدا می‌کردم آن را سفارش می‌دادم وقتی که فروشنده آن را برای بازدید می‌آورد کالا را پشت ماشینی که از قبل با او هماهنگ کرده بودم می‌گذاشتم و از فروشنده می‌خواستم تا بیاید و من برایش پول را کارت به کارت کنم.


وی ادامه می‌دهد: البته تعدادی قبض هم چاپ کرده بودم که مبالغ مختلفی روی آن بود و آن را به فروشنده می‌دادم و اگر می‌گفت که پیامکی مبنی‌بر دریافت وجه نگرفته می‌گفتم که شاید کمی دیرتر پول به حساب شما واریز شود و این یک پروسه بانکی است و اگر فروشنده مقاومت می‌کرد با شوکر به او حمله و سوار بر موتور شده و فرار می‌کردم.


افسر پرونده درباره پرونده این فرد توضیح می‌دهد: در حال حاضر 5 شاکی از او در پلیس آگاهی شناسایی شده است البته این فرد سابقه‌دار است و دو سابقه کلاهبرداری اینترنتی در پرونده‌اش وجود دارد.


24 فقره سرقت در کمتر از چند ماه


جمع سارقان واقعا جمع است از مالخر و کیف‌ قاپ گرفته تا افرادی که تخصص‌شان سرقت لوازم خودرو و پیدا کردن زمانی مناسب برای سرقت است.


پسر جوانی که می‌گوید 24 سال دارم تخصص ویژه‌اش سرقت از خودروها در لحظه‌ای است که برای مدت کوتاهی صاحبان خودرو از قفل کردن وسیله نقلیه‌شان غافل می‌شوند.


پسر جوان در چند ثانیه ضبط‌ صوت، باندها و گوشی‌های همراهی که در خودروها وجود دارند را سرقت می‌کند و برای فروشش بهترین مکان را خلازیر می‌داند. او را در خیابان کمیل گرفته‌اند در واقع همان محل زندگی‌اش درباره قیمت اقلامی که به فروش می‌رساند می‌پرسم که می‌گویند مثلا گوشی اپل را 300 الی 400 هزار تومان دانه‌ای در خلازیر می‌فروشم معتقد است بیکاری او را به سرقت واداشته است و اگر کاری داشته باشد دیگر دست به سرقت نمی‌زند. تا به امروز 4 بار او را گرفته‌اند اما نکته جالب این است که هر بار او خود را با نام دیگری معرفی کرده تا برایش سابقه نشود یک بار با نام برادرهایش و باری دیگر با نام صمیمی‌ترین دوستش و همین موضوع باعث شده تا یک سال را بیشتر با نام و هویت خودش در زندان نگذراند.


گروگان‌گیری به علت نامعلوم


سوژه جالب حیاط پلیس پیشگیری اما پسر جوانی است که از ماموران می‌خواهد تا به او آب خوردن بدهند یک شیشه آب که می‌گیرد را به همه تعارف می‌کند و می‌گوید: «وای باورم نمی‌شود، بالاخره دارم آب می‌خورم.» او را دیشب به گروگان گرفته‌اند خودش توضیح می‌دهد که شب گذشته ساعت نزدیک 8:40 بود که به خیابان گلستان در شهرک بهارستان و نزد رفیقم رفتم پس از اینکه کارم با او تمام شد به سر کوچه نزدیک می‌شدم که ناگهان یک مرد قوی هیکل به من نزدیک شد مرا گرفت و به بدنم شوکر زد به زمین افتادم در همان لحظه مردی را تحت عنوان جناب سروان صدا کرد و او کلت خود را روی سر من گذاشت.


پسر جوان که توان ایستادن ندارد و چشم‌هایش سرخ سرخ است سکویی را پیدا می‌کند تا روی آن بنشیند و ادامه می‌دهد: دست و پایم را بستند و مرا داخل ماشین انداختند و برای اینکه دیده نشوم یکی از کفه‌های ماشین را روی من پهن کردند با پراید نقره‌ای که پلاک مخصوص داشت منطقه را ترک کردیم و در حالی که چشم‌های مرا بسته بودند به یک مکان متروکه رفتیم. پس از طی چند ساعت مرا به مکانی که قصد داشتند در آنجا نگه دارند بردند روی یک صندلی نشاندنم دست و پاهایم را ابتدا با چسب و سپس با طناب بستند و پس از آن چشم‌هایم را هم همراه با دست و دستمال کاغذی پوشاندند.


پسر 29 ساله که هیجان زده به نظر می‌رسد ادامه می‌دهد: همان مردی که با شوکر مرا زده بود گفت بهتر است بی سرو صدا اینجا بنشینی چون شیفت ما در حال تمام شدن است و اگر سرهنگ بیاید او مثل ما مهربان و مودب نیست بعد هم درها را قفل کردند و رفتند. نمی‌دانم چقدر زمان گذشت اما فکر کردم تنها کسی که می‌تواند مرا نجات دهد خودم هستم پس با دندان‌هایم شروع به جویدن چسب‌ها کردم پس از اینکه چسب دست‌هایم را باز کردم با چاقویی که روی کابینت بود طنابها را پاره کردم و به طرف پنجره رفتم پنجره‌ها هم بسته بود و تنها چاره‌ام این بود که از بین فضای کولر و دیوار راهی برای فرار پیدا کنم خواست خدا بود که مردی را در آنجا دیدم از او کمک خواستم پلیس را صدا کردند و در نهایت نجات پیدا کردم.



نکته جالب اینجاست که پسر جوان حتی نمی‌داند برای چه به گروگان گرفته شده وقتی علتش را از او جویا می‌شود می‌گوید: نمی‌دانم شاید چون خیلی خشگل هستم مرا به گروگان گرفته‌اند.


افسر پرونده‌اش می‌گوید: علت گروگان‌گیری نامشخص است حدس می‌زنیم که او را با فرد دیگری اشتباه گرفته‌ باشند جزئیات بیشتر آن مشخص خواهد شد.


انتهای پیام/

ارسال نظر