6 نکته درباره عوامل تحقق نامگذاری امسال
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، چندی پیش در صفحه یک فعال اقتصادی به مطلبی برخوردم که برایم جالب بود. محتوای مطلب او درباره حمایت از کالای ایرانی بود. چکیده و عصاره مطلب این بود که «اگر ما میخواهیم از کالای ایرانی حمایت کنیم» اول از همه باید «حامی ایرانی» باشیم. در واقع اگر از هر کدام از ما بپرسید کالا باارزشتر است یا انسان؟ فکر نمیکنم کسی تردیدی به خود راه دهد و نگوید البته که انسان مهمتر است. شگفت است که گرانترین و مدرنترین کالاها باز قابل قیاس با یک انسان نیست و نکته مهمتر اینکه مصدر هر کالایی انسان است. این انسان است که کالا را طراحی میکند و میسازد و به بازار مصرف میفرستد، از آن سو هم باز این انسان است که همان کالا را میبیند و ارزیابی میکند و میخرد یا نمیخرد، بنابراین اگر میخواهیم از کالای ایرانی حمایت صورت گیرد باید ببینیم که آن ایرانی و آن شهروندی که ما از او میخواهیم از کالایی حمایت کند چه نگاهی به خود، به کشور و به هموطنان خود دارد و اگر در این باره گرههایی وجود دارد آن گرهها را از میان برداریم. آنچه در ادامه میآید مرور شش نکته در این زمینه است.
افکار عمومی درباره منافع جمعی اقناع نشده است
اگر ما این انتظار را داریم که ایرانیها از کالای ایرانی حمایت کنند در واقع در یک نگاه وسیعتر این انتظار را داریم که ایرانیها از تولیدکننده کالای ایرانی حمایت کنند و به عبارت دیگر این انتظار در ما وجود دارد که ایرانی از ایرانی حمایت کند. پس صورت مسئله این میشود که ما تا چه اندازه به منافع جمعی و ایرانیمان میاندیشیم؟در واقع اگر میخواهیم ایرانیها از کالای ایرانی حمایت کنند باید به این موضوع بیندیشیم که چطور میشود منافع جمعی را تقویت کرد و آن وقت میتوان روی جزئیات بیشتری دقیق شد. از جمله اینکه ما ایرانیها تا چه اندازه حس حمایت از همدیگر را داریم؟ آیا فقط در سوانح و فاجعههایی چون زلزله یا جنگ زمانی که احساسات و عواطف ما به جوش میآید حس حمایت و همدلی در ما بیدار میشود یا در زمانهای عادی هم اینگونه هستیم؟ ما در این بحث میتوانیم به عواملی که موجب تقویت حس همدلی ملی میشود بپردازیم و آن عوامل را به حساب بیاوریم.
اگر میخواهیم فرهنگ مصرف کالای ایرانی- حتی زمانهایی که کالای ایرانی کیفیت پایینتری نسبت به کالای خارجی دارد- اشاعه پیدا کند یک راه این است که از بالا این کار را انجام دهیم. مثلاً با وضع تعرفههای سنگین چنان کنیم که قیمت کالای خارجی برای مصرفکننده داخلی چندین برابر شود و در واقع با کاستن از قدرت خرید او، مصرفکننده را به مصرف کالای داخلی سوق بدهیم. این راهی است که در جوامع مختلف از جمله ایران به کار گرفته شده اما محدودیتهای خاص خود را هم دارد. اول اینکه ذینفوذها و صاحبان ثروت و رانت حتی با وضع تعرفههای سنگین میروند آن کالا را میخرند- مثلاً خودرویی که قیمت آن 600 میلیون تومان یا یک میلیارد تومان است- و با استفاده از اهرمهایی که در اختیار دارند میتوانند مابهالتفاوت آن تعرفه سنگین را از جیب تهیدستان و طبقه متوسط بیرون بکشند. از آن سو این تفکر در جامعه به وجود میآید که چرا از بالا و از سوی نهادهای قانونی دست ما برای انتخاب کالای مورد نیازمان بسته شده است و در واقع مجبوریم کالای داخلی خریداری کنیم. این همه به خاطر آن است که هنوز افکار عمومی در جامعه در این باره اقناع نشدهاند.
خیلی از ایرانیهای پولدار وارد بازی دلار نشدند
از این زاویه میتوان گفت ما هنوز روی منافع جمعی خود کار اساسی و اقناعی انجام ندادهایم و اگرچه در مقام نظر ممکن است قائل به این باشیم که همه ما سرنشینان یک کشتی هستیم اما در مقام عمل به این موضوع باور چندانی نداریم و تصور ما این است که هر کسی در قایق خود نشسته و پیش میرود. برای اصلاح این رویه که در نهایت میتواند عواطف و احساسات ما ایرانیها را به سمت استفاده از کالای ایرانی سوق دهد کاری که میتوان انجام داد این است که به روشنی نشان دهیم که سرنوشت ما ایرانیها با همه اختلاف طبقاتی و معیشتی به همدیگر گره خورده است، لذا این تفکر در جامعه باید اشاعه پیدا کند که اگر ما به عنوان ایرانیها جلو برویم با هم جلو خواهیم رفت و اگر عقب بمانیم با هم عقب خواهیم ماند. با این همه امروز تفکر مسمومی در جامعه وجود دارد که هر کسی فراتر از منافع جمعی فقط و صرفاً به منافع شخصی یا باندی خود نگاه و آن منافع را برآورده کند آدم زرنگ و زیرکی است و متأسفانه حتی برخی از نخبگان ما به انحای مختلف این تفکر را در جامعه اشاعه میدهند.
در روزهای پایانی فروردین ماه امسال وقتی حباب بزرگ دلار به اوج خود رسید و قیمت دلار طی یک روز صعود عجیبی را تجربه کرد برخی از ایرانیها به ویژه در شبکههای اجتماعی نگران آینده و سرنوشت خود بودند چون آنها میدانستند که اگر قیمت دلار همین طور بالا برود چیزی از ارزش پولی ملی باقی نخواهد ماند و این یعنی که سرمایههای آنها به باد رفته است چون وقتی حساب و کتاب میکردند آشکارا میدیدند که با این وضعیت بخش اعظمی از داراییها و سرمایههای آنها عملاً از دست رفته است و از سوی دیگر باید منتظر روزهای گرانی و تورم باشند. در چنین شرایط التهابی به این فکر کنید که اکثر ایرانیها میخواستند که به صرافیها سر بزنند و همان دارایی کم یا زیاد خود را تبدیل به دلار کنند. در آن صورت آیا سنگ روی سنگ بند میشد؟ میدانید طبق قاعده عرضه و تقاضا قیمت ارز تا کجا بالا میرفت؟ ولی بسیاری از ایرانیها حتی آنها که سرمایههای قابل توجهی داشتند این کار را نکردند چون آنها میدانند که اگر به این بازی خطرناک وارد شوند عملاً ارزش پول ملی خود را پایین آوردهاند.
چقدر از تولیدکنندهها و کارآفرینهایمان حمایت میکنیم؟
ما اگر در این وانفسا و تنگناهایی که وجود دارد میخواهیم همچنان چرخ تولید کالای ایرانی در این کشور بچرخد به ایرانیهای سرمایهدار وطندوست نیاز داریم. به تولیدکننده هایی که میتوانند سرمایههای خود را به ارز تبدیل و در نهایت سرمایه خود را از کشور خارج کنند اما آنها با وجود همه محدودیتها و وضعیت رکود ، فشار عوارض ، مالیات ، دستمزد و پول بیمه کارگران در کشور میمانند و بر کوره کم ارزش کردن قدرت پول ملی نمیدمند. در چنین جوی آیا وظیفه ما این نیست که از این تولیدکنندگان و کارآفرینها حمایت کنیم؟ در واقع دوباره بازمیگردیم به همان صورت موضوعی که در ابتدا طرح و گفته شد، حمایت از کالای ایرانی چیزی جز حمایت از تولیدکنندگان کالای ایرانی نیست اما ما تا زمانی که تصورهای درستی از تولیدکنندگان نداشته باشیم این حمایت را صورت نخواهیم داد. تا زمانی که منشأ ثروت در ایران مخدوش باشد و رانتخوارها در این بازار جولان بدهند تر و خشک با هم خواهند سوخت، به خاطر اینکه تولیدکنندگان اصیل و سرمایهداران مشروع و کارآفرینها هم کمابیش با همان تصویر ذهنی مواجه خواهند شد که افراد از رانتخوارها و سوداگران دارند، در حالی که تولیدکنندهای که از پنج، شش نفر تا 6،5 هزار نفر را به کار گرفته و در وضعیت دشوار تولید، چرخی از چرخهای اقتصادی را در حوزههای مختلف میچرخاند در واقع سرباز اقتصادی کشور و قهرمانی از قهرمانان کشور است. نکته مهم اینجاست که ما دست از نگاههای تنگنظرانه برداریم و اگر در جایی قابلیت و ظرفیتی مثبت را میبینیم آن را معرفی کنیم حتی اگر احساس میکنیم که باوری از باورهای آن تولیدکننده با عقاید ما نمیخواند اما به خاطر منافع جمعی نگاه وسیعتری به موضوع داشته باشیم. در واقع بسیار دور از ذهن خواهد بود که ما بدون آن که تصویرهای خوبی از هم داشته باشیم به حمایت از کالای ایرانی بپردازیم. در واقع رگ و ریشههای حمایت از کالا در حمایت از خودمان است و همچنان که ما از اعضای خانواده خود در برابر چالشهای اقتصادی و عاطفی و... حمایت میکنیم اگر نگاه ما وسیع باشد این اتفاق را در گستره یک ملیت به نام خانواده بزرگ ایران رقم خواهیم زد.
افقهای خرید داخلی و خارجی هنوز برای ما گشوده نیست
اما سوی دیگر ماجرا این است که ببینیم تولیدکنندگان کالای ایرانی به مشتریهای خود به چه چشمی نگاه میکنند؟ ممکن است در حرف سخن از «حق با مشتری است» باشد، اما در عمل مشتری این احساس را با خود داشته باشد که آن جنس را به او انداختهاند یا به اصطلاح سرش کلاه گذاشته شده است، بنابراین مهم است که ما عوامل این حسها را به خوبی آنالیز و تحلیل کنیم و ببینیم که چرا یک مشتری جنس داخلی فکر میکند که سرش کلاه رفته است؟! مثلاً ممکن است مشتری آن جنس با خود بگوید با یک سوم آن قیمت میتوانسته مشابه همان کالا را با مارک ساخته شده در چین بخرد. در این صورت باید به او توضیح داده شود که: «آن جنس چینی درست است که یک دوم یا یک سوم جنس ایرانی قیمت دارد اما کیفیت قابل ملاحظهای ندارد» و اگر واقعاً اینگونه باشد مشتری خواهد پذیرفت. یا به او گفته شود که این کالای قاچاق است و کالای قاچاق اگرچه در کوتاه مدت افق خوشایندی دارد اما در بلندمدت به قیمت از کار بیکار شدن کارگر ایرانی است و کارگر ایرانی هموطن اوست- ممکن است برادر یا خواهر یا فرزند او در روزها و سالهای بعد باشد- و اگر هموطنان او به واسطه تعطیلی کارگاهها و کارخانهها بیکار شوند زمینه اشتغال امروز و فردا برای او هم تنگتر خواهد شد و حتی اگر آن ایرانی شغلی داشته باشد که با بیکاری کارگران منافع خود ، خانواده و بستگانش ظاهراً به خطر نیفتد اما با گسترش بیکاری و رواج بزهکاریها دود این گسترش بیکاری و افزایش لشکر بیکاران به چشم او هم خواهد رفت.
تولیدکننده بله، بساز و بنداز نه!
ممکن است مشتری با خرید کالای ایرانی حس خوشایندی نداشته باشد چون بسیار زودتر از آنچه تصور میکند کالا مستهلک میشود و وقتی به خدمات پس از فروش آن کالا مراجعه میکند جواب سربالا میشنود و وعدههایی که در خرید کالا برای دریافت خدمات پس از فروش به او دادهاند محقق نمیشود. همه ما در این سالها با تجربیات تلخی مواجه شدهایم که مصداق همان «بساز و بنداز» بوده است. نمیتوان یکسره از مشتریها انتظار داشت اما از بساز و بندازها انتظار نداشت. اگر بزرگان و دولتمردان جامعه به حق از ایرانیها انتظار دارند که در فرهنگ مصرف کالا تجدیدنظر کنند و به برندهای ایرانی نگاهی دوباره بیندازند و به آن برندها روی خوش نشان دهند دستاندرکاران و مسئولان کشور سوی دیگر این ماجرا را هم ببینند. اینکه اگر ما انتظار داریم کسی کالای ایرانی بخرد از آن سو نگاه کنیم به اینکه سوداگرانی چه در مقام فرد و چه در مقام سازمان میخواهند از این فضا نهایت استفاده را ببرند اما تغییری در رویههای خود انجام ندهند و محصولاتی به روز و استاندارد و قابل رقابت در دنیا نسازند. در واقع ما عمیقاً باید به دنبال این باشیم که چرا نمیتوانیم در بسیاری از کالاها محصولاتی کیفی، به روز و قابل رقابت در دنیا بسازیم. این جعبه سیاه ماجراست. آن وقت باید یکی یکی بررسی شود که چرا کالای ایرانی در آن حوزه از کیفیت قابل ارائهای برخوردار نیست؟ چرا مثلاً قیمت تمام شده آن کالا در قیاس با کالای خارجی بالاتر است؟ آیا این موضوع به ضعف فناوری و استفاده ما از نسلهای قدیمیتر فناوری برمیگردد یا ریشههای مدیریتی دارد؟ اگر مؤلفههایی از این دست مورد بررسی قرار گیرد احتمالاً ما به ریشههای ناکارآمدی کالای ایرانی خواهیم رسید و در آن صورت این پیام را به مشتریهای داخلی خواهیم رساند که دیدگاهها، شکایتها و نقدهای آنها برای مدیران بالادستی مهم بوده است. مهم است که مصرفکننده داخلی این پیام را بگیرد که تأمین نظر و جلب رضایت او در خرید کالای ایرانی برای مسئولان و مدیران نه یک شعار که موضوعی کاملاً مهم و حیاتی بوده است.
از ایرانی حمایت کنیم تا از کالای ایرانی حمایت کند
سخن پایانی اینکه اگر ما میخواهیم هموطنهای ما کالای ایرانی را محکم بغل کرده و از آن حمایت کنند ما هم باید هموطنانمان را محکم بغل کرده و از آنها حمایت کنیم. نمیشود هموطن ایرانی را در یک فضای بیعدالتی رها کرد، نمیشود هموطن ایرانی را در فضایی رها کرد که او مجبور است برای 2 میلیون و 3 میلیون تومان در ماه بجنگد، تازه همان 2میلیون و3 میلیون را سر وقت به او ندهند و با هزار اما و اگر حقوق و دستمزد خود را دریافت کند، آن وقت هم او میبیند که عدهای به راحتی به منابع ثروت دسترسی نامشروع دارند. نمیشود انتظار داشت که ایرانی از کالای ایرانی حمایت کند در حالی که ما نتوانستهایم در توزیع عادلانه ثروت در جامعه به توفیق چشمگیری برسیم، بنابراین اگر به دنبال حمایت از کالای ایرانی هستیم بیش از هر چیزی باید زمینههای تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی را در جامعه فراهم کنیم.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/