کتاب «شأن هستی شناختی عشق و آفرینش انسان» منتشر شد
به گزارش خبرگزاری آنا، اکرمی درباره این کتاب نوشته است: در همۀ فرهنگ و میان همۀ ملتها سنّت گرانقدری از سخن شفاهی و مکتوب در بارۀ عشق وجود داشته است و دارد که در زمینههای گوناگونی پدید آمدهاند: افسانه، داستان، اسطوره، فولکلور، هرزهگویی و هرزهنگاری، شعر، ادبیات، عرفان، فلسفه، علم (از روانشناسی کهن تا روانشناسی نوین، پزشکی، تنجیم و...)، تاریخ، اخلاق، دین و آیین، و...
برای نمونه با نگاهی به فهرست آثار نوشته شده در جهان اسلام، از الفهرست ابن ندیم (در بردارندۀ نام آثار نوشته شده از اوایل سدۀ سوّم هجری مَهی تا اواخر ربع سوّم سدۀ چهارم هجری مَهی) تا کشف الظنون حاجی خلیفه و کتابشناسیهای موضوعی امروزین، میتوان دید که صدها، و بلکه هزارها کتاب، در جهان اسلام، بویژه در ایران، با موضوع عشق و عشقورزی (از عشق جسمانی و روابط جنسی مشروع و نامشروع تا عشق فلسفی و عرفانی و معنوی)، نوشته شده است، که نگاهی به فرنام آنها دقت در ظرایف گوناگون پدیدۀ عشق و ذوقورزی در توصیفها و تبیینهای گوناگون ابعاد عشق را نشان میدهد. در فرهنگها و نزد ملل دیگر نیز قصۀ عشق از هر زبان که میشنوی نامکرر است.
جستار این کتاب جنبۀ خاصی از عشق، یعنی شأن هستیشناختی آن در پیوند با پدیدآیی انسان، است. دیدگاه مطالعاتی برگزیده بر سنّت عرفان عاشقانۀ خاص اسلامی و فلسفۀ مرتبط با این سنّت عرفانی استوار است.
از آنجا که نگارنده در این کتاب در پی عرضۀ نگرشهای فلسفی و عرفانی در بارۀ شأن هستیشناختی عشق و تجلی آن و نقش احتمالی آن در پدیدآیی جهان بهطور عام و پدیدآیی انسان به طور خاص است، به جریانهای فلسفی و عرفانیئی (از افلاتون تا صدرالمتألهین) توجه دارد که ۱) در یک سنت کمابیش بههمپیوسته جای میگیرند، ۲) این سنت احتمالاً مهمترین سنت کمابیش بههمپیوستهئی در همۀ تاریخ اندیشش فلسفی و نگرش عرفانی است که به چنین جایگاه کانونی درخشندهئی برای عشق باور دارد و آن را بیان و توصیف و تبیین میکند، و ۳) جریانهای درون این سنت در پیوند با «وجود» و «انسان» و «عشق» در وجوه پنجگانۀ هستیشناسی و شناختشناسی و معناشناسی و روششناسی و ارزششناسی خود را، به تصریح یا به تلویح، واقعگرا میدانند، یا توصیف و تبیینی از مسائل مرتبط با «وجود» و «انسان» و «عشق» دارند که میتوان نگرش نهفته در پس آنها را واقعگرایانه دانست، هر چند ممکن است همان جریان فلسفی یا عرفانی در زمینههائی بجز پیوند میان عشق و پدیدآیی جهان و انسان واقعگرا نباشد، و در این باره هیچ باکی نداشته باشد که ناواقعگرا خوانده شود، چنان که بسا جریانهای فلسفی و عرفانی ناواقع گرا را هیچ پروائی از آوازۀ ناواقعگرا بودن در همۀ زمینهها یا بسا زمینهها نیست.
جریانهای فلسفی و عرفانیئی که در این کتاب به عشقشناسی و هستیشناختی آنها توجه شده است، در پیوند با هم، از افلاتون تا صدرالمتألّهین، یکی از نیرومندترین و شاید نیرومندترین، جریان اندیشهورزی دربارۀ عشق در همۀ تاریخ انسان تاکنون است.
قصد من در این کتاب داوری در بارۀ گزارهها و اندیشههای فلسفی یا گزارهها یا آموزههای عرفانی نیست، هر چند در مواردی به گونهای ضمنی یا آشکارا معیارهائی برای ارزیابی آنها به دست دادهام.
انتهای پیام/