سندرم دموکراسی سیاهنما
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، قضیه: حیات فکری فرانسیس فوکویاما پر از تلاطمهای حائل بوده است. ابتدا از «پایان تاریخ در لیبرالیسم غربی» سخن گفت؛ سپس به تحلیل «سرمایه اجتماعی» رسید که بحرانی شدن لیبرالیسم فردگرا را عیان میسازد؛ و نهایتاً به ادعای «فروپاشی دولتها» منتهی میشود؛ و گمان نمیرود این نوسان شدید و دگردیسی مدام، به استقرار رسیده باشد، و عن قریب به نقطه مقابل این دیدگاهها نرسد.
فوکویاما، در نشستی که اخیراً در امارات متحده عربی برگزار شده، آهنگ فروپاشی دولتهای غربی، سپس، عربی، و نهایتاً ایران را سر داده است. او دلیل بدبینی خود را چنین توضیح داد: «مشکل بزرگ در حکمرانی جهانی این است که واقعیت اجتماعی بنیادین با سرعتی بسیار سریع در حال پیشروی و دگرگونی است و نهادها در حال تلاشاند تا خود را با آن منطبق کنند». او حتی در نشست اخیر امارات گفته است، «دموکراسی آنقدر هم ضرورت ندارد!». این جمله اخیر برای او، در نقطه انتهایی خط اعجاب ایستاده است؛ خیلی عجیب و غریب است.
خیلی کاری به مستندات گفتار و تفوه ایشان ندارم که نیاز به کاوش و ارزیابی دارد، خصوصاً که در یک مکان بانمک!، در «دبی!» و در «امارات متحده عربی!» بیان شده است! آنچه برای من جالبتر است، نحوه واکنش و نقل قول منابع بسیار پراکنده داخلی از این اظهارات و موضوع «خبر بد» است. منابع داخلی بدون توجه به سایر مدعیات او که جهان را یکسره در آشفتگی و نابودی میبیند، از دولتهای غربی شروع میکند که به ملتهای خود اعلام جنگ دادهاند و رو به فروپاشی میروند، تا کشورهای عربی که در آنها موفقترین بهار عربی در تونس اتفاق افتاد که آن هم به مویی بند است، تا نهایتاً ایران که به دلیل تنگناهای زیست-محیطی و زنان از درون با دشواری مواجه است! خب؛ اینها سخنان عجیب و غریبی است که دست به دست شدن آن، نزد درس خواندههای این کشور بیش از هر چیز نشان میدهد که آنان به «خبر بد» عادت کردهاند. آنها خبرهای «بد» را اگر چه عجیب و غریب و نامعقول باشد، و در نشست دست به دست میکنند، هر چند این اظهارات در یک مکان بانمک!، در «دبی!» و در «امارات متحده عربی!» بیان شده باشد!
ما به بیماری «سیاهنمایی» مبتلا شدهایمو «خبرهای بد» را ترجیح میدهیم؛ و رقابتهای دموکراتیک بیمهار، در این زمینه مقصر اصلی است، و میرود تا کشور را شقه کند. هیچ چیز به اندازه اظهار نظر تند اخیر «آقای روحانی»، بیانگر این بیماری در سپهر سیاست ما نیست. ایشان در تاریخ 16 اسفندماه در جلسه هیئت دولت خطاب به منتقدان فرمودند: «بعضیها فکر میکنند هنوز دوران انتخابات است». ایشان در اظهارات خود، تصور خویش از خصلت طبیعی دوران انتخابات را «تخریب»، «فراموشی این که همه ما بندگان خداییم»، «فراموشی مصالح نظام»، و «تضعیف کشور» بیان داشتند. مقایسه این اظهارات با نحوه ناتمییز تبلیغات ایشان در هر دو انتخابات و خصوصاً در انتخابات اخیر، گوشزد میکند که واقعاً رقابتهای دموکراتیک، با آرمانهای جمهوریخواهی اسلامی فاصله بسیار گرفته است و به یک «اختلال» و «سندرم دموکراسی سیاهنما» تبدیل شده است. حالا، همه میدانند که تصور مقام دموکراتیک ما از رقابت انتخاباتی چیست: «تخریب»، «فراموشی این که همه ما بندگان خداییم»، «فراموشی مصالح نظام»، و «تضعیف کشور».
تجزیه و تحلیل نظری قضیه:
هر چند کلیدواژه «سیاهنمایی»، یک ابرواژه تازه تأسیس و پر نفوذ برای توضیح عدم تعادل در گفتار سیاسی «دموکراتیک» کشور طی سالهای اخیر است، ولی پیشینه مسمای اسم «سیاهنمایی» به قبل باز میگردد؛ عدم تعادل ناشی از «سیاهنمایی» در بخش «دموکراتیک» حکمرانی ما به حدی بوده است که این گمان را نیرو میبخشد که اگر جنبه «جمهوریت» یا همان «ضمانت اخلاقی رأی مردم» متبلور در مقام «ولایت فقیه» نبود، این سیاهنمایی و کشمکشهای حاصل از آن در سکتورهای بالنسبه عرفی ساختار حکمرانی، کشور را به سمت شقه شدن گسیل میکرد.
از زمانی که مرحوم «آقای هاشمی» بهرمانی رفسنجانی، در خطبههای نماز جمعه اصرار میورزیدند که دولتی ویران را از «آقای موسوی» و سیاستمداران چپگرای دور و اطراف او تحویل گرفته است، تا «آقای خاتمی»، که مخالفان خویش را در کار تولید بحرانهای 9 روز یک بار شمرد، و کوشید تا سخنان بر حق آنان را نشنیده بگیرد، سپس، دکتر محمود احمدینژاد که نقاط قوت دولتهای پیشین را کم اهمیت شمرد، و تا «آقای روحانی» و دولت او که به طرز خستگیناپذیری، به جای اثبات خود، به تخفیف رقبای پیشین و امروز همت گماشتند و میگمارند و خواهند گمارد؛ اینها زنجیرهای از دولتهای «محتاج آراء مردم» بودهاند که برای اخذ رأی و اقبال مردم، خود را ناگزیر از تخفیف رقبای دموکراتیک دیدهاند؛ و گویی در این تخفیف، بیمی از تخفیف ملت و آزرده شدن هموطنان و تقلیل حیثیت ملی نداشتهاند. بدین ترتیب، ما همواره با یک اختلال و نقض غرض، به نام «سندرم دموکراسی سیاهنما» مواجه بودهایم.
فرض آن است که این رویدادهای خصمانه، بر ضعف روحیه «جمهوریت» یا همان درک «ضمانت اخلاقی رأی مردم» نهفته است؛ در واقع، آنچه دموکراسی را به جمهوری تبدیل میکند، التزام طرفهای رقابت به اخلاق است. در نبود معیارهای درست و مستقل از اقبال و ادبار مردم برای اثبات کارآیی یک دولت دموکراتیک، نیروهای رقیب در یک دموکراسی، خود را ناگزیر از سیاه کردن یکدیگر برای خاکستری جلوه دادن خویش میدانند. باور من این است که بخش مهمی از برخوردهای غیر لازم و کاهنده در تاریخ پس از انقلاب، به جوهر دموکراتیک و فارغ از اصول اخلاق این رقابتها بر میگردد، و اگر نبود موقعیتی چون ولایت فقیه، آن بخش دموکراتیک، کشور را به ورطه سقوط برده بود؛ چنان که در کشورهایی مانند ایتالیا و بریتانیا و فرانسه و لبنان و بنگلادش و پاکستان و...، نظام سیاسی هیچ کمک مهمی به پیشبرد کشور نمیکند و این نظامهای فنی آن جوامع هستند که بقای کشور را تا کنون موجب شدهاند، که ظرفیتهای آنها نیز رو به نابودی است و این جوامع به سمت یک آنارشیسم مهارگسیخته حرکت میکنند.
به لحاظ نظری، به نظر میرسد که برای فهم «سندرم دموکراسی سیاهنما»، باید به روحیه طبقاتی نخبگان دموکراتیک تمرکز کرد. نخبگان دموکراتیک، لااقل در حیطههایی، خواهان تصمیمسازی غیر برنامهریزی شده، بر مبنای خواست مردم هستند. از آغاز شکلگیری دموکراسی، طراحان آن، حیطههایی مانند حیطههای حقوقی، اندیشهای، پزشکی، فنی، اقتصادی و مواردی از این دست را به عنوان قلمروهای «تخصصی» و نیازمند تصمیمسازی عقلانی، عملاً از حیطه نظارت مردم خارج کردهاند، و حیطههای محدودی را به عنوان «حیطههای عمومی» به مردم سپردهاند. طراحان دموکراسی، نهادهای غیر دموکراتیک مانند نظام قضائی، کانون وکلا، هیئتها و انجمنهای علمی، نظام پزشکی، نظام مهندسی، نظام بانکی و بانک مرکزی را از شمول رأی آزاد مردم خارج کردهاند، و حیطههایی به نام «حیطههای عمومی» تعریف نمودهاند که «شاید» بتوان آنها را به مردم سپرد. در این حیطهها، مقرر میشود که عواملی مانند برنامهریزی عقلانی جامعه، سنتها، و ارزشها، تعلیق شوند، تا برای اطمینان از حمایت مردم از حکومت، این حیطهها هر چند در تناقض با برخی موازین عقلی و سنتی و ارزشی، به دست خواست مردم سپرده شود. این هزینه پرداخت میشود، تا از استمرار حمایت مردم از حکمرانی اطمینان حاصل گردد.
در مقابل این وجه آشکار غیرعقلانی در حکومتهای دموکراتیک، در جانب دیگر، اصل نظارت مردم و مطبوعات و همچنین اصل پاسخگویی دولتها قرار دارد، که معمولاً به نقشآفرینی عوامفریبان یا به قول ارسطو، «دماگوس»ها ختم میشود. جایی که رفتار غیر عقلانی دولتهای برآمده از آراء مردم، باید «به نحوی» «توجیه شود»؛ و در این راه، اغلب به تناقضگویی و زبانبازی و عوامفریبی و دماگوسمآبی گرفتار میشوند. نمونه چنین توجیهی، تیترسازی اصلاحطلبان از استعفای «آقای نجفی» از شهرداری تهران است. در حالی که همه ما نارسایی آشکار عملکرد شهرداری در بارندگی اخیر را گواه هستیم، اصلاحطلبان میکوشند مسائل دیگری مانند فشار سیاسی را دلیل استعفا جلوه دهند؛ اینها «توجیه» است، چرا که با وجود بیماری روی بیماری، معلوم است که نمیتوان شهری را اداره کرد که شهردار پیشیناش، پس از 12 سال، همچنان از ساعت پنج صبح تا 11 شب مشغول تمشیت کارهای آن بود.
و البته که یکی از صنایع زبانی پر کاربرد در عوامفریبی، فن «سیاهنمایی» است. از این زاویه دید، «سیاهنمایی» به دنبال یک بلاگردان «سیاه» میگردد تا تمام نقاط تاریک و ناتوانیها و بیپاسخیهای خود را به کارشکنیهای آن «سیاه» اسناد دهد. بلاگردان «سیاه»، یک پیکره «سراسر بد»، بدون اندک نیکی و سپیدی است، که به دلیل این شیطانصفتی، مقصر همه مشکلاتی است که یک نظام دموکراتیک، گریزی از آنها ندارد. یک نظام دموکراتیک، که به دلیل خصلت دموکراتیک خود، ناگزیر است که لااقل در برخی تصمیمات خود غیرعقلانی عمل کند تا خواست رأی دهندگان را پوشش دهد نه خواست متخصصان را، در مرحله پاسخگویی یا رأیخواهی از مردم، ناگزیر از میزانی عوامفریبی است؛ و یکی از عمدهترین تکنیکهای شناخته شده در عوامفریبی، ایجاد یک بلاگردان «سیاه» و مخرب است که بتوان تقصیر اغلب خطاها را متوجه او کرد.
هدف از زبانبازی «سیاهنمایی»، آسوده ساختن خیال بخشی از فعالان سیاسی نسبت به تقصیرشان در تصمیمات غیرعقلانی دولت دموکراتیک است. این آسودگی و ارعاب از جانب بلاگردان «سیاه»، دو روی یک سکه هستند. آنها از خود آسوده میشوند، به قیمت یک هراس بنیادین از بلاگردان «سیاه». در جهان مجازی ترسیم شده توسط سیاستمدار «سیاهنما»، افراد از راه تخیل محض میتوانند «احساس درستکاری» داشته باشند؛ و در تقدیس این ساحت تخیل محض، مفروضات دموکراتیک فارغ از اخلاق مقصر اصلی هستند. که با رفع عامل سیاهی، همه چیز بر سر جای خود برخواهد گشت. بدین ترتیب، اشخاص از ریشهیابی واقعی مشکلات خلاص میشوند. نیرویی که تبلیغات سیاهنمایانه دارد، در توانایی آن در جهت بستن درهای واقعیت به روی تودهها نهفته است. هراس از بلاگردان «سیاه»، فضای روابط انتقادی صحیح را که در آن، نقاط قوت به اندازه نقاط قوت مورد عیارسنجی قرار گیرند را ویران میکند، و از طریق تغلیظ تنفر علیه بلاگردان «سیاه» ارزیابی واقعبینانه سیاستمدار فعلی را هم منتفی میسازد و خیال او را آسوده میکند. این سیاستمدار انتظار دارد تا مردمی که چنین موهبت و عافیتی را از او دریافت داشتهاند، به هواداران سینه چاک وی تبدیل شوند، که کم و بیش چنین نیز میشود.
منبع: رسالت
انتهای پیام/