صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۰۲ - ۰۳ اسفند ۱۳۹۶
سعدالله زارعی*

می‌خواهند سلیمانی برگردد

وقتی می‌خواهیم از «ایران امروز» سخن بگوئیم، طبیعی‌ترین تصویر این است که «ایران هم اینک در نقطه‌ای ایستاده که دستکم هزار سال در چنین نقطه‌ای نبوده است.»
کد خبر : 262653

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، وقتی می‌خواهیم از «ایران امروز» سخن بگوئیم، طبیعی‌ترین تصویر این است که «ایران هم اینک در نقطه‌ای ایستاده که دستکم هزار سال در چنین نقطه‌ای نبوده است.» اما نه اینکه جایگاه برجسته ایران در منطقه، دستاورد یک سلسله اقدامات نظامی علیه کشورهایی بوده و در پی فرو پاشیدن کشورها، دولت‌ها و ملت‌هایی پدید آمده است. بلکه محصول «کمک برادرانه» به کشورها، دولت‌ها و ملت‌های منطقه بوده است و صد البته پیش از آن هم «پیام انقلاب اسلامی» اقتدار بخش ملت‌ها و کشورهای منطقه بوده است. در این بین دشمن‌ترین دشمنان انقلاب اسلامی به این موضوع اعتراف می‌کنند اما با ادبیات خودشان. مثلاً بنیامین نتانیاهو چند روز پیش و در جریان سخنرانی در اجلاس امنیتی «مونیخ» گفت اینک ایران به مثابه «ببری مهاجم» بر منطقه سیطره یافته است و دونالد ترامپ در همان نطقی که ملت ایران را تروریست خواند، می‌گوید ایران برخاسته و با تکیه بر سابقه تمدنی‌اش در حال گسترش خطرناک در منطقه است. همین دو تعبیر از آنان کافی است تا ببینیم غرب ایران را چگونه می‌بیند و نسبت به حال و آینده آن چه احساسی دارد. در این بین محمد بن سلمان ولیعهد سعودی حدود چهار ماه پیش در یک گفت‌وگوی تلویزیونی گفت اسلام ایرانی بر منطقه سیطره پیدا کرده و سیاست‌های مهارگرانه پادشاهان سعودی از خالد تا عبداله اشتباه بوده و به نتیجه نرسیده و باید تغییر کند. پس تصویر انقلاب اسلامی و ایران در نزد دشمنان و نیز رقبای منطقه‌ای ایران نیز کاملاً مشخص است و با احساس آمریکایی و صهیونیستی هیچ تفاوتی ندارد.


خب سؤال این است که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، دولت سعودی و بطور کلی غرب باید چکار کند؟ آیا این توقع منطقی است که در برابر آنچه نتانیاهو آن را «ببر مهاجم» و ترامپ آن را «گسترشی خطرناک» و بن‌سلمان آن را «اسلامی سیطر» خواندند، سکوت کنند و دست به هیچ کاری نزنند، مسلماً نه منطقی نیست. خب چه راه‌حل‌هایی پیش‌روی آنان برای مواجه شدن با آنچه آن را خطر روزافزون می‌خوانند، وجود دارد. بله راه‌های زیادی در عرصه‌های مختلف وجود دارند ولی طبعاً در اینجا منظور راه‌هایی است که ضریب تحقق آن بالا تلقی گردد.


آمریکا و بقیه چه به انفراد و چه به اجتماع قادر نیستند با حمله نظامی، ایران را از صحنه خارج نمایند چون ایران از نظر نظامی قدرتمند است و می‌تواند به گونه‌ای از خود در برابر تهاجم دفاع کند که حمله به ایران برای مهاجم صرف نداشته باشد. یک راه دیگر اقدامات اقتصادی است که حسب تجربه، به خودی خود منتهی به خارج شدن ایران از صحنه نمی‌شود و ضمناً در پی تحولات سال‌های اخیر در عرصه بین‌الملل امکان ابقاء بین‌المللی فشارهای اقتصادی بر ایران وجود ندارد، اقدامات محدود کننده آمریکایی علیه اقتصاد ایران نیز در حدی نخواهد بود که ایران را به عقب برگرداند. کار روی یک جناح خاص در ایران نیز اگرچه مغتنم است اما مردمی که در ایران پای کار نظام سیاسی ایستاده‌اند، آنقدر زیادند که هیچ جناحی قادر نخواهد بود، آنگونه که آمریکا و... می‌خواهند «ایران» را از صحنه خارج نمایند البته آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی ترکیبی از همه این‌ها را به کار می‌گیرند و در آن درنگ نمی‌کنند اما اگر ما برای دشمن خود مقداری عقل قایل باشیم می‌گوئیم به نتیجه این سیاست‌ها خوشبین نیست.


با نگاهی به قضایای یکی- دو سال اخیر و بخصوص قضایایی که در این دو ماهه شاهد بوده‌ایم و نیز آنچه طی ماه‌های آینده قابل پیش‌بنیی می‌دانیم می‌توانیم بگوئیم دشمن به فرمول جدیدی در مواجهه با ایران رسیده است: فشارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی را ادامه می‌دهیم و خیابان‌های ایران را به کمک می‌گیریم تا دنیایی که ایران را قدرتمند می‌دید، «ایران در حال تغییر» را به تماشا بنشیند و به ما برای تشدید فشارها به نظام جمهوری اسلامی بپیوندد. آمریکایی‌ها وقتی با این سؤال که حاکی از تردید می‌کند- که آیا واقعاً می‌شود- مواجه می‌گردد، می‌گوید بله حتماً ولی واقعیت آن است که آنان نیز به این باور نرسیده‌اند.


از این منظر می‌توان به تماشای اتفاقات ریز و در عین حال پیوسته ماه‌های اخیر کشور و از جمله به ماجرای دو روز پیش دراویش خیابان پاسداران تهران نگاه کرد. تجمع دراویش منحرف در کوچه‌ای از این خیابان در یک شهر حدود 8 میلیون نفری به 200 نفر نمی‌رسید. کما اینکه تجمعات هفته اول دی تهران و چند شهرستان نیز هر کدام جدا جدا در همین حدود بوده و این در حالی است که حتی اگر قرار بود ناراضیان اقتصادی در ایران برای توجه دادن به مطالبات خود به خیابان بیایند، خیلی بیش از این عدد می‌شوند ولی وقتی کار به «اعتراض سیاسی» می‌رسد، عدد کسانی که به خیابان می‌آیند و جرأت می‌کنند چیزی را بر زبان جاری کنند که با اعتقادات و باورهای میلیون‌ها ایرانی تعارض دارد، عدد آنان بسیار کوچک می‌شود.


آمریکایی‌ها و دنبال کنندگان خارجی و داخلی «خط آمریکا» بخوبی می‌دانند که این نظام با این تجمعات آسیب نمی‌بیند چه اینکه چنین تجمعاتی هیچ نظامی را در معرض آسیب قرار نمی‌دهد. آنان اما به «زنجیر شدن» اقدامات کوچک و توالی رخدادهای ریز دل بسته‌اند. چرا؟ به نظر می‌آید دست‌های مرموز خارجی و داخلی به این موارد تمرکز دارند:


1- ایران را نمی‌توان با اتفاقات بزرگ خارجی و یا داخلی به شکست کشاند چه اگر این شدنی بود، «اتفاقات بزرگ» پیشین از قبیل جنگ 8 ساله و فتنه 88 باید به چنین نتیجه‌ای می‌انجامید اما می‌توان زنجیره‌ای‌ از حوادث را در ایران پدید آورد تا از یک سو نظام جمهوری اسلامی را در داخل سرگرم کند و از سوی دیگر برای مخاطب منطقه‌ای و بین‌المللی جلوه و جلالی نداشته باشد. از منظر دشمنان انقلاب اسلامی «یک ایران درگیر با داخل» نمی‌تواند نقش موثری در خارج پیدا کند و امیدی را برانگیزد. همین حدود دو ماه پیش یک مقام سعودی در دیدار با یک مسئول عراقی گفته بود «سلیمانی باید به ایران برگردد و ما او را به ایران برمی‌گردانیم.» از نظر آمریکایی‌ها یک ماجرای کوچک در مقیاس 200 درویش مغرور که نجابت نیروی انتظامی در عدم برخورد فیزیکی را به ناتوانی نظام در برخورد قدرتمندانه ارزیابی کرده است، برای یک هفته بحث از این منظر در فضای داخلی و خارجی پیرامون ایران کافی است و می‌توان مشابه این حادثه کوچک را بر سر هر مسئله‌ای و در هر نقطه دیگری پدید آورد بالاخره جمع کردن 200 نفر عنصر ماجراجو در هیچ نقطه‌ای از ایران کار دشواری نیست آمریکایی‌ها می‌گویند ما کاری می‌کنیم که از ایران جز این اخبار به گوش مردم منطقه و جهان نرسد.


2- حدود شش ماه پیش یک مقام روسیه که با معاون رئیس‌جمهور آمریکا ملاقات کرده است می‌گوید من وقتی وارد اتاق شدم، نقشه ایران روبروی این مقام آمریکایی دیده می‌شد با تعجب پرسیدم شما چه کار به ایران دارید، گفت این دلمشغولی هر روزه ماست و تا آن را حل نکنیم از پای نمی‌نشینیم. در یکی دیگر از ملاقات‌هایی که یک تاجر صاحب‌نفوذ ایرانی با «مایک پنس» معاون اول رئیس‌جمهور آمریکا ملاقات داشته و از او درباره ایران پرسیده است. پنس پاسخ داده در حال فعال کردن گسل‌های اجتماعی در ایران هستیم و به زودی به اندازه‌ای این گسل‌ها را بر سر ایران آوار می‌کنیم که نتواند از آن خارج شود. البته اگر ما به آنچه به عنوان «گسل اجتماعی» یاد می‌شود نظر بیندازیم می‌بینیم که در ایران چنین گسل‌های بزرگی که چالش واقعی باشند، وجود ندارند. ایران چالش دینی ندارد چون بیش از 99 درصد پیرو یک دین هستند. چالش مذهبی نیز ندارد چراکه دستکم 85 درصد ایرانیان شیعه هستند ضمن آنکه آن 15 درصد نیز مخالف تشیع به حساب نمی‌آیند در ایران چالش قومیتی وجود ندارد چراکه ده‌ها قرن است که قومیت‌های ایرانی در مفهوم «ایران» غرق شده‌اند. در ایران چالش سیاسی جدی هم وجود ندارد چراکه نظام جمهوری اسلامی مورد پذیرش بیش از 90 درصد مردم ایران می‌باشد. آمریکایی‌ها دنبال حاشیه‌ها و فرعیاتی هستند که قابلیت آن رادارند که به سرعت امنیتی شوند مثل همین بحث فرقه دراویش گنابادی. در این بین البته دشمن روی خطای نیروهای انقلاب نیز حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند و بر این اساس معتقدند می‌توان یک حادثه کوچک را با ترکیب خطای طرف مقابل به ماجرایی بزرگ تبدیل کرد. آنچه در ماجرای دراویش پیش آمد، نشان داد که اینک نیروهای انقلاب پخته شده‌اند و به دام‌های دشمن نمی‌افتند.
3- دراین میان دشمن روی «جرات بخشی به مخالفان» حساب باز کرده است و در این رابطه دو کار مشخص را انجام می‌دهند. از یک طرف با پهن کردن «تور حقوق بشر» و زیر فشار قرار دادن ایران به معارضین ایرانی می‌گوید مطمئن باشید نظام برای اینکه بیش از این متهم نشود در مواجه با اعتراضات خیابانی و حتی آشوب‌ها مماشات می‌کنند. از سوی دیگر دشمن به آن دسته از به قول خودش گسل‌های خاموش پیام می‌دهد که «بیایند» ببینید آنکه آمد به سلامت بازگشت و حداقل اتفاقی که برای او افتاد چند روز زندان بود که آن هم برای او در حکم «چک نقد» خواهد بود. درواقع آمریکایی‌ها معتقدند این حلقه‌های کوچک 200 نفره را در یک فرایند یکی - دو ساله می‌تواند به حلقه‌های چند هزار نفره منجر شود و به طور واقعی برای نظام دردسر به وجود آورد. از این رو می‌توان گفت اگر برای این موضوع چاره‌اندیشی نشود، ممکن است در حوادث آینده ما با خشونت بیشتر از سوی «حلقه‌های کوچک آشوب» مواجه شویم.


4- یکی دیگر از رویکردهای دشمن دوپارچه‌سازی نظام است. دوپارچه سازی نظام می‌تواند دو گونه مدنظر باشد یکی از جنبه حاکمیتی و دیگری از جنبه جناح‌های کشور. آمریکایی‌ها معتقدند از آنجاکه نظام ایران مبتنی بر انتخابات است، وقتی پای شکاف‌های اجتماعی پیش می‌آید و حوادثی نظیر شورش حقیرانه دراویش روی می‌دهد، بخشی از حاکمیت و نیمی از جناح‌های سیاسی ایران که با برجسته‌سازی میزان تاثیر این حلقه‌ها نگران آرای آینده خود هستند، عملا یا به سمت توجیه اقدامات آشوب‌طلبانه این حلقه‌ها و یا به سمت انفعال می‌روند و عملا نظام در استفاده از بخشی از توانمندی‌های خود برای دفاع از امنیت و اقتدار جمهوری اسلامی محروم می‌ماند و آسیب‌پذیر می‌گردد. به باور باطل آنان در این شرایط مردم در دفاع از نظام اسلامی و آنچه بر سر آن می‌آید، دچار تردید شده و زمینه تضعیف آن فراهم می‌شود. از این منظر واقعا رفتار دولت و بخشی از جناح‌های کشور که به دلیل سابقه 88 مورد طمع دشمنان هستند، قابل مطالعه و ارزیابی است. بعضی اظهارات دوپهلو که مکرر شنیده شد مبتنی بر اینکه «خشونت محکوم است از هر طرف که باشد» و یا بعضی تاخیرها در موضع‌گیری‌ها و بعضی سکوت‌ها بیش از فتنه‌انگیزی آنان که جوانان ناجا و بسیجی‌ها را سر و سینه دریدند و به شهادت رساندند، به کار دشمن می‌آید.


منبع: کیهان


انتهای پیام/

ارسال نظر