مادر نوآوری
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، برادر ایلان، یعنی کیمبال ماسک، در راهاندازی کسبوکارهای موفقی همچون Zip2 و Paypal با ایلان همکاری میکند و از سال 2004 نیز در زمینه فناوری و صنایع غذایی کارآفرینی میکند. او تاکنون 13 رستوران خودش را راهاندازی کرده است. و خواهرش، توسکا، کارگردانی است که اخیرا یک سرویس پخش ویدیویی موفق را راهاندازی کرده است.
اما چه شده که این سه برادر و خواهر به کارآفرینی روی آوردهاند؟
شاید مهمترین عامل موفقیت این سه، مادر آنها باشد. می ماسک (Maye Musk) مادر ایلان، کیمبال و توسکا ماسک، خود نیز یک کارآفرین و مدل موفق 69 ساله و نامی شناخته شده در دنیای مد و تغذیه است. او از 45 سال پیش تاکنون کسبوکار خود را در صنعت غذا اداره میکند و 54 سال هم هست که به طور مداوم به عنوان مدل فعالیت میکند. او همچنین به همراه کیمبال، یک موسسه خیریه آموزشی را اداره میکند.
می ماسک، دوران کودکی پر فراز و نشیبی داشته و مدام با هواپیمای تک موتوره پدرش از این سوی صحرای کالاهاری در آفریقا به آن سو پرواز میکرده است. پدرش که البته پولدار هم نبود، عاشق هواپیمایش بود و با آن به دنبال شهر گمشده افسانهای میگشت. در مدرسه، می را به عنوان علاقهمند به علم میشناختند و از آنجا که در آفریقای جنوبی زندگی میکرده، با این ذهن خلاق که با بقیه متفاوت بوده، مدام مورد اذیت و آزار واقع میشده؛ اما شانس داشته که یک برادر قوی هیکل (کی ماسک) بوده که از او مراقبت کند.
او خیلی زود راه استقلال را در پیش گرفت و از 15 سالگی مدلینگ را شروع کرد. در 18 سالگی خواندن درس علوم تغذیه را در دانشگاه آغاز کرد و در 21 سالگی کسبوکار خود را راه انداخت.
یک سال بعد، یعنی در سال 1970 با ارول ماسک (Errol Musk) ازدواج کرد و نه ماه بعد، ایلان به دنیا آمد. یک سال بعد، کیمبال و کمی بعد هم توسکا، یکی یکی به خانواده ماسک افزوده شدند.
زندگی زناشویی می نه سال دوام آورد و پس از جدایی، می و فرزندانش، زندگی را در کنار هم ادامه دادند و می به عنوان یک مادر شاغل باید زندگی و فرزندانش را اداره میکرد. خودش میگوید که در آن دوره زندگی سختی داشتهاند و خیلی از کارها را نمیتوانستهاند انجام بدهند؛ کارهایی مثل به سینما و رستوران رفتن. اما می، کارش را به عنوان متخصص تغذیه و مدل ادامه داد و در برنامههای تلویزیونی سلامتی به عنوان کارشناس ظاهر شد.
ایلان ماسک، بنیانگذار اسپیسایکس و تسلا موتورز به همراه مادرش، می ماسک
اما جالب اینجاست که می، اگر هم میخواست، نمیتوانست مثل مادرهای امروزی، تمامی امور درسی و زندگی فرزندانش را مدیریت کند، برای آنها برنامه درسی بریزد، داستان بخواند یا تکالیف مدرسه شان را ببیند؛ برای این کارها وقت نداشت. بچهها هم یاد گرفته بودند امضای او را تقلید کنند و به جای مادر، تکالیف مدرسه شان را امضا میکردند. کیمبال میگوید از همان زمان، یاد گرفتند که مستقل باشند.
کسب وکار خانگی می هم برای بچهها یک کلاس کارآفرینی بود. همه باید در این کار کمک میکردند. مثلا توسکا نامهها و تلفن را جواب میداد و به گفته خودش، اصول حرفهای کسبوکار را همان موقع یاد میگرفت.
در دوره نوجوانی، کیمبال و ایلان تصمیم گرفتند که پیش پدرشان زندگی کنند؛ تصمیمی که ایلان هنوز هم بابت آن پشیمان است.
بچهها که خودساخته و مستقل بزرگ میشدند، رفته رفته هر کدام علایق و راه خودشان را پیدا کردند. ایلان، عاشق مطالعه و تفکر بود و معمولا چنان در بحر تعمق غوطه ور و به دنیای اطراف بیتوجه بود که والدینش گمان میکردند مشکل شنوایی دارد و برای معاینه او را به مطب پزشک میبردند. او که به کامپیوتر علاقه داشت، در 12 سالگی اولین برنامه کامپیوتری را که نوشته بود، به فروش رساند. ایلان هم مثل مادرش در مدرسه مدام مورد اذیت و آزار بچه قلدرها قرار میگرفت، اما با برادر و خواهرش، روابطی بسیار محکم داشت که همچنان هم این رابطه حفظ شده و نقش مهمی در موفقیت شان ایفا کرده است.
توسکا در همان سنین پایین راهش را یافت. او در چهار سالگی فیلم تخیلی زانادو (Xanadu) را دید و عاشق سینما شد و در 18 سالگی، کاری در یک استودیوی فیلم سازی گرفت. کیمبال هم از نوجوانی عاشق مواد غذایی بود.
می به یاد میآورد که وقتی به فروشگاه میرفتند، ایلان سریع به سراغ قفسه کتابها میرفت و مشغول خواندن میشد، توسکا نزدیک مادر میماند و کیمبال هم میرفت، فلفلی بر میداشت و بو میکرد! در آن روزها آشپزی در خانه برای می سخت بود؛ اما کیمبال با عشق و علاقه این وظیفه را به عهده میگرفت.
خانواده هنوز در آفریقای جنوبی زندگی میکرد و همین هم کافی بود که زندگی روزانه بچهها و بازیهایشان متفاوت باشد. در همان کودکی، ایلان و برادرش موشک و مواد منفجره درست میکردند و با دوچرخه در کوچه پس کوچهها دیوانهوار میراندند.
می ماسک
ایلان اولین کسی بود که خانه را ترک کرد. او در سن 17 سالگی با گذرنامه کانادایی که مادرش برایش تدارک دید و مقداری پول که برایش کنار گذاشته بود، راهی سفر شد. توسکا نیز مدتی بعد مادرش را راضی کرد که به کانادا برود و آنجا دکترایش را بگیرد. وقتی می از تورنتو به خانه برگشت، دید که دختر 15 ساله اش خانه را با وسایلش فروخته و فقط منتظر امضای نهایی می است. می قرارداد را امضا میکند و به همراه توسکا به ایلان در کانادا میپیوندد. آنها ابتدا در یک آپارتمان ارزان قیمت در تورنتو مستقر میشوند. اما با توجه به قوانین مالی آفریقای جنوبی، دسترسی به همه پول حاصل از فروش خانه امکانپذیر نبود، بنابراین باز هم خانواده بیچیز شده بود. کیمبال یک سال بعد، پس از پایان دبیرستان به آنها پیوست و همه با هم به دانشگاه رفتند. می باز هم به عنوان مدل مشغول به کار شد، در دانشگاه دکتریاش را گرفت و کم کم کسبوکار خود را در کانادا هم راهاندازی کرد.
بعد از مدتی فرزندان جدا شدند و می، مستقل شد. تصمیم گرفت به نیویورک برود. کیمبال هم که اکنون یک کارآفرین موفق بود، برای یادگیری بیشتر آشپزی در سال 2000 به مادرش پیوست. در جریان حادثه 11 سپتامبر به عنوان آشپز داوطلب برای آتشنشانها غذا پخت و در سال 2004 نیز اولین رستورانش را افتتاح کرد. ایلان و توسکا هم به آن سوی آمریکا، به لس آنجلس نقل مکان کردند. مدتی بعد توسکا دوقلویش را به دنیا آورد و می، برای کمک به او، به لسآنجلس نقل مکان کرد...
این خانواده موفق، در یک سیستم عجیب آموزشی و پرورشی بزرگ شدهاند و حالا خودشان هم برای تربیت فرزندانشان دغدغه دارند. کیمبال در این خصوص مدام برای فرزندانش صحبت میکند و ایلان هم یک مدرسه خصوصی به نام Ad Astra ) عبارتی لاتین به معنای به سوی ستارهها) برای پنج فرزندش راهاندازی کرده و بیشتر به مسایلی مانند روشهای حل مساله و رشد توانمندیهای آنها میپردازد.
منبع: فناوران
انتهای پیام/