صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۵۰ - ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷

سربازان آمریکایی جنایتکار یا قربانی؟

پرونده‌ای درباره ۵فیلم مهم هالیوود از جنگ‌افروزی آمریکا در عراق و افغانستان.
کد خبر : 279885

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، فیلم‌های جنگی و ماجراجویانه‌، همیشه در دنیا مخاطب مخصوص خود را داشته است. این ژانر از فیلم‌ها، در بیشتر مواقع در هر کشوری، براساس موضوعات واقعی و تاریخی ساخته می‌شود. در هالیوود هم همیشه در بین دیگر ژانرها‌، ژانر جنگی، پیشرو بوده است و دقیقا بعد از هر جنگی که آمریکا در آن شرکت داشته است، بلافاصله فیلم‌هایی برای نشان دادن ماجرای آن جنگ، طبق نیازهای سیاستمداران و دولتمردان آمریکایی، از زاویه‌دید کارگردانان هالیوودی، ساخته شده است.


جنگ‌های خاور‌میانه و به‌خصوص جنگ عراق، در سال‌های اخیر برای آمریکا بسیار نفس‌گیر بود، مخصوصا که دولتمردان آمریکایی، جنگ با عراق را به بهانه برکنار کردن صدام حسین و پیدا کردن سلاح‌های شیمیایی (‌ادعایی که هرگز ثابت نشد) شروع کردند ولی بهای این جنگ، برای سربازان آمریکایی در ذهن مردم دنیا، بسیار گران تمام شد. البته بعد از رسوایی‌هایی که به خاطر انتشار عکس‌های شکنجه وحشیانه زندانیان عراقی، توسط همین سربازان در مطبوعات پخش شد. این دید منفی نسبت به سربازان آمریکایی‌ در داخل و خارج از آمریکا، گسترش پیدا کرد و باعث شد فیلمسازان و مستند‌سازان آمریکایی برای اعاده حیثیت از این سربازان، به پرداخت به این جنگ‌ها، اهمیت ویژه‌ای بدهند و در مورد این جنگ‌ها کارهای بسیاری را تولید کنند. ما در این مطلب قصد داریم چند فیلم و سریال خاص را در مورد جنگ عراق و افغانستان، بررسی کنیم‌.
پانیشر


«پانیشر» یا «مجازاتگر» (‌punisher the) نام سریالی است محصول سال 2017 به تهیه‌کنندگی شبکه نتفلیکس.


داستان سریال «پانیشر» در مورد یک سرباز آمریکایی به نام فرانک کسل (‌با بازی جان برنتال) است که بعد از برگشتن از جنگ عراق در یک شب همسر و خانواده‌اش توسط عده‌ای خلافکار کشته می‌شوند. بعد از این اتفاق شوم فرانک کسل به یک شورشی تنها و دل شکسته تبدیل می‌شود؛ کسی که در دنیای جنایتکاران او را با نام مجازاتگر می‌شناسند. این شورشی پس از اینکه انتقامی سخت از کسانی که همسر و فرزندانش را به قتل رسانده‌اند، می‌گیرد، توطئه‌ای را کشف می‌کند که به مراتب عمیق‌تر از تراژدی‌ای است که برای خانواده‌اش اتفاق افتاده. این توطئه در دنیای جنایی زیر شهر نیویورک اتفاق می‌افتد و مجازاتگر برای برقراری عدالت این بار در داخل مرزهای کشورش، دست به اقدام می‌زند.


برای پرده‌برداری از این جنایات، مجازاتگر به صورت ناخواسته با افسری به نام دیانا مَدَنی، که یک مامور دورگه ایرانی- آمریکایی وزارت امنیت آمریکا است، همراه می‌شود. مدنی تا قبل از این اتفاقات در ارتش آمریکا در افغانستان خدمت می‌کرد ولی برای تحقیقات روی پرونده‌ای به نیویورک برمی‌گردد و در مسیر تحقیقاتش به فرانک کسل برخورد می‌کند... .
کمپانی نتفلیکس در سال‌های اخیر ثابت کرده که در جذب مخاطب خود و شناخت سلیقه‌های مختلف بسیار تواناست. در سریال مجازاتگر هم این روند همچنان ادامه می‌یابد و مخاطب در دنیایی آمیخته از خیال و واقعیت با داستان یک سرباز آسیب‌دیده آمریکایی همراه می‌شود.


شخصیت پانیشر در واقع ضد‌قهرمانی است از دل جنگ آمریکا و عراق که طبق الگویی که یک سرباز آمریکایی باید داشته باشد، در روزگاری نه‌چندان دور انسانی بسیار صادق، خانواده دوست و زحمتکش بوده است ولی جنگ باعث می‌شود نقطه تاریکی در زندگی‌این انسان واقعا خوب، پیدا شود و آن نقطه تاریک هم جنایاتی است که در عراق انجام داده است که البته چون همه این جنایت‌ها به دستور مافوق‌هایش بوده، در طول روند داستان، به نوعی این شخصیت در ذهن مخاطب، تطهیر می‌شود!


شخصیت فرانک کسل در طول داستان مدام به دلایل مختلف دست به خشونت می‌زند اما کارگردان در روند ماجرا می‌خواهد به مخاطب خود القا کند که کسل از خشونت بیزار است و چون مجبور است با مجرمان خشن مقابله می‌کند. برای مثال در صحنه‌ای که فرانک کسل به خاطرات خودش رجوع می‌کند، پسرش در جواب اینکه پدرش در عراق چه‌کار می‌کرده می‌گوید: «بابا اونجا حاجی‌ها رو می‌کشته!» این جواب چنان باعث خشم و عصبانیت کسل می‌شود که با پسرش برخورد تندی می‌کند، گویی این شخصیت به خاطر کارهایی که در عراق کرده به خود نمی‌بالد و از کشتن و شکنجه مردم عراق ناراحت است.


یکی از منتقدان مهم سریال پانیشر، «لیز شنون میلر» از ایندی ‌وایر در مورد سریال پانیشر می‌گوید‌:


«با توجه به زمان اکران، سریال پانیشر قرار بود یک سریال جنجالی و بحث‌‌برانگیز باشد، اما جنجالی‌‌ترین ویژگی این سریال نبود چنین ویژگی‌هایی در آن است! فرانک کسل یک‌سری کار‌های خشن در سریال انجام می‌دهد، اما این کار‌ها در مقایسه با اتفاقاتی که امروزه در جامعه آمریکا رخ می‌‌دهند به حد کافی بد و خشن نیستند تا مخاطب را جذب کند. از طرف دیگر، داستان سریال روی زندگی یک سرباز کارکشته تمرکز دارد و تلاش وی برای پیدا کردن جایگاهی مناسب را تا حدود زیادی به‌ خوبی به تصویر می‌‌کشد. اما واقعیت این است که سریال می‌‌توانست به مراتب کوتاه‌‌تر از آنچه هست باشد و نحوه جای‌‌گیری آن در دنیای سینمایی مارول هم قابل‌قبول است.»


شخصیت فرانک کسل شاید در ظاهر بیان نکند ولی طبق فلش‌بک‌هایی که به خاطرات گذشته‌اش می‌زند تنها سعی در پاک کردن گذشته و تمرکز بر حال دارد ولی سریال خیلی نمی‌تواند حتی روی مشکلات حال کسل به عنوان یک سرباز از جنگ آسیب‌دیده، تمرکز کند و به آسیب‌های این قشر بپردازد. به گفته یکی از منتقدان سریال به نام «کلی لاویر» از یو‌اس‌ ای تودی:


«سریال پانیشر سوال‌های بزرگی می‌‌پرسد، سوال‌هایی مثل اینکه آیا می‌‌توان به مقامات دولتی اعتماد کرد؟ اینکه یک سرباز چگونه پس از بازگشت از جنگ دوباره وارد جامعه می‌شود؟ یا اینکه یک فرد چطور می‌‌تواند با یک ضربه روحی بزرگ مقابله کند؟ اما مشکل از جایی آغاز می‌‌شود که سریال تلاشی برای جواب دادن به این سوال‌ها نمی‌کند و بیشتر یک تجربه کلیشه‌‌ای در مورد مردی را نشان می‌دهد که سعی می‌‌کند با پلیدی‌ها مبارزه کند.»


در اوایل سریال حس می‌‌شود که هدف سازندگان، نشان دادن مجازاتگر به‌عنوان یک شخصیت خاکستری است که نه کاملا مثبت است و نه کاملا منفی؛ اما در نهایت، آنچه ارائه می‌شود همان روایت کلیشه‌‌ای تقابل خوب و بد است. البته با توجه به استقبال مردم از این سریال و نظرات نسبتا مثبت منتقدان‌، مجازاتگر توانست در مجموع موفق عمل کند و به عنوان یک سریال پرمخاطب برای فصل دوم هم تمدید شود.
مهلکه


«مهلکه» فیلمی است محصول سال 2009 به کارگردانی کاترین بیگلو.


داستان فیلم «مهلکه» در مورد چند سرباز آمریکایی به فرماندهی گروهبان اول، ویلیام جیمز (با بازی جرمی رنر) است. فیلم روایت زمانی است که حدود 50 روز از ماموریت این گروه باقی مانده و تخصص آنها خنثی کردن بمب در عراق است... . در همان ابتدای داستان مخاطب متوجه می‌شود که اعضای گروه فقط قصد دارند این چند روز باقی مانده را زنده بمانند و آرزوی آنها چیزی جز این نیست که این چند روز را دوام بیاورند‌ تا دوباره به وطن خود یعنی آمریکا بازگردند. البته در این مدت باقی مانده گروهبان جیمز کارهای مخاطره‌آمیزی انجام می‌دهد که برای اعضای این گروه مشکل‌ساز می‌شود و آنها سختی‌های بسیاری را متحمل می‌شوند... .


«مهلکه» فیلم متفاوتی است و شاید بتوان گفت از قوی‌ترین فیلم‌هایی است که تا به حال در مورد جنگ آمریکا و عراق، ساخته شده است. «مهلکه» از همان دقایق اول مخاطب را در موقعیت بسیار جدی و خطرناک داستان همراه خود می‌کند. فیلم با صحنه‌ای شروع می‌شود که اذان در حال پخش است و نیروهای آمریکایی با دقت و شهامت در حال خنثی کردن بمبی هستند که تروریست‌ها به جای گذاشته‌اند و در این راه حتی از گذشتن از جان خود هم دریغ نمی‌کنند.


شاید بی‌راه نباشد اگر بگوییم فیلم «مهلکه» برای نشان دادن تصویر همیشگی سربازان فداکار و جان بر کف آمریکایی ساخته شده است، اما این بار قرار بوده این کلیشه رنگ و بوی جدید‌تری نسبت به نمونه‌های قبلی خود داشته باشد و وجه‌های انسانی بیشتری را از سربازان آمریکایی در عراق، نمودار کند. در همین راستا مخاطب بارها در فیلم شاهد روابط دوستانه و خودمانی سربازان با مردم عراق و به‌خصوص قهرمان اصلی با بچه‌های عراقی است. این صمیمیت و برخورد خیرخواهانه به نوعی است که مخاطب را به این فکر می‌اندازد که اگر روابط این سربازان با مردم عراق تا این حد دوستانه و محبت‌آمیز بود پس چه کسانی همین مردم را در زندان‌هایی مثل ابو‌غریب و... به اشکال مختلف و وحشتناک، شکنجه می‌کردند و با آنها عکس یادگاری می‌گرفتند؟!!


«مهلکه» با وجود اغراق‌هایی که در به تصویر کشیدن داستان دارد، از نظر ساختار و شخصیت‌پردازی فیلم قابل‌قبولی است. این فیلم پر از لحظات نفس‌گیر جنگ و گریز است و کارگردان با به‌کار گرفتن این صحنه‌ها توانسته روند کند داستان را برای مخاطب، قابل تحمل کند و باعث شود بیننده تا آخر پای فیلم بنشیند. این فیلم در مراسم اسکار در 9 رشته نامزد شد و توانست 6 اسکار را از آن خود کند. در مراسم بفتا نیز در هشت رشته نامزد بود که 6 جایزه را به خود اختصاص داد. در مراسم گلدن‌گلوب هم این فیلم توانست در سه رشته نامزد شود. هرچند نتوانست در این مراسم جایزه‌ای ببرد ولی این نامزدی‌ها در دیده شدن فیلم و استقبال مخاطبان تاثیر بسیاری داشت.


از دیگر حاشیه‌های این فیلم که باعث دامن زدن به تبلیغات آن شد، رقابت تنگاتنگ کارگردان فیلم یعنی کاترین بیگلو با همسر سابقش، جیمز کامرون بر سر تصاحب جایزه اسکار بود که در نهایت بیگلو با فیلم «مهلکه» توانست گوی سبقت را از جیمز کامرون با فیلم آواتار (که پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای جهان شد) برباید و برنده اسکار 2010 شود.
تک‌ تیرانداز آمریکایی


«تک تیرانداز آمریکایی» فیلمی است محصول سال 2014 به کارگردانی کلینت ایستوود.


داستان فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» در مورد زندگی واقعی یک سرباز آمریکایی به نام «کریس کایل» است و برگرفته از رمانی به همین نام. کایل که یکی از مرگبارترین تیراندازان حرفه‌‌ای در ارتش آمریکا بود بنا به گفته‌‎ هم‌قطارانش 255 نفر را در چهار دوره خدمتش در عراق مورد هدف قرار داد که کشته شدن 160 نفر از آنان از جانب وزارت دفاع آمریکا مورد تایید قرار گرفته بود؛ یعنی رکوردی خونین و بیشتر از هر تک تیرانداز دیگر.


کریس کایل طی سال‌ها زندگی در عراق در بسیاری از عملیات‌های مهم شرکت کرد و مردان، زنان و حتی کودکان زیادی را که مشکوک به اقدام علیه آمریکا بودند مورد هدف قرار داد. بعد از بازگشت از عراق کایل در سال 2013، در محدوده تیراندازی در کوه‌های چاک تگزاس، مورد ضربه گلوله قرار گرفت و کشته شد. قاتل او پسری 25 ساله به نام روث، از سربازان قدیمی نیروی دریایی آمریکا بود و تاثیرات مخرب جنگ بر روح و روانش باعث این اقدام او شد.


«تک تیرانداز آمریکایی» با توجه به تبلیغات زیادی که برایش کردند و مخصوصا به عنوان فیلمی از کارگردانی مثل کلینت ایستوود، فیلم بسیار ضعیفی از آب در‌آمد و تبدیل به یک اثر سفارشی شد که صرفا قرار است روایتی برای مردم عام باشد.


در این فیلم از ابتدا و در همان صحنه‌های اول ماجرا که به دوران کودکی کریس کایل می‌پردازد ما با شخصیتی طرف هستیم که طبق گفته پدرش از بین گرگ، گوسفند و سگ گله در این دنیا قرار است سگ گله باشد؛ کسی که خداوند متعال توانایی حمله‌ور شدن و محافظت از گوسفندان را در مقابل گرگ‌ها به او هدیه داده است!


این شخصیت که نماینده قشر متوسط و کارگر در جامعه آمریکاست، مثل تمام تصاویر کلیشه‌ای و قدیمی که از جوان آمریکایی در سینمای هالیوود به نمایش داده می‌شود، در ابتدا بی‌کله، جسور، دخترباز و.... است ولی همین جوان در باطن حس وطن‌پرستی بسیاری دارد و با اینکه خیلی دیر و درست در 30 سالگی به ارتش می‌پیوندد بعد از پیوستن به ارتش شخصیتش خیلی سریع کاملا تغییر می‌کند و به اصطلاح پخته و تبدیل به یک مرد خانواده و سرباز ملت می‌شود. این روند سریع تغییر یک شخصیت در فیلم باعث می‌شود که‌ شخصیت ‌کریس کایل در «تک تیرانداز آمریکایی» بسیار سطحی و غیر‌قابل لمس از آب در‌بیاید و مخاطب نتواند با آن ارتباط برقرار کند.


کلینت ایستوود به عنوان کارگردان «تک تیرانداز آمریکایی» در مورد فیلمش اینطور گفته است:


«این فیلم نشان می‌‌دهد جنگ با مردم باقی مانده چه می‌‌کند. در واقع به این موضوع پرداخته می‌‌شود که جنگ با خانواده‌ها و مردمی که باید بعد از آن به زندگی شهری و متمدن برمی‌‌گردند چه می‌‌کند، دقیقا مثل اتفاقی که برای کریس کایل می‌افتد.»


البته کریس کایل در «تک تیرانداز آمریکایی» هرگز به زندگی شهری و به قول کارگردان‌، متمدن برنگشت و تمام وجودش آنطور که فیلم نشان می‌دهد به سمت جنایاتی می‌رود که در طول جنگ عراق با آن روبه‌رو شده است. برای مثال وقتی کایل در صحنه‌ای از فیلم نزد روانشناس می‌رود و روانشناس از او می‌پرسد‌: «تا به حال شده اونجا (عراق) چیزی ببینی که پشیمون باشی از دیدنش یا کاری کرده باشی که دوست داشتی هرگز نمی‌کردی؟»


کایل در جواب روانشناس خیلی خونسرد می‌گوید: «نه من از اون نوعش نیستم! من فقط در مقابل اونها از سربازام محافظت می‌کردم و حتی حاضرم در مقابل خالقم جواب هر شلیکی که کردم رو بدم... .»


این جواب قابل‌تاملی‌ است با توجه به اینکه کریس کایل به عنوان یک تک‌تیرانداز بین تیراندازی‌هایش زنان و بچه‌هایی را که در مقابل یورش آمریکایی‌ها قرار گرفتند، هدف قرار داده و کشته است.


متاسفانه کلینت ایستوود به عنوان یک کارگردان با‌تجربه بدون هیچ تغییر یا خلاقیتی فیلمش را مثل تمام فیلم‌هایی که تا به‌حال در مورد سربازان آمریکایی تولید شده، ساخته است و هیچ دید خاص یا نگاه متفاوتی را به مخاطبش در مورد این جنگ و آسیب‌هایش نمی‌دهد.


از نقاط قابل‌توجه «تک تیرانداز آمریکایی» بازی بردلی کوپر در نقش کریس کایل است که برای مخاطب با توجه به نقش‌های قبلی این بازیگر، که تلفیقی از جوان بی‌خیال بی‌بند و بار و گاه متعهد و با ملاحظه است، جالب و در عین حال تکراری است.


فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» با بودجه کمپانی برادران وارنر و همچنین با تبلیغات بسیار ساخته شد. این فیلم در بخش تصاحب جایزه‌های داخلی و بین‌المللی با آنکه سازندگانش انتظارش را داشتند، نتوانست جوایزی به‌دست بیاورد و موفق ظاهر شود، اما فروش سینمایی آن یکی از رکوردهای خوب‌، در سینمای جنگ بود و توانست حدود 543 میلیون دلار بفروشد و فیلم پرفروش «نجات سرباز رایان» را پشت سر بگذارد. البته با توجه به تبلیغات فیلم، نام کارگردان و بازیگران محبوب فیلم، کاملا این موفقیت در گیشه قابل پیش‌بینی بود و انتظار چنین فروشی برای «تک تیرانداز آمریکایی» می‌رفت.
در دره الاه


«در دره الاه» فیلمی است، محصول سال 2007 به کارگردانی پاول هگیس. ماجرای این فیلم در مورد «هنک» یک سرباز پیر آمریکایی است (‌با بازی تامی لی جونز) که همراه با همسرش به دنبال پسرش مایک می‌گردد. فرزند او که مثل پدرش سرباز بوده، پس از بازگشت از جنگ عراق به شکل عجیبی گم شده ‌است. در این جست‌‌وجو، یک بازرس پلیس به نام امیلی ساندرز (‌با بازی شارلیز ترون) به صورت شخصی هنک‌ را همراهی می‌‌کند و در نهایت این دو متوجه می‌شوند که مایک را چهار سرباز هم‌قطارش به فجیع‌ترین شکل ممکن به قتل رسانده‌‌اند.


«در دره الاه» یکی از معدود فیلم‌هایی است که عمق فاجعه‌ای را که بر روح و روان سربازان آمریکایی در عراق رفته است، به خوبی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد جنگ می‌تواند چه تاثیرات مخربی بر روح و روان آدمی بگذارد، البته این فیلم هم مثل دیگر فیلم‌هایی که تا به‌حال در مورد جنگ عراق و آمریکا ساخته شده است از سربازان آمریکایی به عنوان جنایتکارانی که در عین حال قربانی ماجرا نیز هستند یاد کرده و کارگردان سعی داشته است بار عظیم این جنایات را روی دوش مقامات تصمیم‌گیرنده بیندازد. برای مثال در صحنه‌ای که یکی از هم‌قطاران مایک، با پدر او صحبت می‌کند، در مورد عکسی که مایک برای پدرش فرستاده و در آن از جنازه یک پسر عراقی که با ماشین زیر گرفته‌، عکس انداخته است، می‌گوید: «اینجا دستورهای نظامی وجود داره، شما تو یه قافله باید حرکت کنی... . به خاطر همین هم هیچ کس حق توقف نداره، اگر بایستی کله گُهی‌ها (عراقی‌ها‌) می‌کشنتون.» این سرباز با همین جملات پرده از راز جنایت عکسی که از اول داستان، پدر مایک را به دنبال خود کشیده بر‌می‌دارد و نگاه سربازان آمریکایی را در مورد تصمیم‌ها و کارهای‌شان تا حدودی برملا می‌کند.


طبق گفته سازندگان فیلم «در دره الاه»، داستان فیلم و اسامی شخصیت‌ها و مکان‌ها همگی خیالی هستند، اما فیلم با الهام از یک داستان واقعی ساخته شده ‌است. یک سرباز آمریکایی پس از بازگشت از جنگ عراق، در سال 2003 کشته می‌‌شود و گزارشی با نام «مرگ و ننگ» درباره مرگ او در یک نشریه در سال 2004 به چاپ می‌‌رسد و همین ماجرا، دستمایه ساخت فیلم «در دره الاه» می‌شود.


در فیلم «در دره الاه» حوادث پشت سر هم در تاثیر بر شخصیت هنک، نقش بسزایی دارند. برای مثال در ابتدای داستان وقتی هنک پرچم آمریکا را می‌بیند که برعکس برافراشته شده است به سرعت وارد عمل می‌شود و آن را درست می‌کند و می‌گوید پرچم برعکس، نمادی از بدشگونی و دردسر ملی است ولی همین مرد در انتهای داستان پرچمی را که متعلق به خودش در جنگ ویتنام بوده و به پسرش مایک هدیه داده بود، به صورت وارونه برافراشته می‌کند؛ گویی کارگردان با این حرکت نمادین می‌خواهد بگوید این جنگ‌ها مثل دردسر‌هایی تمام نشدنی همه مردم آمریکا را درگیر خود کرده است.


پل هگیس، کارگردان فیلم به عنوان کسی که به رسانه‌های کشورش در مورد افشای حقیقت اعتراض دارد، در مورد دلیل ساخت این فیلم می‌گوید: «مردم آمریکا در مورد جنگ، چیز زیادی نمی‌دانند. در دوران جنگ ویتنام، روزنامه‌نگارانی بودند که کار خود را به خوبی انجام می‌دادند اما ما امروز، حقیقت را نه در روزنامه و نه در تلویزیون نمی‌بینیم.»


فیلم «در دره الاه» ‌در ایران ابتدا به اشتباه با نام «در دره الله» یا «در دره خداوند» ترجمه شده ‌بود، ولی در حقیقت نام فیلم اشاره به بخشی از آیات انجیل دارد؛ و «الاه» هم‌ نام دره‌ای است که در آن، حضرت داوود‌(ع) که بعدها پادشاه یهودیان می‌شود با جالوت می‌جنگد و پیروز می‌شود.


در فیلم هم وقتی هنک به عنوان یک کهنه‌سرباز آمریکایی و نماینده نسل گذشته برای پسر کوچک کارآگاه ساندرز ماجرای حضرت داوود (ع) را در جنگ با جالوت تعریف می‌کند، می‌گوید بین فلسطین و اسرائیل دره‌ای بود به نام دره الاه و درست در همین دره بود که داوود، که بعدها پادشاه اسرائیل می‌شود به عنوان یک پسر بچه بدون ترس از شکست وارد میدان می‌شود و جالوت کافر را نابود می‌کند... این داستان یک بار در اواسط و بار دیگر در انتهای فیلم برای این پسر بچه تعریف می‌شود. این صحنه شاید مهم‌ترین قسمت فیلم باشد؛ چرا که در آن نشان می‌دهد هنک به عنوان یک کهنه سرباز آمریکایی که فرزند سرباز خود را هم از دست داده است، چه تفکری در مورد جنگ دارد... . در واقع این شخصیت، خود و هم‌قطارانش را داوود نوجوان می‌بیند که با شجاعت «در دره الاه» (که می‌تواند میدانی برای مبارزه با دشمنان آمریکا باشد ویتنام، افغانستان، عراق و...) وارد میدان می‌شود و دشمنان را به هر بهایی شکست می‌دهد.


بازی بسیار تاثیر‌گذار و چشمگیر تامی لی جونز در این فیلم، بسیار مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و باعث شد این بازیگر نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، در سال 2007 شود. هر چند در نهایت، در رقابتی تنگاتنگ این جایزه به دنیل دی لوئیس رسید ولی بازی تامی لی جونز در فیلم «در دره الاه» هنوز مورد تحسین منتقدان سینمایی است.
سوالی که بی‌جواب ماند


یکی از مهم‌ترین نقاط اشتراک فیلم‌هایی که تا به‌حال در هالیوود، در مورد جنگ‌های خاورمیانه و به‌خصوص جنگ عراق ساخته شده است، تاثیر این جنگ‌ها بر زندگی سربازان آمریکایی و خانواده‌های آنهاست ولی برخلاف واقعیت مخاطبان در چنین فیلم‌هایی هیچ اثری از برخورد منفی مردم نسبت به سربازان بعد از جنگ عراق نمی‌بینند. این در حالی است که‌ بعد از پخش عکس‌ها و فاش شدن جنایات سربازان آمریکایی در عراق، نفرت از سربازان در بین مردم عادی به قدری زیاد شد که بعد از آن، مستند‌ها و فیلم‌های زیادی برای پاک کردن وجهه این سربازان در آمریکا ساخته شد که البته در تمام این مستندها و فیلم‌ها از سربازان به عنوان قربانیانی یاد شده که تنها به دستورات مافوق عمل کرده‌اند؛ گویی هیچ انتخاب یا قدرت تصمیم‌گیری از خود نداشته‌اند!


با توجه به نگرش کارگردان این فیلم‌ها‌، اینکه در عراق چه اتفاقی افتاده و چه جنایاتی بر سر مردم این کشور آمده آنقدر مهم نیست که بخواهند برای واکاوی‌اش وقتی بگذارند. مهم‌ترین دغدغه در این میان بعد از این جنگ‌ها، روحیه سربازان آمریکایی و خانواده‌های آنهاست که باید به زندگی عادی برگردند و با مشکلات‌شان کنار بیایند.


تقریبا در تمام فیلم‌هایی که در مورد جنگ عراق ساخته شده است سربازان از خانواده‌هایی معتقد و قشر متوسط و حتی پایین جامعه آمریکا هستند که بهترین فرصت برای پیشرفت را پیوستن به ارتش می‌بینند. به خاطر همین هم طبیعی است که سینماگران در این فیلم‌ها وجه‌های انسانی زیادی را برای این سربازان قائل شوند و سعی کنند بار جنایات آنها را تماما بر دوش فرماندهان و بالا دستی‌های‌شان بیندازند و آنها را امیدوار کنند که خدمات‌شان ارزشمند بوده است، چرا‌که در نهایت اگر قرار باشد جنگ‌های دیگری به راه بیفتد، باز هم همین قشر از مردم، باید برای مقاصد دولت آمریکا بجنگند و بار روحی و جسمی تمام این جنگ‌ها را بر دوش بکشند.



فیلم «برادران»


«برادران» فیلمی است محصول سال 2009 به کارگردانی جیم شریدان.


داستان فیلم در مورد دو برادر است به نام‌های سام و تامی که هر دو پسران یک نظامی مذهبی و بازنشسته هستند، که به گذشته‌‌اش افتخار می‌کند. این دو برادر با وجود نقاط مشترکی که با هم دارند در واقع روندی کاملا متفاوت را در زندگی درپیش گرفته‌‌اند. تامی برادر بزرگ‌تر به دلیل یک سرقت ناکام از بانک در زندان به سر می‌‌برد، ولی سام مدارج ترقی را در ارتش آمریکا طی می‌کند و با همسرش گریس و دو دختر خردسالش زندگی آرام و زیبایی را سپری می‌کند. آزاد شدن تامی از زندان همزمان با موقعی است که سام قرار است به افغانستان اعزام شود. در افغانستان هلی‌کوپتر حامل سام و دوستانش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و سقوط می‌‌کند و خبر کشته‌ شدن سام به خانواده‌اش می‌رسد و زندگی گریس دگرگون می‌‌شود اما حقیقت این است که سام کشته نشده و به همراه یکی از افرادش به اسارت نیروهای شبه‌‌نظامی افغان درآمده است. آنها پس از شکنجه بسیار، سام را در وضعیتی قرار می‌‌دهند که در حالتی روانی دست به کشتن دوستش بزند. سرانجام نیروهای آمریکایی سر می‌‌رسند و سام نجات پیدا کرده و به خانه بازمی‌‌گردد، اما سام دیگر همان مرد همیشگی نیست.


فیلم «برادران»، تاثیر مخرب جنگ افغانستان و آمریکا را بر زندگی یک سرباز جوان بررسی می‌کند. در «برادران» بحران‌های پیرامون خبر مرگ و سپس پیامدهای بازگشت این سرباز برای خانواده و اطرافیانش، به تصویر کشیده می‌شود. در فیلم «برادران»، مخاطب با سربازی از یک خانواده معتقد آمریکایی روبه‌رو است که حتی دعا کردن قبل از یک وعده غذا را هم فراموش نمی‌کنند. این سرباز به شدت خانواده‌دوست است و به خانواده‌اش اهمیت بسیاری می‌دهد و در نهایت هم برای میهن‌پرستی به جنگ افغانستان می‌رود ولی این مرد خوب هیچ فکر و نظری در مورد چرایی شرکت در حمله به کشوری که مایل‌ها از کشورش فاصله دارد، ندارد و مثل کلیشه بقیه سربازان آمریکایی در سال‌های اخیر، فقط پیرو دستورات مافوق خود است و به اسم وطن‌پرستی خون مردم کشور‌های دیگر را به راحتی می‌ریزد. در صحنه‌ای از فیلم قبل از اعزام سام‌ به افغانستان، دختر سام به عمویش می‌گوید پدر قرار است در افغانستان فقط آدم بد‌ها را بکشد و وقتی عمویش می‌گوید آدم بدها چه کسانی هستند؟ دختر به سادگی جواب می‌دهد: «همان‌هایی که ریش دارند!»


شاید این ساده‌ترین و صادقانه‌ترین دید بخشی از مردم آمریکا باشد نسبت به دلیل حمله کشورشان به کشورهای خاورمیانه، از زبان یک شخصیت فرعی! فیلم «برادران» در سال 2009 ساخته شد؛ یعنی زمانی که برای مردم کاملا مشخص شده بود دلیل حمله به افغانستان چیزی بیشتر از مبارزه خیالی با تروریست‌هاست و این دلیل یا دلایل، وسعتی به اندازه مخازن دست نخورده این کشور و.... دارد‌، با این حال شخصیت‌های اصلی این فیلم هیچ دیدی نسبت به چرایی شرکت در چنین جنگی ندارند و به این جنگ هم مثل سرنوشتی اجتناب‌ناپذیر در زندگی‌شان نگاه می‌کنند.


«برادران» از نظر فیلمنامه و انتخاب بازیگر فیلمی قوی و قابل‌قبول نیست. مخصوصا انتخاب‌ توبی مگوایر (بازیگری که به خاطر بازی در نقش مرد عنکبوتی مشهور شد) در قالب یک سرباز آمریکایی که دو فرزند خردسال دارد، برای مخاطب‌ باورپذیر نیست، ولی در این میان بازی ناتالی پورتمن و جیک جیلنهال با وجود ضعف‌های فیلمنامه، قابل قبول و روان است و می شود گفت تنها نقطه مثبت این فیلم بازی این دو است.


منبع: فرهیختگان


انتهای پیام/

ارسال نظر