پاسخ دبیرخانه هماندیشی علم دینی به نامه دکتر داوری اردکانی
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری آنا، دبیرخانه هماندیشی علم دینی به نامه رضا داوری اردکانی که انتقادات فراوانی را برانگیخته بود، پاسخ داد. متن پاسخ دبیرخانه هماندیشی علم دینی به نامه رضا داوری اردکانی به شرح زیر است:
خدمت جناب استاد محترم دکتر رضا داوریاردکانی
سلام علیکم و رحمه الله
ابتدا لازم است مراتب تشکر و قدردانی خود را از اهتمام حضرتعالی به نامه دعوت جمعی از طلاب و دانشجویان جوان در «دبیرخانه هماندیشی علم دینی» ابراز نمایم.
بنده و دوستانی که در دبیرخانه هماندیشی علم دینی گرد هم آمدهایم، از آغاز مطالعاتمان در باب علم، به لطف الهی با کتابها و مقالات و یادداشتهای حضرتعالی به عنوان معلمی پیشرو و اندیشمندی متاله و دردمند به معنای واقعی کلمه مانوس بودهایم و اکنون نیز که قریب به دو دهه از آن میگذرد، همچنان خود را نیازمند خواندن و دوباره اندیشیدن در آنها میدانیم و تلاش داریم که بعث و حذرهایتان را در پیمودن مسیر جدیدی غیر از تجدد دریابیم و بیم و امیدهای مطوی در ادبیات محتاطانه، لحن متواضعانه و نقدهای منصفانه کلامتان را مورد ملاحظه قرار دهیم.
استاد عزیز
ما از شما «حریت علمی» را فرا گرفتهایم و هنوز هم که هنوز است طنین آهنگین کلامتان که فرمودید: «من طرفدار هایدگر نیستم، چون فلسفه حزب نیست»، پژواکش در گوش ما فروکش نکرده است.
ما از شما یاد گرفتهایم که «تابع مشهورات» نباشیم و پیش و بیش از هر چیز، «درباره» پدیدهها و مسلماتی که در اثر اتمسفر فرهنگی عالم مدرن یا حتی سنت، القا شده است «تفکر» و «تامل» داشته باشیم و از رسیدن به نتایج «خلافآمد» نهراسیم.
ما از شما یاد گرفتهایم که فیلسوف و اندیشمند باید «درد» و به تبع آن، «مساله» داشته باشد، باید به «عقل جمعی و مشترک» توجه کند، باید به آنچه «وضع کنونی جامعه» اوست، بپردازد و بیش از هرچیز به تبیین نسبت «خرد و بیخردی» با «راه دشوار پیشرو» اهتمام ورزد.
ما از شما یاد گرفتهایم که «دل بر تجدد غربی و توسعه نبندیم»، چرا که این «وضع»، کمال نیست و زوالپذیر است و پایان تاریخ خود است و آینده را در پیش خود ندارد.
و البته هرچه زمان گذشت، بیشتر از شما آموختهایم که «گذشتن از غرب، ساده نیست» و امکانات و توانمندیهای روحی، فکری و عملی خاص میخواهد و چه بسیارند کسانی که شعار عبور از غرب میدهند و غرب را نمیشناسند و چنین غایتی را به تبع خواست سیاست، حلواحلوا میکنند و در بهترین وضعیت، «مساله توسعهنیافتگی» را به مقوله اجتماعی ـ اقتصادی و تکنیکی فرو میکاهند، غافل از اینکه توسعهیافتگی بیش از هر امر دیگری، شانی روحی، اخلاقی و فکری دارد و توسعهنیافتگی به معنای آن است که جامعهای همه نیازهای جامعه مدرن را داشته باشد و مردمانش در اسارت سودای مصرف آخرین تکنولوژیهای ساخته جهان توسعهیافته باشند، بیآنکه از تواناییهای تامین خواستههای خود برخوردار باشد.
استاد گرامی
ما به خوبی توجه چند سال اخیرتان را به «مقوله توسعهنیافتگی»؛ به جای «مقوله غربزدگی» درک میکنیم؛ (یا لااقل گمان میکنیم که درک میکنیم).
ما نیز واقفیم که «طرح پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» در برابر توسعه مدرن و طرفداری سیاستزده بسیاری، در مواردی متعدد موجب شده که ما نه معضلاتی مانند فقر، فساد، رانت، اشتغال، تامین اجتماعی و … را به نحو مدرن حل کنیم و نه بدیلی برای آن ارائه کنیم یا حداقل چشمانداز روشنی در مقابل آن ارائه نماییم.
ما حضور سالهای اخیر حضرتعالی را در سپهر سیاسی کشور، در کنار کسانی که بیتردید ایدهای جز «توسعه مدرن» و عضویت در جامعه جهانی یا به تعبیر حضرتعالی «شهروند جهان شدن» ندارند را هرگز به معنای «بازگشت و پشیمانی از نقد تجدد» تفسیر نکرده و همواره شان حضرتعالی را از ترویج توسعه و تجدد مبرا دانستهایم. از اینرو در برابر منتقدین شما، مکرر بر این نکته تاکید کردهایم که دلالت فعل استاد این است که «عمل»، تابع «ظرفیت خرد» است و تا نتوان تصویری دیگر از پیشرفت و تعالی را شناخت و شناساند، نمیتوان از «توسعه مدرن» انصراف داد که اگر چنین شود، تفرقه و گسست و اعوجاج در تصمیمات و برنامهها، امکان بقا را تهدید و حرث و نسل را به فساد میکشد.
و البته آنچه کار را دشوارتر میکند، تاکید حضرتعالی بر این نکته است که «علوم انسانی مدرن» بیانگر قواعد و چگونگی نظمی است که جهان مدرن خواهان آن است و اگر ما در پی درانداختن طرحی جدید از علوم انسانی هستیم، در رتبه قبل باید خواهان شکلگیری نظمی جدید باشیم و غایت و مآلی متفاوت را طلب کنیم. از اینرو تا جامعه، دل در گرو ارزشهای توسعه مدرن داشته و خود را از مطلوبیت غایات آن نرهانیده باشد، امکان شکلگیری «علم انسانی جدیدی» فراهم نخواهد شد. این همان نکته مهمی است که در نامه خطاب به دبیرخانه هماندیشی نیز با عباراتی دقیق بیان فرمودید:
«ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن میاندیشیم و برای رسیدن به آن میکوشیم، شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام مییابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعهنیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بیآنکه از تواناییهای آن برخوردار باشد. اگر میتوانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعهای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژیهای ساخته جهان توسعهیافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توام با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیشرویمان گشوده میشد. توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمیتوانم بگویم، جز اینکه خوب است که اگر میتوانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدیدعهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»
و این احتمالا یکی از اختلافهای حضرتعالی با قشر وسیعی از قائلین به علم دینی است که ایشان تقدم تولید علم دینی بر جامعه دینی را دنبال میکنند و از اینرو «پروژههای تحقیقاتی تولید علوم انسانی اسلامی» را به مثابه محور تحولات اجتماعی قلمداد مینمایند و حضرتعالی با تاکید بر تعین و قوام طبیعی علم در بستر حرکت استکمالی جامعه، شکلگیری جامعهای با سوگیری متعالی و منصرف از غایات توسعهیافتگی مدرن را مقدمه یافت علوم انسانی جدید به مثابه بعدی از ابعاد مقوم جامعه میدانید.
استاد ارجمند
در پایان سه نکته را محضرتان تقدیم میکنیم:
نکته اول اینکه ما نیز در حال حاضر، غیر از راهکار حضرتعالی که دعوت به «تفکر» و «اندیشه» میفرمایید و حتی آن را مقدم بر «علم» و «سیاست» و «اقتصاد» میدانید، پیشنهاد دیگری ارائه نکردهایم و باور داریم تا «عرصه تفکر و اندیشه» بارور نشود، سرریز قابلتوجهی از آن، نصیب سیاست و اقتصاد و عمل نخواهد شد؛ البته شاید با این تفاوت که معتقدیم «تفکرات و اندیشهها» باید طی فرآیند رشد و نمو، در اصطکاک و تعامل و تضارب با یکدیگر قرار بگیرند و تنگاتنگ هم، مسیر باروری و تنومندی را بپیمایند که در غیر این صورت، شکاف و گسست در دغدغهها، مسالهها، مبناها و حتی اصطلاحات، جبرانپذیر نخواهد بود و امکان گفتوگو، تناظر و تضارب و در یک کلمه، «تفاهم» را از آنها سلب خواهد نمود. مشکلی که متاسفانه تا حد زیادی دامنگیر اندیشمندان جامعه فکری ما شده و به میزان قابلتوجهی حتی قابلیت تصور مدعیات رقیب را از آن گرفته است، چه رسد که بخواهند ناظر به یکدیگر، دیالوگ و گفتوگویی داشته باشند.
نکته دوم اینکه فرمودید: «علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت، وصف دینی نمیتواند صفت ذاتی علم باشد.» بله بیتردید ماهیت دین غیر از علم است. دین از مصدری متعالی در اختیار بشر قرار گرفته و عروهالوثقی انسان در تعالی و استکمال نفس در نیل به مقام اخلاص و عبودیت است. اما علم، پدیدهای است بشری و البته از آنرو که «بینسبت» با سایر قوای انسانی و همچنین شرایط اجتماعی و تاریخی نیست، بیتردید از عوامل معرفتی و غیرمعرفتی متعددی متاثر میشود. همین مناشیء تاثیر است که میتواند صبغهها و صورتهای متعددی به علم بدهد و آن را متصف به صفاتی مانند علوم مدرن، علوم سنتی، علوم وهمی، علوم عقلی، علوم جزیی، علوم کلی و البته علوم دینی و علوم غیردینی کند. بله؛ «دین» هویتی غیر «علم» دارد، ولی علم بشری، ولو علم دین مانند علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و کلام و فلسفه صمدیت ندارد و متاثر و منوط به غیر است و همین اناطه و تاثر است که آن را رنگپذیر میکند. البته این بدان معنا نیست که هر رنگپذیریای ولو از آموزههای دینی، درست است که اتفاقا یکی از رسالتهای بسیار مهم نظریههای علم دینی، جلوگیری از «نسبتهای ناروایی» است که میتواند بین علم دین و علوم دیگر برقرار شود.
ولی علیایحال، تباین مطلق بین ساحت علم و ساحات دیگر وجودی انسان و همچنین تباین مطلق بین عرصه علم دین و سایر عرصههای علم که رایجترین تلقی از رابطه علم و دین در کشور نیز میباشد، امری است که خود بر بطلان آن بارها استدلال کردهاید و به «نقد انگاره فراتاریخی بودن عقل بشر غیرمعصوم» پرداختهاید.
از طرف دیگر فرمودید: «علمهای دیگر هر یک مسائل خاص خود را دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل میپردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمیتوان سنجید. چنانکه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد.»
اینکه معیار سنجه و اعتبار گزارههای یک علم، «روش» باشد، لااقل ما در آن مناقشهای نداریم، هرچند ممکن است برخی قرائتهای علم دینی نقدی بر آن داشته باشد. ولی سوال اساسی در این خصوص این است که «روش چیست؟» و «آیا خود جزو علوم بشری هست یا نه؟» و اگر هست، چرا نتوان در آن چون و چرا کرد و به تبیین روابط و وابستگیهای آن با امور بنیادیتری مانند «عهد اجتماعی» پرداخت؟ تردیدی نیست که نفی مطلق روش و نادیده گرفتن آن به بهانه غربی و مدرن بودن آن، میتواند خسارتهای جبرانناپذیری برای عالَم علم داشته باشد و باب ورود خرافه و گزافه را در پوشش علم، باز نماید ولی از طرف دیگر، ارجاع اعتبارسنجی هر ادعایی در علوم انسانی، به روش مدرن، آن هم به نحو مطلق مخاطراتی دارد که کمترینش سیطره جهانبینی مدرن از طریق «سکولاریسم روشی»، در عمل جامعه اسلامی است.
بله؛ ما لابد منه از روش هستیم و بدون آن، همه مرزهای بین حقیقت و تخیل و خرافه و گزافه فرو میریزد. این مطلب علاوه بر تاکیدی که در نامه فرمودید که «هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمیتوان سنجید»، به نظر میرسد ثمرهای دیگر نیز داشته باشد و آن اینکه اگر فقط درصدد جرح و تعدیل علم مدرن نیستیم و به «علم جدیدی» میاندیشیم، نمیتوانیم به «روش علم موجود» بسنده کنیم و ناگزیر میبایست دستیابی به علم جدید را از طریق «ارتقا و بهینهساختن روش» پیگیری کنیم تا نه دچار بیمعیاری و اعوجاج شده و نه در معیار و محک غالب، اسیر شویم.
ولی از طرفی نیز ارتقای مقیاس علم، از بستر تحول و ارتقا در روش میگذرد و این راهی نیست که بتوانیم از آن انصراف دهیم.
نکته سوم و پایانی اینکه اگر در خاطر شریفتان باشد در مصاحبهای در جواب این سوال که «در آستانه ۸۵سالگی چرا به وضعیت «نه خوشبین و نه بدبین» نسبت به اوضاع ایران و جهان رسیدهاید؟»، فرمودید: «طبیعی است که جوانان ایدهآلیست باشند و حتی در عوالم رمانتیک غرق شوند. اما فلسفه گاهی میتواند ما را از ابرهای اوهام به زمین سخت بیاورد که اگر بیاورد چه بسا نسبت با آسمان هم روشنتر میشود.»
جوابتان حقیقتا حکیمانه بود. شناخت وضع موجود شاید در ظاهر تنزل از آسمان باشد، ولی وقتی با واقعیت موجود مواجه میشویم، بیتردید نسبتمان با ایدهآلها و مطلوبیتهایمان نیز بیشتر مشخص و روشن میشود.
ما اعضای دبیرخانه هماندیشی علم دینی، طلاب و دانشجویانی هستیم که لااقل قریب به ۱۵سال است درگیر ماجرای علم دینی از شعار تولید علم و نهضت نرمافزاری تاکنون بودهایم و به عنوان بینندهای جستوجوگر و شنوندهای پرسشگر تلاش نمودهایم با رصد وضع موجود، تصویری واقعبینانه از وضع موجود فکری و فرهنگی کشور داشته باشیم. از اینرو احتراما به استحضار میرسانیم که خوشبختانه به برکت مجاهدتهای فکری حضرتعالی و سایر اساتید ژرفاندیش عرصه فرهنگ، امروز ظرفیت انسانی بسیار قابلتوجهی از طلاب و دانشجویان تازهنفس حاصل آمده که بیتردید بیش از آنکه خروجی ساختارهای کرخت و لَخت رسمی حوزه و دانشگاه باشند، تربیت شده مستقیم حلقههای بحثی و فکری اساتیدی هستند که قریب به چهل سال است، با دغدغه مبارزه با فرهنگ مدرن زیستهاند و زندگی آموختهاند. امروز «انفتاح تاریخی حیات معنوی انسان» که با انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیده است و «براعت استهلالی» از ظهور ولایت الهیه آخرالزمانی است، هرچند در اثر بریدنها و خاماندیشیها و کمکاریها و مخالفتها، آثار و برکاتش کامل به بار ننشسته است، ولی در اثر مقاومت و استقامت پیشروان و پیشکسوتان ایثار و جهاد، جوشش و رویشهایی داشته که «استمرار حرکت استکمالی انقلاب اسلامی» را بیش از هر زمان دیگری ممکن و متوقع ساخته است.
همین سرمایه انسانی جوان، پرشور، پرخوان، اهل فکر و وفادار به قواعد عرصه فرهنگ است که ما را برآن داشته که «توسعه تفاهم علمی در جبهه فکری انقلاب اسلامی» را از این جمع آغاز کنیم و به جای اینکه بخواهیم به صورت مستقیم، گفتوگویی میان اساتید برقرار کنیم، این لایه را انتخاب نماییم. این لایه که عمدتا در حال حاضر عضو حلقههای علمی اساتید بنام این عرصه میباشند، در حقیقت، به مثابه پیشران عرصه ارتقای عقلانیت اجتماعی قلمداد میشوند. این طیف به علت اشتغالات کمتر و همچنین برخورداری از روحیه نشاط علمی، این امکان برایشان فراهم است که دیدگاههای مختلف را بشنوند و با حوصله بیشتری، به صورتبندی آنها بپردازند و از این طریق، مهیای نقادی همدلانه و جدی شوند.
علاوه بر این، این لایه به علت شور و نشاط و آرمانخواهی، میتواند نقش آگاهیبخشی و روشنگری موثری در بدنه عمومی حوزه و دانشگاه داشته باشد و آنچه را در طول چهل سال، افراد انگشتشماری مانند حضرتعالی به دوش کشیدهاند، این بار با عِدّه و عُدّهای گستردهتر به انجام رسانند.
در هر صورت به نظر میرسد که به منظور طی مراحل همدلی، همفکری و همکاری، چارهای جز «گفتوگو» و «تفاهم» نیست و از این مسیر است که میتوان چشمههای زلال و جوشان ایمانی و فکری را به هم پیوند زد و تجمیع نمود و تحقق جامعه علمی مؤمنانهای ولو کوچک را انتظار کشید.
به همین منظور برای برگزاری نشست نخست «هماندیشی علم دینی» به سراغ اساتید محترم این عرصه رفتیم تا شاگردان جوان خود را معرفی نمایند و در جمعی از جوانان که فرصت بیشتری برای خواندن و گفتوگو کردن دارند، به مرور مسیری که در چند دهه گذشته طی شده است، بپردازیم.
در کنار این جمع از شاگردان جوان، از بین سازمانها، موسسات و گروههای فعال در قلمرو علم دینی که در حوزههای پژوهش، آموزش یا ترویج فعالیت دارند نیز دعوت کردیم تا در کنار شاگردان جوان اساتید حاضر شوند و به بحث و تبادلنظر بپردازند. انشاءا… این نشست با ۴۰ نفر از جوانان حوزوی و دانشگاهی در روزهای ۹ تا ۱۱ اسفند ماه برگزار خواهد شد و طی سه روز این عزیزان به گفتوگو خواهند پرداخت. امیدمان این است که شاگردان مرتبط با اساتید و نمایندگان موسسات پس از این گردهمایی و آشنایی با یکدیگر و نزدیکی و همدلی، بتوانند دوری جدید از گفتوگوها را دنبال نمایند و در فضایی خارج از حاشیهها به ارزیابی فعالیتهای اساتید خود و نهادها و سازمانهای متولی امر در طول چند دهه گذشته بپردازند و «روند واگرایِ چند سال گذشته» را که «نتیجه طبیعی پیچیده شدن نظریات علم دینی» است تا حدی اصلاح نمایند.
در پایان باز مراتب تشکر و احترام خود را خدمت حضرتعالی ابراز میداریم و به عنوان فرزندان فکری جنابتان تقاضامندیم که مرحمت نموده فرصتی را برای توضیح کاملتر طرح هماندیشی و وضعیت موجود جبهه فکری انقلاب اسلامی و همچنین بهرهمندی از راهنمایی و توصیههای حضرتعالی در اختیار ما قرار دهید.
انتهای پیام/