صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۳:۳۰ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۶

گلدوزی، اینستاگرام و باقی قضایا!

این خاصیت یک زن است که از هرچیز کوچکی با عشق و مهربانی اش پدیده بزرگی می‌سازد.حکایت ریمان(ریحانه و مامان) هم از این دست حکایت‌هاست، حکایت مادری که با دست دوزهای کوچکش اتفاق بزرگی را رقم زد.
کد خبر : 268518

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، همیشه کارهایی کوچکی که با عشق انجام می‌دهیم نتیجه‌های بزرگی خواهند داشت، عشق ذاتی مادرهاست، مثلا همان گلدان کوچک لب پنجره را آنقدر با عشق سیراب می‌کنند که هرروز گل می‌دهد، یا برای لقمه مدرسه بچه‌هایش آنقدر وقت می‌گذارد که تا پیری هم باز مزه لقمه نان و پنیر و سبزی مادرت زیر دندانهایت می‌ماند. خانه را با مهربانی‌اش گرم می‌کند و عصاره عشق را در سانت به سانت پارچه دامن چین‌داری که برای دخترش می‌دوزد می‌ریزد.


این خاصیت یک زن است که از هرچیز کوچکی با عشق و مهربانی اش پدیده بزرگی می‌سازد.حکایت ریمان(ریحانه و مامان) هم از این دست حکایت‌هاست، حکایت مادری که با دست دوزهای کوچکش اتفاق بزرگی را رقم زد و حالا مادر- دختری در مهربان دوزی ریمان بسیاری از بانوان را با هنر آشنا و برایشان درآمدزایی کرده‌اند.


گفت‌وگویی داشتیم با این مادر و دختر که به شرح زیر است:


ابتدا ریحانه دختر بیست و چند ساله که حالا او هم در کنار مادرش مدیر این کارگاه است برایمان می‌گوید:


ایده ریمان از کجا به ذهنتان رسید و چه شد که چیزی به عنوان ریمان به وجود آمد و شکل گرفت؟


ریمان: تقریباً دو سال و نیم پیش بود، زمانی که من عروسی کردم، هر چیزی که در زمینه خیاطی دوخت و دوز می دیدم به مامان نشان می دادم سریع برایم درست می کرد و اطرافیان هم می دیدند و می گفتند برای ما هم درست کن. مامان قبل از برنامه جهیزیه من به صورت خانگی کار می کرد نه به این شکل گسترده ولی آنچه می ‌ساخت را اطرافیان درخواست می‌کردند و می خریدند.قسمت جدی ماجرا از زمانی بود که من‌‌ زمان جهیزیه در فضای اینستاگرام تازه وارد شده بودم و می دیدم چقدر این کسب و کارها زیاد است، به مامان گفتم چرا ما انجام ندهیم؟ ما هم می توانیم و واقعاً هزینه ای هم ندارد، یک ویترین مجازی است، یک بسته اینترنتی می خرید و از کارهایتان عکس می گذارید. این شد که با یکی دو تا سرویس آشپزخانه آماده شروع کردیم. شاید نهایت هزینه ای که در ابتدا مادرم داشت 300، 400 هزار تومان بود.


کار ما به این ترتیب انجام می‌شد که سرویس آشپزخانه ها را آماده می کردیم و به محض این که فروش می رفت از پول همان سرویس می رفتیم پارچه بعدی را می خریدیم، برایمان زیاد جدی نبود که بخواهیم یک سرمایه خیلی زیادی بگذاریم و طاقه بخریم و شروع بکنیم و هم این که می ترسیدیم ریسک کنیم که یهو یک سقوط خیلی بد داشته باشد و یک شکستی باشد برایمان. اولین چیزی هم که فروختیم و همیشه از آن یاد می‌کنم؛ سه تا سرپوش مربا بود که به هزینه دو سال پیش‌مان 9 هزار تومان می شد و چون ما ارسال رایگان یکی از مزیت‌های صفحه اینستاگراممان بود، 15 تومان پیکمان شد و اصلاً سود نکردیم ولی آنقدر خوشحال بودیم از این که اولین محصولمان را یک نفر غیر از خودمان که در خانواده و جمع و آشنا هستند خریده، این برایمان بهترین چیز بود با این که ضرر کرده بودیم ولی برایمان مهم بود که محصول به خانه مشتری برود از خانه مشتری برای ما باز هم مشتری بیاورد. یعنی بهترین تبلیغ به نظر من همین است. البته خیلی راه های تبلیغ دیگری وجود دارد ولی تبلیغ در خانه و کیفیت مهم است. مامان همیشه می گوید هیچ چیز را نباید فدای کیفیت کرد ممکن است در راه به خیلی چیزها برسیم به این که الان تجربه کنیم و آزمون و خطا کنیم بفهمیم این کار را کنیم کیفیت‌مان بالاتر می رود ولی سعی می کنیم کیفیت را ارتقا بدهیم ولی هیچگاه کمترش نمی کنیم، ماجرای ما از این جا شروع شد.


بعد از اینکه شروع کردید به فروش اینترنتی چه شد فالوورهایتان را بالا بردید؟


ریمان: فالوورها که خودش رفت بالا هم به خاطر این که فعالیت پیج زیاد بود من شب و روز وقت می گذاشتم. خیلی دوستان خوبی در اینستا پیدا کردیم نه صرفاً به خاطر این که آن ها هم کار می‌کردند ولی یک فضایی را فراهم کرد برای این که باهمدیگر خیلی دوست شویم از همدیگر کمک بگیریم این ها واقعاً تاثیرگذار بود. در این فضا کم‌کم من آمدم کنار مامان، یعنی درواقع من از اول فقط عکاس بودم عکس می انداختم و صفحه اینستاگرام را مدیریت می کردم و مامان کار می کرد. ما کارگاه هم نداشتیم خانه مامانم یک سمتی بود و من یک سمت دیگر من بعد از عروسی در خانه خودم بودم و پدرم این وسط واسطه من و مامان بود. مامان کارها را آماده می‌کرد در یک هفته می دوخت بابام می آورد خانه من، من عکس می انداختم در دو روز تقریباً بابا می آمد یا من خودم برمی‌گشتم می رفتم پیش مامان بسته بندی می‌کردیم و ارسال می کردیم. یعنی یک سفارشی که می خواستیم ارسال کنیم فقط یک هفته واسطه گری طول می‌کشید بعد من فقط مدیریت پیج می کردم، جواب مشتری ها را می دادم که واقعاً کار سختی است اما به لطف خدا در حال حاضردو نفر ادمین داریمو یعنی همزمان دو نفر دارند به مشتری ها جواب می دهند.


شما فکر کنید روزی 200، تا 300 پیغام به صفحه ما داده می‌شد که از دست من برنمی آمد ومن در همین حد انجام فعالیت می‌کردم. تا این که مامان به من گفت ریحانه تو یک سری کارهای هنری را بلدی تو هم بیا این کارها را انجام بده. خلاصه آنقدر هم مشتری ها لطف داشتند به ما از طرفی چون نمی دانستند پشت این پرده یک مادر و دختر است فکر می کردند یک نفر است همه کارها را می کند تمام ابراز علاقه هایشان را به من انتقال می دادند که شما چقدر هنرمندید و ... و این موضوع خیلی تاثیر گذاشت روی من، من هم گفتم یک کاری کنم. این شد که کارهای دست را شروع کردم، کار گلدوزی و شماره دوزی یعنی من از صبح ساعت 9 صبح تا 9 شب یا سه چهار تا کوسن پشت سر هم می دوختم قاب می دوختم. روزهای خیلی خوبی بود ولی سخت بود ما به خاطر این که نمی خواستیم یک سرمایه زیادی را برای کارمان بگذاریم تقریباً یک روز در میان بازار بودیم یعنی من می خواستم یک نخ برای این کار بخرم می رفتم واقعاً یک نخ میخریدم اگر رنگ را اشتباه می خریدم ناراحت بودم از این که من این پولی که برای این نخ دادم استفاده می شود یا نه. دوست نداشتم بماند ولی واقعاً یک روز در میان بازار بودیم و اوایل خیلی اذیت شدیم.


چه شد که به کارگاه زدن رسیدید؟


ریمان: ما فقط هدفمان این بود که به صورت یک کار خانگی باشد برایمان، ودر کنار خودمان ابتدا در اقواممان کار را گسترش دادیم. یعنی از همان اول خاله من که کار بافتنی را انجام می داد کار قلاب را انجام می داد و کار پتوهای نوزادی را خاله ام انجام داد، که سفارشش هم الان خیلی زیاد است، جوری که کاملاً تا بعد فروردین و اردیبهشت پر شده است، دختر دایی ام کارهای نمدی را انجام می دهد که بیشتر کارهای سیسمونی و دوخت و دوز کارهای نمدی است. در ابتدا خانواده برایمان مهم بود. همه فامیل جمع بودیم کسانی که خودشان هم دوست داشتند در زیرمجموعه ای به اسم ریمان باشند.


چه شد که اسم ریمان به ذهنتان رسید؟


ریمان: راستش این اسم به ذهن خودمان نرسید. در واقع نظرسنجی‌ای در پیجمان گذاشتیم که ببینیم حس فالوورهایمان نسبت به ما چیست. خیلی پیشنهادهای جالبی به ما شد و چون من داستان اتفاقات مادر دختریمان با مادرم را در پیج می‌نوشتم و داستان های ریحانه و مامان داریم و کسانی که واقعاً همراهیمان کرده اند این حس به آن ها دست می دهد که الان یک جا یک خانه مادر و دختر است برای همین کسی که پیشنهاد داده بود ریمان ، ریحانه بود و مان آخر کلمه مامان این شد که شدیم ریمان ما هم عاشق اسممان هستیم چون همان حس خودمان را می تواند انتقال بدهد.


چقدر طول کشید تا این سفارش گرفتن کسب و کارتان تبدیل شد به یک کارگاه حقیقی؟


ریمان:حدود یک سال، و در این مدت وضعیت ما طوری شده بود که سفارش هایمان به 6 ماه ،7 ماه بسته می شد، با اینکه خیلی دوست داشتیم سفارش بیشتر بگیریم اما چون ظرفیتی نبود؛ کامل می بستیم و می گفتیم دیگر هیچ پیامی جواب داده نمی شود.


خیلی بد است این همه تقاضا در بازار داشته باشی و نتوانی خودت را برسانی. خیلی به این فکر می کردیم یک جوری کارآفرینی اتفاق بیفتد ولی شرایط خاص می خواست یک شرایط ویژه می خواست و ما هم آن شرایط را نداشتیم و به آن فکر هم نمی کردیم که این اتفاق برایمان بیفتد. تقریباً یکی دو ماهی بود که از طرف ستاد امور بانوان تهران به ما زنگ می زدند که بیایید ما با شما کار داریم ما می ترسیدیم که برویم می گفتیم خدایا مگر ما چه کار کردیم یک کسب و کار اینترنتی کوچکی داریم، آخر زنگ زدند و گفتند بیایید ما می خواهیم همکاری می خواهیم با شما کنیم با مامان با اکراه رفتیم و در همان جلسه اول یک صورت جلسه کردند تمام شد همه چیز گفتند ما می خواهیم به شما یک جایی را بدهیم که شما خانم های سرپرست خانوار را که ما معرفی می کنیم آموزش کاملاً رایگان بدهید. یعنی از دوخت سرویس آشپزخانه تا گلدوزی ها و شماره دوزی ها هر چه هست رایگان آموزش داده شود و این امر در واقع بستگی به توانایی طرف دارد اول می آید می بیند نمی تواند پشت چرخ بنشیند، ما کار دست را به او آموزش می دهیم یا برعکس و خلاصه اینکه آموزش رایگان باشد برای این که محصولاتشان را بفروشیم.


در حال حاضر یک خانمی را داریم که یک سال است دارد آموزش می بیند ولی چون این جا را دوست دارد کنار ما می ماند و از ما جدا نمی‌شود. ما دوست داریم با خانم های سرپرست خانوار کار کنیم وکلاً کسانی که می آیند این جا آموزش می بینند کارآموز نیستند بلکه هنرجو هستند و یک کلاس یک روزه را می آیند. گاهی اوقات اتفاق می افتد که به ما می گویند که یا ما به بعضی از بچه ها که خیلی وضعیت خوبی دارند می گوییم اگر دوست داشتید بیایید پیش ما ولی خودمان اول اولویتمان خانم های سرپرست خانوار است.


این خانم های سرپرست خانوار چقدر به نتیجه رسیده اند؟


ریمان: بستگی به فعالیت خودشان دارد. چون این جا یک کار خانگی است حالت تولیدی نیست که همین جوری زیر چرخ بدوزد یعنی هر فردی کارمزد همان یک قابی را که دوخته را میگیرد و فعالیت من در پیج این است که کار را پویا نشان بدهم تا بتوانیم از این مدل، ده تا سفارش دیگر بگیریم. ما شاید به واقع از یک طرح 50، 60 عدد دوخته ایم و حالا وقت آن رسیده که مدل را عوض کنیم و از مدل جدید سفارش بیاید. البته تمام اینها بستگی به فعالیت من دارد که من بتواند یک محصول را خوب نشان بدهم و دربازار نسبت به آن احساس نیاز شود.


چیزی که خودشان می گویند، می گویند این است که پولی که از این جا برای ما به دست می آید پربرکت بوده و خرج غم و بیمارستان و دوا و درمان نشده است و معمولا برای شادی‌ به مصرف رسیده، حالا یا عروسی بوده یا جهیزیه ای بوده، اما این کار تا الان برایشان خوشایند بوده است. درآمدشان خیلی کم باشد و ممکن است حتی خیلی زیاد باشد و این بستگی به میزان کاری که خودشان انجام می‌دهد دارد. ما یک خانمی را داشتیم که فوق العاده خودش پرانرژی بود از صبح می آمد تا بعد از ظهر و در ماه حدود دومیلیون تومان در آمد داشت ولی یک خانمی هم داریم ممکن است برود 20 روز طول بکشد تا بیاید مثلاً این وسط برود مسافرت همه کارهایش اتفاق خوب و بد برایش بیفتد بعد از 20 روز یک دفعه بیاید این طبیعتاً خیلی درآمدش کمتر از آن فردیست که هر روز این جا است یعنی خودشان باید انگیزه بگیرند خودشان باید به خودشان این کمک را کنند چون این جا کار هست یعنی ما وظیفه مان این است کار داشته باشیم هم برای خودمان هم برای زنان سرپرست خانوار.


پس بیس کار ریمان با سرپرست خانوار است!


ریمان: بله البته بعد از یک سال این اتفاق افتاده، چیزی که ما اصلاً در پیج اعلام نکردیم که ما داریم به چه شکل فعالیت می کنیم یکی از دلایلش این بود که اولاً خودمان می ترسیدیم و می گفتیم یعنی واقعاً می توانیم این آموزش را به این شکل که خودمان اینقدر روی دوخت ها و روی تمیزی وسواس داریم آموزش بدهیم و کسی واقعاً بتواند این دستگیره را بدوزد؟ در واقع یک دستگیره چیز خاصی نیست ولی برای مامان یک سری چیزها اهمیت داشت مثلا خط ها صاف صاف باشد اگر روی چهارخانه می دوزد دقیقاً روی همان چهارخانه برود، اگر خال ها خال ها قرار است نصفه در چرخ برود همه باید نصفه برود نباید کج شود یا یکی یکی کامل بیفتد. خلاصه اولش نمی خواستیم اعلام کنیم گفتیم شاید اصلاً دوام نداشته باشد یعنی ما برویم و خودمان نتوانیم دوام بیاوریم. از طرفی دید مشتری برایمان مهم بود یعنی می‌خواستیم به مشتری اینطور بفهمانیم که چه من دارم می دوزم و چه خانم سرپرست خانوار واقعاً بین ما هیچ فرقی نیست، مگر یک خانم سرپرست خانوار نمی تواند سلیقه داشته باشد؟ نمی تواند تمیز بدوزد؟ ما می خواستیم این جا بیفتد که کیفیت ما بعد از این که یک سال فقط خودمان دوختیم و الان کار را گسترش دادیم در آن هیچ مشکلی پیش نیامده و کیفیت افت نکرده است.


خانم های سرپرست خانواری که تحت آموزش قرار گرفتند چه تعدادی هستند؟


ریمان: از وقتی که کارگاه راه اندازی شد بالای 60 -70 نفر آموزش رایگان داشتیم. طی این مدت یکی دو نفر خودشان مستقل شدند. یعنی خدا را شکر خودشان الان کارگاه دارند و الان خودش به راحتی تولیدی دارد و فعالیت جور دیگری دارد ولی تعدادی هنوز یک مقدار وابسته هستند و ما هم هدفمان این است که همیشه متصل به ما نباشند ممکن است ما همیشه نباشیم یک جوری باشد که بعد از ما نیاز پیدا نکنند.



می خواهیم اعتماد به نفس را داشته باشند که مستقل باشند ولی الان کسانی که با ما هستند و توانسته اند هم خودشان را با شرایط این جا وفق بدهند وهم ما قبولشان کنیم. چیزی حدود 9، 10 نفر این جا هستند یا هر روز می آیند و برای بعضی که شرایط حضور ندارند هم ازکارهای دستمان را برای مثال 20 تا کار می برم و می دهم بچه ها و می روند در خانه می دوزند. خانمی که باید کنار فرزند و خانواده‌اش بماند این شرایط برایش مهیاست. بالاخره شرایط سختی دارندو در خانه این کار را انجام می‌دهند.


به نظر می‌رسد یک کار پربرکتی در این کارگاه انجام می‌شود.


ریمان: فعلاً خدا را شکر خوب بوده و در واقع نتیجه دعای خانمهای سرپرست خانوار در حق ما است. آن ها دعا می کنند و با دعایشان هم کار ما به رونق می افتد و هم خدا را شکر برای خودشان میتوانیم کاری کنیم.


فکر می کنید که ریمان چه آینده ای خواهد داشت و آیا می تواند که یک فرهنگ مشاغل خانگی هنری را در یک شهری به گسترش تهران که دارای تعداد زیادی خانم سرپرست خانوار است و خانم هایی که واقعاً خیلی از آن ها نمی توانند بروند سرکار جا بیندازد؟


ریمان: نه فقط ریمان، اگر یک نگاه در پیج اینستا کنیم به نظر واقعاً انگیزه می دهد. خود ما هم همین جوری شروع کردیم. در واقع یک فضایی اینترنتی که چه اینستا باشد چه تلگرام، که البته تلگرام خیلی خوب نیست فکر نمی کردیم اینقدر ظرفیت داشته باشدو ما به واسطه آن خودمان برای خودمان کار درست کردیم یعنی وابسته نشدیم به جایی که دولت برایمان کاری کند درست است که این شرایط برایمان پیش آمد تا بتوانیم به این شکل گسترش بدهیم ولی اگر این گسترش ها هم اتفاق نمی افتاد لااقل ما برای خودمان من و مامان یک درآمد خانگی واقعاً خوب داشتیم. به نظر من نه فقط خانم های سرپرست خانوار دختران و پسرهای جوان هم از طریق این حرفه ها می‌توانند درآمد خوبی کسب کنند. مااز این همه ما درس خواندیم، من حقوق دانشگاه بهشتی خواندم ولی اصلاً رشته ام را دوست نداشتم و می دانستم در آن کار وارد شوم نه آینده ای دارم و نه علاقه. دختران و پسران جوان اگر درس را علاقه دارند آینده اش را هم می بینند ادامه بدهند ولی اگر در کنار درسشان یک مهارت یا اگر شد چند تا مهارت یاد بگیرند برایشان از این جهت خوب است که اگر از طریق آن درس به هیچ جا نرسد، احتمال این را دارد که من یک کار دیگری از دستم برمی آید خودم بروم برای خودم کار شروع کنم آقا و رئیس خودم باشم هر چقدر فعالیت بیشتر داشته باشم درآمدم بیشتر است ولی اگر جایی استخدام باشم یا وابسته به جایی باشم یک حقوقی دارم هر ماه و تمام است هیچ جای پیشرفتی ندارد ولی کار برای خود آدم پیشرفت می آورد خلاقیت می آورد در کار.


واقعاً اگر یک کداممان نبودیم کار نمی گرفت من نیاز به دیده شدن داشتم ریحانه باعث و من نیاز به اعتبار داشتم که مامان داشت به خاطر همین دو نفره ای است که الان هم با وجود این که تا حدی جان گرفته است باز هم یک کداممان نباشیم نمی شود.


در واقع می‌توان گفت چون مادر ودختر هستید هیچ وقت در آن حس حسادت و ... وجود ندارد.


مادر ریحانه که خیلی وقت بود به جمع ما پیوسته بود گفت: ما حتی حساب و کتاب هایمان را هم خیلی دیر با هم تسویه می کنیم. من خیالم راحت است و با حساب و کتاب ها اصلاً کاری ندارم. ریحانه یک دفترچه داردو می‌گوید مامان تو این را خریدی و ... خرید کردیم اینقدر شده هر وقت بود برای من پول را می ریزد و حتییک ذره این ور و آن ور اتفاقی نمی افتد. اطمینان مالی فراهم شده و خیالت راحت است دغدغه فکری ندارید شریکی که ممکن است زیر و رو کند به خاطر همین کار خانوادگی خواهر برادری، مادر فرزندی، پدر و پسری خیلی کاری است که من فکر می کنم می تواند توسعه پیدا کند.


شما هم خیلی خوب توسعه دادید توانستید زیر بال و پر چند نفر را هم بگیرید.


ریمان: من واقعاً فکر می کنم شاید این لطف خدا بوده شاید اگر خودمان می خواستیم به تنهایی این کار را انجام بدهیم پیشرفت نمی کردیم.


من واقعاً فکر می کنم شاید این لطف خدا بوده شاید اگر خودمان می خواستیم به تنهایی این کار را انجام بدهیم پیشرفت نمی کردیم و یا دیرتر می شد. و اینکه چه شد که ما دیده شدیم واقعاً می گویم فقط لطف خداست من قبل از این که یک چنین برنامه ای برایمان پیش بیاید تقریباً سال قبلش یک سری کار هم زدم در ذهنم بود که روی نرم افزار دیوار یا در روزنامه آگهی بدهم به خانم هایی که نیازمند هستند و سرپرست خانوار هستند بگویم فلان کار را می خواهم بیایید به صورت کار دست انجام بدهید حتی تا یک حدی این کار را هم پیش بردم ولی افتاد به جایی که تولیدی که می خواستم با آن کار کنم کارها را برای دوخت بردم و کار را انجام داد اما آن طور که می خواستم تمیز نبود. کارهای من همین جوری آماده داد و کار دست روی کیف که می خواستیم بزنیم همین طور ماند. شاید 100 تا 200 تا کارمزدهایش را به خانم ها دادم یک چنین چیزی در ذهنم بود ولی این که بخواهد به این شکل جدی شود واقعاً خدا خواست.


این که یک سری آدم را دارید و کمک می کنید و به آن ها اعتماد به نفس می دهید که کار کنند برای خودتان که به عنوان یک مادر هستید چه حسی دارد؟


ریمان: خیلی خوب است به خاطر این که بعضی از این خانم هایی که پیش ما می آیند حتی حوصله زندگی کردن عادی و نرمالشان را هم ندارند. باور کنید شاد می شوند چیزی که به ما می گویند، این است که وقتی ما می آییم این جا حس می کنیم که آمدیم خانه دوممان و از این جا که می رویم همان اعتماد به نفسی که شما می گویید پیدا کرده اند. وقتی نگاه می کنم می بینم ما خانمی داشته ایم که به عمرش پای چرخ خیاطی ننشسته است اصلا چرخ خیاطی نداشته ولی آمده این جا کار را یاد گرفته ظرف 3،4 ماه بعد ما دیدیم می تواند کار انجام بدهد چون با شهرداری کار می کردیم تقاضای چرخ خیاطی برایش دادیم به او چرخ خیاطی رایگان دادند. هیچ پولی از او نگرفتند و دارد با آن کار می کند کسانی را داشتیم که یک سوزن دست نگرفته بودند فکر نمی کردم بتوانند یک چنین کاری را انجام بدهند ولی الان دارد می آید این جا می دوزد خیلی خوب و باورنکردنی من الان دیگر خودم پشت چرخ نمی نشینم و من فقط برش می دهم و بچه ها می آیند کار را می برند. یک توضیح جزئی برایشان می دهم که این را این طور کنید خرابکاری هم می کنند ما با آن ها کنار می آییم و درستش می کنیم.


ضرر ندارد برایتان؟


ریمان: بله، مگر می شود ضرر نداشته باشد،نه این که کنار می آیید بلکه من نگاه می کنم می بینم کسی که صفر بوده از لحاظ یک چنین کاری الان اینقدر توانمند شده است که می آید نظر می دهد به آن ها همیشه می گویم فکر نکنید چیزی که من به شما گفته ام وحی منزل است شما می بینید یک چیز خیلی بهتری به ذهنتان می رسد راه ساده تر به ذهنتان می رسد آن کار را انجام بدهیم با همدیگر، ضررش را به جان خریده ایم.


مادر ریحانه که حالا تعارف می زد در محیط گرم و دوستانه کارگاهشان چایمان را تا از دهان نیفتاده بخوریم، گفت: دربارع گذشته ام باید بگویم که من خیلی کار کرده ام، کارهای هنری را چون اصلاً یک جوری در وجودمان است خانوادگی همه ما کارهای هنری را دوست داریم من یک برادری دارم که برادر ارشدم می شوند ایشان بدون این که کلاسی رفته باشد نزدیک 60، 70 سالشان است آن زمان ها که از این امکانات این طوری نبود ولی نقاشی های روی بوم عالی و فوق العاده یعنی همین طوری که شما نشسته اید همین طور با قلم می تواند خیلی راحت اتود شما را بزند یعنی از لحاظ خانوادگی یک چنین علاقه مندی داشتیم من دو تا از دایی هایم الان به رحمت خدا رفته اند ولی باز اگر الان بودند شاید 90 ساله بودند این دو تا آن زمان که جوان بودند خیاط لباس های مردانه بودند، یا مثلاً عمه هایم کارهای بافتنی اشان حرف نداشت. خواهرم هم همین طور یعنی یک سبقه فامیلی داشتیم یک علاقه مندی در همه ما بوده آن به من منتقل شده است.


من از 4، 5 سالگی خواهرم بافتنی می بافت یک نخ قرقره دست می گرفتم و الکی می پیچیدم و دوست داشتم ببینم او چه کار می کند. خواهر من بدون این که الگو داشته باشد خیاطی می کند یعنی آن قدیم ها الگو می کشیدند اما او نیازی به الگو نداشت آن علاقه مندی است و ما اینها را می دیدیم و ما در محیط بودیم.


یکی ممکن است در کار خیاطی باشد، یکی ممکن است در کار آشپزی باشد هرکسی باید مهارت خودش را پیدا کند که شکوفا شود، جا برای دیده شدن و شکوفا شدن داشته باشد یعنی یک چیزی باشد رشد کند. باید یک پیش زمینه ای داشته باشد مثلاً به من بگویند بیا برو آشپزی شاید نتوانم خیلی زمان ببرد دوست دارم نه اینکه دوست نداشته باشم ولی آن علاقه ای که ، من به کارهای خودم دارم به آن ندارم. من ممکن است نخورم نخوابم مسافرت نروم استراحت نکنم ولی بافتنی ببافم و خیاطی کنم اما حاضر نیستم برای آشپزی این کارها را کنم.


مثلاً ریحانه رشته اش حقوق بود به این دلیل که رتبه اش 118 کشوری بود ولی زودتر می توانست علاقه اش را پیدا کند من خودم مثلاً آن سال هایی که انتخاب رشته می کردیم برای دوره راهنمایی مان بعد می آمدیم دبیرستان فکر می‌کردم رشته تجربی چیست اگر نروم تجربی همه می گویند این تنبل است و معدلم هم بد نبود ولی علاقه مندی حتی آن سال ها هم کارهای خیاطی بوده ولی آن وقت ها هنرستان ها محیط خوبی نداشت خانواده ها قبول نمی کردند. قدیم می گفتند هر کسی درس نمی خواند می رود هنرستان.روی حساب آن چیزها من تجربی خواندم ولی واقعاً کنکور هم شرکت کردم پرستاری قبول شدم اما اینقدر ادعا داشتم می گفتم فقط پزشکی نخواستم بروم کنکور هنر شرکت کردم فکر می کنم 21، 22 ساله ام بود. اصفهان مرمت آثار باستانی قبول شدم ولی باز هم شرایطی که بتوانم بروم آن جا پیش نیامد آخرش البته در آخر چندسال قبل به دانشگاه رفتم.


به اینجا که می رسد ریحانه با شوق و ذوق ادامه می دهد: من و مامان با هم رفتیم دانشگاه. مامان معدلش تا آخر 19 و 75 بود. از آن فعال ها که خانه فقط شده بود کتاب و جزوه های درسی اش.


مادرش ادامه می دهد: آدم سنش می رود بالا قدر چیزهایی که قبلاً می توانسته داشته باشد و ندارد بیشتر می داند. تازه می فهمد که چه طور یاد می گیرد تا جوان است و بچه است نمی داند چه طور یاد می گیرد فقط فکر می کند باید بخواند یا اصلاً نمی خواند، فکر می کند شنیده و یاد گرفته است ولی بعداً که سن بالا می رود می فهمد که یادگیری اش این طور است. چون هر کسی یادگیری اش مختص خودش است. شما ممکن است با دیدن یاد بگیری حتی خانم هایی که پیش ما می آیند همین طور ممکن است یک نفر برایش یک بار توضیح بدهم یاد بگیرد یک نفر باید بدوزد و بشکافد تا یاد بگیرد.


شما جزء قشر فرهیخته جامعه به حساب می آیید هم خودتان دانشگاهی بوده اید و هم دخترتان اما این که یک مشاغل خانگی را انتخاب کردید خیلی جالب است توضیح بدهید که چه می شود؟


ریمان: یکی از بزرگ ترین مزایای مشاغل خانگی این است که اگر بخواهیم در نظر بگیریم، البته من صرفه اقتصادی را اول می گویم. در خانه ام نشسته ام سیستم گرمایشی ام همانی است که دارد خانه را گرم می کند همانی است که من از آن استفاده می کنم ولی الان این جا یک کارگاه باید یک سیستم گرمایشی مجزا داشته باشد یعنی صرفه اقتصادی اش این است که در خانه نشسته ام آبم آب، برق و گاز همه این ها به صورت مشترک می آید، ضمن این که وقتم غذایم روی کاغذ است بچه ام دارد دیکته اش را می نویسد مهمانم می خواهد بیاید کار را جمع می کنم و کنار می گذارم و ضمن این که بالای سر بچه هایم از لحاظ تربیتی هستم ولی وقتی یک خانم مجبور می شود که طی یک ساعتی در روز حتماً سرکار برود با کلی ارباب رجوع های مختلف صحبت کند خستگی های ذهنی و عاطفی مثلاً ممکن است خیلی لطمه های روحی ببیندیا محیطی که شرایطی که برایشان نامطلوب پیش بیاید در خانه آن مسائل را ندارد قطعاً یک کار خیلی راحت تری است و می شود به آن اعتماد کرد آرامشش بیشتر است. چه عیبی دارد یک خانمی تحصیل کرده باشد ولی یک کار خانگی داشته باشد ما الان این جا یک خانمی را داریم دارد ارشد تربیت بدنی می خواند ولی می آید کار دست انجام می دهد.


درست است ممکن است یک خانم تحصیل کرده برود حتی یک کار خشن را انتخاب کند معادن و نفت و ... ولی هر چه که باشد آن روحیه لطیف زنان چیز دیگری طلب می کند یعنی آن چیزی که خدا در سرشت خانم ها گذاشته در هر صورت حتی بگوید دوست ندارم و به قول معروف کسر شانش شود باز یک سوزن و نخ که در دست می گیرد آن حس آرامش به او منتقل می شود.


شما این جا پرستیژ اجتماعی هم دارید، یعنی علاوه بر این که کار خانگی دارید انجام می دهید یک منزلت اجتماعی هم دارید.


ریمان:بله، یک چیزی که یواش یواش دارد جا می افتد قبلاً اگر یک خانمی می گفت من از طریق خیاطی دارم امرار معاش می کنم شاید خیلی وجهه خوبی نداشت و این موضوع الان هم هست ولی دارد کمتر می شود. مدرک گرایی خیلی برای جامعه ما مهم شده بود. اینکه حتماً باید بچه ما فلان رشته بخواند حتماً باید معدلش فلان باشد. ولی الان یک جوری شده که ما یک خانمی داشتیم در حال تحصیل مقطع دکترا بود و به صورت کلاس آزاد نه کلاس هایی که ما برای خانم ها می گذاریم در کلاس شرکت می کرد. ولی حتی همان سوزن دست گرفتن را هم می گفت دارم کیف می کنم از این که برای اولین بار دارم سوزن دست می گیرم. کارش را هم انجام می داد. او می گفت چقدر من تک بعدی زندگی کردم دارم نگاه می کنم می بینم چقدر می توانستم جنبه های دیگری هم داشته باشم یعنی با همه این حرف ها یک خانم با یک مدرک تحصیلی بالا می تواند روح خودش را با یک چنین کارهایی آرام کند. هم خودش را می تواند آرام کند هم می تواند یک شغل خوبی داشته باشد آثار روحی و روانی کمتری برایش داشته باشد تنشی که در محیط کار و ... وجود دارد.


حالا ریحانه حرفهای مادرش را ادامه می دهد و می گوید: من و مامان وقتی می آییم این جا از صبح تا شب این جا هستیم اگر هر کار دیگری باشد آدم خسته می شود. اگر به کسی بگویی برو یک کوک بزن و دوست نداشته باشد آن را، همان یک کوک اندازه یک ساعت برایش طول می کشد. ما از صبح این جا هستیم ما جمعه ها هم این جا هستیم واقعاً کار نیست این زندگیمان است از صبح تا 7، 8 شب و من حاضرم همه روزها را این جا بمانم ولی به خانه نروم جارو بزنم باور کنید.


الان اوضاع کاسبی چه طور است؟


ریمان: اضاع کاسبی مان خوب است بگویم خوب است بستگی به سفارش هایی دارد که می گیریم ولی مثلاً اگر آن زمان من خودم می توانستم در یک ماه 4 تا ست آشپزخانه بدوزم مثلاً من 5 نفر را دارم هر کدامشان سفارش داشته باشند همان 4 تا را می دوزم بنابراین به صورت تساعدی بالا می رود ولی همان میزان حقوقشان بالا می رود.پول زیادی در این سرمایه می ماند تا آرام آرام برگردد. از این لحاظ خوب است که یک چرخه دارد به وجود می آید ما هنوز نیمه هستیم این چرخه باید تکمیل شود که سرمایه مرتب بچرخد ما یک جا سرمایه مان گیر می کند آن گیر آرام آرام باید باز شود.


یک وقت هایی ممکن است پیش بیاید مشتری کم داشته باشیم. البته ما کار آماده هم می گذاریم به خاطر این که شهرداری موظف است برای ما غرفه های فروش بگذارد و یا این که خودمان سایت زده ایم در آن جا امکان فروش را هم داریم.


منبع: دانشجو


انتهای پیام/

ارسال نظر