صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۱۴ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۶

تلفنچی‌ای که دغدغه دانشجو دارد

تلفنچی باسابقه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مراغه می‌گوید که نان حلال حلاوت بخصوصی دارد و ماندگار است. طعم و مزه‌اش سال‌ها از بین نمی‌رود.او معتقد است که اگر دانشگاه نتواند از طریق تلفن، مشکل و نیاز دانشجویان را برآورده کند، باعث بی‌اعتمادی آنان به دانشگاه می‌شود.
کد خبر : 265609

درینگ، درینگ، درینگ ... به شماره 4 نرسیده جواب می‌دهد. « الو، سلام. شما با دانشگاه آزاد اسلامی مراغه تماس گرفته اید، لطفا در صورت ارتباط با حوزه های دانشگاه، شماره های داخلی را بگیرید در غیر اینصورت منتظر اپراتور باشید.


نامش صفر فرید است. پنجاه و چهار ساله است. چهره ای تکیده و اندامی لاغر دارد. چروک مهربانی روی صورتش حکایت سالیان دراز یک زندگی معمولی است.


تمام دلخوشی من و همکارانم در واحد مراغه این است که بتوانیم به هر طریق ممکن، کار ارباب رجوع را راه بیندازیم. بارها شده که من خودم دنبال کارهای دانشجویانی که تلفن کرده اند و به مسئول، دسترسی نداشته اند را انجام داده ام

خودش می گوید که نان حلال چیز دیگری است. حلاوت بخصوصی دارد و ماندگار است. طعم و مزه اش سال ها از بین نمی رود.


شاعر مسلک است. گاهی دفتر شعرش را برمی دارد و سری به روابط عمومی می زند. شعرهایش شیرین و آبدار است. ترکیبی از طنز و جدی است. شعر ترکی را خوب می نویسد.


«عمرین بهاری چاتدی خزانه، یاواش یاواش


زنگ شتر گلیبدی فغانه، یاواش یاواش


گوللر سارالدی، گلشنی ترک ائتدی عندلیب


گلزاریدن کسیلدی ترانه، یاواش یاواش »


می پرسم: آقا فرید خسته نمی شی توی این اتاق تنهایی؟ که می گوید: «کار که از روی احساس وظیفه باشه و رضایت وجدان داشته باشه، خستگی نداره. آدم وقتی از کاری خسته می شه که بیهوده و عبث باشه. بی منطق و دلیل باشه. رضایت بخش نباشه. از روی اجبار و اکراه باشه. محیط دانشگاه فضایی پرنشاط، سرزنده و پویاست. میانگین سنی مراجعه کننده های ما، بسیار جوان و باطراوت است. کارکردن در این محیط، بسیار دقت و ظرافت می خواهد. بنابراین برای درک متقابل کارمند و دانشجو، باید روحیه ای بانشاط، توأم با انگیزه و هدف داشته باشی.»


در این لحظه گوشی، زنگ می خورد. «بله، بفرمایید. فارغ التحصیلان؟ چشم. یه لحظه گوشی....» و شماره داخلی اداره فارغ التحصیلان را می گیرد.



از او می پرسم: چرا تلفخانه یک مؤسسه، خیلی مهم است؟ اظهار می کند که هر فروشگاه یا مغازه یا هر مؤسسه ای که برای مشتری کار می کند، یک ویترین برای خودش دارد. ویترین یا نمایه، یعنی چکیده آن مؤسسه، فروشگاه یا مغازه. هر مراجعه کننده، اولین نگاهش به ویترین یک مغازه است. اگر نظرش را جلب کرد، وارد مغازه می شود. در غیر اینصورت، سراغ یک ویترین دیگر می رود. تمام ذوق، سلیقه و پتانسیل یک مغازه یا یک فروشگاه، در آرایش و چینش ویترین آن خلاصه می شود. اکثر مراجعات به دانشگاه، از طریق ارتباط تلفنی است. به دلیل بعد مسافت و دانشجویان غیر بومی که برای اطلاع از وضعیت تحصیلی و اداری خود، نمی توانند مراجعه حضوری داشته باشند، یا اشتغال به کار به آنها اجازه چنین کاری نمی دهد، بنابراین به تماس تلفنی روی می آورند و اگر دانشگاه نتواند از این طریق، مشکل و نیاز آنها را برآورده کند، بی اعتمادی دانشجویان به دانشگاه آغاز می شود و این بدترین وضع ممکن است که می تواند آسیب جبران ناپذیری به دانشگاه بزند و چهره آن را مخدوش کند.»


حرف که به اینجا می کشد، یاد آن جمله معروف می افتم که می گه: «هیچگاه گوشیتان را خاموش نکنید، چرا که ممکن است شما آخرین امید تماس گیرنده باشید.»


از آقای فرید می پرسم: در این سال ها چه خاطره تلخ یا شیرینی از این شغل دارید؟ آهی می کشد و می گوید: «من از سال 1370 که در این دانشگاه استخدام شده ام، همه روزها و سال هاش خاطره است. یک روز، تلخ، یک روز، شیرین. تلخیش به اینه که آدم نتونه کار یک ارباب رجوع را راه بیندازه و شیرینیش به این است که یک دانشجو برای اطلاع از وضعیت ترم یا یک سؤال کوچیک، نخواد از یک شهرستان دور و با هزینه زیاد بیاد دانشگاه و تازه ببینه مسئول مربوط هم آن روز مرخصیه و دست از پا درازتر برگرده. تمام دلخوشی من و همکارانم در واحد مراغه این است که بتوانیم به هر طریق ممکن، کار ارباب رجوع را راه بیندازیم. بارها شده که من خودم دنبال کارهای دانشجویانی که تلفن کرده اند و به مسئول، دسترسی نداشته اند را انجام داده ام. من سعی می کنم هیچ تماس گیرنده ای را بی جواب نگذارم. یا ارتباطش را با متصدی امر برقرار می کنم، یا خودم می روم و جواب می گیرم و به دانشجو انتقال می دهم و به این شعر کاملا اعتقاد دارم که می گه:


صدها ملک بوسه بر آن دست می زنند


کز کار خلق یک گره بسته واکند


از آقا فرید می خواهم یک شعر دیگر برایمان بخواند.


«عجب تئز گئچدی عمرین کاروانی


بو آز مدت بسرعت گئچدی گئت دی


بش، اون گون عمره مغرور أولما عاقل


هلاکت، عیش و عشرت گئچدی گئت دی


سنی آللا تماسین میزریاست


گوزون آچ، یوم ریاست گئچدی گئت دی


صدای زنگ تلفن امانمان را می برد. نمی خواهم بیش از این تماس گیرنده ها معطل شوند. از آقای صفر فرید خداحافظی می کنم و در حالی که هنوز صدای زنگ تلفن بگوش می رسد، از تلفنخانه خارج می شوم. درینگ ... درینگ ...


انتهای پیام/

ارسال نظر